برنامه ریزی وهابیت برای مزار پیامبر در مدینه

و هیچ بعید نیست که از بوسیدن خصوص حَجَرُ الْأسْوَد نیز مردم را منع کنند؛ و سپس طواف را که مقدّس‏ترین حال خضوع و تذلّل در برابر صاحب بیت است، به عنوان شرک، و دور زدن بر گرد سنگ‏هاى جامد و بى روح نیز بردارند.


 

به گزارش شيعه آنلاين به نقل از شبستان، وهابیت موجودیت خود را در قاچاق بودن این مذهب و این مکتب مى‏دانند؛ و براى موجودیت خود که در حقیقت هدم اسلام است مى‏کوشند، چرا که تشیع جز تجسم روح إسلام و تبلور معناى نبوت و قرآن نیست.

قبور امامان ما چراغ ندارد؛ سنگ ندارد؛ و حتّى کسى نمى‏تواند بر روى تربتشان با انگشت بنویسد مثلًا: «هَذَا قَبْرُ الْإمَام جَعْفَرٍ الصّادِق». مى‏دانید معنایش چیست؟! معنایش آن است که نام جعفرٌ الصّادق قاچاق است! نام محمّدٌ الباقر قاچاق است! وَهَّابیه موجودیت خود را در قاچاق بودن این مذهب و این مکتب مى‏دانند؛ و براى موجودیت خود که در حقیقت هدم اسلام است مى‏کوشند، چرا که تشیع جز تجسّم روح إسلام و تبلور معناى نبوّت و قرآن چیزى نیست.

مرحوم علامه آیت الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی در کتاب امام شناسی (ج 11، صص244-252) درباره جنایات وهابی ها و غربت مدینه و قبور ائمه بقیع علیهم السلام و نقشه استعمار و خیانت حاکمان سرسپرده بلاد اسلامی برای هدم دین، مطالبی را آورده که از منظر خوانندگان می گذرد.
 
جنایت وهابی ها
در روز هشتم ماه شوّال سنه یک هزار و سیصد و چهل و پنج هجرى قمرى، تمام بِقاع متبرّکه و مشاهد مشرّفه ائمّه بقیع: حضرت إمام حسن مُجتبى، و حضرت إمام زین العابدین، و حضرت إمام محمّد باقر، و حضرت إمام جعفر صادق علیهم السّلام را با بقیه بِقاع از قبور دختران رسول الله: زینب و امّ کلثُوم و رُقَیَّه، و قبور عمّه‏هاى رسول الله: صَفِیه و عاتِکه و قبر حضرت امُّ البنین، و قبر حضرت اسمعیل بن جعفر الصّادق، و قبر حضرت إبراهیم فرزند رسول الله، و قبور تمامى أصحاب و تابعین و. أرحام و أزواج رسول الله، و صلحاء و أبرارى که از حَدِّ إحصاء بیرون است؛ همگى را خراب و با خاک یکسان کردند.

وهابیه در نظر داشتند با تقارن انهدام این قبور، قبر رسول خدا را خراب کنند؛ و کعبه را نیز خراب کنند؛ و با دستاویز به آنکه بوسیدن و دور زدن بر گرداگرد سنگ‏ها شرک است، خانه خدا را منهدم نمایند، ولى از ترس سایر مسلمین از فرق عامّه، جرأت نکردند؛ أمّا هدم این دو مکان مقدّس در نقشه ایشان است، و به محض آنکه خیالشان از جانب کشورهاى إسلامى آسوده گردد، دست به این جنایت مى‏آلایند.

وهابیه مى‏گویند: بوسیدن ضریح مطهّر رسول الله شرک است. ضریح از آهن است، بوسیدن آهن شرک است. تا چند سال پیش از این مردم را در بوسیدن خانه خدا و کعبه آزاد مى‏گذاشتند؛ ولى در این چند سال أخیر، گرداگردِ کعبه، پاسبانان و شرطه‏هاى آنان در هر جانب از کعبه، از پنج نفر و شش نفر تجاوز مى‏کند؛ و مجموعاً بین بیست تا سى نفر هستند؛ به طرز وقیحى پشت به کعبه کرده؛ و به آن تکیه مى‏زنند؛ آنگاه با شلّاق روى به طواف کنندگان نموده؛ هر کس در هر نقطه بخواهد کعبه را ببوسد؛ مى‏گویند: هَذَا حَجَر! هَذَا حَجَر! این سنگ است! بوسیدن سنگ شرک است! آمِران به معروف آنها نیز در رکن عراقى، و شامى، و یمانى، نیز پشت به کعبه به مردم مى‏گویند: بوسیدن سنگ شرک است. و اگر طائفى بخواهد لبان خود را بر آن سنگ‏هائى که رسول خدا گذارده؛ بگذارد و ببوسد؛ با تازیانه او را مى‏زنند؛ و مى‏گویند: شرک است.

و هیچ بعید نیست که از بوسیدن خصوص حَجَرُ الْأسْوَد نیز مردم را منع کنند؛ و سپس طواف را که مقدّس‏ترین حال خضوع و تذلّل در برابر صاحب بیت است، به عنوان شرک، و دور زدن بر گرد سنگ‏هاى جامد و بى روح نیز بردارند.

وهابیه مکه و مدینه را از حالت اسلامی خارج کرده اند
وهّابیه مکه و مدینه را که دو شهر إسلامى و متّفقٌ علیه بین جمیع مذاهب إسلامى است؛ و زادگاه و محلّ هجرت و خانه و قرارگاه رسول الله است؛ و هر نقطه آن مسجدى و معبدى و محلّى از سرگذشت‏ها و تاریخ زنده إسلام، و آثار نبوّت و ولایت أمیر المؤمنین علیه السّلام بود است به دو شهر اروپائى تبدیل کرده‏اند. تمام آثار رسول خدا را و أهل بیت را چه در مکه و چه در مدینه محو کرده و نابود ساخته؛ به جاى آن عمارت‏هاى ده اشکوبه ساخته؛ و نخلستان‏هاى مدینه را که سر سبز و خرّم بود؛ همه را قطع و ریشه کن نموده‏اند؛ و به جاى آنها عمارت‏هاى صد در صد وابسته بنا کرده‏اند.

در مدینه طیبه دیگر اسمى از محلّه بنى هاشم نیست؛ از خانه أبُو أیوب أنصارى نیست؛ بیت الأحزان را خراب کردند، دیوار مسجد على را با صفحاتى پوشانده؛ و دَرِ آن را مهر و موم کرده‏اند. مَشْربه امِّ إبراهیم را چه عرض کنم؟ آن محلّ شریف و مقدّس؛ و آن محلّ نورانى و پر فیض؛ حقّاً امروز به مزبله أشْبَه است تا به مسکن و مأواى رسول خدا، و أهل بیت رسول خدا، و معذلک متروک است و مقفول.

مَسجد الْفَضیخ که همان مسجد ردّ شمس است؛ براى حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام، متروک است و مهجور؛ و حتّى کسى نام آن را نمى‏داند. نام على بن أبى طالب در خطبه‏ها و منبرها برده نمى‏شود؛ ولى ده‏ها بار و صدها بار نام سَیدُنَا عُمَر برده مى‏شود. آه چه شهر غریب و مهجورى است مدینه؟ مدینه که هر وجب آن حکایت از علم و عرفان و قضاء و درایت و ولایت و حَماسه و إیثار یگانه حامى رسول الله، حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام دارد؛ امروز تاریک و غریب است. نام مخالفان هر جا برده مى‏شود؛ ولى نام على، قاچاق است.

بقیع به صورت زمینى است؛ نه سنگى، و نه چراغى، و نه اسمى، و نه رسمى. دور تا دور بقیع را دائره‏اى شکل از عمارت‏هاى مجلّل چند اشکوبه بالا برده‏اند؛ و حتّى عمارت‏هاى ده اشکوبه فراوان است. فروشگاه ها، هتل ها، سازمان ها، مغازه‏هاى فروش همه گونه أمتعه، از مرغ و ماهى گرفته، تا ساندویج؛ و از جوراب و کفش تا طلاجات؛ همگى با تابلوهاى نئون به صورت‏هاى مختلف، و به أشکال شگفت آور، و رنگ‏هاى دوّارِ متفاوت، متاع‏هاى خود را عرضه مى‏کنند؛ به طوری که کسى که سر قبر أئمّه معصومین باشد؛ آن عمارت هاى بلند و آن تابلوها را مشاهده مى‏کند.

أمّا قبور إمامان ما چراغ ندارد؛ سنگ ندارد؛ و حتّى کسى نمى‏تواند بر روى تربتشان با انگشت بنویسد مثلًا: هَذَا قَبْرُ الْإمَام جَعْفَرٍ الصّادِق. مى‏دانید معنایش چیست؟! معنایش آن است که نام جعفرٌ الصّادق قاچاق است. نام محمّدٌ الباقر قاچاق است. وَهَّابیه موجودیت خود را در قاچاق بودن این مذهب و این مکتب مى‏دانند؛ و براى موجودیت خود که در حقیقت هَدْمِ إسلام است مى‏کوشند، چرا که تشیع جز تجسّم روح إسلام و تبلور معناى نبوّت و قرآن چیزى نیست.

جنایت عظیم کشتار زائران خانه خدا
در این سال که سنه 1407 هجرى قمرى است؛ این حقیر در به حجّ مشرّف بوده و خود شاهد قضیه بوده‏ام، در شارع مسجد الحرام یعنى در بَلَد حرام، در ماه حرام، و در حرم خدا، بین عمره و حجّ، از شیعیان ایران به جرم برائت از شرک و إعلان اتّحاد مسلمین و فریاد تخلّص از زیر بارِ آن جبّاران و ستمکاران کافر جهان؛ مردم را محاصره کردند؛ و بر آنها یورش بردند؛ و زن و مرد را مضروب و مجروح کردند. مجروحین از مرز چهار هزار نفر گذشت؛ و تعداد مقتولین بدون شک سیصد و بیست و دو نفر بود، که دویست و هشت نفر زن، و یکصد و چهارده نفر مرد بودند؛ و مقدار چهارده نفر مرد دیگر مفقود شدند، که هنوز معلوم نیست در زندان برده‏اند، و یا مرده‏اند و از کثرت جراحات شناخته نشده و وهّابى‏ها اجساد آنها را تحویل نداده‏اند.

و از این جنایت عظیم‏تر و بالاتر آنکه وهّابى‏ها، مسلمانان حکومت إسلامى ایرانى را متّهم به قصد فَساد و إفساد و تخریب خانه خدا، و کودتا کردند؛ و این حمله قبیحانه و وقیحانه و ستمگرانه خود را نشانه آرامش و بقاءِ نظم معرّفى کرده؛ در تلویزیون ها، و رادیوها و روزنامه‏جات خود عَلَى مَا نُقِل، نشان داده و بیان کردند که: ما جلوى اختلال نظام و شورش را گرفتیم؛ و گرنه ایرانى‏ها خانه خدا را خراب مى‏کردند. زیرا ایرانى‏ها مجوسى هستند؛ و یهودى هستند؛ و از إسلام خبرى ندارند؛ و براى حجّ به مکه نمى‏آیند؛ بلکه براى آشوب و إخلال و تفریق در میان مسلمین، و ایجاد شبهه و شک در إسلام مى‏آیند؛ و به صورت ظاهر در میان مسلمین حجّ مى‏گزارند.

ماهیت فرق ضاله
فرقه وهَّابیه همانند فرقه بَهَائیه مى‏باشند. آنها در عامّه و سنّى‏ها پیدا شدند؛ و مذهبشان حنبلى بود، و بهائیه در شیعه پیدا شده، و مذهبشان جعفرى بوده است هر دو از إسلام جدا شده‏اند. آنها در قیافه و شکل إسلام واقعى و مبارزه با شرک، و اینها در قیافه و شکل تشیع حقیقى و ظهور حضرت مهدى (عج)، آدم‏ها کشتند؛ و فسادها نمودند که روى تاریخ را سیاه کرده‏اند.

در جلد پنجم از إمام شناسى معلوم شد که پیدایش وهّابیه از دویست سال قبل، از ناحیه و زیر نظر و نقشه استعمارى انگلستان بوده است. و درست در همین موقع، ظهور و بروز فرقه بابیه و بهائیه در ایران بوده است. پیدایش سعودى‏ها و تخریب مشاهد مشرّفه بقیع بعد از غلبه انگلستان در جنگ بین الملل اول بر کشور پهناور إسلامى عثمانى، و تجزیه و تقطیع آن به نوزده کشور شد. در آن وقت شریف حسین حاکم مکه را برداشتند و مَلِک سعود را به جاى وى گماشتند. و او و تبار او با إسلام چنان کردند که مى‏دانید؛ و مى‏بینید! به صورت إسلام، و در قالبِ دعوت به توحید، و در ماسک و شَبَهِ دین و قرآن، به سر إسلام و مسلمین در آوردند آنچه را که در قوّه متخیله هیچ صاحب تصوّرى، تصوّر نمى‏شد. آن قدر به مبانى و مبادى و شعائر مذهبى و دینى جسارت کردند که در هیچ‏ ملّت و مذهبى سابقه ندارد.

امروز یهود متصلّب، و حتّى فرقه شاخص آنها یعنى صهیونیزم ها، و تمام مسیحیان، و بودائیان، و پیروان مذهب کنفسیسوس، و بت پرستان، و بطور کلّى همه و همه ملل و فرق، در رفتن به معابدشان آزاد، و در مناسک خود از احترام به پیامبرشان و محفوظ داشتن آثار انبیاء از قبر و خانه و مولد و منزل و مَصْدر و مَورِد و غیرها مى‏کوشند، و در برابر مقدّسات خود سر تعظیم فرود مى‏آورند؛ ولى یک مسلمانى که از آن طرف چین و ترکستان، و یا از جنوب هندوستان، و یا از آفریقا، و آسیا، و اروپا براى یکبار در مدّت عمر موفّق به زیارت بیت الله الحرام مى‏شود؛ باید در پیروى از سنّت رسول خدا، یعنى در بوسیدن أرکان اربعه کعبه (رکن حَجَرُ الْأسْوَد، و رکن عِراقىّ، رکن شامى، رکن یمانى) و در بوسیدن مُسْتَجَار (محلّ دَرِ ورودى بیت الله براى تولّد أمیر المؤمنین علیه السّلام) و در بوسیدن حَطِیم (بین رکن حَجَر الْأسْوَد و دَرِ کعبه) و در بوسیدن مُلْتَزَم (بین دَرِ کعبه و رکن عراقى) و در بوسیدن ضلع واقع در حجر اسمعیل، بالأخصّ در زیر ناودان، باید مورد منع و زجر قرار گیرد؛ و شلّاق بخورد؛ و چه بسا با محرومیت و آرزوى بوسیدن، به وطن خود مراجعت کند.

و همچنین نتواند ضریح و شباک قبر پیامبرش را ببوسد؛ و نتواند قبر أوصیاء و إمامان والا مقام را که از هر جهت به اعتراف جمیع مذاهب أربعه آنان، از طهارت و سیادت و علم و عرفان و وصایت و ولایت مقام تقدّم را دارند؛ ببوسد، و اظهار تعظیم و تکریم نماید. این نیست مگر از روى نقشه صریح و بررسى شده دول کفر و استعمار؛ که در پیش تاختن براى هدم مبانى دینى و کسرِ صولت حقّ، و مَحْو و طَمْسِ آثار أولیاى إسلام تا این سرحدّ ترکتازى مى‏کنند.

کمر همت براى هدم إسلام بسته‏اند
خراب کردن قبور إمامان والا مقام و أوصیاى رسول الله، در بقیع به دست سُعُودى ها درست در وقتى صورت گرفت که بر هر یک از کشورهاى إسلامى، یکى از دیکتاتورهاى بنده و بَرده و سرسپرده و ناموس فروخته خود را گماشتند. در ایران رضاخان میرپنج را سردار سپه؛ و پس از آن رئیس الوزراء، و بلافاصله به مقام سلطنت نشاندند. در ترکیه، مُصْطَفى کَمال پاشا (آتاترک) را و در عراق مَلِک فَیصَل پدر ملک غَازى را، و در مصر مَلِک فؤاد پدر ملک فاروق را و همچنین در سایر کشورها.

در آن وقت که خبر تخریب قبور أئمّه بقیه به ایران رسید؛ شیعیان جگرسوخته و عاشق این سرزمین که خود از جهت أمر داخلى خود و فشار سخت دیکتاتورِ تازه پا به میدان گذارده، قدرت بر حرکت نداشتند؛ کجا مى‏توانستند فکرى براى بقیع کنند؟ این از نظر ملّت. و أمّا از نظر دولت، خود دولت با سُعُودى‏ها در التزام و تعهّد به أجانب در هَدْم دین جهت مشترک داشتند. نهایت کارى که مردم مى‏کردند تشکیل مجالس عزادارى و اجتماع در خانه علماء و بالمآل تلگرافى که أحیاناً در إبراز تأسّف به علماى نجف و کربلا مخابره مى‏شد.

جنایات رضاخان در ایران‏
رضاخان نیز در هدم أرکان إسلام دمى از پاى ننشست؛ و تا جائی که توان داشت بکوشید. قتل عام مردم در مسجد گوهرشاد مسجد مقدّس؛ و زنده به گور کردن مجروحین؛ و برداشتن حجاب بانوان، و لباس ملّى و إسلامى، و عِمامَه و کلاه ساده مردم را تبدیل به لباس فرنگى و کراوات (صلیب) و کلاهِ شاپو و تمام لبه نمود. علماء را کشت و زندان کرد؛ و در ربودن جواهرات آستانه مقدّسه حضرت إمام رضا علیه السّلام، و خراب کردن إمامزاده‏ها و مدارس طلّاب علوم دینیه اهتمام کرد. إداره أوقاف، مصارف مدارس علمیه را که طبق نظر واقفین آن باید براى امور طلّاب آنجا صرف شود؛ صرف فرهنگ غربى، و مدارس اروپائى، و استخرهاى شناى پسران و دختران، و مجالس رقص و موزیک دختران با پسران، و غیرها نمود. در سراسر ایران مدارس طلّاب به صورت مزبله در آمد. دیوارها شکست خورد؛ و سقف‏ها فرو نشست؛ و حجره‏هاى آن محلّ أسباب و أثاثیه دکانداران مجاورش شد.

إسمعیل مِرْآت وزیر معارف آن دوره، إمامزاده یحیى را که در طهران از أعاظم و أکابر امامزادگان و از علماء اهل بیت، و روات أحادیث، و واجب التّعظیم بود؛ و داراى بارگاه و حرم و گنبد و صحن و سرائى بود؛ از بنیاد خراب کرد و زمین ورزش و فوتبال نمود، و جواهرات آنرا از جمله یک جفت طاووس مرصّع قیمتى و عتیق را بُرد.

یکى از مستشرقین (خاور شناسان) آن زمان هر چه به مِرْآت التماس کرد که بناى این إمامزاده تاریخى است؛ و تاریخ آن از هشتصد سال متجاوز است، شما آن را خراب نکنید! زمین ورزش در طهران بسیار است، من از پول خودم آن را ترمیم و تعمیر مى‏کنم؛ بگذارید این سند قدمت و این اثر گرانبهاى عتیق باقى باشد؛ أبداً مؤثّر نیفتاد. إمامزاده را خراب کردند، نه إسمى و نه رسمى، و نه درى و نه ضریحى، هیچ و هیچ.

و در همان وقت، یک درخت چنارِ کهن که در نزدیک إمامزاده در کوچه بود؛ و به چنار إمامزاده یحیى معروف بود؛ یک قسمت از تنه آن، از قسمت دیگر جدا شد؛ و نزدیک بود که به کلّى به واسطه سنگینى آن فرو افتد. همین اسمعیل مرأت: وزیر معارف، مبلغ هشتصد تومان آن زمان که معادل چهل مثقال طلا قیمت داشت؛ از بودجه آثار باستانى صرف کرد، تا آهنگران یک کلاف بزرگ آهنین درست کرده؛ و این قسمت را به قسمت دیگر کلاف کردند، و بالنتیجه این أثر باستانى باقى ماند؛ و جزو خدمات او شمرده شد.

در شب آن روزى که رضاخان از بندرعبّاس فرار کرد؛ و بر کشتى انگلیسى سوار شد؛ مردم محلّه إمامزاده یحیى، با بیل و کلنگ و آجر و غیرها، جمع شدند؛ و با طرح معماران آن محلّ خواستند إمامزاده را بازسازى کنند.

چون وزارت معارف مطّلع گشت، گفت: ما خودمان بازسازى مى‏کنیم. او بازسازى مختصرى کرد که فعلًا به همانصورت است؛ و مقدار مختصرى از صحن را صحن إمامزاده کرد؛ و بقیه زمین ورزش را مدرسه ساخت. پهلوى دروازه قرآن را در شیراز خراب کرد؛ و با خاک یکسان نمود.

دروازه قرآن دروازه‏اى بود قدیمى، و از قدیمى‏ترین آثار باستانى به شمار مى‏رفت. بر فراز دروازه، در بالاى سرِ واردین و خارجین، قرآنى بود که مى‏گفتند: هفده مَن وزنْ دارد.

هر کس از مردم و از سپاهیان و حکام از شیراز بیرون مى‏رفتند، از زیر دروازه قرآن مى‏رفتند، یعنى در پناه قرآن، و در تعهّد و التزام به قرآن، و استمداد از روح قرآن، همچنان که ما مسافرین خود را در ابتداى سفر از زیر قرآن ردّ مى‏کنیم و عبور مى‏دهیم.

و هر کس از مردم و لشگریان و حکام وارد شیراز مى‏شد؛ از این در وارد مى شد. یعنى در پناه قرآن، و با تعهّد و التزام به قرآن، و استمداد از این صحیفه الهیه، من بناى کار خود را در این شهر مى‏گذارم.

پهلوى أمر کرد: این دروازه را خراب کنند. و در سفرى که به شیراز رفته بود؛ و از زیر دروازه قرآن عبور کرده بود، بر روح اسکتبار و غرور و خودخواهى خودش گران آمد که عبورش از زیر قرآن و در پناه قرآن باشد.

هر چه مستشرقین گفتند: این دروازه، از جهت تاریخ، ارزش جهانى دارد؛ و باید باقى باشد؛ فائده‏اى نکرد. دروازه قرآن را خراب کرد؛ و أثرى از آن نگذاشت. امروز شَبهى به جاى آن ساخته‏ اند.

پهلوى جواهرات و نفایس حضرت إمام على بن موسى الرّضا علیه السّلام را برد؛ و از موزه آن حضرت و از حرم مطهّر، و از داخل ضریح مقدّس، آنچه پادشاهان و امراء در مدّت هزار سال آورده و هدیه کرده بودند، همه را برد.

فقط یک صندوق طلا در پائین پاى آن حضرت بود: آن را هم در جشن زفاف پسرش محمّد رضا پهلوى با فوزیه مصرى، به صورت دو عدد گلدان مرصّع در آورده، که وزنش بیست و هفت مَن شد. و از طرف حضرت رضا، آستانه قدس، به عنوان چشم روشنى، به بارگاه داماد و عروس هدیه فرستاد.

پهلوى قرآن‏هاى نفیس خطّى، و کتب نفیس خطّى قدیمى را جمع کرد؛ و هر آنچه را باید به خارج بدهد، داد؛ و بقیه را براى خود در کتابخانه دربار نهاد. و بالأخره بقیه جواهرات دربار را هنگام فرار از کشور آسیب دیده، و دشمن زده، در یک چمدان (جامه دان و صندوق) ریخته؛ و با دست خود برداشته؛ و از خود جدا نمى‏کرد؛ تا هنگام سوار شدن در بندرعبّاس بر کشتى انگلیسى، مأمور انگلیسى آنرا کرْهاً از دست او مى‏گیرد؛ و به بقیه جواهراتِ از پیش فرستاده شده، و ذخیره شده در بانک‏ها و دربار سلطنتى خود ملحق مى‏کند.

بارى از آنچه ما در اینجا بیان کردیم؛ به خوبى روشن مى‏شود که: چقدر گفتار وَهَّابى مسلک‏هاى تازه به دوران رسیده کشور ما، و جوجه ماشینى‏هاى ماشین سُعودى و وهابیه که از آنجا تغذّى مى‏کنند، عَفِنْ و بدبو، و نازیبا و کریه است.

افزودن دیدگاه جدید