شعرهدهد : خاکی - مصیت حضرت زهرا - درب سوخته - بازوی شکسته

هِق هِقِ سجدام از صورت توست

سِرّ خاکی شدنِ صورتِ من ، صورتِ توست

هِق هِقِ سجدام از صورت توست

سجده­ام یاد زمین خوردن تو یاد کند

کوچهُ ضربهُ آتش، همه فریاد کند

نیمه شب من وَ قنوتِ یک دست،

یادِ یکدستیِ بازویِ تو فریاد کند

دینِ من شِبهِ تو گشتن باشد

زیرِ خورشیدِ بیابان باشد

صورتِ نیمه سِیَه گشتنِ من

یادِ سیلیُ بیابانیِ توست

دزدیِ سامریان اموالم

یادِ غصبِ فدکُ رفعتِ توست

طفلکِ سقط شُدِ، او چه شُدِ؟

جرمِ مظلومیِ من حُبِّ بِتوست

من شبیهِ تو بسان گورابم

قبرِخاکی شده­ام روضه­یِ توست

گریه­یِ نیمه شبان، با یادت

یادِ تنها شُدنُ، غربتِ توست

کمرم درد گرفت بایادت

یادِ آن بازویِ بشکسته­یِ توست

سینه­ام چونکِ زِ درد پُر گَشته

یادِ عجّل بوفاتی گشتِه

هدهد از چِ شُدِ پرواز کنان در عالم ؟

نامه­یِ غربتِ تو، حجّتِ توست

 

ای که گفتی دُم روبَه چِ کند ؟

شاهدِ صِدقِ فدک، خلقتِ توست

 

ای که خلقت بود از جانبِ تو

جبرئیل است چو پروانه­یِ تو

عِزرِئیل چونکِ به در می­آید

ایستاده، ز تو اذنی خواهد

در قیامت که تو چون می­آیی

همه سرهاست به زیر، می­آیی

پس چِ شد، دربِ تو را بشکستند؟

پسرت، سینه­یِ تو بشکستند؟

طِفلَکِ زانو بغل کرده­یِ توست

دست بسته شده، از خالقِ توست

سِرِّ جولان شدنِ دشمن تو

قلمی است،، که در طِفلَک توست

ای قلم؛ نون بخوان؛ و اسطرون بخوان؛

همچو اول؛ قبل نزول؛ مومنون بخوان؛

بیرون شو از زمین قدس؛ تو ای دابّه؛

صحبت بکن تو با خلایق منکر به دابّه؛

برگو که کیست، سامریُ عجلُ مارقه ؟

بر گو گه چیست، کتابُ صُحفُ واحده ؟

بر گو کِی­است، صُبحِ وعده­ای ؟

تو گو مگر، که سلونی نگفته­ای ؟

بر گوکجاست، قائمه عارفه راجعه ؟

برگو کجا شده دفن شده فاطمه باکیه ؟

شافعه واسعه باقیه

طاهره زاهده عابده

واصله عالمه فاضله

حافظه راضیه صابره

شاکره خاشعه راکعه

قانعه ذاکره ناظره

باصره سامعه عارفه

راجعه واقفه صائمه

قائمه دائمه هادیه

شافعه ناصحه صادقه

راجیه آمِنه نافعه

ضاحکه واصفه کافیه

عامله ناطقه واجده

عامره واقفه ماجده

ضاحکه ساجده غائبه

قدر است،

 قدر است شب قدر است

قدر است مگر تو جهول گشته­ای ؟

تا صبح قیامت بگو، شافعه­ای؛ تو، شهیده­ای،؛ 

مظلومه‌ای، ممنوعه­ای،تو ؛حزینه­ای

معصومه‌ای، عظیمه‌ای، تو ؛ کریمه‌ای

مرفوعه‌ای مرحومه‌ای تُ حمیده‌ای

مسروره‌ای  حلیمه‌ای  تُ علیمه‌ای

باکیه‌ای ناحیه‌ای توُو فاطمیه­ای

راثیه‌ای حزینه‌ای توُو جاودانه­ای­ی­ی

گفتم بگویم از سِرِّ حجهِ خدا،

دیدم تو سِرِّ لولاک گشته­ای

https://eitaa.com/hodhodkashkol

افزودن دیدگاه جدید