عطرى ز بوى بقعه زهرا در اين جاست/شعر شهادت حضرت زهرا(س)
اين جا بقيع ست
اى راهيان شهر نور اين جا بقيع ست
اين خاك عنبربوى مشك آسا، بقيع ست
اين جا هزاران داستان ناگفته دارد
اين جا دوصد سرّ نهان بنهفته دارد
سوز جگرها بس در اين خاك بقيع ست
بيرون ز حدّ عقل ادراك بقيع ست
آيينه آيين حق را قبر اين جاست
خاكش عجين با زهر تلخ و صبر اين جاست
اين خاك تا عرش خدا ره توشه دارد
ركن و حطيم و كعبه در هر گوشه دارد
بيمار عشق سرمدى را تربت اين جاست
يك شهر نى، يك دهر حزن و غربت اين جاست
اين جا به «كرّمنا بنى آدم» طرازست
از اين زمين تا عرش رحمان راه، بازست
ايمان و عشق و سرّ حق را جوهر اين جاست
انهار نور و چشمه سار كوثر اين جاست
روح عروج «اِرجعى» پوياست اين جا
خاكش قرين با تربت زهراست اين جا
عطرى ز بوى بقعه زهرا در اين جاست
حزنى ز اندوه شب مولا در اين جاست
داناى اسرار نهانِ اين جهان كو
فرزند زهرا، مهدى صاحب زمان كو
كو آن كه از هر بى نشان دارد نشانه؟
كو آن كه باشد آگه از دفن شبانه؟
كو آن كه ريزد اشك و از سيلى بگويد
با سوز دل از صورت نيلى بگويد
تا از مزار مخفى مادر بگويد
تا از جفاى خصم بدگوهر بگويد
اى دست حق، وى حجّت خلاّق دادار
زنجير و غُل از گردن بيمار بردار
داغ لاله
فاطمیه قصهگوى رنجهاست
بهترین تفسیرسوز مرتضى استفاطمیه شعر داغ لاله است
قصه زهراى هجده ساله استفاطمیه آتشافروز دل است
احتجاجش یك كتاب كامل استفاطمیه سینهچاك دردهاست
شاهد نامردى نامردهاستفاطمیه سوز دل را ساز كرد
دفتر داغ على را باز كردفاطمیه ماه گل افشردن است
فتح باب تازیانه خوردن استفاطمیه قفل غم را شد كلید
چون كه دارد هم شهیده، هم شهیدمیرزا عباس مهدوىفرد
راز نهان
برگشا مهر خموشى از زبانت اى بقيع!
جاى زهرا بگو با زائرانت اى بقيعديده ى گريان ما را بنگر و، با ما بگو
در كجا خوابيده آن آرام جانت اى بقيعلطف كن! گم كرده ى ما را نشان ما بده
بشكن اين مهر خموشى از زبانت اى بقيعگر دهى بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد
بر ندارم سر ز خاك آستانت اى بقيع! برگفت مولا: راز اين مطلب مگو با هيچكس
خوب بيرون آمدى از امتحانت اى بقيع!گر ندارى اذن از مولا كه سازى بر ملا
لااقل با ما بگو از داستانت اى بقيع!فاطمه با پهلوى بشكسته شد مهمان تو
ده خبر ما را ز حال ميهمانت اى بقيع!آرزو دارد به دل (خسرو) كه تا صاحب زمان
بر ملا سازد مگر راز نهانت اى بقيعمحمد خسرو نژاد
افزودن دیدگاه جدید