تحريف ناپذيري قرآن

قرآن، كتابى است كه خداوند آن را توسط پيامبر معصوم خود، به‌سوى انسان‌ها فرستاده است؛ و حكمت او مى‌طلبد كه قرآن، سالم به دست هر انسانى برسد. در مورد تحريف قرآن بيشتر اهل سنت و تشيع بر اين اعتقاد هستند كه هيچ نوع تحريفى در آن صورت نگرفته است.
پيشينه‏ى بحث تحريف ناپذيرى قرآن را بايد هم زمان با نزول قرآن و در متن آيات وحى جست و جو كرد. نقطه‏ى آغاز و سنگ بناى خلل ناپذيرى الفاظ قرآن را، خود قرآن پى نهاده است. پس از قرآن، كهن‏ترين سند تاريخى كه هم‏اكنون در دست‏رس ماست و با بيان اوصاف و ويژگى‏هاى قرآن بر سلامت اين كتاب گواهى مى‏دهد، فرازهايى از دعاهاى زبور آل محمد، صحيفه‏ى سجاديه است.[1] و همچنين خطبه‏ى فدكيه‏ى زهراى مرضيه(س) كه بخش قابل توجهى از آن به بيان ويژگى‏هاى قرآن پرداخته و سپس خطبه‏ها و نامه‏هاى امام على(ع)‏ در نهج البلاغه ‏كه قرآن را به گونه‏اى معرفى كرده‏اند كه امكان دست‏برد در ساختار آن را منتفى مى‏سازد.

تحريف در لغت
مفهوم تحريف؛‏ تحريف، از ريشه «حرف» به معناى گوشه، كنار و طرف است. جوهرى در تبيين معناى لغوى «حرف» چنين گفته است: «حرف كل شئ طرفه و شفيره و حدّه و منه حرف الجبل و هو أعلاه المحدّد ...»[2]
(حرف هر چيز، كناره، لبه و مرز آن است و از اين ريشه است حدّ الجبل كه به معناى لبه تيز آن است ...).

تحريف در اصطلاح
1 - تغيير معناى سخن، يعنى تفسير آن به گونه‏اى كه موافق نظر مفسّر باشد، چه‏با واقعيت مطابق باشد يا نه. تفسير به اين معنى در مورد قرآن وارد شده و البته لطمه‏اى هم به عظمت قرآن نمى‏زند»[3].
2- «تحريف به افزودن: اجماع بر خلاف اين است. البته به ابن‏مسعود نسبت داده شده كه گفته است «معوّذتين» (سوره ناس و فلق) از قرآن نيستند، بلكه آن دو تعويذند».[4]

اقسام تحريف
«تحريف دو قسم اساسى دارد: معنوى و لفظى. در تحريف معنوى، تحريف كننده بدون كمترين دخل و تصرف در ساختار الفاظ و عبارتهاى قرآن، آنها را براساس پيش‏فرضهاى باطل خود و به منظور تقويت آنها تفسير مى‏نمايد و در حقيقت، نگرش خود را بر قرآن تحميل كند. تحريف معنوى را اصطلاحا تفسير به رأى گويند.
تحريف لفظى، دخل و تصرف در ساختار الفاظ و عبارتهاى قرآن است كه دو گونه آن بيشتر مطرح است:
1. تحريف لفظى به فزونى؛ يعنى آيه يا سوره‏اى را از پيش خود ساخته، بر قرآن افزوده باشد و اين فزونيها، بى‏آنكه قابل تشخيص باشد، در قرآن كنونى راه يافته باشد.
2. تحريف لفظى به كاستى؛ يعنى بخشى از كلمات، آيات يا سوره‏هاى قرآن را بى‏آنكه قابل تشخيص باشد، از آن حذف كرده باشد؛ بنابراين تحريف سه قسم دارد: تحريف معنوى، تحريف لفظى به فزونى و تحريف لفظى به كاستى»[5].

أدله عدم تحريف
1- عقلى
الف: ضرورت اتمام حجّت‏
«عقل مى‏پذيرد كه از ميان آفريده‏هاى خداوند، انسان به جهت داشتن اختيار و آگاهى، از امتياز خاصى برخوردار است و به همين دليل، او موجودى مكلف است و به سبب همين تكليف نيز نظام پاداش و كيفر براى وى در نظر گرفته شده است.
براساس همين مبانى عقلى، تكليف زمانى بر انسان منجّز مى‏شود كه كنار قدرت و اراده، علم به تكليف وجود داشته باشد؛ يعنى اوامر و نواهى الهى به او رسيده باشد و در صورتى‏كه در ابلاغ اين تكليف خللى ايجاد شود، تكليف از او ساقط است ».[6]
ب- رابطه ناگسست اعجاز با عدم تحريف قرآن‏
«از جمله چيزهايى كه با تحريف قران منافات دارد، مسأله اعجاز است. و علما اين را بزرگترين دليل بر عدم تحريف دانسته‌اند».[7] چون اگر امكان تحريف در قران باشد، نمى‌تواند به‌عنوان معجزه باشد؛ به‌جهت اينكه معجزه چيزى است كه ديگران از آوردن مثل آن عاجز باشند.
2- نقلى
الف: قران
1-آيه حفظ:
«انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»[8]
«ما قرآن را فرو فرستاديم و آنرا حفظ و نگهدارى خواهيم نمود.»
«در فقره إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ، اين سه اسلوب براى تأكيد به كار رفته است: «إنّ»، ضمير «له» و «لام» «لحافظون» كه همگى نشان حتميّت اين محافظت است. ذكر و حفظ به صورت مطلق بيان شده و به زمان يا حالتى خاص مقيّد نشده است؛ يعنى قرآن در همه زمانها از هرگونه تحريف به فزونى يا كاستى يا تغيير در لفظ يا ترتيبى كه آن را از ذكر خداوند بودن بيندازد، مصون و محفوظ است»[9] مرحوم فيض كاشانى اظهار مى‏دارد: «و انا له لحافظون، يعنى: ما قرآن را از تحريف و تغيير و فزونى و كاستى، محافظت مى‏كنيم»[10].
فخر رازى در تفسير كبيرش پيرامون اين آيه مى‏گويد: «... و ما قرآن را از هر گونه تحريف و زياد و كم شدن، نگهدارى مى‏كنيم»[11].
2- آيه نفى باطل:
«وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهم تَنْزِيلٌ ‌مِنْ‌ حَكِيمٍ‌ حَمِيدٍ».[12]
(در حقيقت اين كتابى است، شكست ناپذير كه هيچگونه باطلى نه پيش رو و نه از پشت سر به سراغ آن، نمى‏آيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش، نازل شده است).
اين آيه شريفه، دلالت دارد بر اينكه باطل به حريم قرآن، راه پيدا نمى‏كند. و امكان ندارد آيات مباركه آن تبديل و تغيير نمايد. بنابر اين، تحريف كه از مصاديق بارز و آشكار باطل است هرگز به حريم آن راه نخواهد يافت.
مرحوم علامه طباطبائى مى‏فرمايد: «آمدن باطل بسوى قرآن، به اين معنى است كه باطل در آن، راه پيدا كند. يا بعضى از اجزاء آن از بين برود و باطل شود يا همه‏اش، بطوريكه بعضى از حقائق و معارف حقه آن، غير حقه شود. و يا بعضى از احكام و شرايع و نيز توابع آن احكام از معارف اخلاقيه و يا همه آنچه كه گفته شد لغو گردد بطوريكه ديگر قابل عمل نباشد»[13].

ب: سنت
1 - حديث عرضه بر قرآن: قال رسول الله:« تَكْثرلَكمْ الْأحاديث بَعدى، فإذا روِىَ لكم عنّى حديثُ فأعْرِضوه على كتابِ الله فما وافَقَ كتابَ اللّهِ فاقْبَلوه و ما خالفَ فَردّوه».[14] (بعد از من روايات زيادى براى شما نقل مى‏كنند. لذا وقتى روايتى از من نقل شد، آنرا بر قرآن عرضه كنيد اگر موافق كتاب خدا (قرآن) بود بپذيريد و اگر مخالف بود از آن صرفنظر نمائيد).
2- احاديث ثقلين: «اين احاديث، نزد فريقين متواترند، تمسك به قرآن و عترت را واجب مى‏دانند. اگر قرآن تحريف شده باشد، هدايت كننده نيست و نبايد به آن تمسك جست، ليكن اين احاديث تمسك به قرآن را تا ابد واجب و ضرورى مى‏دانند، پس پندار تحريف قرآن باطل است»[15]

شواهد نزاهت قرآن از تحريف‏
1. اهتمام پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و صحابه‏
«اهتمام پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به حفظ و ضبط قرآن از مسلّمات تاريخى است. آن حضرت صلى اللّه عليه و آله و سلم هنگام دريافت وحى به لحاظ اشتياق وافر به فراگيرى آنها به تكرار آيات مى‏پرداخت‏
2. اهتمام مسلمانان‏
گذشته از اهتمام صحابه در زمان حيات پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم نسبت به حفظ و حراست قرآن، اين اهتمام پس از رحلت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم توسط آنان و تابعان و ساير مسلمانان استمرار يافت»[16].

شواهد تاريخى‏
الف. ممانعت از افزودن حكم رجم‏
«يكى از خلفا(عمر) معتقد بود آيه رجم جزء قرآن بوده و در زمان پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم تلاوت مى‏شده، اما هنگام تدوين قرآن در آن ثبت نشده است؛ ازاين‏رو دوران خلافت خود سخت كوشيد تا آيه مدعايى خويش را در مصحف بنگارد، اما صحابه و مسلمانان زير بار آن نرفتند»[17].
ب. جلوگيرى از حذف واو از قرآن‏
سيوطى نقل كرده است: «عمر اعتقاد داشت كه در آيه «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ»[18]، «واو» نبايد در «وَ الَّذِينَ» باشد. زيد گفت: خوب شما با فشار و زور مى‏گوييد، حال ما چه بگوييم! عمر گفت: ابىّ بن كعب را حاضر كنيد تا نظر او را بدانيم. وقتى ابىّ آمد، عمر موضوع را از او پرسش كرد و ابىّ بن كعب گفت: «وَ الَّذِينَ» درست است؛ نه «الذين». با اين سخن، ديگر عمر مخالفتى نكرد»[19].

نقد روايات دالّ بر تحريف‏
1- «محدث نورى در كتاب فصل الخطاب براى اثبات تحريف قرآن به نقيصه در آن، به بيش از يك هزار و يك صد روايت استناد كرده است. درحالى‏كه سند غالب اين روايات مخدوش است و در مواردى هم كه صحت يا مقبوليت سندى دارند، دلالت آنها بر اصل تحريف ناتمام است. وانگهى، برفرض صحت برخى از روايات تحريف از جهت سند و دلالت، بعد از حذف مكررات آنها چيزى بيش از خبر و احد نخواهد بود كه در اين‏حال، نه در چنين مسئله مهمى حجت است و نه مخالفت آن با متن قرآن حكيم، قابل اغماض است»[20]. ‏ ‏
2- «نقل حديث، دليل بر اعتقاد شخص به مضمون حديث نيست؛ مگر اينكه صحت آنچه را كه نقل كرده تأييد كند، و يا به آن ملتزم باشد».[21]

تهمت تحريف به شيعه
باوجود شمار فراوانى از روايات تحريف در جوامع روايى اهل سنت و نيز پذيرش نسخ تلاوت در قرآن كه به معناى وقوع تحريف به كاستى در قرآن است و همچنين دفاع از درستى چنين تحريفى از سوى برخى عالمان اهل سنت، شگفتا كه شمارى از نويسندگان مغرض و تفرقه‏انداز اهل سنت، همسو با فرقه منحرف وهابيّت- اين گروه با شيعه و اهل بيت عليهم السّلام دشمنى ديرينه و عداوت كورى دارند- به صورتى گسترده، شيعه و عالمان شيعى را طرفدار تحريف قرآن معرفى مى‏كنند؛ حتى پاره‏اى از مفتيان به استناد اين تهمت، شيعه را- العياذ باللّه- كافر و مهدور الدم شناسانده‏اند.
اين در حالى است كه همه عالمان شيعى بر نادرستى تحريف به كاستى، تأكيد داشته و دارند و تاكنون دهها اثر مستقل از صاحب‏نظران آنان در انكار شبهه تحريف به رشته تحرير درآمده و در دسترس همگان قرار گرفته است؛ گذشته از صدها اثر تفسيرى، حديثى و كلامى كه لابه‏لاى آنها بر شبهه تحريف خط بطلان كشيده شده است.[22].
محدّث نورى، تنها عالم شيعى است كه ظاهرا بر تحريف قرآن پاى فشرده است، ليكن در اعتراف نامه‏اى كه پس از نگاشتن كتاب (فصل الخطاب فى تحريف كتاب رب الأرباب) منتشر ساخت، ادعاى خود را تصحيح كرد. شاگرد برجسته او شيخ آقابزرگ تهرانى در اين باره چنين گفته است:
« از استادم محدث نورى شنيدم كه مى‏گفت: من در اين كتاب كوشيدم تا اثبات كنم كه قرآن موجود، همان است كه در دوران عثمان جمع‏آورى شده و در آن تغيير و تبديلى كه در كتابهاى پيشين تحقق يافته، رخ نداده است؛ ازاين‏رو بهتر بود آن را «فصل الخطاب في عدم تحريف الكتاب» گويند؛ در حالى كه عنوان «فصل الخطاب في تحريف الكتاب»، مردم را در راه يافتن به مراد من به اشتباه انداخته است»[23].

تحريف قرآن از ديدگاه اهل تسنّن‏
احاديثى از اهل سنت كه دلالت بر حذف سوره‏ها و آياتى از قرآن دارد:
1- از عمر بن خطاب نقل شده است كه مى‏گويد: «إنّا كنّا نقرأ فيما نقرأ من كتاب اللّه: أن لا ترغبوا ...»[24]
(ما مى‏خوانديم از كتاب خدا اين آيه را: «أن لا ترغبوا عن ابائكم ...» مفاد اين آيه است كه روگردان نشويد از پدران خود، زيرا اين كفر است كه از پدران خود روگردان شويد.)
2- يكى از سوره‏هاى قرآن كريم، سوره احزاب است. و 73 آيه دارد. ولى رواياتى در كتاب‏هاى اهل سنت هست كه مضمون آنها اين است كه اين سوره بيش از اين مقدار آيه داشته است؛ از جمله اين كه «عروة بن زبير» از عايشه درباره سوره احزاب چنين نقل مى‏كند:
«وقتى سوره احزاب در عصر و زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قرائت مى‏شد دويست آيه بود؛ ولى هنگامى كه عثمان قرآن را نوشت، جز همين مقدارى كه اكنون موجود است نيافت».[25]

ديدگاه‏ اهل سنت درباره‏ى صحت و سقم سندهاى اين احاديث چيست؟
در بين اهل سنت اختلاف درباره‏ى سندهاى اين احاديث و رد و ايراد آنها شديد است. برخى اين احاديث را ساخته‏ى‏ دروغ‏پردازان و جمعى ديگر، در مقابل آنان، سند اين احاديث را در نهايت صحت با وثاقت رجال آنها معرفى مى‏كنند؛ به ويژه اگر اين احاديث در صحيحين آمده باشند. اهل سنت به فراخور هر يك از مضامين اين احاديث راه حلّى ارائه كرده‏اند؛ ليكن پاسخ معروف آنان به اين احاديث، حمل آنها بر «نسخ التلاوة» است، تا از يك سو از حريم قرآن دفاع شود و از سوى ديگر موجب طعن در كتاب‏ها و صحاح و مسانيد نگردد.[26]

[1]- مانند دعاى 42.
[2]- جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح، بيروت، دارالعلم للملايين، 1410ق، اول، ماده حرف، ج4، ص1342. و قرشى، على اكبر، قاموس القران، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1412ق، ششم، ماده حرف، ج3، ص120. و اصفهانى، حسين بن محمد راغب، بيروت، دارالعلم، 1412ق، اول، ماده حرف، ج1، ص228.
[3]- سبحانى، جعفر، سيماى عقائد شيعه، جواد محدثى، تهران، نشرمشعر، 1386ش، ص151.
آيت الله معرفت براى تعريف اصطلاحى هفت معنى را ذكر كرده است.
[4]- ابن حجرعسقلانى، احمد بن على، فتح الباري شرح صحيح بخاري، بيروت، دارالمعرفة، 1379، ج8، ص571.
[5]- جوادى آملى، عبدالله، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء، 1382ش، اول، ص17-18
[6]- جوادى آملى، عبدالله، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء، 1382ش، اول، ص42.
[7]- معرفت، محمد هادى، صيانة‌القران‌من‌التحريف، قم، 1386ش، اول، ص39.
[8] - حجر/9.
[9]- جوادى آملى، عبدالله، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء، 1382ش، اول، ص50.
[10] - فيض كاشانى، ملامحسن، تفسيرالصافى، تهران، صدر، 1415ق، دوم، ج1، ص898.
[11] - فخرالدين رازي، محمدبن‌عمر التميمي،التفسير الكبير، بيروت، دارالكتب العلمية، 1421ق، ج 19، ص160- 161
[12]- فصلت/41-42.
[13]- طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسيرالقرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، پنجم، ج 17 ص 398
[14]- علامه امينى، محمد حسين، الغدير، قم، مركزالغدير، 1416ق، اول، ج8، ص42.
[15]- نجارزادگان، فتح الله، تحريف ناپذيرى قران، تهران، مشعر، 1384، اول، ص29.
[16]- جوادى آملى، عبدالله، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء، 1382ش، اول، ص119-120.
[17]- جوادى آملى، عبدالله، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء، 1382ش، اول، ص 121
[18]- توبه/100.
[19]- جوادى آملى، عبدالله، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء، 1382ش، اول، ص122.
[20]- همان ص141-142.
[21]- معرفت، محمد هادى، صيانة‌القران‌من‌التحريف، قم، 1386ش، اول، ص93.
[22]- جوادى آملى، عبدالله، نزاهت قرآن از تحريف، قم، اسراء، 1382ش، اول، ص21.
[23]- تهرانى، شيخ آقا بزرگ، الذريعه فى تصانيف الشيعه، قم، اسماعيليان، 1408ق، ج10، ص221.
[24]- ابو عبدالله البخاري الجعفي، محمد بن اسماعيل، صحيح‌بخارى، بيروت،دارابن كثير، 1407هجري قمري، سوم، ج8، ص210.
[25]- سيوطى، جلال الدين، الاتقان في علوم القران، سيد مهدى حائرى قزوينى، تهران، انتشارات امير كبير، دوم، ج2، ص83.
[26]- نجارزادگان، فتح الله، تحريف ناپذيرى قران، تهران، مشعر، 1384، اول، ص118و121.

افزودن دیدگاه جدید