افکار انحرافي ابن تيميه، زمينه ساز وهابيت

در اين پژوهش سعي بر آن است تا شرح حال ابن تيميه، ديدگاه¬هاي افراطي او، شخصيت ابن تيميه، ابن قيم و شرح حالش، تأثير پذيري او از استادش...

چکيده

در اين تحقيق برآنيم تا تأثير افکار انحرافي ابن تيميه در ايجاد تفرقه بين مسلمانان و زمينه¬سازي براي شکل گيري وهابيت بعد از بيش از چهار قرن را مورد مطالعه قرار دهيم. ابن تيميه از جمله نادر علمايي بود که افکار و ديدگاه¬هايي را مطرح کرد که مبناي محکم ديني و قرآني نداشت؛ بنابراين در زمان خود با مخالفت آشکار و صريح اکثريت علما مواجه شد و حتّي بعضي از علما حکم تکفير و خروج از دين او را صادر کردند تا جايي که مدّتي را بخاطر همين افکارش به دستور حکومت وقت زنداني شد. از جمله کساني که فقط در زمان خودش از او حمايت کرد، شاگردش ابن قيم بود که بعد از درگذشت او نيز نسبت به تنظيم تأليفات استادش تلاش زيادي انجام داد.

در اين پژوهش سعي بر آن است تا شرح حال ابن تيميه، ديدگاه¬هاي افراطي او، شخصيت ابن تيميه، ابن قيم و شرح حالش، تأثير پذيري او از استادش، انحرافات فکري استاد و شاگرد از قبيل: شرک دانستن هر طلب و درخواست، ايجاد انفکاک و تمايز بين شيعه و سنّي، نفي استغاثه به پيامبر اکرم(ص) مورد مطالعه و توجه قرار گيرد و در اين راستا دلايل آنها و همچنين مستندات قرآني، روايي و عقلاني مبني بر ردّ آنها مورد بررسي قرار مي¬گيرد.

 

مقدمه

تاريخ اسلام از صدر تاکنون با فراز و نشيب¬هاي فراواني روبه¬رو بوده است که باعث ايجاد شکاف و مشکلات خاصّي براي اسلام و مسلمين شده است. از جمله تهديدهاي جدّي براي اسلام، از يک طرف برخي از طرفداران اديان و مذاهب ديگر بودند و از طرفي ديگر تعدادي از به ظاهر مسلماناني که اسلام را به خوبي درک نکرده بودند و يا به تعبيري، تفسير به رأي مي¬کردند که با مباني متقن و قوي قرآني و روايي مطابقت نداشت.

در يک بررسي کلّي نيز مي¬توان به اين نتيجه دست يافت که از سياست¬هاي کلّي معاندين اسلام که با برنامه¬هاي هدفمند دين مبين اسلام مشکل جدّي داشتند، تمرکززدايي حکومت اسلامي و ايجاد تفرقه و شکاف عمده در خيمۀ اسلام بوده است. در اين راستا از برنامه¬هاي عمدۀ آنان، يافتن افرادي کج¬فهم و تربيت آنان براي پياده کردن اهداف شوم خود مي¬باشد. به طور کلّي فلسفۀ تأسيس فرق انحرافي متعدد در طول تاريخ اسلام و ايجاد شکاف در امّت واحد اسلامي، تمرکززدايي در جهان اسلام و تبديل حکومت متمرکز اسلامي به دولت¬هاي کوچک تحت سلطۀ استعمار جهت نيل به سياست¬هاي از پيش تعيين¬شدۀ خويش بوده است و اين ادعا در آثار و منابع متعدد تاريخي قابل اثبات مي¬باشد که از جملۀ آنها مي¬توان به خاطرات مستر همفر و کينياز دالکورکي اشاره نمود.

از فرق انحرافي ساخته و پرداختۀ استعمار، به يقين دو فرقۀ ضالّۀ وهابيت و بهائيت است که در پياده کردن اهداف استعماري، نقش محوري داشته¬اند، از يک منظر مي¬توان گفت که اين دو فرقه به منزلۀ دو غدۀ سرطاني در جهان اسلام بودند که وهابيت در بين اهل سنّت و در مخالفت با ديدگاه¬هاي عمدۀ علماي سنّي و بهائيت در ميان اهل تشيّع و در مخالفت با مباني فکري اصيل شيعه ايجاد شدند و تاکنون مشکلات زيادي را براي عالم اسلام به وجود آورده¬اند و همچنان مورد حمايت جدّي معاندين اسلام و صهيونيسم جهاني مي¬باشند.

 

ابن تيميه و ديدگاه¬هاي افراطي او

خاستگاه افکار التقاطي محمد ابن عبدالوهاب نشأت گرفته از افکار انحرافي ابن تيميه بوده است، بنابراين لازم است ابتدا سيري اجمالي در زندگي ابن تيميه داشته باشيم:

الف) شرح حال ابن تيميه

احمد ابن عبدالحليم حراني دمشقي، معروف به ابن تيميه در سال 661ق. (حدود پنج¬سال پس از سقوط خلافت بني¬عباس توسط هولاکو در بغداد) در حران که کانون فرقۀ صابئه بود، ديده به جهان گشود. دوران کودکي و نوجواني خود را در آن ديار سپري نمود و به سبب هجوم قوم وحشي تاتار، مجبور شد به همراه خانوادۀ خود، در سال 667ق. از زادگاه خويش کوچ کرده، به دمشق بگريزد. آغاز تحصيل او در علوم مذهبي، فقه حنبلي بود و نخستين استاد وي، پدرش بود.[1]

 

ب) ديدگاه¬هاي افراطي ابن تيميه

ساکنان حماه از ابن تيميه پرسيدند که نظر بزرگان از صابئين در مورد آيات صفات، مثل: "اَلرَّحمنُ عَلَي العَرشِ استَوي"(خداي رحمان، بر عرش تدبير عالم استيلا يافت)[2] و نيز "استَوي اِلَي السماء" و همچنين فرمودۀ رسول گرامي(ص): «ان قلوب بني آدم بين اصبعين من اصابع الرحمن» و «يضع الجبار قدمه في النار...» چيست؟

پاسخي که به اين پرسش داد، تصريح بر جسم بودن خداوند عزوجل داشت، انتشار پاسخ ابن تيميه در آن ناحيه، غوغايي به راه انداخت و از آن پس (از سال 698ق.) وي به واسطۀ دادن فتاوا و ارائۀ تفسيرهاي غلط از آيات قرآن کريم، شهرت يافت.

ابن کثير مي¬گويد: «گروهي از فقها بر ضد او برخاسته، از جلال¬الدين حنفي، قاضي وقت، محاکمۀ وي را خواستار شدند. قاضي ابن تيميه را احضار کرد؛ ولي وي از حضور در محاکمه سرباز زد. بعدها به دليل آن عقيدۀ انحرافي که در پاسخ اهل حماه از خود بروز داده بود، در شهر به نام «حمويه» خوانده شد.»[3] 

وي همواره با اظهار نظر، برخلاف آراي مشهور و رايج بين مسلمانان، موجب تشويش اذهان و آشفتگي در عقايد و باورهاي مردم مي¬شد تا اين که در سال 705ق. بحثي ميان او و چند تن از قضات درگرفت که در نهايت منجر به تبعيد وي به مصر گرديد... سپس در سال 706ق. امير سيف¬الدين سلار، نايب مصر، سه نفر از قضات فرقۀ شافعي، مالکي و حنبلي و نيز سه تن از فقها را که نامشان باجي، جزري و نمواري بود، احضار کرد تا در مورد ابن تيميه تصميم¬گيري نمايند. همگي رأي به آزادي او دادند تا شايد دست از عقايد خود بردارد، اما طولي نکشيد که در سال 707ق. ابن عطاء برضد او مطالبي ابراز داشت و قاضي بدرالدين را وادار کرد تا حکم کند به اين که سخنان ابن تيميه نهايت بي¬ادبي نسبت به ساحت پيامبر اکرم(ص) است؛ از اين رو به حبس او دستور داد و وي مدّت يک¬سال در مصر بازداشت بود. سپس به اسکندريه تبعيد شد. ولي همچنان بر انحراف خود اصرار داشت و دست از فتاواي شگفت¬انگيز خود برنمي¬داشت. بدين سبب وي را در قلعه¬اي در دمشق زنداني کردند و وي را از نوشتن مطالب و مطالعۀ کتب منع نمودند و تمام کتاب¬هايي که نزدش بود، برداشتند و هيچ گونه ابزار نوشتن در اختيار او قرار ندادند و سرانجام در سال 728ق. درگذشت.[4]

 

ج) شخصيت ابن تيميه

ـ ابن تيميه شخصيتي واقع¬بين نداشت و به مسائلي که مسلمانان در آن دوران سخت بدان توجه داشتند و براي آنها حساس بود، اهميتي قائل نمي¬شد؛ زيرا در دوراني که مسلمين بيش از هر چيز ديگر نياز شديد به وحدت داشتند، وي با افشاندن بذر فتنه و درگيري، اوضاع مردم را هر از چندگاهي متشنّج مي¬کرد و بخش وسيعي از توان حکومت و قضاوت را که مي¬بايست صرف دفاع در برابر کفار شود، به خود مشغول مي¬کرد و با تشويق افکار و نشر عقايد باطل، آنها را هدر مي¬داد.

ـ نظرات ابن تيميه برخلاف آراء مشهور بود که بر آن اتفاق داشتند؛ به طوري که بسياري از قضات و فقها با نظر وي از در مخاصمه درآمدند.

ـ وي قائل به تجسيم و تشبيه و جهت داشتن خداوند عزوجل بود.

ـ او به استغاثه به رسول الله(ص) اعتقاد نداشت و حرمت زيارت قبور انبياء و صالحين را ترويج مي¬کرد.[5] 

ـ از علماء مخالف و منتقد هم عصر ابن تيميه عبارتند از: صفي¬الدين الهندي الارموي ـ شهاب¬الدين حلبي ـ قاضي القضاة کمال-الدين الزملکاني ـ حافظ شمس¬الدين ذهبي ـ يافعي ـ ابوبکر حصني دمشقي ـ شهاب¬الدين ابن حجر الهيتمي ـ حافظ ابوالفضل غماري ـ ابن بطوطه (جهانگرد معروف) ـ ملاعلي قاري حنفي ـ النبهاني.

 

ابن قيم و تأثيرپذيري محض از استادش

ابن قيم جوزي تنها کسي است که به ترويج افکار و اوهام استادش ابن تيميه پرداخت؛ بنابراين اشاره¬اي مختصر به افکار و اقوال او مي¬شود که به اين شرح است:

وي محمد ابن ابي بکر زرعي حنبلي (م.751ق.) معروف به ابن قيم و از شاگردان ابن تيميه است که از افکار شاذ استادش چه در زمان حيات و چه بعد از فوت او، تقليد کورکورانه مي¬کرد. او گرچه مناظراتي شبيه به استدلال دارد، ليکن استدلال-هاي او در واقع از آن دست ترديدهايي بود که اظهار مي¬داشت و به عبارت ديگر، او تکرارکنندۀ همان سخنان جنجالي و منتشرکنندۀ آنها و منتشرکنندۀ اقوال شاذ استاد خويش بود. او در اين شبه¬استدلال¬هاي خود، به دنبال تلطيف سخنان بي¬پرده و خشن ابن تيميه بوده تا با ظاهري دلنشين، کساني را که افکار ضعيفي داشتند، بفريبد.[6]

در نهايت او عمرش را فناي سخنان بيهودۀ اين تيميه کرد و گفتار غيرواقعي و غيرمنطقي استاد خويش را، حيله¬گرانه، امري ديني و واقعي ارائه نمود. چنانکه توجه به نظريات ذيل مؤيد مدعاست:

ـ ذهبي مي¬گويد: «ابن قيم در علم حديث و نيز در بعضي از رجال حديث، بسي رنج برد و به تحصيل علم فقه هم پرداخت... مدّتي هم به خاطر اين که بار سفر بستن براي زيارت قبر حضرت ابراهيم خليل(ع) را ناروا شمرد، محبوس گرديد».[7]

ـ ابن حجر در الدرر الکامله مي¬نويسد: «او چنان حب ابن تيميه را در سينه داشت که چشم¬بسته تمام سخانش را پذيرفت و حتّي به تأييد آن پرداخت. از نمونه تأييدهاي وي، تهذيب کتب استادش و نشر افکار او بود... ابن قيم به همراه استاد خود دستگير شد و خوار و خفيف گرديد و با شلاق هر دو را کتک زدند و سپس بر روي شتر، در شهر گردانيدند. وقتي ابن تيميه در گذشت، به سبب فتاواي ابن تيميه مورد امتحان قرار گرفت. لذا همواره از طرف علماي عصرش نکوهش مي¬شد و آسيب مي¬ديد. همچنان که علما هم از دست او بدون آسيب نمي¬ماندند.»[8]

ـ ابن کثير مي¬گويد: «وي در صدد برآمد تا در مسئلۀ طلاق فتوا دهد، در همين جريان، ماجراهايي ميان او و سبکي و ديگران رُخ داد که نقل آن وقايع موجب تفصيل مي¬شود. از ويژگي¬هاي ابن قيم اين بود که وي علاقۀ زيادي به جمع¬آوري کتب گوناگون داشت. او آن قدر کتاب جمع¬آوري کرد که وقتي از دنيا رفت، فرزندانش تا مدّت¬هاي مديد، مشغول فروش کتاب¬هاي پدر بودند. اين غير از آن کتبي بود که ورثه براي خود کنار گذاشته بودند. گفتني است، بيشتر اين کتاب¬ها، از سخنان استاد محبوبش! بود».[9]

 

انحرافات فکري ابن تيميه و شاگردش ابن قيم

انحرافات فکري، عقيدتي در ادعاهاي ابن تيميه و شاگردش ابن قيم، در آثار آنان نمود و ظهور فراواني دارد که به نمونه¬هايي اشاره مي¬شود:

الف) شرک دانستن هر طلب و درخواست

مراد آيات قرآن در نهي از خواندن غير خداوند، چيست؟

وهابيت، با پيروي از ابن تيميه، براي تأييد گفتار خود، به آياتي تمسّک مي¬کنند، بدون آن که در مفاد و مصداق آيات، تفکر اندکي کرده باشند؛ از اين رو، خواندن انسان¬هاي صالح و طلب ياري از آنان را شر تلقّي مي¬کنند و دليلشان اين است که خداوند در قرآن مجيد، خواندن بُت¬ها توسط مشرکين را، شرک ناميده است. نمونه¬هايي از آيات مورد تمسّک وهابيت به قرار زير است:

ـ "وَاَنَّ المَساجِدَ لِلّهِ فَلاتَدعُوا مَعَ اللهِ اَحَداً" (و اينکه مساجد از آنِ خداوند است، پس هيچ¬کس را با خدا نخوانيد!).[10]

ـ "لَهُ دَعوَةُ الحَقِّ وَالَِذينَ يَدعُونَ مِن دُونِهِ لايَستَجيبُونَ لَهُم بِشَيءٍ..." (دعوت راستين از آن اوست، و معبود¬هايي [کساني] را که به جاي خدا مي¬خوانند، هيچ پاسخي به آنها نمي¬دهند...).[11]

ـ "اِنَّ الَّذينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ عِبادٌ اَمثالُکُم..." (بي¬گمان کساني که شما به جاي خدا مي¬خوانيد، بندگاني مانند شمايند...).[12]

ـ "قُلِ ادعُوا الَّذينَ زَعَمتُم مِن دُونِهِ فَلا يَملِکُونَ کَشفَ الضُّرِّ عَنکُم وَلاتَحويلاً" (بگو: کساني را که به جاي او [معبود خود] مي-پنداريد، بخوانيد، ولي آنها نمي¬توانند از شما دفع زيان کنند و نه [بلايي را از شما] بگردانند).[13]

ـ "اُولئِکَ الَّذينَ يَدعُونَ يَبتَغُونَ اِلي رَبِّهِمُ الوَسيلَةَ..." (آن کساني را که ايشان مي¬خوانند، خود به سوي پروردگارشان وسيله مي-جويند...).[14]

ـ "وَلاتَدعُ مِن دُون اللهِ ما لايَنفَعُکَ وَلايَضُرُّکَ..." (و جز خدا چيزي را که سود و زياني به تو نمي¬رساند، مخوان...).[15]

ـ "وَ مَن اَضَلُّ مِمَّن يَدعُوا مِن دُونِ اللهِ مَن لايَستَجيبُ لَهُ اِلي يَومِ القِيامَةِ..." (و کيست گمراه¬تر از آن¬کس که به جاي خدا کسي را مي¬خواند که تا روز قيامت او را پاسخ نخواهد داد...).[16]

وهابيون با کمال وقاحت، اين گونه آيات را بر مسلماناني تطبيق مي¬دهند که اعتقادشان در مورد انبيا و صالحان (عليهم السلام)، چيزي جز اين نيست که آنان بندگان مقرّب خدا هستند و دعاهايشان مستجاب مي¬شود و به حاجت انسان نيازمند، به اذن خداوند پاسخ مي¬دهند. در پاسخ به آنها بايد گفت:

اولاً: مصاديق اين آيات مشرکان هستند، به خاطر اعتقاد به ربوبيت بُت¬ها و اين که آنها بدون اذن خداوند سبحان مي¬توانند به طور مستقل مشکلي را برطرف کنند و يا تغييري در آن ايجاد کنند و يا به ياري کسي بشتابند. حال اين عقيده کجا و عقيدۀ مسلمين کجا؟ مسلمان موحد، انبيا و انسان¬هاي صالح را بندگان برجستۀ خداوند مي¬داند و نيز معتقد است که آنها از دستور خداوند تعالي سرپيچي نمي¬کنند و هر آنچه که خداي سبحان فرمان دهد، انجام مي¬دهند.

ثانياً: مراد از دعا در اين آيات، فقط دعا به معناي ندا نيست، بلکه نوع خاصّي از دعاست که به معناي عبادت است. شاهد اين مطلب آن است که خداوند بين دعا به معناي ندا و دعا به معناي عبادت، در يک آيه جمع نموده است: "وَقالَ رَبُّکُمُ ادعُوني اَستَجِب لَکُم اِنَّ الَّذينَ يَستَکبِرُونَ عَن عِبادَتي سَيَدخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ" (و پروردگارتان گفته است: مرا بخوانيد تا شما را اجابت کنم. بي¬ترديد کساني که از پرستش من تکبّر مي¬ورزند، به زودي سرافکنده وارد دوزخ شوند).[17]

و نيز امام زين¬العابدين(ع) مي¬فرمايند: «پس نيايش و دعا را عبادت و ترک آن را کبر و خودخواهي ناميدي و بر ترک دعا به دخول دوزخ با ذلّت و خواري تهديد فرمودي.»[18]

و نيز در روايت آمده است: «الدعاء مخ العبادة»[19]. مراد از دعا در اين جا، قسمتي از دعاست، دعايي که مقرون به الوهيت مدعو به نحوي از انحا باشد.

ثالثاً: منظور از نهي در اين آيات، اين است که شما مدعو را به اندازۀ رتبۀ خداوند بالا نبريد؛ به عبارت ديگر، هدف از نفي دعوت و خواندن غير خدا، دعوت¬هاي ملازم با عبادت و پرستش است که از اعتقاد به الوهيت سرچشمه مي¬گيرد. شاهد اين مطلب، کلام خداوند عزوجل است که فرمود: "وَاَنَّ المَساجِدَ لِلّهِ فَلاتَدعُوا مَعَ اللهِ اَحَداً" (و اينکه مساجد از آنِ خداوند است، پس هيچ¬کس را با خدا نخوانيد!).[20]

 

ب) ايجاد انفکاک و مرزبندي شديد بين شيعه و سنّي

ابن تيميه بر اين عقيده است که براي ايجاد تفرقه بين مسلمانان و مرزبندي بين شيعه و سنّي، سزاوار است که از مستحبات و سنّت¬هاي ثابت پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دست برداشته و آن را کنار بزنيم. او مي¬گويد: «اگر امري مستحبي جزو شعار شيعه شود و به آن عمل کنند، مناسب است پيروان ابن تيميه به آن مستحب عمل نکنند؛ زيرا به عقيدۀ وي، مصلحت تفرقه¬اندازي و مرزبندي براي تشخيص و شناخت شيعه از سنّي و تمييز از همديگر، از مصلحت عمل به مستحبات و سنّت ثابت¬شده در شرع اسلام، برتر و اولي است».

ابن تيميه در جاي ديگر مي¬گويد: «و من هنا ذهب من الفقهاء الي ترک بعض المستحبات اذا صارت شعارا لهم ـ اي الشيعه ـ فانه و ان لم يکن الترک واجبا لذلک، و لکن في اظهار ذلک مشابهة لهم، فلا يتميز السني من الرافضي، و مصلحة التميز عنهم لاجل هجرانهم و مخالفتهم اعظم من مصلحة هذا المستحب».[21]

آيا عمل کردن شيعه و پايبندي آنان به سنّت¬ها و مستحبات شرعي، نقطۀ ضعف و ضدارزش شمرده مي¬شود؟ آيا همين اقرار ابن تيميه، دليل بر ارزشي بودن راه و روش شيعه نيست؟ آيا پيروي مذهبي ـ که ابن تيميه با آنان مخالف و دشمن است ـ از يک حکم مستحبي، سبب مي¬شود که به آن حکم عمل نشود و بايد آن را کنار زد؟ با اين وجود بايد قضاوت کنيم که پيرو سنّت پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) کيست؟ آن که به سنّت پايبند است تا جايي که آن را شعار خود قرار داده، يا آنکه سنّت را کنار مي¬گذارد تا شبيه عاملان به سنّت نشود؟

 

ج) نفي استغاثه به پيامبر اکرم(ص)

ابن تيميه، استغاثه به پيامبر خدا(ص) يا هر نبي و انسان صالحي را شرک دانسته و حکم اعدام براي استغاثه¬کنندگان صادر کرده و ايشان را مهدورالدم مي¬شمارد. او مي¬گويد: «من ياتي الي قبر نبي او صالح و يساله حاجته و يستنجده مثل ان يساله ان يزيل مرضه او يقضي دينه، او نحو ذلک مما لايقدر عليه الا الله فهذا شرک صريح يجب ان يستتاب صاحب، فان تاب و الا قتل.»[22] 

گويا او از صدر اسلام تا به امروز، از سيرۀ مسلمانان نسبت به استغاثه به قبر شريف پيامبر(ص) و اوليا و افراد مورد توجه طوايف مسلمين اطلاع ندارد و يا اين که اطلاع دارد ولي تفکر و نظريات او خارج از سيرۀ مسلمين بوده و نظري است شاذ.

گويا او موارد زير را نديده و از آنها خبر ندارد:

ـ استغاثۀ يکي از مسلمانان با راهنمايي عثمان ابن حنيف صحابي به قبر پيامبر(ص) براي رفع گرفتاري.[23]

ـ استغاثۀ مردم مدينه به قبر پيامبر(ص) به امر و اشارۀ عايشه براي نزول باران.[24]

ـ استغاثۀ يکي از صحابه به قبر پيامبر(ص) در زمان خليفۀ دوم.[25]

ـ استغاثۀ ابوعلي خلال حنبلي به قبر امام کاظم(ع).[26]

ـ استغاثۀ شافعي (محمد بن ادريس) به قبر ابوحنيفه.[27]

ـ استغاثۀ اهل سمرقند به قبر بخاري.[28]

گويا ابن تيميه حتّي فتاواي بزرگان اهل سنّت، مانند قيرواني مالکي (م.737ق.)[29] را نديده و از آن آگاهي نداشته و يا همه را مشرک و واجب¬القتل و مهدورالدم مي¬شمرد.

گويا پيروان اين حزب و گروه نيز از فتاواي بزرگان اهل سنّت در جواز استغاثه به پيامبر گرامي (صلّي الله عليه و آله و سلّم) همانند قسطلاني[30] ، شيخ سلامه عزامي[31] و ده¬ها نفر ديگر از آنان بي¬اطلاع بوده، يا حکم اعدام آنان را نيز صادر کرده¬اند.

 

نتيجه

ـ ابن تيميه از همان ابتدا در مباني فکري و اعتقادي با مشکلات مبنايي مواجه بود.

ـ علماي زيادي در زمان ابن تيميه با افکار انحرافي ايشان مخالف بودند.

ـ ابن تيميه با بيان افکار التقاطي، به نوعي تفرقه و نفاق را به خيمۀ اسلام به ارمغان آورد.

ـ از جمله افکار اعتقادي انحرافي وي، قائل به تجسيم، تشبيه و جهت داشتن خدا بوده است.

ـ او به استغاثه به رسول خدا(ص) اعتقاد نداشت و حرمت زيارت قبور را ترويج مي¬کرد.

ـ ابن قيم تنها کسي بود که از شاگردان ابن تيميه به ترويج و تبليغ افکار انحرافي او مي¬پرداخت.

ـ از جمله افکار انحرافي استاد و شاگرد، شرک دانستن هر طلب و درخواست، مرزبندي بين شيعه و سنّي و... بوده است.

 

فهرست منابع

1. قرآن کريم.

2. فرقه¬اي براي تفرقه (بررسي پيشينۀ فکري و سياسي جريان وهابيت).

3. البداية والنهاية.

4. المنهال الصافي.

5. الدرر الکاملة.

6. معجم المؤمنين.

7. الکني والالقاب.

8. نورالثقلين.

9. صحيفۀ سجاديه.

10. سفينة البحار.

11. منهاج السنة.

12. زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور.

13. مسند احمد.

14. سنن ترمذي.

15. سنن ابن ماجه.

16. سنن دارمي.

17. سبل الهدي و الرشاد.

18. فتح الباري.

19. وفاء الوفاء.

20. تاريخ بغداد.

21. خلاصة الکلام.

22. طبقات الشافعية الکبري.

23. المدخل في رسالة زيارة القبور.

24. الغدير.

25. فرقان القرآن.

26. المواهب اللدنيه.

 

پي¬نوشت

 

________________________________________

1ـ طبسي. نجم¬الدين؛ فرقه¬اي براي تفرقه (بررسي پيشينه فکري و سياسي جريان وهابيت)؛ ص9.

2ـ سورۀ مبارکۀ طه (20)؛ آيۀ شريفۀ 5.

3ـ البداية والنهاية؛ ج14؛ صص26ـ4.

4ـ المنهال الصافي؛ ص340.

5ـ طبسي. نجم¬الدين؛ فرقه¬اي براي تفرقه (بررسي پيشينه فکري و سياسي جريان وهابيت)؛ ص12.

6ـ همان؛ ص23.

7ـ الدرر الکامله؛ ج3؛ ص400 و معجم المؤمنين؛ ج9؛ ص106.

8ـ الکني والالقاب؛ ص393.

9ـ البداية والنهاية؛ ج14؛ ص2.

10ـ سورۀ مبارکۀ جن (72)؛ آيۀ شريفۀ 18.

11ـ سورۀ مبارکۀ رعد (13)؛ آيۀ شريفۀ 14.

12ـ سورۀ مبارکۀ اعراف (7)؛ آيۀ شريفۀ 194.

13ـ سورۀ مبارکۀ اِسراء (17)؛ آيۀ شريفۀ 13.

14ـ همان؛ آيۀ شريفۀ 57.

15ـ سورۀ مبارکۀ يونس (10)؛ آيۀ شريفۀ 106.

16ـ سورۀ مبارکۀ احقاف (46)؛ آيۀ شريفۀ 5.

17ـ سورۀ مبارکۀ غافر (40)؛ آيۀ شريفۀ 60.

18ـ نورالثقلين؛ ج4؛ ص527 و صحيفۀ سجاديه؛ دعاي وداع ماه مبارک رمضان.

19ـ سفينة البحار؛ ج3؛ ص48.

20ـ سورۀ مبارکۀ جن (72)؛ آيۀ شريفۀ 18.

21ـ منهاج السنة؛ ج2؛ ص143.

22ـ زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور؛ ص156.

23ـ مسند احمد؛ ج4؛ ص138 و سنن ترمذي؛ ج5؛ ص569 و سنن ابن ماجه؛ ج1؛ ص441.

24ـ سنن دارمي؛ ج1؛ ص56 و سبل الهدي و الرشاد؛ ج12؛ ص347.

25ـ فتح الباري؛ ج2؛ ص577 و وفاء الوفاء؛ ج4؛ ص1372.

26ـ تاريخ بغداد؛ ج1؛ ص120.

27ـ خلاصة الکلام؛ ص252.

28ـ طبقات الشافعية الکبري؛ ج2؛ ص243.

29ـ المدخل في رسالة زيارة القبور؛ ج1؛ ص257 و الغدير؛ ج5؛ ص111.

30ـ فرقان القرآن؛ ص133 و الغدير؛ ج5؛ ص155.

31ـ المواهب اللدنيه؛ ج3؛ ص417

افزودن دیدگاه جدید