رسانه و نقش آن در ترویج و تغییر افکار جوامع بشری

سینما چنان که گفته شد، همانند دیگر پدیده های غربی از اروپا به ایران آمد و از همان آغاز لباس غربی به تن داشت. تاریخ سینما در ایران نه تنها افتخار آمیز نیست بلکه به سبب این که بخش عمده ای از افتخارات این ملت از طریق سینما مورد تهاجم قرار گرفت در ذهن و اندیش

سینما و فرهنگ

ورود به این وادی، آن هم با بضاعتی اندک، کار دشواری است ولی هر کس به قدر فهمش و هر مجموعه ای به اندازه همت و امکاناتش باید رسالت فرهنگی و انسانی خود را انجام بدهد؛ به ویژه در عصر انفجار اطلاعات و در دهکده ی جهانی ارتباطات و دوران به صدا درآوردن طبل جنگ تمدن ها، که هر قوم و قبیله ای می کوشند تا افکار و اندیشه های خود را در قالب های متنوع هنر بریزند و آنها را در عمق ذهن و دل مخاطب خود نفوذ بدهند، مسئولیت سنگین تری وجود دارد.

________________________________________

دنیای ما، برای تأثیر گذاری بیشتر و تغییر ذهنیت ها، زبان هنر را انتخاب کرده و با مردم سده 21، با این زبان سخن می گوید و در چنین اوضاعی سزاوار است تا اصحاب اندیشه و فرهنگیان برای هنر ارزش بیشتری قائل شوند و با حمایت و هدایت، زمینه ی اعتلای هنر را فراهم آورند تا هم مجموعه ی ارزش مند میراث فرهنگی موجود که سرمایه ای گران بها است حفظ نمایند و هم به اعتلا، استقلال، عزت و نشاط ملی کمک کنند.

همچنین راه های نفوذ دشمن را طریق هنر بشناسیم و برای مقابله با شبیخون فرهنگی اش برنامه ریزی کنیم.

برای ورود به بحث، نخست عنوان یاد شده را تقطیع می کنیم سپس توضیح کوتاهی در خصوص «تهاجم فرهنگی» و آن گاه تعریفی از «سینما» ارائه می دهیم و در نهایت به بررسی نقش سینما و تهاجم فرهنگی می پردازیم.

فرهنگ و تهاجم فرهنگی

واژه شناسان در کتاب های لغت، واژه فرهنگ یا فرهنج را به ادب، تربیت، دانش و معرفت، حکمت و فضیلت، آداب و رسوم، سیرت و سنت و مجموعه ی علوم و معارف و هنرهای یک قوم و ملت، معنا کرده اند. (1)

باری، فرهنگ سرمایه ی معنوی یک ملت به حساب می آید و مانند خونی که در بدن جاری است در همه ی شئون زندگی انسان جریان دارد. آینه شفافی است که شخصیت علمی، عملی، عقلی و احساسی یک قوم در آن انعکاس می یابد و روح و جان هر تمدنی را تشکیل می دهد که در حقیقت، تمدن ها نمود و نشان ظاهری فرهنگ ها هستند.

برای این که نقش مؤثر و جایگاه والای فرهنگ، در ارتباط با موجودیت و استقلال جامعه، روشن تر گردد به دقیق حضرت امام خمینی قدس سره اشاره می کنیم:

 

بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرت مند و قوی باشد ولی پوچ و پوک و میان تهی است. اگر فرهنگ جامعه ای وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا می کند و بالاخره در آن مستهلک می شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می دهد.

استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می گیرد و ساده اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان پذیر است. بی جهت و من باب اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگی جوامع زیر سلطه است. (

2)

با توجه به توضیح یاد شده وقتی بحث از تهاجم فرهنگی به میان می آید منظور از تهاجم به فرهنگ باید روشن باشد که تهاجم فرهنگی یعنی: تهاجم به ارزش ها، اخلاق، آداب، سنن و اعتقادات یک ملت، که مجموعه ی این گونه مسائل شخصیت و هویت ملت را می سازد و نیروی مهاجم سعی دارد تا از طریق دگرگونی اندیشه ها و ارزش ها در هم شکستن اصول اخلاقی، سست کردن باورهای دینی، تغییر و تبدیل آداب و سنن اجتماعی، ملت مورد نظر را به پوکی و پوچی بکشاند و چون آنها را از لحاظ شخصیتی تضعیف و روحیه ی استقلال و قدرت مقاومت را از آنان گرفت اصول فکری خویش را القا و فرهنگ و باورهایش را بر آنها تحمیل می کند.

 

حضرت آیه الله خامنه ای می فرمایند:

«مسئله تهاجم فرهنگی که بنده بارها از آن اسم آورده ام و حقیقتا و قلبا و روحا نسبت به آن حساس هستم دو شاخه ی اساسی و مهم دارد که هر دو شاخه برای شما قابل توجه است: یکی عبارت از: جایگزین کردن فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ بومی است و این ادامه ی همان کاری است که در دوران پهلوی به صورت آزاد و نرخ شاه عباسی انجام گرفته است که با پیروزی انقلاب اسلامی بحمدالله قطع شد و اینها دارند فشار می آورند که همان کار باید انجام بگیرد. شاخه دوم عبارت است از: حمله به جمهوری اسلامی و ارزش های جمهوری اسلامی و ارزش های ملت ایران که از طرف فرهنگی، با نوشتن و تهیه فیلم و نمایش نامه ها و تنظیم کتاب ها و فصل نامه ها و با هدایت بیگانه امروز در کشور ما انجام می گیرد.» (3)

 

«تهاجم فرهنگی، برای بی اعتقاد کردن نسل نو انجام می گیرد، هم بی اعتقاد کردن به دین، هم بی اعتقاد کردن به اصول انقلابی و هم بی اعتقاد کردن به آن تفکر فعالی که امروز استکبار و قلمرو قدرت های استکباری را به خطر و وحشت انداخته است.» (4)

تهاجم فرهنگی در حال حاضر موضوعی جدی است، زیرا امروز غرب با کمک تکنولوژی پیشرفته و بهره گیری از صنعت ماهواره و ارسال پیام های فرهنگی خود بوسیله ی امواج، در قالب های جذاب و با آرایش های هنری، سعی بر این دارد تا با ایجاد آشفتگی در زبان و ادب، تاریخ و سنن، آداب و اخلاق، هویت تاریخی و فرهنگی ملت ها را تغییر بدهد.

باید به این نکته اشاره کنم که بین تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی تفاوت قائل هستیم، زیرا تهاجم فرهنگی مخرب است و تبادل فرهنگی سازنده و لذا بشر در گذر زندگی، خود را به مبادله های فرهنگی، همانند مبادلات اقتصادی نیازمند دانسته و از راه تبادل آرا و بهره گیری از تجربیات دیگران، مسیر زندگی را هموارتر و اطلاعات عمومی را بیشتر و شخصیت خویش را کامل تر کرده است.

 

در این مورد سخن جامع رهبر معظم انقلاب، بیان گر مواضع نظام اسلامی ماست که می فرمایند:

«تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی متفاوت است. تبادل فرهنگی یک چیز لازمی است و هیچ ملتی از این که معارفی را در تمام زمینه ها -از جمله فرهنگ و مسائلی که عنوان فرهنگ به آن اطلاق می شود- از ملت های دیگر بیاموزد بی نیاز نیست. در همیشه ی تاریخ هم همین طور بوده است. ملت ها در رفت و آمدهایشان با یکدیگر، آداب زندگی، خلقیات، علم نحوه ی لباس پوشیدن، آداب معاشرت، زبان، معارف و دین را از هم فرا گرفته اند که این مهم ترین مبادله ی ملت ها با هم بوده اند و از تبادل اقتصادی و کالا هم مهم تر است.

در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده است که این تبادل فرهنگی به تغییر مذهب یک کشور انجامیده است؛ مثلا در شرق آسیا یعنی در ناحیه ی شرقی منطقه ی اسلامی، بیشترین چیزی که اسلام را به کشورهایی مثل اندونزی، مالزی و حتی قسمت های مهمی از شبه قاره برده، دعوت مبلغین نبود بلکه رفتار آحاد ملت ایران بود. در سایه رفت و آمدهای تجار و سیاحان ایرانی که به این مناطق می رفتند یک ملت بزرگ، یعنی مردم اندونزی که امروز شاید بزرگ ترین ملت اسلامی در آسیا باشد مسلمان شدند.

اسلام را برای اولین بار نه مبلغین دینی به آن جا بردند و نه شمشیر و جنگ بلکه همین رفت و آمدها برد. خود ملت ما در طول زمان از ملت های دیگر خیلی چیزها آموخته است و این برای تازه ماندن معارف و حیات فرهنگی در سر تا سر عالم یک روند ضروری است، به این معنای تبادل فرهنگی خوب و مطلوب است.» (5)

 

رهبر انقلاب تفاوت تبادل فرهنگی با تهاجم فرهنگی را این طور بیان فرموده اند:

«در تبادل فرهنگی، هدف بارور کردن و کامل کردن فرهنگ ملی است، ولی در تهاجم فرهنگی، هدف ریشه کن کردن و از بین بردن فرهنگ ملی است.»

در تبادل فرهنگی، ملت گیرنده ی فرهنگ، چیزهای مطبوع و دلنشین و خوب و مورد علاقه را می گیرد... در تهاجم فرهنگی چیزهایی را که به ملت مورد تهاجم می دهند خوب نیست و بد است؛ مثلا وقتی اروپایی ها تهاجم فرهنگی را به کشور ما شروع کردند، روحیه ی وقت شناسی، شجاعت، خطر کردن در مسائل، تجسس و کنجکاوی علمی را برای ما نیاوردند، نخواستند تا با تبلیغات و تعلیمات و پی گیری، ملت ایران یک ملت دارای وجدان کار و وجدان علمی بشود. آنها فقط بی بند و باری جنسی را وارد کشور ما کردند». (6)

سینما چیست؟

پیش از هر سخنی باید تعریفی از سینما ارائه داد و سپس در قالب آن تعریف، مطالب مورد نظر را مطرح کرد. اگر چه نمی توان تعریفی جامع و شامل از سینما ارائه داد که مورد اتفاق صاحب نظران نیز باشد. ولی بیان دیدگاه های مختلف در این باره ما را به اهمیت موضوع واقف می گرداند.

سینما یک جریان فرهنگی است که پیام خود را بر مرکب نور، رنگ، آهنگ و تصویرهای «متحرک» پی در پی می نشاند و آن را به مخاطب ابلاغ می کند.

سینما تلفیق ویژه ی فن و فرهنگ است.

سینما تالار و محیطی است تاریک، که مردم از آن جا دریچه ای به روشنایی گشوده و سپس به تماشای صحنه های زندگی می نشینند.

سینما پدیده ای است که از مثلث مخترع، هنرمند و سرمایه گذار به وجود می آید و با عکس العمل مثبت مخاطب رشد پیدا می کند.

«در اروپا سینما غالبا هنر هفتم نامیده می شود. «کانورو» یک نویسنده ی ایتالیایی دهه ی سوم قرن، سینما را هنری آمیخته از سه هنر«مکانی» - نقاشی، مجسمه سازی و رقص- و سه هنر «زمانی» - موسیقی، تئاتر و ادبیات- می دانست. «کانورو» اظهار نظر کرده که سینما در حد خود هنری مستقل محسوب نمی شود، ولی این نظر قانع کننده نیست. سینما نه فقط خلاصه و فشرده ی شش هنر دیگر است بلکه هنری جدید و کاملا متفاوت با هنرهای شش گانه ی دیگر به شمار می آید.» (7)

سینما تلفیقی از مجموعه ی هنرهاست که آن را هنر هفتم می نامند توضیح مطلب این است که هر موضوعی می تواند در قالب های هنری زیر ارائه شود:

 

1. اگر به شکل صوت موزون و آهنگین (ریتمیک) باشد که گوش را بنوازد «موسیقی» نام دارد.

2. اگر به شکل رنگ و خط و در حالت دو بعدی دیدگان ما را به سوی خود جلب نماید«نقاشی» نامیده می شود.

3. هر گاه به شکل شیئی سه بعدی تجسم یابد «پیکر سازی و معماری» نام می گیرد.

4. اگر به صورت حرکت نموده شود «باله» نام دارد.

5. اگر به صورت لفظ بیان شود «ادبیات» خوانده می شود.

6. اگر گفتار و کردار به شکل تلفیقی به نمایش درآید «درام» یا «تئاتر» نامیده می شود.

7. و هنر هفتم که در بردارنده ی مجموعه ی هنرهای شش گانه می باشد «سینما» نام دارد.

مطالبی که از این نوع، در معرفی سینما بیان می شود و هر کدام، از جهتی به مقوله سینما پرداخته، فراوان است که به منظور پرهیز از اطاله ی کلام به همین مقدار بسنده می کنم ولی در این جا سینما را در بیانی ساده و از منظری دیگر این گونه تعریف می کنم: «سینما سخن گفتن با دوربین است

».

زبان دوربین، زبان ویژه ای است، قواعد و ادبیات خاصی دارد که تکلم با این زبان کار چندان ساده ای نیست. سخن دانی ماهر و آشنا به فن بیان می خواهد تا بتواند محتوای فکر و اندیشه ی خود را، در قالب واژه ها و کلمات، که همان نور و تصویر، رنگ و آهنگ، حرکت و کلام است ریخته و با لطافت و ظرافت به مخاطب ابلاغ نماید.

واژه هایی که در کنار هم چیده می شوند تا جمله ای به وجود آورند حامل محتوایی هستند که از منبع تفکر و اندیشه انسان تغذیه می کنند؛ به عبارت دیگر، هر سخنی تا حدودی نمایان گر نوع تفکر و میزان تعمق اندیشه ی گوینده ی آن است که البته در شکل ها و قالب های گوناگونی ارائه می گردد و هر چه صنعت جمله سازی، با صنایع بدیعی تناسب بیشتری داشته باشد، بلاغت و فصاحت آن افزون تر و در نتیجه در ابلاغ پیام، نفوذ و تأثیر محتوا مؤثرتر و موفق تر خواهد بود.

بر این اساس، یکی از معیارهای ارزیابی شخصیت و شناخت انسان، ارزیابی و شناخت سخنان اوست؛ چنان که گفته اند:

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

 

انسان ها با سخن گفتن، دریچه ای را به خانه ی روح و جان خویش می گشایند و با این عمل، محتوای شخصیت خویش را در معرض نمایش قرار می دهند و به قول مولوی انسان مساوی ست با اندیشه اش:

ای برادر تو همان اندیشه ای

مابقی خود استخوان و ریشه ای

گر بود اندیشه ات گل گلشنی

ور بود خاری، تو هیمه گلخنی

 

علامه ی کاشف الغطاء می گوید: «الانسان آرائه و افکاره، لا صورته و اعضائه؛ حقیقت انسان اندیشه ها و افکار اوست نه صورت ظاهری و اعضا و جوارح او». (

8)

سخن سرای نکته سنج، شیخ اجل، سعدی شیرازی با بیان لطیف خود، معیار آدمیت را این گونه بیان می کند:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش و دیوار و میان آدمیت

یا چنان که گفته اند:

گر به صورت آدمی انسان بودی

احمد و بوجهل هم یکسان بودی

حضرت علی علیه السلام فرمود:

قیمه کل امرء ما یعلم (9)؛ ارزش هر انسانی به دانش و آگاهی اوست. در مورد دیگر فرموده است: قیمه کل امرء عقله؛ (10) ارزش انسان به اندیشه و قدرت تفکر اوست.

در کلمات حکمت بار حضرت علی علیه السلام بر همین سیاق، منتهی با تعبیر دیگری، در مورد ارزش انسان آمده است: قیمه کل امرء ما یحسنه (11)؛ آن منزلت هر انسانی به کار زیبا و نیکی است که ارائه می دهد.

ما وقتی ارتباط سه جمله ی پر محتوای فوق را دریابیم چنین نتیجه می گیریم که زیبایی ها هنگامی جلوه می کنند که منشأ آنها عقل سالم از یک سو و دانش و آگاهی لازم از سوی دیگر باشد. پس هر کس که آفریننده ی زیبایی باشد هنرمند است و هنر چیزی جز نتیجه ی آمیختگی اندیشه و آگاهی نیست. البته تخیل و احساس در هنر، به منزله ی حرف ربط در جمله است که اهمیت ویژه ای نیز دارد.

به تعبیر دیگر باید گفت: هر هنری عناصری دارد که هر گاه با هم ترکیب شوند، هنر به وجود می آید، ولی سه عنصر به صورت مشترک در همه ی هنرها وجود دارد: اندیشه، تخیل و احساس.

هر گاه در یک اثر هنری مایه های تعقل و تفکر فزونی یابد آن اثر گرایش فلسفی خواهد یافت و اگر عنصر تخیل افزایش پیدا کند، اثر از واقعیت های محسوس و حتی معقول منفک شده و به وادی حماسه ها، افسانه ها و اساطیر وارد می شود و اگر عنصر احساس، نسبت به دو مورد دیگر بیشتر شود اثر را به دنیای تغزل و رمانتیسم می کشاند.

چنان که گفته شد اگر سینما سخن گفتن با دوربین است، پس باید ادبیات، ضوابط و قواعد این نوع سخن گفتن را یاد گرفت. سرعت انتقالی که این زبان دارد، تأثیری که بر روح و روان، فکر و فرهنگ افراد و جامعه می گذارد و ده ها موضوع دیگر که باید شناخته شوند.

امروز با سینما و زبان دوربین، شعر می سرایند و از کنایات، اشارات، استعارات و صنایع بدیعی، اوزان عروضی متناسب با زبان سینما، بهره های ارزش مندی می گیرند.

با سینما می توان غزل و قصیده، قطعه، مثنوی و رباعی، در سبک های هندی و خراسانی و عراقی سرود.

با توجه به این که عصر ما عصر ارتباطات است و تلویزیون و ویدئو به عنوان ابزارهای رسانه ای بسیار مؤثر در خدمت «هنر فیلم» قرار گرفته اند ولی تا به حال نتوانسته اند از موقعیت خوب و پر جاذبه ی سینما بکاهند. با همه ی ویژگی هایی که تلویزیون و ویدئو دارند، سینما هم چنان جایگاه خود را حفظ کرده است، زیرا سینما فقط تماشای فیلم نیست بلکه دیدن فیلمی در مکانی غیر از خانه و محیط کار، به صورت جمعی است، از این رو این اثر هنری در فرهنگ عمومی، فضاسازی خاصی را موجب می گردد.

توجه به تقویت روابط اجتماعی در سینما نباید از نظر دور باشد، هم چنین در سینما اظهار نظر جمعی و برداشت های عمومی از یک اثر هنری مطرح می شود. سینما ویژگی های دیگری هم دارد که باید آنها را در پرده ی سینما، تصویر سینما و امثال آن دید.

اعتبار و ارزش سینما را به عنوان یک جریان سازنده ی فرهنگی ارج بنهیم و برای آن سرمایه گذاری بیشتری کنیم و همان جمله ی مشهوری که در محیط صنعت سینما رایج است بر زبان می آوریم که: «صنعت سینما هیچ دردی ندارد که فیلم های خوب، نتواند آن را درمان کنند» (12)

تاریخ سینما

مظفرالدین شاه قاجار در سال 1279 شمسی، سفری به دیار فرنگ کرد، او در فرانسه برای مدتی در محل آب های معدنی معروف «کنترکسویل» اقامت کرد، از میان همه ی وسایل سرگرمی که در آن سرزمین دیده بودند دستگاه «سینما توگراف» توجه اش را جلب نمود و به همراه خود -میرزا ابراهیم خان عکاس باشی- دستور داد تا دستگاه مذکور را بخرد عکاس باشی بر اساس دستور شاه، به پاریس رفت و از کارخانه «گومو» دستگاه «سینما توگراف» را خرید.

مظفرالدین شاه در خاطرات سفر خود به اروپا و آشنایی او با صنعت سینما می نویسد: «روز یک شنبه 16 تیر ماه 1279، چهار سال و نیم بعد از اختراع سینما، به عکاس باشی فرمودیم آن شخصی که توسط صنیع السلطنه از پاریس «سینما توگراف» و «لانترماژیک» آورده است اسباب مزبور را حاضر کند که ملاحظه ی فرماییم، رفتند نزدیک غروب آن را حاضر کردند، نشستیم اتاق را تاریک کردند، هر دو اسباب را تماشا کردیم بسیار چیز بدیع خوبی است. اغلب امکنه اکسپوزیسیون را به طوری در عکس به شخص تماشا می دهد و مجسم می نماید که محل کمال تعجب حیرت است. اکثر دور نماها و عمارات «اکسپوزیسیون» و حالت باریدن باران و رودخانه «سن» و غیره و غیره را در شهر پاریس دیدیدم و به عکاس باشی فرمودیم که همه ی آن دستگاه ها را ابتیاع نماید.»

شاه قاجار پس از چند هفته اقامت در فرانسه به دعوت «لئوپلر» دوم پادشاه بلژیک به آن کشور می رود و با تشریفات رسمی از او استقبال می شود. از حضور مظفرالدین شاه در «کارناوال» گل، در شهر ساحلی «استاند» بلژیک، توسط عکاس باشی فیلم برداری گردید. بنابراین میرزا ابراهیم خان عکاس باشی را می توان نخستین فیلم بردار ایرانی صامت دانست که وی از حضور مظفرالدین شاه قاجار، در جشن گل ها ساخته است. اگر چه فیلم برداری حرفه ای را بعدها «خان بابا معتضدی» که تحصیل کرده فرانسه بود آغاز کرد و در سال 1304 شمسی نخستین فیلم های خبری، که معروف ترین آنها «مجلس مؤسسان» است توسط او ساخته شد.

در سال 1310 شمسی «آوانس اوگانیاش» یا «اوهانیان» ایرانی ارمنی تباری که در روسیه درس فیلم سازی خوانده و به ایران بازگشته بود یک مدرسه سینمایی تأسیس کرد و فیلم «آبی و رابی» را به تقلید از یک فیلم دانمارکی ساخت، همین «اوهانیان» در سال 1311 فیلم بعدی خود را با نام «حاجی آقا آکتور سینما» که یک فیلم کمدی است ارائه می دهد و در این سال «عبدالحسین سپنتا» که تحصیلات خود را در ایران، در مدرسه ی «سن لوئی» فرانسوی و کالج آمریکایی به پایان رسانده بود با کمک کمپانی «امپریال» فیلم بمبئی، نخستین فیلم ناطق خود را تحت عنوان «دختر لر» ساخت که تحولی در هنر سینما بوجود آورد و این فیلم خیلی زود به نام شخصیت های اصلی اش یعنی «جعفر و گلنار» مشهور شد

.

نخستین سالن سینما در سال 1283 شمسی، در خیابان امیرکبیر (چراغ گاز) توسط «میرزا ابراهیم خان صحاف باشی» باز شد. در این سالن فیلم های کمدی کوتاه را که اغلب از ده دقیقه تجاوز نمی کرد پشت سر هم نشان می دادند.

اگر مبدأ تاریخ سینما در کشور، مسافرت مظفرالدین شاه قاجار در سال 1279 شمسی به اروپا دانسته و اولین فیلم بردار و فیلم برداری را میرزا ابراهیم خان عکاس باشی و تصاویر برداشته از «جشن گل ها» و یا مبدأ تاریخ سینما را سال 1304، که با فیلم برداری حرفه ای «خان بابا معتضدی» و فیلم مجلس مؤسسان او شروع شد بدانیم، ما نزدیک به یک سده است که در ایران سینما داریم.

بررسی مسائل متنوع و گوناگون مربوط به سینما، در طول این مدت می تواند از جهات مختلف، برای جامعه ی فرهنگی و هنری، مؤثر و مفید باشد؛ بحث ها و کاوش ها درباره ی فیلم و فیلم سازی، کمیت و کیفیت در فیلم، سینمای بازاری و آرمانی، نوع و میزان حضور زن در سینما، گرایش ها و مایه های فیلم مانند کمدی، حادثه ای، ملودرام، جنایی و از همه حساس تر منبع تغذیه فکری و فرهنگی سینما... از مسائلی هستند که باید در یک تحقیق گسترده ارزیابی شود تا ماهیت سینمای ایران، در طول دوران گذشته به ویژه در نیم سده سلطنت خاندان پهلوی که دوران منحط غرب گرایی و مبتذل سازی در سینما می باشد از هر جهت آشکار گردد.

رسالت سینما در ایران

سینما چنان که گفته شد، همانند دیگر پدیده های غربی از اروپا به ایران آمد و از همان آغاز لباس غربی به تن داشت. تاریخ سینما در ایران نه تنها افتخار آمیز نیست بلکه به سبب این که بخش عمده ای از افتخارات این ملت از طریق سینما مورد تهاجم قرار گرفت در ذهن و اندیشه ی ملت ایران متهم و مجرم شناخته می شود.

سینما در گذشته (پیش از پیروزی انقلاب اسلامی) رسالتی جز تخریب شخصیت افراد، تحقیر ارزش های دینی و ملی، تغییر هویت فرهنگی و انسانی و ایجاد روحیه حقارت در برابر پیشرفتهای صنعتی غرب، هدف دیگری را تعقیب نمی کرد.

سوغاتی غربی ها که از طریق فیلم های سینمایی به ملت ما اهدا می شد در راستای منافع پست غربی ها و از طریق مسائلی چون: از خود بیگانگی، غرب گرایی، غارت اصالت ها و ارزش های فرهنگی و اخلاقی انجام می گرفت. همه ی این برنامه ها در زیر پوشش شعارهایی چون مبارزه با خرافات، کهنه پرستی و ارتجاع جلوه می کرد و البته اگر در مجموعه ی کارهای سینمایی گذشته، چند اثر سینمایی مفیدی وجود داشته که در این مسیر نبوده، به قدری اندک است که نمی توان آنها را در جریان عظیم و بنیان بر افکن سینمای منحط و مبتذل به حساب آورد

.

به طور کلی سینما در کشور ما، دو کار مهم را می بایست انجام می داد: یکی در هم شکستن باورها و مقاومت ها و دیگر جهت دادن مردم به سمت کعبه ی غرب؛ به عبارت دیگر سینما دو رسالت بر عهده داشت: تحقیر خودی ها و تقدیس غربی ها و به خوبی می دانیم که یکی از آفات مهم استقلال و ابتکار، خود باختگی و غرب زدگی است که در نهایت به وابستگی و عقب ماندگی می انجامد. برای بررسی موضوع تهاجم فرهنگی در سینما، باید نگاه را وسیع تر و دیدگاه را عمیق تر کرد، زیرا سینما تنها سالن تاریکی نیست که فیلمی در آن به نمایش گذاشته شود، بلکه سینما در بستر ادب و ادبیات به وجود می آید و بخشی از فرهنگ جامعه را می سازد. رابطه سینما با ادبیات، رابطه ی مادر و فرزند است و از همین جهت باید در ارزیابی مسائل سینمایی به ادبیات، به طور اعم و ادبیات نمایشی به طور اخص توجه کرد

.

از کسانی که در عرصه ی ادبیات، به ویژه ادبیات نمایشی به فرهنگ و آرمان های فرهنگی ما تهاجم کرد و راه را برای ترویج و توسعه ی فرهنگ غربی هموار ساخت «میرزا فتحعلی آخوندزاده» بود. او در سال 1228 شمسی ( سال تحمیل قرارداد ننگین و ذلت بار گلستان از سوی روسیه به ایران)، در «نوخا» از نواحی «شکی» به دنیا آمد، سالی که بخشی از سرزمین عزیز ایران مانند: قراباغ گنجه، شیروان، قبه، دربند، شکی، باکو و قسمتی از طالش و تمام داغستان و گرجستان، از فلات ایران جدا شد.

پس از سلطه روس ها بر زادگاه «میرزا فتحعلی» خانواده اش راهی تبریز شدند و به این سوی ارس مهاجرت کردند. او تا پیش از شروع دوره ی دوم جنگ های ایران و روس، در ایران ماند و عاقبت به همراه عمویش «آخوند حاج علی اصغر» که مردی فهیم و بهره مند از علم و ادب، «میرزا فتحعلی» را به عنوان پسر خوانده خود در زندگی پذیرفته بود به همراه «عباس میرزا» نایب السلطنه به شهر گنجه ی قفقاز رفت

.

«میرزا فتحعلی» بشدت تحت تأثیر تلقین ها و افکار انحرافی مربی خط نستعلیق خویش «میرزا شفیع» قرار گرفت. میرزا شفیع در میان علمای ماورای ارس به بی دینی شهرت داشت و سرانجام «میرزا فتحعلی آخوند زاده» راهی تفلیس شد و در آن جا نخست به عنوان دستیار مترجم زبان های شرقی و پس از شش ماه به مقام مترجمی رسمی رسید.

تسلط «آخوند زاده» به چهار زبان رایج در ناحیه ی قفقاز به ویژه زبان روسی و آشنایی با مکتب های ادبی اروپا و نگارش آثار ادبی، موجب گردید تا در عرصه ی ادبیات جدید ایران جایگاهی را به دست آورد و شهرت او بیشتر به آثاری است که در ادبیات نمایشی نوشته است

.

«میرزا فتحعلی» تئاتر را «اشرف فنون یوروپا» دانسته و آن را «متضمن قواید ملت و مرغوب طبایع خوانندگان» می داند و فن «دراما» را در تهذیب اخلاق مردم موثر تلقی می کند. به همین دلیل شالوده ی آثار هنری خود را در قالب این فن بنا نهاد و دست به خلق شش نمایش نامه زد که پنج نمایش نامه ی: حکایت ملا خلیل کیمیاگر، حکایت موسیو زوردان، حکیم نباتات و درویش مستعلی شاه، مشهور به جادوگر، سرگذشت وزیر خانه لنکران، حکایت خروس دزد افکن و سرگذشت مرد خیس.

در فاصله ی سال های 1266/ 1850 تا 1269/ 1852 نوشته شدند و ششمین آن یعنی «حکایت وکلای مرافعه ی شهر تبریز» در سال 1272/ 1855 نگارش یافت. حوادث تمامی نمایش نامه ها در جغرافیای قفقاز و مناطقی که همگی مسلمان نشین هستند، روی می دهد. افراد و عناصر نمایش ها، بومی و از اهالی همین نواحی اند. زمان همه ی رویدادها تقریبا نیمه ی سده نوزدهم است. همه ی این نمایش نامه ها به اصرار «میرزا فتحعلی» در پرداختن به مسائل روز تأکید می کند.

مضامینی که «آخوند زاده» برای طرح آنها در متن نمایش نامه های خود اصرار دارد از این قرار است

:

1. تأکید بر ناآگاهی و بی فرهنگی مردم مسلمان؛

2. هجوم به عقاید خرافی رایج در بین مردم؛

3. عشق و روابط سنت شکن در میان عناصر نمایش نامه (13).

«آخوند زاده» یکی از عناصر مؤثر و از بانیان نفوذ اندیشه های غربی و غرب گرایی در ایران است او با نوشته های خصمانه خود، علیه دین و دین داری و انتقاد از پای بندی به اخلاق اسلامی، مبارزه ای گسترده را آغاز کرد او می گوید:

«ای کاش کسی پیدا شده و ملت ما را از رسوم نکوهیده ی اسلامی آزاد نمودی، اما نه به رسم نبوت و امامت که خلاف مشرب من است بلکه به رسم حکمت و فیلسوفیت»... اگر جهنم راست است، خالق رحیم و عادل در نظر ها یک وجود نامحبوب، یک وجود مکروه و ظالم مشاهده می شود و هر آینه دروغ است، پس ای عالمان دین، چرا بی چاره عوام را از نعمات پروردگار عالم محروم می سازید؟ چرا عیش او را تلخ می کنید؟ و چرا نمی گذارید علوم و صنایع یاد بگیرد؟ دنیا محل اقتباس است. اما بدانید که جهنم و بهشت مسلمانان هر دو در شمار لغویات است. (

14)

در شمار اهانت های فراوان «آخوند زاده» نظر کینه توزانه ی خود را در خصوص مراسم عبادی- سیاسی حج این طور ابراز می دارد:

برخی چنین می پندارند که اجماع مسلمانان در سفر حج برای ملت اسلام سودمند است و از درد هم دیگر آگاه می گردند... یکی از دیار «ختا» آمده و یکی از «هند» یکی به «آلاداغ» می رود یکی به «قراداغ».

از این اجماع چه طرفی می بندیم جز این که خسارت زیاد برده ایم و تا زیان بیابان عربستان را به نوید صدقه، به کمال بی غیرتی معتاد کرده ایم. (15)

البته جریان غرب گرایی، تنها از طرف «میرزا فتحعلی آخوند زاده» ترویج و حمایت نشد بلکه در این جریان چهره های مشهور دیگری نیز هستند که در مقاطع حساس، خوش خدمتی خود را به غرب و دشمنی خویش را به فرهنگ و ملت مسلمان ایران ابراز داشته اند که یکی دیگر از این چهره ها، که راه «آخوند زاده» را ادامه داد «میرزا ملکم خان» ارمنی و بنیان گذار یکی از لژهای «فراماسونری» در ایران است. او برای پیش برد افکار بیمار و وابسته ی خود شیوه های جدیدی اتخاذ کرد و آن این که افکارش را در پوششی دینی و ظاهری مذهبی ارائه می نمود. او می گوید:

چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بی فایده ای است از این رو فکر ترقی مادی را در لفافه دین عرضه داشتم تا هم وطنانم آن معانی را نیک دریابند. دوستان و مردم معتبری را به یک محفل خصوصی (فراموش خانه) دعوت کردم و از لزوم پیدایش اسلام سخن راندم و به شرافت معنوی و جوهری ذاتی آدمی (اومانیسم) توسل جستم، یعنی انسانی که مظهر عقل و کمال است... (16)

از چهره های دیگر جریان غرب گرایی «سید حسن تقی زاده» است او می گوید:

این جانب در تحریض و تشویق به اخذ تمدن غربی در ایران پیش قدم بوده ام و چنان که اغلب می دانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرهنگی را در چهل سال قبل بی پروا انداختم.

«تقی زاده» به هنگام تدوین قانون اساسی بعد از مشروطیت می گفت:

«وقتی قوانین اساسی کشورهای مغرب زمین هست و می توان آنها را ترجمه نمود بحث برای چیست؟» (17)

هر گاه بخواهیم جریان غرب گرایی و به عبارتی تهاجم فرهنگی غرب را بهتر و بیشتر بشناسیم به سر فصل هایی از اعتقادات و دیدگاه های این جریان بیمار و وابسته اشاره می کنیم، سر فصل هایی که تقریبا همه ی نویسندگان و مبلغان این جریان، با عبارت های گوناگون آنها را بیان داشته و بر آن تأکید ورزیده اند:

1. باورهای دینی مردم را به مسخره می گیرند و به بهانه مبارزه با خرافات، اعتقادات و رفتارهای اصیل مسلمانان که ریشه در فطرت و منابع مطمئن دینی دارد را مورد حمله قرار می دهند.

2. دین را مساوی با نقل و علم را موازی با عقل معرفی نموده و در نهایت عقل را بر نقل ترجیح می دهند؛ چنان که «آخوندزاده» می گوید: «امروز خرابی کل دنیا حاصل ظهور دین آوران است.» (18)

3. ستیزه جویی با عنصر عرب، به خاطر مبارزه با فرهنگ اسلامی.

4. تأکید بر تغییر خط فارسی و جای گزینی خط لاتین، با این استدلال که خط فارسی پاسخ گوی نیازهای دنیای متمدن ما نیست و در دنیا کاربرد بین المللی ندارد.

5. طرفدار بهره گیری آزادانه از جذابیت های جنسی و تسامح و تساهل نسبت به روابط زن و مرد. لذا اولین کسی که استفاده از این جذابیت ها را در ابتدایی ترین شکل آن وارد ادبیات ایران کرد، آخوند زاده بود.

6. حذف دین از شئون اجتماعی و سیاسی برای دست یابی به هر گونه پیشرفتی لازم دانسته و بر «جدایی دین از سیاست» تأکید می ورزیدند

.

جریان غرب گرا، تهاجم فرهنگی خود را با چنین آهنگی توسط میسیونرها، اعیان و اشراف خوش گذران و عیاش، درباریان، مستشاران خارجی و روشن فکران وابسته که یا سر رشته ی بسیاری از تصمیم گیری های مهم کشوری را در دست داشتند و یا با فکر بیمار و قلم مسموم خود بهتر جریان تهاجم فرهنگی را فراهم می کردند. آغاز نمود و چهره هایی چون «آخوندزاده» ملکم خان ارمنی، تقی زاده، تدین، میرزا یعقوب، فروغی و امثال اینها، منادیان دل باخته ای بودند که خدمت فراوانی به گسترش فرهنگ غرب و غرب گرایی کردند.

سینما در بستر چنین جریان فرهنگی وارد کشور شد، با وجود چنین بینشی در جامعه، که تغذیه کننده ی جریان های فرهنگی به شمار می آمد، هنر سینما نمی توانست خود را از آن جدا و یا در مقابل آن ببیند و به ناچار می بایست از پستان این مادر تغذیه می کرد؛ به ویژه این که سینما و صنعت آن، برای دوستان و خودی ها ناآشنا و بیگانه محسوب می شد و برای غرب زدگان وسیله ای مناسب بود تا از این طریق راه ورود فرهنگی غربی را تسهیل گردانند.

سینمای پیش از انقلاب، به عنوان یکی از ابزارهای فرهنگی نظام طاغوت، به منظور راستای تقویت جریان غرب گرایی و تهاجم به باورهای دینی، اخلاقی و ملی مردم ما نقش مؤثری را ایفا کرد که برای نمونه به چند موضوع اشاره می شود:

1. تقویت روحیه ی خودباختگی در مقابل غرب و تحقیر باورها و تخریب ارزش ها.

2. گسترش و تقویت رفتار لیبرال منشانه در زندگی افراد جامعه.

3. تأکید و تأیید آموزه های ضد انسانی از قبیل ترویج به خشونت به ویژه در میان نسل جوان.

4. توسعه و اشاعه ی فرهنگی برهنگی و برانگیختن غرایز جنسی از طریق ترویج بینش زن گرایی و حضور نامناسب زن در فیلم ها.

5. ترویج به تجمل گرایی و تنوع طلبی های شیطانی و تعلیم اسراف و تبذیر.

6. تبلیغ افکار کافرانه ی ماتریالیست های سرمایه دار و حذف و ستیز با هر آن چه که به معنویت انسان کمک می کند.

این سرفصل ها نمونه هایی بود که مسیر سینمای گذشته ی ما را برای در هم شکستن ارزش های فرهنگی جامعه، مشخص می کرد و به هر اندازه که سینما در ترویج و تقویت یکی از این موارد موفق می شد، به همان مقدار غرب و غرب گرایان در تهاجم فرهنگی خود موفقیت به دست می آوردند

.

سینمای امروز ما باید، برای مقابله ی با تهاجم فرهنگی با توجه به مسائل گذشته، همه ی این دروازه ها را ببندد و با تکیه بر ارزش های اسلامی و تقویت باورهای دینی و ملی و تأکید بر رفتارهای انسانی، به مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن برخیزد و این مهم وقتی تحقق پیدا می کند که دست اندرکاران فیلم و سینما، در مرحله ی نخست معتقد و مؤمن به این راه باشند و سپس با آگاهی و شناخت لازم از گذشته و حال سینما، برای آینده ای روشن و با نشاط برنامه ریزی کنند زیرا تا تحولی در جان پدید آورندگان آثار سینمایی به وجود نیاید نمی توان امیدی به آینده ای درخشان در عرصه ی سینما داشت قرآن کریم می فرماید

:

(این الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم؛ (19)

خداوند حال و جان هیچ قومی را متحول نمی کند تا زمانی که خود آن ها حال و جانشان را متحول گردانند).

در این آیه شریفه دو تغییر بیان شده است: عامل تغییر اول «لا یغیر ما بقوم» خداوند است و عامل تغییر دوم «یغیروا ما بأنفسهم» خود انسان ها هستند و تا «بأنفسهم» انسانها تحول و تغییر پیدا نکنند «ما بقوم» مردم و جامعه دگرگون و متحول نشود و هر گاه تحولی در درون انسان ها به وجود آمد تحول در جامعه حتمی است.

هنر ظلی است از ذی ظل و اثری است از نمایان گر میزان توانایی فکر و اندیشه، بصیرت و حکمت مؤثر می باشد.

در این جا برای تقویت و حفظ سلامت سینما و مقابله ی با تهاجم فرهنگی چند پیشنهاد ارائه می دهم:

1. غرب شناسی و شناخت فکر و فرهنگ غرب از مسائل بسیار مهم و ضروری است که دست اندرکاران فیلم و سینما باید به آن اهتمام بورزند کسی که در سینمای ما کار می کند باید علاوه بر مطالعه و شناخت تاریخ سینما ویژگی های افکار و اعمال جوامع غرب را بشناسد

:

الف) از ویژگی های جامعه ی غربی عنصر الحاد و شرک است.

ب) حس گرایی عنصر دیگری است که جامعه ی غرب، تفکر خود را بر آن اساس بنا نهاده است هر چه که از محدوده ی حس و تجربه خارج باشد از حوزه ی علم خارج است و اعتباری ندارد.

ج) جامعه ی غربی دین را از سیاست تفکیک نموده و دخالت دین را در مسائل سیاسی و اجتماعی تجویز نمی کند.

د) از دیگر ویژگی های جامعه غربی این است که در اصل و اساس بر «اومانیسم» استوار گشته است؛ «اومانیسم» یعنی مذهب اصالت بشر، یعنی انسان مدار که چنین مکتبی معیار و ملاک ارزشی خود را، انسان و خواسته های او می داند. «اومایر» در تمام شئون غرب، در فلسفه و هنر غرب جریان دارد. اومانیسم در بعد سیاسی اش به «دمکراسی» و «لیبرالیسم» می رسد و در بعد اقتصادی به کاپیتالیسم.

فرهنگی که بر اساس چنین ویژگی هایی شکل بگیرد هر چه در جهان آگاهی رشد کند در خود فراموشی نیز رشد خواهد کرد به عبارت دیگر فرهنگ غربی، فرهنگ مطالعه ی جهان است و مطالعه ی انسان به معنی حقیقی و جامعش نیست. جهان آگاه است ولی خود آگاه نیست و لذا انسان های پرورش یافته در فرهنگ غرب، تکیه گاه فکری و اعتقادی شان ماده و مادیت است و به همین خاطر است که انسان غربی، زنجیر عبودیت را در برابر بت تکنولوژی بر گردن خویش افکنده است و ما معتقدیم که تکنولوژی و تمدن صنعتی غرب، نه تنها نتوانسته انسان ها را آزاد کند بلکه او را در برابر تکنولوژی منفعل کرده است.

2. از مسائل دیگری که می تواند در مقابله ی با تهاجم فرهنگی دشمن به ما مدد برساند تکیه بر هویت فرهنگی و ملی است. توجه به میراث عظیم و به جای مانده از پیشینیان ما، علاوه بر این که بهترین دلیل بر اصالت و هویت یکملت محسوب می شود منبع ارزش مندی است که جریان فرهنگی و هنری سینما، می تواند از این منبع بهره برگیرد. با تکیه بر این همه افتخار، باید در برابر هجوم فرهنگ بیگانه احساس غرور شخصیت کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی با اشاره به توانایی ها و استعدادهای سرشار این مردم، گذشته ی درخشان ما را خاطر نشان ساخته و می فرماید:

ما اسلام را از اعراب گرفتیم، اما به اعتراف دوست و دشمن حتی آنها که به دلیل شدت تعصب و ضد ایرانی بودن حاضر نسیتند اسم ایران را بر زبان بیاورند اما اگر اهل فن باشند مجبورند قبول کنند- گلی که ایرانی بر سر فرهنگ و معارف اسلامی زد هیچ ملت دیگری نزده و از عرب ها غیر از «ابن رشد» و یکی دو نفر دیگر کسی در سطح عالی نبوده است که تازه «ابن رشد» هم عرب نیست، بلکه اندلسی است. فلسفه متعلق به ایران است، ادبیان عرب مال ایران است، ادبای بزرگ عرب مثل زمخشری و تفتازانی و امثال اینها همه ایرانی هستند. بزرگ ترین و برجسته ترین کتب ادبیات عرب را ایرانی ها نوشته اند. بزرگ ترین لغت عرب قاموس است و قاموس تألیف فیروزآبادی است. در رشته فقه و اصول و حدیث، ایرانی ها غوغا کردند و این که می گویم ایرانی ها، البته اختصاص به شیعه ندارد... (20)

در مورد دیگر می فرمایند:

ما ملت بزرگی هستیم، چرا بترسیم. ما دارای قدرت های فراوانی هستیم ملت ما استعداد علمی و ذخایر مادی فراوان دارد و دارای سابقه ی تاریخی و ریشه های علمی و فرهنگی است و بالاتر از همه دارای ایمان اسلامی و توکل به خداست. (21)

در میان ملت ما سرمایه های معنوی ارزش مندی چون: عاشورا، غدیر، رمضان، انتظار فرج، امامت، ولایت، مرجعیت، حج... و صدها گوهر ارزشی دیگری وجود دارد که در حفظ هویت فرهنگی و دینی ما نقش عمده را ایفا کرده اند.

سینما و متولیانش باید سه مرحله را طی کنند تا توانایی مقابله با تهاجم فرهنگی را به دست آورند؛ سه مرحله ای که عرفا و اهل سیر و سلوک آن را طی می کنند تا روح و جان به قوت ایمان و نور ایقان مجهز کنند و آن سه مرحله عبارتند از:

1. مرحله تخلیه: سینما را باید از همه ی اندیشه های غربی و افکار غرب زده تخلیه و پاک نمود؛

2. مرحله ی تحلیه: پس از پاکسازی و تطهیر از افکار غربی باید آن را به اندیشه های اسلامی و باورهای اصیل و صحیح ملی آراست.

3. مرحله ی تجلیه: اندیشه ها و ارزش های والای اسلامی را تثبیت کرد و رشد و کمال آن را متجلی ساخت.

سینمای دینی و آرمانی ما نیز آن سینمایی است که جهت گیری های آن را دین و ارزش های دینی تعیین می کند؛ چنین سینمایی می کوشد تا با ابزار مؤثر هنری، انسان را به آن نقطه ی مطلوب و محبوبی که خدا و اولیای الهی او می خواهند برساند؛ یعنی «لااله الا الله».

علامه اقبال لاهوری می گوید:

در جهان آغاز کار از حرف لاست

این نخستین منزل مرد خداست

اگر به سینمای دینی می اندیشیدو اعتقاد جدی به مقابله با تهاجم فرهنگی دارید، به قول حافظ شیرازی مجنون گونه قدم به وادی مشکلات بگذار تا به لیلی موفقیت دست یابی:

در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

قرآن کریم می فرماید:

(فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی؛ (22)

هر کس به طاغوت کفر بورزد و به خداوند ایمان بیاورد به دستگیره ی محکم و مطمئنی چنگ زده است.)

پی نوشت :

 

1- ر.ک: همین اثر، بخش فرهنگ.

2- صحیفه ی نور، ج 15، ص 160 پیام امام خمینی قدس سره به مناسبت آغاز سال تحصیلی 1360.

3- فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 4، 5، برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری.

4- همان.

5- فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 19.

6- همان.

7- رالف استیونسن، وژ. ر. دبری. هنر سینما، ص 99.

8- کاشف الغطاء، آئین ما، ترجمه ناصر مکارم شیرازی/ ص 44.

9- غررالحکم، ص 536 و ص 537.

10- همان.

11- همان

12- آرتور نایت، تاریخ سینما، ترجمه ی نجف دریابندری، ص 7.

13- درباره ی ادبیات ایران پیش از مشروطیت، ص 18 و 19.

14- اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 193 و ص 194.

15- همان، ص 209.

16- فریدون آدمیت، اندیشه ی ترقی، ص 64.

17- مذاکرات اولین دور مجلس شورای ملی.

18- اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 83.

19- رعد (13) آیه 11.

20- فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 23.

 

 

افزودن دیدگاه جدید