مقالات
موج ضد دینی ایجاد شده در جامعه اروپا، سبب شد عده ای از آنها انکار دین را یک مطلب پایه قرار دهند و با مسلم انگاشتن بطلان دین، به توجیه دلیل فراگیری آن بپردازند و در این زمینه انواع و اقسام توجیهات را بیان کنند.
شکی نیست که بسیاری از معلومات انسان، در اثر تماس حواس، با دنیای مادی به وجود می آید. تا جایی که بین فلاسفه مشهور شده است: «من فقد حسّا فقد علما» هر كس فاقد حسى از حواس است فاقد علمی نیز شده است.
تجلی به معنای ظاهر شدن و آشکار گشتن است. پس قبل از هر چیز باید دقت کنیم که معنای تجلی خدای متعال، در یک انسان، حلول خدا در انسان نیست. چون یک موجود بی نهایت نمی تواند در یک موجود محدود، حلول کند و حلول خدا در هر چیزی، یک اندیشه واضح البطلان است.
در اسلام، شرافت و کرامت انسان ها، به نسب آنها مربوط نیست. بلکه کرامت و شرف هر انسانی در گرو اعمال خود اوست:
وجود دو جهت در انسان با اندک توجهی روشن می شود و انسان در کنار آثار مادی از خود، آثاری غیر مادی را می یابد که منجر به نظریه ترکیب انسان از جسم و روح می شود.
ظاهرا تصور این است که فهم فعل و انفعالات مغز و نقش هر قسمت از مغز، در هنگام ادراک آنچنان تحول شگرفی است که تمام سخنان دانشمندان گذشته را باطل کرده است!
مطابق آیات قرآن، قطعا مقام امامت، از مقام پیامبری، برتر است. چون حضرت ابراهیم (ع) دارای مقام پیامبری بودند و بعد از طی مراحلی از آزمایش های الهی ، لایق مقام امامت شدند:
شاید عده ای با تجربه چنین مساله ای، تمایل داشته باشند، سریع برای آن توجیهاتی روحی و معنوی پیدا کنند. در حالی که باید این تمایل را با منطق و عقلانیت تعدیل کرد و از ابراز نظریات غلط دوری کرد.
در پاسخ به این مساله باید چندین نکته را مد نظر قرار داد:
شاید بتوان به افراد حق داد که مساله امامت و خلافت را خیلی واضح ندانند و ابهام هایی در آن داشته باشند. اما نسبت دادن این ابهام ها به عمل رسول (ص) یا بیان قرآن، غلط است. چون ابهام ها و تردیدها، نتیجه فتنه انگیزی دوران بعد از رسول (ص) است.
در ابتدا باید به این نکته دقت کرد که تغییر قوانین دینی، از یک منظر تغییر قانون نیست. بلکه با دقت روشن می شود که موضوعات دچار تغییر می شوند و هر موضوعی حکم خاص خویش را به همراه می آورد.
مقدس به امری گفته می شود که دارای نوعی طهارت الهی باشد.[۱] و اصولا هر امر مرتبط به خدای متعال، به نوعی کسب قداست می کند. از پوستینی که بر روی کتاب الهی (قرآن) کشیده می شود، تا کعبه که به خدا منتسب است و ...
اعتقاد به خدا، داخل در یک نوع جهان بینی است که اجزاء و ارکان متعددی دارد. به عنوان مثال یک مسلمان که به خدای متعال ایمان دارد، به غیب نیز ایمان دارد:
باید بگوییم که خدای متعال جزئی از چرخه هستی به مثابه علل دیگر هستی نیست. و چنین تفکری کاملا اشتباه است. مشکل معرفتی جامعه غرب درباره خدا به عدم فهم همین مساله باز می گردد.
کارآمد بودن یا راه گشا بودن، زمانی سوال واضح و روشنی است که اهداف تعیین شوند. به عنوان مثال اگر از ما بپرسند که کدام وسیله نقلیه کارآمدتر است؟ چه خواهیم گفت؟ قطعا زمانی می توانیم جواب دقیق و صحیح را بدهیم که هدف روشن باشد.
تعیین زمان ثابت برای شرایط متفاوت جواب صحیحی به این سوال نخواهد بود. بلکه باید متناسب با هر هدف، نحوه عمل به برنامه تعیین شده، امکانات و موانع موجود به این سوال جواب داد.
دقت در قوانین اسلامی در هر سه فاکتور مطرح شده، عکس مساله را اثبات می کند که ما به اندازه مجال در اینجا بدان می پردازیم:
در تفاوت چرایی و چگونگی می توانیم بگوییم که چرایی در فلسفه روشن می شود و چگونگی وظیفه علوم طبیعی است. مثلا در فلسفه بحث می شود که چرا فلان پدیده ایجاد شد و در علوم طبیعی می گویند چگونه آن پدیده را مهار کنیم؟
در اسلام بحث نیت، بحثی پررنگ و اساسی است به گونه ای که دو عمل با شکل و ظاهر یکسان، می تواند دو نتیجه کاملا متضاد به ارمغان آورد. به عنوان نمونه دو نفر نماز می خوانند، یکی با نماز به خدای متعال نزدیک می شود و دیگری مرتکب گناه می شود.
در ابتدا باید سوال را تا حدودی شفاف کنیم که منظور از زوال، زوال چه چیزی است. اگر منظور زوال سیستم الهی و نظامی است که خدای متعال آن را برای بشر بیان کرده، باید بگوییم که سیستم حکومت الهی، هرگز زوال ندارد: