رفتارهای عجیب غیر انسانی با زنان قبل اسلام در ایران و روم و یونان و مقایسه با اسلام
مقدمه
گاهي براي پي بردن بهحق واقعي وتعيين حدود يک حق، لازم است که به تاريخ مراجعه شود. تاريخ تمدن بشريت ترازوي است که ميتواند معيار رعايت حق در گذشته و حال را وزن نمايد.هرگاه رعايت حق انسانها در بستر تاريخ مطالعه گردد، حقوق زن در بستر تاريخ بشريت از جايگاه نا متوازن برخوردار بوده است.
زنان در طول قرون و اعصار متمادي، رنجها و ستمهاي فراواني ديدهاند که حقيقتا بسيار درد آور و سنگين است.
بيشترين ظلم که به زنان وارد شده، ناشيازاشتباه قانونگزاران بود، علت اشتباه قانونگزاران در وضع قانون ظالمانه عليه نيمي از پيکر جامعه آن بوده که آنها خود را بي نياز از مکتب وحي ميدانستند و بر دانش ناقص بشري تکيه ميکردند و سعادت بشر را با تراوشات ذهني ناقص خود مهيا ميساختند. البته در اين ميان سود جوياني نيز وجود داشته که با استفاده از فرصت براي رسيدن به مقاصد ناپاک شان، دست به تحريف دستورها وپيامهاي الهي نيزمي زدند.
«منتسکيو» در کتاب روح القوانين مينويسد: «دادگاههاي ژاپن براي کيفر دادن زنان جنايتکار و خاطي، آنها را برهنه در ميدانهاي عمومي به معرض تماشاي مردم مي گذاشته، وادار شان ميکرد که مانند چهار پايان راه بروند.»1
تلفيق از تحريفات حقيقت با تبعيضات جاهلانه قرون متمادي، حقيقت تلخي را عليه زنان در بستر تاريخ تمدن بشريت به ارث گذاشته است که استفاده از آن ماترک زمينه انحطاط بشر را از مرز انسانيت به دنيا وحش کاهش ميدهد و استفاده نکردن از آن ماترک دليل بر بيان نکردن حقيقت و کاوش در تاريخ تمدن بشر نميباشد.
کاوش در حقوق انسانها با استفاده از تاريخ اعم از زن و مرد از شيريني چندان برخوردار نيست ولي سرنوشت زنان با تلخکاميهاي براي زنان و سو استفادههاي براي تعدادي از مردان وقت همرا بوده است. آنچه تاريخ شاهد تضييع حق زنان بوده است، ما را وادار به آن ميکند که اتفاقات گذشتههاي بشر را در زمينه حقوق زنان قبل از ظهور اسلام بررسي نماييم و در مختصر مقالهي حاضر ارايه بداريم. مقاله حاضر گذري بر حقوق زن در تمدنهاي پيش از اسلام را شامل ميشود و در صدد مقايسه حقوق زن با تمدن اسلامي و حقوقي که در عصر حاضر زنها برخوردار از آن است، ميباشد.
1- حقوق و رفتار با زن در ايران باستان
دوره امپراطوري ساساني از جمله دورههاي از ايران باستان قبل از اسلام است که تمدن ايراني در آن به حد بالايي از بالندگي و شکوفايي رسيده بود. لذا به دليل همين شکوفايي تمدن ايراني در دوره ساسانيان، ما براي بررسي حقوق زن و جايگاه او را در ايران باستان به ايندوره بسنده ميکنيم. در امپراطوري ساسانيان، بنابر عرف و رسمي که از قديم مانده بود، زن شخصيت حقوقي نداشت؛ به اين معنا که او به عنوان يک انسان داراي حق نبود.
زن در زمان امپراطوري ساساني به عنوان يک شي فرض ميشد که ميتوانست مال کسي يا حق کسي باشد و خود زن حقوق مالينداشت.
زن در سلسله مراتب خانوادگي تحت سرپرستي و قيموميت رييس خانواده به نام «کتک ختاي» «کدخدا» بود، اين کد خدا ميتوانست هر کسي باشد: پدر باشد يا شوهر و در صورت مرگ آنها جانشين ايشان رييس خانواده داراي اختيارات وسعي بود که اين اختيارات به ندرت محدود ميشد و تمام هداياي که گاهبه زن داده ميشد، يا مالي را که زن با کار و تلاش خود به دست ميآورد همه متعلق به رييس خانواده بود و زن از اموال خود نصيب نميبرد.2
در نظام خانوادگي دوره ساسانيان تعداد ازدواجها در اختيار زن نبود، بلکه از اختيارات و حقوق ثابت شده مردان بودند. مردان در تعدد همسر، هيچ محدوديت نداشتند، مردان اگر توان مالي داشتند به تعداد زياد زن ميگرفتند. مردان که توان مالي و اقتصاد بالاي داشتندبه اندازهي يک دوره تسبيح، زن در حرمسراي خود، ميتوانستند داشته باشد.3
در دوره ساساني مطابق با حقوق ثابت شده آن زمان، انواع متعددي زنا شويي وجود داشت که تاريخ نگاران اين ازدواجها را به سه دسته تقسيم نمودهاند:
1- پادشاه زن و چکر زن
اين نوع ازدواج مختص طبقه اشراف بود، بدين معنا بود که در خانواده اشراف دو طبقه از زنان شوهر دار وجود داشت، زني که داراي مقام اول بود «پادشازن» و زن که داراي مقام دوم بود «چکر زن» ناميده ميشد. با وجود که «پادشاه زن» از لحاظ نسب و مقام خانوادگي، هم طبقهي همسر خود بود و کدبانوي منزل محسوب ميشد ولي حق به عهده مرد بود. «چکر زن» نقطه مقابل «پاد شاه زن» بود. و از خانوادة پايين تر و فقيرتر بود که بيشتر خدمت کاري ميکرد و به پادشاه زن ياري ميرساند.
او تمام تلاش خود را ميکرد که به مقام «پاد شاه زن» ترقي کند، در غير آن تا آخر عمر خدمت کاري ميکرد. شوهروظيفه نداشت که مانند پادشاه زن، چکر زن خود را تا آخر عمرش نگهداري کند و يا فرزندان دختر او را در خانه بپذيرد.4
2- ازدواج استقراضي
ازدواج استقراضي را ازدواج «عاريتي» ميناميدند. بدين معنا بود که يک زن شوهر دار مدتي با مرد ديگري زندگي ميکرد. در ازدواج استقراضي از لحاظ قانون آن زمان تنها رضايت شوهر اول زن لازم بود که همسر خود را براي مدتي به مرد ديگري قرض بدهد.
در اين معامله زن هيچ اختيار به رد چنين تعهدي نداشت، فقط مانند کالاي بود که ميتوانست، در اختيار هر کسي باشد. جالبتر اينکه کودکان که حاصل ازدواج استقراضي بود، متعلق به شوهر اول زن بود و شوهر دوم زن که پدر اصلي کودکان محسوب ميشد، فقط تا زماني که مدت زمان ازدواج استقراضي تمام نشده بود، از کودکان سرپرستي ميکرد، بعد از ختم مدت زمان، زن و کودکان حاصل از ازدواج استقراضي را به منزل شوهر اول ميفرستاد.
3- ازدواج با محارم
جامعه ايران باستان، ازدواج با محارم را به بهانهي حفظ پاکي نسب و خون خانواده جايز ميشمرد و «خويزوگرس» (khved vaghdas) ميناميد. آنها معتتقد بود که ازدواج با محارم گناهان کبيره را از بين ميبرد.
از «بطريق ماربها» يکي از ايرانيان عصر انو شيروان، چنين نقل شده است: «عدالت خاصه پرستندگان «اهورامزدا» به نحوي جاري ميشود که مرد مجاز است با مادر و دختر و خواهر خود مزاوجت کند» او مثالهاي را که زرتشتيان براي تقديس اين عمل روايت ميکرده اند، متذکر ميشود.5
4- طلاق زن در ايران باستان
در ايران باستان طلاق به معناي امروزي وجود نداشته، در واقع زن حق طلاق گرفتن را نداشت و زماني که شوهرش او را نميخواست، او را اختيار ميداد که به طور مستقل خود را اداره کند. در اين صورت زن ميتوانست، شوهر دوم اختيار کند.
اما زن مطلقه محسوب نميشد، فقط اجازه مييافت که ازدواج ديگر نمايد.6 در ازدواج جديد زن «خدمتکار» همسر تازهي خود بود، فرزندان که در ازدواج تازه و در مدت حيات شوهر اولش به دنيا ميآمد، متعلق به شوهر نخستين بود. بنابراين زن همچنان تحت سرپرستي و قيموميت شوهر اول باقي ميماند.7
2- حقوق زن در زمان اعراب جاهليت
در ميان عرب قبل از اسلام زن مورد احترام نبود. عرب قبل از اسلام زن را موجود بسيار حقير وسيلهاي براي ازدياد نسل ميدانست.8
عرب قبل از اسلام به دختر دار شدن علاقه مند نبود و اين عدم علاقمندي بين مردها زيادتر وجود داشت. آنها به حد جاهل بودند که وقتي به آنها اطلاع ميدادند که صاحب دختر شده از شدت خشم رنگ چهرهاي شان بر ميگشت. قرآن عظيم الشأن نيز در اين زمينه ميفرمايد: «چون يکي از آنان را به فرزند دختر مژده ميدادند از شدت غم و حسرت رخسارش سياه ميشد و سخت دلتنگ ميگرديد.» 9 عرب جاهليت دختران خويش را زنده به گور ميکردند تا از ننگ دختر دار بودن بري شود. آنها زنده به گور کردن دخترانش را مايه افتخار و غرور خود ميپنداشتند و هيچ کسي آنها را از اين عمل بسيار زشت و پست مانع نميشد و حتا مادران قادر به منع شوهرش نبود، زيرا در زمان جاهليت زمام و زعامت خانواده تنها به دست مردان جاهل عرب قرار داشت و مرگ و زندگي فرزندانش را دراختيار داشتند. عرب جاهل به بچه سگها بيشتر از دخترانش احترام قايل بودند، زيرا آنها بچه سگها را در آب ميانداختند ولي دخترانش را زنده به گور ميکردند.10
از اين مختصر پيشنه تاريخي عرب قبل از اسلام که بيان شد، پر واضح است که زن در زمان جاهليت شي بيش نبوده و هيچ حقي براي آنها در زمان جاهليت وجود نداشت که بتواند سعادت آنها را تضمين کند. اعراب زنها را بيشتر براي فرزند دار شدن مفيد ميدانست و بين اعراب بيشتر از 9 نوع ازدواج وجود داشت، که در اين نوع ازدواج زنها قرباني اصلي بودند.
3- حقوق زن در هند قديم
در هند قديم زنان از جايگاه اجتماعي خوبي برخوردار نبودند، به اعتقاد هندوان قديم، زن موجود دوست داشتني ولي پست به شمار ميرفت. افسانههاي هندو، خود زمينهي بدبختي زنان را رقم زده بودند و خرافاتي که ريشه در اعتقاد ديني هندوها پيدا کرده بود، به حقارت زنان ميافزود. افسانهاي در هندوستان قديم وجود داشت که ميگفت: «در آغاز هنگامي که «تواش تري- Twash tri» صنعتگر الهي، به آفرينش زن پرداخت، متوجه شد که همهي مواد را صرف کرده و ديگر از عناصر صلب در اختيارش نمانده است و چون به اين بن بست رسيد، زن را از قطعات متفرقه و باز ماندههاي عالم خلق نمود.»11
اين ديدگاه هند قديم در مورد زن ميباشد، هندوها مطابق يک چنين انديشهي با زن رفتار ميکردند. به نظر آنها زن يعني موجود اضافي و زايد در نظام خلقت بودند.
«مانو» نياي افسانهاي قبيله manava قانون نامه نوشته به نام «مانو». در اين قانون نامه به برهمنان توصيه ميکرد که براي رسيدن به کمال از هر نوع لذت جنسي اجتناب کنند.12
در آيين هندو، ازدواج يک امري اجباري و مردي را که زن انتخاب نميکرد، مطرود جامعه ميدانست که هيچ جايگاه و منزلت اجتماعي نداشت. بکارت طولاني دختران نيز از نظر آنها مايهي سرافگندگي و ننگ بود. بنابراين والدين کوشش ميکردند که قبل از اينکه تب جنسي فرزند شان طغيان کند، مقدمات ازدواج آنها را فراهم کنند.13
Gaand harva لفظي است که در قانون نامه «مانو» به کار رفته، معناي اين لفظ ازدواجهاي است که با تمايل طرفين صورت گرفته است و زاده هوس معرفي شده است. اين ازدواجها که با تمايل طرفين صورت ميگرفت، مجاز بود ولي پسنديده نبود. در آن زمان پسنده ترين راه ازدواج ربودن عروس و خريدن او بود. زيراازدواج با رضايت طرفين کمي غير آبرومندانه تصور ميشد و زنان ترجيح ميدادند که خريده شود. اگر از طرف همسر آينده اش دزديده ميشد که فبها، جنبه تعريفش زيادتر ميشد.14
در قانون نامهي «مانو» هشت نوع ازدواج مختلف را جايز ميدانست که در بين آنها ازدواج از طريق 1- ربودن، 2- عشق، 3- خريدن، بهترين شيوه شمرده ميشد. ازدواج از راه عشق در پايين ترين درجهي اخلاقي بود و بهترين روش ازدواج خريدن زن بود.
هندوان قديم فکر ميکرد که ازدواجهاي که بر مبناي اقتصادي شکل گرفته باشد، از ساير ازدواجها بهتر است و پايدار باقي ميماند.
در اينجا خالي از لطف نيست که گوشهاي ديگري از قانون «مانو» را بيان کنيم که در بارهي زن اظهار نظر کرده است: «مانو» با لحني که الهيات مسيحيان نخستين را به ياد ميآورد، بيان کرده است: «زن، سر چشمه بي آبرويي است؛ زن، سرچشمه نزاع است؛ زن، سرچشمه زندگي خاکي است؛ لذا از زن حذر کن.»15 اين انديشه و برداشت هند قديم از زن بود. زنهاي هندي از هرگونه آموختن علم و فلسفه بي اطلاع نگاه داشته ميشد، زيرا هند قديم به اين باور بودند که اگر زنها تربيت شود و با ديد فسلفي بر لذت و رنجهاي زندگي و مرگ نظر کنند يا فاسد ميشود يا ديگر در انقياد مرد قرار نميگيرد.16
در قانون نامه «مانو» از اين نوع برخوردهاي ناروا عليه زنان زياد ديده ميشود به نحوي که در هند قديم زنها از حقوق انساني خود بهرهاي نميبردند. از مراسم «ساتي- sutte» يا زنده سوزي گرفته تا تعدد شوهر (polyandry) همهي اين آموزههاي قانون «مانو» ناشي از عدم درک عميق دانش بشري است که قادر به شناخت جايگاه زن نبوده است.
در مراسم «ساتي» بعد از مرگ شوهر، زن مظلوم او را با جسد درگودالي از آتش انداخته، ميسوزاندند يا اينکه مانند اعراب دوران جاهليت که دختران خود را زنده به گور ميکردند، هنديها نيز زن شوهر مرده را زنده دفن ميکردند. در بررسي تاريخ هند به رسمهاي عجيبي بر ميخوريم که قلم از قدرت بيانش عاجز است. 17
با بررسي حقوق زن در تاريخ هند قديم، متوجه ميشويم که زنها در آن زمان از شان و حقوق انساني برخوردار نبودند، آنها مانند کالاهاي ناطق که شوهر انسان را «خداي» خود يا «سرور» خود ميدانستند در خدمت مردها بودند. زنهاي قديم حق طلاق گرفتن را نداشته و در مقايسه با زنهاي ايران باستان، زنهاي هند از سرنوشت غمبارتري برخوردار بودند. زيرا ايرانيان زنهاي خود را زنده به گور يا نميسوزاندند، ولي زنهاي هندي با اين برخورد تلخ مواجه بودند، بدون که خود به سوختن راضي باشد، او را به آتش انداخته به خاکستر تبديل ميکردند.
4- حقوق زن در روم
در روم سر نوشت و حقوق زنها با ملل ايران باستان، هند قديم و سرزمين اعراب جاهليت اندک تفاوت داشت. در ازدواجهاي که به رسم (sime manu) صورت ميگرفت، زن اختيار داشت که بدون رضايت شوهرش، از او جدا شود. يعني خود را مطلقه نمايد. اما در ازدواج از نوع (cummanu) حق طلاق فقط و فقط منحصر با مرد بود، در مورد جهيزيه زن، تا زماني که زن و شوهر با هم زندگي ميکردند، جهيزيه در اختيار شوهر قرار داشت ولي اگر طلاق واقع ميشد، در اين صورت، جهيزيه به زن برگردانده ميشد.18
اما در روم، مرد حاکم مطلق و بي چون و چراي زن و خانواده خويش بود، مرد اختيار مرگ و زندگي زن خود را در دست داشت. بدين معنا که اگر زن مرتکب جنايتي ميشد، شوهرش ميتوانست او ر ا اعدام کند. «کاتن» يکي از روميان قديم ميگويد: «شوهر بر زن خود حاکم است و اختيارش را حدي نيست. هر چه بخواهد ميتواند. اگر از زن خطاي سر بزند او را جزا مي دهد؛ اگر شراب بياشامد محکومش ميکند، و اگر بي ناموسي کند او را ميکشد.»19
بنابراين زن در روم همانند کنيزي بود که هيچ قدر و منزلتي در اجتماع نداشت.20 به اعتقاد روميان زن موجود نا بالغ و رشد نيافته بود.
تشريفات ازدواج در روم، معمولا براي فرزند دار شدن بود و در کارها روي کشت زارها، کودکان و زنان به عنوان مقولهاي از اموال محسوب ميشدند. اولياي دختر و پسر کوشش ميکردند که مراسم ازدواج فرزندانش را برگزار نمايند. البته نامزدي در هنگام کودکي نيز در روم وجود داشت. در ازدواجها رضايت پدر پسر و دختر بسيار ضروري بودند و بدون رضايت آنها ازدواج شکل نميگرفت. در قوانين روم باستان ازدواج اجباري بود، اما در سال 413 ق.م. هنگام که «کاميلوس» (Camillus) محتسب روم، مالياتي براي مردان مجرد مقرر کرد، اين حکم از اعتبار ساقط گشت.
زنا شويي بر اثر خريداري زن، از اوايل تاريخ روم، کمکم از رونق افتاد و شکل معکوس يافت و سرانجام به آنجا رسيد که جهيزيه زن در واقعيت امر، مرد را ميخريد.
در روم قديم، پدر ميتوانست دخترش را وادار به جدايي از همسرش کند، حتا اگر خود دختر تمايل به طلاق نداشت. به موجب قانون «کروستين» امپراطوري مسيحي روم، اگر زن وشوهر ميخواستند از هم جدا شوند، طبق قانون مجبور بودند که موافقت کنند بعد از طلاق در صومعه اقامت گزينند.21 دوران عده طلاق به مدت يکسال و شش ماه بود، بعد از اين مدت زن ميتوانست ازدواج مصور کند.
در روم قديم مردان بيشتر زن ميگرفتند، هدف ازدواجهاي متعدد رسيدن به جهيزيهي زياد زن بود. از هدف ديگر ازدواجهاي متعدد، وصلت با اشراف زادگان و زنان ثروتمند بود. يکي از روميان به نام «کاتو» ميگويد: «امپراطوري روم، به بنگاه زنا شويي مبدل شده است.»22
اين نوع ازدواجها، اغلب جنبه سياسي به خود ميگرفت و مردان به محض حاصل شدن مقصود شان در پي زني ديگر بر ميآمدند تا يک پله ديگر به مقام برتري يا ثروت بيشتر نزديک شوند. مردان به راحتي زنان شان را طلاق ميدادند و از آنها جدا ميشدند؛ مجبور هم نبودند که براي اين کار شان دليل بياورند، بلکه فقط نامهاي براي زن ميفرستادند و آزادي او و خويشتن را اعلام ميکردند. بعضي از مردان هم هرگز ازدواج رسمي نميکردند و بيزاري خود از گستاخي زنان را دليل تصميم خويش ميشمردند.
«متلوس ماسرو دنيوس» (metellus macedonicus) محتسب سال 131 از مردان خواست که زن گرفتن را وظيفهاي در قبال حکومت بشمرند، هر چند که زن مايه عذاب (Molestia) باشد؛ اما بعد از مطرح شدن خواهش او، تعداد مردان مجرد افزايش يافت.23
در روم قديم، در دوران نخستين جمهوري، پدر تنها کسي بود که در برابر قانون از بعضي حقوق برخوردار بود. پدر ميتوانست مال بخرد و بفروشد. او از مال نگهداري ميکرد و در معاملات و عقود شرکت ميکرد. همان طوري که گفتيم، مرد با زنهاي که جهيزيه زياد داشت ازدواج ميکرد و بعد از ازدواج صاحب جهيزيه همسر خود ميشد.
زنها در روم قديم حق حضور در محاکم قضايي را نداشت. زن حتا به عنوان شاهد در محکمه حاضر شده نميتوانست. وقتي زن بيوه ميشد، هيچ گونه ادعا بر دارايي و اموال شوهرش را نداشت. بدتر از اينکه زن در هر سن و سالي که قرار داشت، بايد تحت سرپرستي يک مرد قرار ميداشت. اگر شوهر زن فوت ميکرد، زن تحت سرپرستي پسر، برادر و پدر خود قرار ميگرفت.24
در حقوق روم قديم، زنها با حوادث گوناگوني مواجه بودند به نحوي که اگر زن متهم به جرم ميشد، شوهرش حق دادرسي و مجازات او را داشت و نياز به مراجعه به محکمه نبود. شوهرش ميتوانست زن خود را به مرگ محکوم کند. اين امر در عرف و قانون آن زمان وجود داشت. شوهر اختيار تمام امور همسر و فرزندان خود را داشت، او ميتوانست فرزندان خود را بفروشد يا به قتل برساند، هيچ مرجع قانوني اينکار پدر را ممنوع و خلاف قانون نميدانست. ازدواج فرزندان بدون رضايت پدرش امکان نداشت. مرد، نسبت به غلامان خود اختيار بي حدي داشت و غلامان با فرزندانش به عنوان «دمانچي پيا» وي بود. يعني آنقدر زير دست او باقي ميماند که مرگ دامن گير شان ميشد.25
5- حقوق زن در يونان قديم
يونان داراي کهن ترين تمدن بشري است. يونان سهم زيادي در پيشرفت جامعه بشري و علم و تکنولوژي داشته است و جامعه امروز غربي به تمدن يونان قديم افتخار ميکند و خود را و وامدار آن ميدانند به همين جهت در اين مبحث به بررسي وضعيت زن در جامعه يونان باستان ميپردازيم.
1- جامعه آخايي
آخاييان قبيلهاي از قبايل يونان بودند که در حدود 1250ق.م حکمروايي يونان را به دست گرفتند. در بين آخاييان زن در حماسهها نقش بارزي داشت؛ زن آزاد بود و آزادانه در جمع مردان حضور پيدا ميکرد و گاهگاهي هم در گفت و گوهاي جدي آنان شرکت ميجست. رهبران آخاييان وقتي افکار قوم خود را براي نبرد با دشمن آماده ميکردند به نکات سياسي متوسل نميشدند، بلکه با زيبايي زنان، آنها را به هيجان ميآوردند، آخاييان بدون زن انسانهاي خشن و ناتراشيدهاي بيش نبودند که براي زيستن يا مردن انگيزهاي نداشتند.
بنياد خانواده جامعه آخاييان بر پايه پدر سالاري (Patriarchg) استوار بود و پدرسلطه غير قابل وصف بر اعضاي خانواده خود داشت و به هر تعدادي که خوش داشت، زن ميگرفت، زن خود را ميتوانست به اختيار مهمان خود قرار بدهد. پدر ميتوانست فرزندان خود را در قربانگاه خدايان قرباني کند يا در قلههاي کوهها به دست هلاکت بسپارد.
ازدواج در جامعه آخاييان بر اساس خريداري دختر صورت ميگرفت و قيمت دختر را با معادل گاو و امثال آن ميسنجيدند، پدر عروس جهيزيه زيادي را همراي عروس به داماد ميداد. زن بعد از ازدواج احترام و منزلتش به کثرت و فراواني فرزندان او مربوط ميشد.26
2- جامعه اسپارت
در جامعه اسپارت، دختران اسير خواستههاي عجيب دولت بودند. دولت از دختران ميخواست که در برخي بازيهاي خشن شرکت کنند. آنها را وادار به کشتي گيري و پرتاب دسيک و تير اندازي ميکردند تا صاحب بدن تندرست و نيرومند شوند. به بهانه حفظ بهداشت و سلامتي بدن، دختران را تشويق ميکردند که در برابر ديدگان جوانان برهنه شوند، توجيه اين عمل آن بود که بعد از برهنه شدن، نقص بدن شان آشکار ميشود و اصلاح آن ضرورت پيدا ميکند. يکي از نويسندگان يونان به نام «پلوتارخوس» ميگويد: «برهنه شدن دختران چيزي شرم آور نبود، زيرا پرهيزگاري شعار آنان بود و از بدکاري سخت به دور بودند.»27 در اينجا خوب است که اين سوال مطرح شود که آيا پرهيزگاري سبب ميشود که پرده حجب و حيا را بردارد و برهنه شود؟ به نظر ميرسد که بهانه بهداشت ميتوانست دليل خوبي براي برهنه ساختن و هتک حرمت و شخصيت زن باشد. اين ارزش بود که جامعه يونان براي دختران قايل شده بود!
اسپارتيان، همواره به دختران و پسران خود توصيه ميکردند که هنگام انتخاب همسر، سلامت و شخصيت او را در نظر بگيرند، اگر جوان با زن لاغر ازدواج ميکرد، او به پرداخت غرامت محکوم ميشد.28
در جامعه اسپارتيان، هدف از ازدواج ازدياد نسل بود، چون اگر زني، صاحب فرزندي نيرومند و شايسته نميشد، او را ميکشتند.29 از طرف ديگر شوهران را تشويق و ترغيب ميکردند که زنان شان را به مردان فوق العاده نيرومند قرض بدهند تا از آنان هم صاحب فرزند شوند. از شوهران فرسوده و بيمار هم انتظار داشتند که خود شان جوانان را دعوت کنند و براي به وجود آوردن خانوادههايي نيرومند از آنان ياري بگيرند و زنان خويش را در اختيار شان قرار بدهند. «پلوتارخوس» متذکر ميشود که «لوکورگوس» حسادت شوهران را به سخره ميگرفت و ميگفت: «خرافي ترين چيزها اين است که در مورد سگ و اسب خود، براي پديد آوردن نژادهايي بهتر مال و کوشش فراوان بذل ميکنند، اما همسران خود را محبوس ميسازند و خود که ممکن است ابله يا عليل يا بيمار باشند، منحصراً کار توليد فرزند را بر عهده ميگيرند.»30
3- حقوق زن در جامعه آتن
در جامعه آتن پدر خانواده اختياردار مطلق بود.31 پدر حق داشت که فرزندان ضعيف خود را بکشد، و در اين بين دختران را بيش از پسران ميکشتند، زيرا آنها نياز به جهيزيه داشت و بعد از ازدواج از خدمتگاري خانه پدرآزاد ميشد و در خانه شوهرش خدمت ميکرد. در آن زمان اين نوع از اطفال را در ظرف سفالين ميگذاشت و در نزديک معبد يا در سر راه که مردم زياد عبور ميکردند، رها ميکرد، بدين منظور هر کسي که ميخواست، ميتوانست آن طفل را ببرد و در غير آن، طفل از گرسنگي ميمرد يا خوراک حيوانات درنده ميشد.32
در جامعه آتن دختري که جهيز نداشت، احتمال ازدواجش بسيار کم بود، بنابراين هرگاه پدر دختر قادر به فراهم کردن جهيز نبود، خويشاوندانش براي تهيه جهاز به او کمک ميکردند. اين رسم تا به آنجا رسيده بود که دختران با داشتن جهاز قادر بود مردي را به همسري خود بخرد، در حالي که در دورههاي قبل در يونان، مردها دختران را ميخريدند.
مردان دوست نداشت که ازدواج کند و زن را بار سنگين خطاب ميکرد، اين عمل ناشي از آزادي جنسي بود که به صورت گسترده بين مردم آتن شايع بود، افسارگسيختگي اخلاقي باعث شده بود که جوانان به پايه و اساس خانواده از راه ازدواج اهميت ندهند.33
يونان که از ساير ملل متمدنتر و داراي دانشمندان همچون سقراط، افلاطون، ارسطو و امثال ايشان بود، ولي زن در اين جامعه نيز بسيار مظلوم بود، زن حق قرارداد در معاملات و حق اقامه دعوا در محکمه را نداشت و بعد از اينکه شوهرش فوت ميشد از او ارث نميبرد. در يونان قديم اعتقاد بر اين بود که نيروي برتر، يعني قدرت بارداري از آن مرد است و زن جز حمل و تولد طفل و پرستاري وظيفه ندارد. از طرف ديگر سن شوهر زن آتني بسيار بالا بود و تقريباً دو برابري زن سن داشت و اين مطلب هم باعث شده بود که زن تحت تاثير عميق مردان باشد.
6- حقوق زن در تمدن اسلامي
قبل از ظهور اسلام جهل و تاريکي، جهان را فرا گرفته بود و اخلاق و معنويت در پايين ترين پله هستي خود تنزول يافته بود، خدايان چوبين در هر گوشه خانه و عبادتگاه جاي داشتند، اما در حقيقت هوي و هوس بود که در دل انسانها خدايي ميکرد. در اين مرحله زنها همچون کالاي بي ارزش براي رفع هوي و هوس تبديل شده بود و در غايت مظلوميت، فرياد داد خواهي سر داده بود و در اين آوان که اسلام از جزيره عرب سر برافراشت به اين نداي مظلوميت که نه تنها نداي زن بلکه نداي انسانيت بود لبيک گفت. در حقيقت کلام، اين اسلام بود که به زن کمال انسانيتش را به رسميت شناساند و او را از ورطه خواري و ذلت رهاي داد و بر قله رفيع عزت قرار داد.
از ديدگاه اسلام، زن و مرد هر دو انسانند، هر دو را خدا خلق نموده است، هر دو براي دست يابي به کمال و معنويت انساني، در تعبد الهي و رسيدن به کرامت انساني برابرند. زن و مرد هر دو در بنياد خانواده و بقاي نسل به يک اندازه سهيم اند.
خداوند ميفرمايد: «اي مردم، شما را از مرد و زني آفريديم و آن گاه شعبههاي بسيار و قبيلههاي مختلف گردانيديم.»34 خداوند ميفرمايد: «او خدايي است که همه شما را از يک فرد آفريد؛ و همسرش را نيز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بياسايد.»35
در نزد خداوند متعال، زن و مرد هر دو داراي مقام يک سان است و هيچ يک به خودي خود برديگر برتري ندارد؛ چون هر دو از يک منشا و از يک جوهر ميباشند. هيچ زن را بر مرد و هيچ مرد را بر زن برتري نيست، مگر که برتري انسانها با پرهيزکاري و تقوايش سنجيده ميشود. (آيه 13- سوره حجرات)
1- ارزش و جايگاه زن
اسلام خط بطلاني بر تمام انديشههاي باطل کساني کشيد که زن را موجود پست و فرومايه ميدانستند. کساني که دختر دار شدن را ننگ ميپنداشت و زن را موجود زايد در نظام خلقت تصور ميکرد. اسلام زن را به پارسايي فرا خواند و او را نشان خوشبختي و سعادت دو جهان يک مرد معرفي نمود.36 آنهاي که دختران را ناپسند ميدانستند، فرمود: «دختران را مکروه مداريد که آنها مايه آنند.»37 اسلام زياد طول نکشيد که دختر دار شدن را از ننگ به گنج مبدل کرد و فرمود: «هر مسلماني که دو دختر وي به بلوغ رسند و تا در خانه او هستند با آنها نيکي کند، بهشتي ميشود.»38
اسلام به دختران اختيار داد که با ميل خود ازدواج کند و عدم رضايت دختر در ازدواج را سبب عدم صحت ازدواج ميداند. اسلام ازدواج با محارم را ممنوع اعلام کرد، و به زن شخصيت توام با حق داد و خداوند ميفرمايد: «اي اهل ايمان، براي شما حلال نيست که زنان را به اکراه و جبر به ميراث گيريد»39 در تمدنهاي قبل از اسلام که زن مرد را ميخريد، اينک اسلام براي زنها (مهريه) اختصاص داد که بدون تعيين مهريه، ازدواج را جايز نميداند. علاوه بر مهريه، پرداخت نفقه را به عهده مرد گذاشته و زن را از رنج تحمل تامين معاش خانواده بري نمود. اسلام بر خلاف تمدن قبل از اسلام، به زن حق ارث بردن از اقوام و شوهرش را داد و زن همچون مرد ميتواند از اقوامش ارث ببرد. در جامعه قبل از اسلام که طلاق بد ديده ميشد، اسلام طلاق را حلال قرار داد ولي از اين عمل نکوهش نمود که آن را منفور ميداند.
2- نقش زن در جامعه اسلامي
زن در جامعه وظيفهاي دارد که از مرد اصلاً ساخته نيست؛ نقش زن بي همتا و بينظير ميباشد. به صراحت ميتوانيم بگوييم که بقاي زندگي و نسل بشر محتاج وجود زن است. زن نيم پيکر جامعه است و نقش او را اسلام ناديده نگرفته است.
زن مربي است و نخستين کلاس درس، دامان زن است.در دامان او است که کودک مهر و محبت ميآموزد و انسانهاي بزرگ پا به عرصه هستي ميگذارد. زن مادر است و انسان پروري به دوش او است.
کدام مرد ميتواند انسان پروري را به دوش خود بگيرد، آنچه را که نظام خلقت بر دوش زن گذاشته است؟ چه وظيفه بالاتر و ارجمندتر از اين که زن به عهده گيرد.
اسلام با حضور زن در کار و تلاش مخالف نيست ولي وظيفه اصلي زن را مادري ميداند، در کنار وظيفه اصلي به زن اجازه داده است که با حفظ شان و منزلت خود در اجتماع حضور يابد و سرنوشت خويش را به دست گيرد. خديجه کبري اولين زن مسلمان است که تمام زندگي خود را وقف اسلام نمود.40سميه اولين شهيد بود که در راه خدا به شهادت رسيد. زبيره نام درخشاني ديگري از زن است که هر دو چشم خود را در راه اسلام از دست داد.41 صدها زن ديگري که به اسلام روي آوردند و از کفر و شرک دوري جستند، نشان دهنده يک حقيقت روشن است که زن در اوايل ظهور اسلام، درک کرد که در پناه اسلام ميتواند به شخصيت و کرامت اصلي خود نايل شود. بعد از ظهور اسلام تا هنوز هزاران زن انديشمند به صراحت بيان کردند که اسلام به زن حقوق واقعي اش را عطا نمود و بهشت را زير پاي او قرار داده اند.
نتيجه
چنان که تاريخ بيان مي کند،انسانها باگذشت زمان با نوعي از پديده حقوقي نو مواجه شدندکه در ايام قديم به عنوان يک حق محسوب نمي شد.به خصوص پديدهاي نو حقوقي باظهور اسلام وسعت بيشتر يافت به نحوي که تفاوت که در انديشهاي حقوقي قبل و بعد از ظهور اسلامديده مي شود،قابل انکار نيست که ظهور اسلام با ايجادانواعي از حق توام بوده است. از ديگر بانيان ايجاد حق توسعه اقتصادي و پيشترفت تکنولوژي مي باشدکه توسعه اقتصاديي و پيشترفت تکنولوژي عاملان خوبي براي ايجاد حق است.
در طول زمان تغيير و تحول در انفساخ و ايجاد حق،شايد به صراحت گفته بتوانيم که زنان قرن معاصر در بلندترين جايگاه حقوقي خود قرار دارد که در ايام گذشته اين جايگاه را نداشتند.
هرچند که تعدادي به اين باورند که زنان معاصر به خصوص زنان مسلمان از بعضي حقوق خود محروم است ولي اين ايراد قابل تأمل است. شايد يکي از راهايي متفاوت انديشي در زمينه حقوق زن باورهاي متفاوت است که افراد جامعه مختلف از فرهنگ و عرف گذشته خود به ارث برده است. اين تفاوت انديشي زمنيه جدال بر نقض حقوق زن شده است.
اينکه جدالبر نقض حقوق زنان راچگونه خاتمه بدهيم،بايد مطالعه عميقتري در تاريخ فرهنگي و انديشه تاريخي جامعه مختلفصورت گيرد و از اين طريق مي توانيم به حقوق و واقعي افرادجامعه مختلف پي ببريم.
---------------------------------------
1-منتسکيو،روح القوانين،ترجمه علي اکبر، تهران ،انتشارات اقبال،سال 1339 ،ص350.
2- کريستيا بارتله، زن در حقوق ساساني، ترجمه ناصر الدين الزماني، چاپ اول، تهران، انتشارات عطايي، 1337، ص 40.
3- همان منبع، ص 51.
4- آرتور کريستين، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، چاپ نهم، انتشارات دنياي کتاب، 1374، ص 233.
5- همان منبع، 435- 433.
6- زن در حقوق ساساني، ص 60.
7- ايران در زمان ساسانيان.
8- تمدن اسلام و عرب، ص 503.
9- سوره نحل، آيه 58.
10- المفصل في تاريخ العرب قبل از اسلام، جواد علي، چاپ اول، بيروت، ج5، ص 528.
11- تاريخ تمدن، ويل دورانت، ترجمه مهرداد مهرين، انتشارات اقبال، ج2، ص 705.
12- همان منبع، ج2 ص 698.
13- همان منبع، ص701.
14- همان منبع، ص 588.
15- همان منبع، ص 706.
16- همان منبع، 707.
17- همان منبع، ص 704.
18- ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه حميد عنايت، تهران،نشر ا قبال، ج7، سال 1341، ص 110-109.
19- آلبر ماله وژول ايزاک، تاريخ روم، ترجمه غلام حسين زيرک زاده، چاپ دوم، نشر کتاب فروشي سينا، 1332، ص 103.
20- همان منبع، ص 104.
21- منتسکيو، روح القوانين، ص 728- 718.
22- تاريخ تمدن، ج7، ص 216.
23 همان منبع، ص 217- 216
24 همان منبع، ص 92- 91
25همان منبع، ص 91
26ويل دونت، تاريخ تمدن، ترجمه آريانپور، نشراقبال، ج4، 1349 ص 90
27همان منبع ص 149-148
28همان منبع ص 146
29تمدن اسلام و عرب، ص 507
30<!--[if !supportFootnotes]-->[1]<!--[endif]-->تاريخ تمدن، ج 4، ص 146
31اکبر ماله وژول ايزاک، تاريخ ملل شرق و يونان، ترجمه عبدالحسين خان هژير، انتشارات کميسيون معارف چاپ اول، سال 1309 ص 245
32ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه فتح الله مجتبايي، نشر اقبال، سال 1349 ج 5 ص 60
33همان منبع ج 4، صص 206- 78- 86
34سوره حجرات، آيه 13
35سوره اعراف، آيه 189
36ابوالقاسم پانيده، لهج الفصاحه، چاپ دهم، انتشارات جاويدان، ص 50
37همان منبع، ص 520
38همان منبع، ص 580
39سوره نساء، آيه 19
40ابن اثير، اسدالغابه مي معرفه الصحابه، نشر اسماعليان، تهران، ج 5، ص 434
41الاصابهؤ ج 4، 312-311
منبع موسسه بشارت
افزودن دیدگاه جدید