روزگاري بقيع صحني داشت

روزگاري بقيع صحني داشت

روي هر قبر گنبدي بر پا

محفل انس شيعيان علي

حلقه نشر اعتقاد و دعا

في المثل چار قبر پاك بقيع

كآسمان، نور گيرد از آنها

روي هر يك از آن قبور شريف

بد ضريحي به سادگي پيدا

عاقبت فرقه‎اي غلط‎پندار

دل اهل ولا ز كين خستند

با فتاوي پوچ و بي‎پايه

پي تخريب آن كمر بستند

پي تاراج و غارت اموال

رو به خلد بقيع آوردند

هر چه بر يادگار آنجا بود

همه را جمع كرده و بردند

شرح اين ماجرا چه گويم من

قلب شيعه ز غصه سوزان بود

بعد وحشي‎گري وهابي

قبر‎ها هم به خاك يكسان بود

در حقوق ايمه‎ي معصوم

گر چه وهابيان ستم كردند

با همين فعل و بي حيايي خود

ننگ خود را فقط علم كردند

گر به ظاهر بقيع ويران است

محفل ذكرشان مدينه‎ي ماست

قبره في قلوب من والاه

قبر آنها ميان سينه‎ي ماست

قبل از اينان مدينه نبوي

اولين هتك حرمت آنجا بود

آري آنجا كه شعله آتش

از در خانه، سمت زهرا بود

بهر سوگ پيمبر اعظم

دسته گل نه، طناب آوردند

تا كه كشتند طفل زهرا را

ظلم خود، بي‎حساب آوردند

از همان نسل بوده و هستند

هر كه با مرتضي است در پيكار

خوش بود آن زمان كه مهدي دين

مي‎كشد جسمشان به چوبه‎ي دار

اين ستم‎ها ز خصم بر شيعه

مي‎رسد تا امام ما برسد

اين عداوت هميشه بوده و هست

تا كه آن مقتدا فرا برسد

منتظر‎ها همه به پا خيزيد

شيعه بايد حماسه‎اي سازد

نذر ذكر فرج كند هر روز

تا كه اين قوم را بر اندازد

شاعر: مهدی انصاری


افزودن دیدگاه جدید