شعر شهادت حضرت زهرا(س)/عشق یعنی جان نثاری پشت در
معنی عشق
عشق یعنی معنی بالا بلند
عشق یعنی دوری از هر دام و بندگر که خواهی عشق را معنی کنم
بحر باشم بایدت باشی چو نمعشق یعنی آتش اندر جان شدن
سوختن در آتش و درمان شدنعشق یعنی ناله های فاطمه
خطبه خواندنهای او بیواهمهعشق یعنی در تب و تاب علی
نام مولا بر زبان راندن جلیعشق یعنی ماجرای کوچه ها
دانی آیا بر سرش آمد چه هافاطمه معنای عشق برتر است
ذوب در مولا و میرش حیدر استفاطمه دستش بدامان علیست
عشق بازیهای زهرا منجلیستعشق یعنی جان نثاری پشت در
از پی مولا دوید آسیمه سردست مولا را به هم پیچیده دید
از پی مولا و عشق خود دویدگفت مولایم رهانیدش ز بند
روبهان حیله گر گیرید پندبر سر پیمان خود جان را نهاد
هر چه جانانش بگفت آنرا نهادگفتش او جانم چه باشد بهر یار
میکنم قربانیش دار و ندارعشق یعنی عشق زهرا و علی
جان یکی اندر دو قالب تن گلیاینچنین مولای من تعلیم داد
درس عشق اندر نهاد من نهادنام زهرا دین و هم دنیای ماست
عشق پاکش آخرین سودای ماستاول و آخر رضای فاطمه
منتهای آرزوی ما همه
مجید امیری
عزای یاس کبود
پوشانده است ابر کبودی مدینه را
برلب نمانده شوق سرودی مدینه را
قندیل ماه رنگ پرید ه است تاگرفت
گرد عزای یاس کبودی مدینه را
ای ماه خسته!مرثیه ای سازکرده ای؟
ای ابربغض!عقده گشودی مدینه را؟!
یک عرش ازستاره ببین گریه می کنند
درپردۀ فرازوفرودی مدینه را
زخم شناسنامۀ تاریخ مافدک!
آیینۀ بهار کبودی مدینه را!!
دنیا بدون فاطمه،تاریک،سوت وکور
فرقی نداشت بودو نبودی مدینه را
اندازۀ تمام جهان نور هدیه داد
یک جانماز وعطرسجودی مدینه را
بر گنبد بقیع دلم آشیان گرفت
با قاصدک نوشت درودی مدینه را
این کفتر ضریح درنیم سوخته است
لب تشنۀ دوقطره شهودی مدینه را
آتش گرفت اگر چه دری کرد شعله ور
دست پلید،دست یهودی مدینه را
بایک اشاره صاعقه می ریخت آسمان
تشباد قهر عادوثمودی مدینه را
لب وانکرده غیر دعای قبیله را
نفرین کجا؟ که فاطمه بودی مدینه را
آیینه نیستم که بچینم گل حضور
یک استغاثه،اذن ورودی مدینه را
خاکم به سرکه قافیه اندیش ماند ه ام
خالی است جای سنگ صبوری مدینه را
محمد حسین انصاری نژاد
نشان فاطمه (س)
عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
پرگرفت از آشيان مرغ روان فاطمه
گر بسوزد عالمى از اين مصيبت نى عجب
سوخته يكسر زآتش كين آشيان فاطمه
وامصيبت بعد مرگ احمد ختمى مآب
دادن جان بود هردم آرمان فاطمه
آسمان شد نيلگون چون ديد نيلى روى او
خُرد شد از ضربت در استخوان فاطمه
محسن شش ماهه اش در راه داور شد شهيد
ريخت خون در ماتمش از ديدگان فاطمه
نيمه ی شب بهر تدفينش مهيّا شد على
عاقبت شد در دل صحرا مكان فاطمه
منع كرد از ناله طفلان را ولى ناگه ز دل
ناله ها زد همسر والانشان فاطمه
اى فلك ترسم شوى وارون كه افكندى شرر
از غم مرگش به جان كودكان فاطمه
نيست «مردانى» نشان از تربت پاكش ولى
مهدى (عج) يى آيد كند پيدا نشان فاطمه
محمّد على مردانى
افزودن دیدگاه جدید