نگاهی اجمالی و کوتاه و کلی به مباحث اعتقادات اسلامی 1
بخش اول:انسان وایمان
فصل اول: چیستی انسان
یکی از مسائل مهم انسان شناخت خود است. دلایل ضرورت خود شناسی به شرح زیر است :
1- مقدمه کمال انسان : انسان اگر سرمایه وجودی خود را بشناسد بهتر می تواند از آن بهره ببرد وآنها را شکوفا سازد .
2- پیش در آمد جهان شناسی : شناخت جهان عبارت است از تعامل انسان با جهان خاج از خود انسان برای شناخت جهان لازم است ابتدا قوا وابزارهای شناخت خود را بشناسد تا بعد به شناخت جهان دست یابد . حضرت علی (ع ) فرمود : " کَیفَ یَعْرفُ غَیرَه من یَجْهَلُ نفسَه " يعنی کسی که خود را نمی شناسد چگونه غیر خود را می تواند بشناسد .
3- مقدمه خداشناسی : پيامبر اسلام (ص) فرمودند : " مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه "[1]يعنی هر کس خود را بشناسد پروردگارش راشناخته است . فطرت آدمی با معرفت خدا عجین است دعوت به خود شناسی در واقع دعوت به خدا شناسی است . وجود انسان ممکن اوجود است و به آفریننده نیاز دارد وهمچنین نظم موجود در ساختار وجودی انسان دلیل بر ناظری حکیم وعلیم است .
4- حلال مشکلات : بسیاری از مشکلات روحی وروانی انسان ناشی از عدم شناخت خود است .اگر انسان حقیقت خود و هدف خلقت و رابطه خود با خدا در نظام هستی و... را بشناسد بسیاری از مشکلات روحی او حل خواهد شد
حقیقت انسان :
در باب حقیقت انسان دو دید گاه وجود دارد . کسانی که هستی را مساوی با ماده و انسان راکاملا مادی می دانند و معتقدند با مردن از بین می رود . ولی دیدگاه دوّم علاوه بر بعد مادی انسان به بعدغیر مادی او نیز اعتقاد دارند وانسان را بعد از مرگ جسم وروح می دانند که روح با مرگ از بین نمی رود .
روح ، حقیقت انسان
انسان که مرکب از جسم وروح است حقیقت آن را روح تشکیل می دهد وانسان هنگام مرگ ، روحش از عالمی به عالم دیگر منتقل می شود ودر آن عالم به حیات خود ادامه می دهد .
ابعاد روح و روان انسان :
انسان دارای دو بعد ادراکی وگرایشی است.
1- بعد ادراکی:
بعد ادراکی انسان از دو بخش تشکیل می شود:
الف – ادراک نظری
ب – ادراک عملی
مراد از ادراک نظری ، شناخت مواردی است که به عقل نظری مربوط است مانند شناخت خدا،شناخت توحید ، شناخت خود و مراد از ادراک عملی چیزی است که مربوط به حوزه عمل است یعنی بایدها ونبایدها و خوبها وبد ها .مانند اینکه عدالت و صداقت خوب است وظلم ودروغ بد است .
2- بعد گرایشی :
مراد از بعد گرایشی ، همان تمایلات درونی انسان است که بر دو نوع است :
الف – گرایشهای حیوانی: این گرایش میان انسان وحیوان مشترک است مانند گرایش به حفظ ذات ومیل به جنس خالف
ب – گرایشهای انسانی: این گرایشها مختص انسان است مانند محبت به خدا .
انسان وبحرانهای فرا رو
انسان معاصر با بحرانهای متعددی نظیر بحرانهای معرفتی ، روانی ومعنوی روبروست که همه آنها ناشی از خود ناشناسی انسان است .
بحران معرفتی
گروهی ابزار شناخت را فقط حس وتجربه می دانند وامور غیر مادی راکه با ابزار حسی قابل شناخت نیستند ،انکار می کنند .لازمه این دیدگاه این است که امورغیر مادی قابل شناخت نیستند.
گروهی مانند عقل گرایان ،فقط عقل را ابزار شناخت می دانند وگروه دیگر شهود عرفانی را پذیرفته اند واز عقل و حس غفلت نموده اند .حقیقت این است که حس ، عقل وشهود هر سه از ابزار شتاخت هستند و محدوده هر یک متفاوت از دیگری استو در کنار آنها وحی نيز يکی از ابزار شناخت است .
بحران اخلاقی
انسان معاصر گرفتار بحران اخلاقی است و از رذائل اخلاقی مانند میگساری ، شهوت رانی،همجنس بازی ،آزار واذیت جنسی کودکان و تعدی به حقوق دیگران رنج می برد.ریشه این بحران اخلاقی غفلت از غیر مادی بودن انسان وفضایل فطری او عدم توجه به خدا وتعالیم پیامبران الهی است .
بحران روانی و معنوی
امروزه علی رغم پیشرفت علوم مختلف نتوانسته اند مشکلات روحی وروانی انسان مانند اضطرابها ، فشارهای روانی ،افسردگی ،پوچ گرایی وبی معنا بودن زندگی را درمان کند .تمام این مشکلات ناشی از آن است که آدمی خود را به خوبی نشناخته است ونقطه اتکاء وآرامش خود یعنی خدا را از دست داده است.
نقش دین در رفع بحرانهای انساها
دین در رفع بحرانهای معرفتی راههای شناخت را حس وعقل و شهود و وحی می داند و برای رفع بحرانهای اخلاقی ، فضایل انسانی ورابطه انسان با خدا را ارائه می کند و در راستای تربیت صحیح انسان برنامه کامل اخلاقی ارئه می دهد و برای رفع بحرانهای روانی انسان را به هویت خود آشنا می کند وخدا را به عنوان پشتوانه قوی برای انسان معرفی می نماید و انسان را موجود جاودانه وغیر قبل فنا تعریف می کند.
فصل دوم : ایمان
معنای لغوی واصطلاحی ایمان
ایمان در لغت به معنای امنیت یافتن . از"آمَن ، یُومِنُ ،ایماناً" گرفته شده است و دراصطلاح همانطوریکه امام رضا (ع ) فرمودند : ایمان ، تصدیق قلبی واقرار زبانی و عمل به ارکان و اعضا است .
ایمان و معرفت
از دیدگاه قرآن ، ایمان مبتنی بر معرفت و علم است ولی چنین نیست که اگر معرفت و علم وجود یابند ، ایمان نیز ضرورتاً وجود پیدا می کند .
ایمان و عقل
از دید گاه اسلام ، ایمان دینی ، مبتنی بر عقل است . اسلام معتقد است که عقل ودین دو موهبت الهی هستند وهمد یگر را تایید می کنند و عقل حجت باطنی است .
ایمان و عمل
بین ایمان و عمل رابطه تنگاتنگی وجود دارد و خداوند یکی را بدون دیگری نمی پذیرد . ایمان بدون عمل صالح ، ایمان واقعی نیست وعمل بدون ایمان نیز باطل است .
ایمان واختیار
انسان نخست عمل رامی سنجد و سپس به آن عمل می کند این دلیل بر مختار بودن انسان است . ایمان نیز اختیاری است بدین معنا که اگر انسان از روی اختیار ایمان آورد ارزش دارد ودرغیر اینصورت ارزشی ندارد .
درجات ایمان
ایمان حقیقی ذومراتب است که پایین ترین درجه آن اعتقاد به توحید و نبوت و امامت و بالاترین درجه آن عصمت است.
بنا براین انسان باید بکوشد با تقویت اعتقاد راستین خود وتسلیم محض در مقابل دستورات الهی و اطاعت از او ، ایمان خود را تقویت کند .
بخش دوم: وجود خدا
فصل اول:برهان فطرت بر وجود خدا
راه شناخت وجود خدا بر دو نوع است:
1- سیر در آفاق
2- سیر در انفس
« سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق»[2]
وقتی انسان به درون خود مراجعه می کند می یابد که نسبت به خدا ،شناخت قلبی و بی واسطه دارد .این راه که همان راه انفس است تعبیر به (راه فطرت) می کنند .
ویژگی های امور فطری:
1- در همه فراد آن نوع یافت می شود
2- همواره ثابتند و تغییر نمی کنند
3- نیاز به تعلیم و تعلم ندارند
فطری بودن خدا شناسی:
دلیل نقلی فطری بودن خدا شناسی
1- آيه شريفه « فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر »[3] به پيامبر دستور می دهد که فقط توتذکر دهنده هستی ، تذکر در جائی است که در درون انسان باشد و انسان از آن غفلت کند.
2- آيه شريفه « فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»[4]
دليل عقلی بر فطری بودن خداشناسی
تمام انسانها اعم از مسلم و کافر در درون خود ميل به بينهايت دارند و مطلوبشان بينهايت است و هيچ وقت از دريافت کمالات سير نمی شوند. جز خدای عالم نيز بينهايتی وجود ندارد و اگر خدائی نبود اين ميل بينهايت لغو می شد.
راه شکوفایی فطرت:
1- قطع امید کردن از همه و هر چیز
2- توجه به مخلوقات و نظم حاکم بر آنها
فصل دوم: برهان علّی
1- تعریف علت و معلول
موجودی را که با وجود آن موجود دیگر ضرورتا محقق می یابد علت و موجود تحقق یافته را معلول می گویند.
2- اقسام علت
علت فاعلی: علی که معلول از آن پدید می آید.
علت غایی: انگیزه ی فاعل برای انجام کار.
علت مادی: زمینه پیدایی معلول است.
علت صوری: فعلیتی که در ماده پدید می آید و منشاء آثار می گردد.
3- اصل علیت : « هر ممکن الوجودی محتاج علت است».
4- اثبات معلولیت عالم
جهان در حال تغییر است و موجودات آن سابقه و لاحقه نیستی دارد و موجودی که چنین باشد معلول است.
5- دور و تسلسل
دور چیست؟علت وجودی موجود ، خود او باشد.و این دور بر دو قسم است:
الف- دور مضمر:دور مضمر ان است که معلول مع الواسطه علت ،علت خود باشد.مانند اينکه " الف " علت " ب " و " ب " علت " ج " و " ج " علت " الف " باشد.
ب- دور مصّرح:دور مصرح آن است که معلول بدون واسطه علت ،علت خود باشد. مانند اينکه " الف " علت " ب " و " ب " علت " الف " باشد.
- تعریف تسلسل: ترتب علت و معلول تا بی نهایت.
فلاسفه در جای خود اثبات کرده اند که دور و تسلسل محال است.
تقریر برهان علیت:
عالم معلول است و علت آن اگر خودش باشد دور لازم می آید و دور محال است و اگر علتش تا بی نهایت برود تسلسل لازم می آید پس باید به علتی برسد که معلول هیچ علتی نباشد و آن همان واجب الوجود است.
فصل سوم:برهان نظم
نظم چیست؟مجموعه ای که اجزای آن هدف مشخصی را تعقیب می کنند مجموعه منظم و هماهنگی آن اجزاء را برای رسیدن به هدف ،نظم می گویند.
نظم در آفرینش:
یکی از بدیهیات عقلی که احدی آن را انکار نمی کند وجود نظم در عالم هستی است که برای تمام بشریّت ملموس و محسوس است.اگر چه در این اختلاف وجود دارد که ناظم کیست؟گروهی این نظم را اتفاقی و بدون علت می دانند که سخن اینها خلاف عقل است و گروهی علت برای این نظم قائلند و برهان نظم را اینگونه بیان می کنند:
عالم دارای نظم است و هر نظمی ناظم حکیم و با شعوری دارد پس عالم دارای ناظم حکیم و با شعوری دارد.
تقریرهای مختلف برهان نظم
1- برهان هد فمند
پدیده های منظم همواره بسوی غایتی در حرکتند و موجودات بی شعور نمی توانند به سوی غایتی حرکت کنند مگر اینکه موجودی عا لم ،هوشمند و مدبر آن را راه نماید و آنها را بسوی غایت هدایت کند.
2- برهان نظم از موارد جزئی
وقتی به هر موجودی می نگریم می بینیم اجزای درون آن نسبت به همدیگر نظم خاصی دارند.و این نظم موجودات نه اتفاقی است و نه خودشان بوجود آورنده اند پس باید ناظم حکیم و علیمی وجود داشته باشد که آن را بوجود آورد.
3- برهان هماهنگی در کل عالم
وقتی به موجودات عالم می نگریم می بینیم در بین آنها نظم دقیق و پیچیده ای حکمفرماست. نظمی که در آسمانها و زمین و حرکت سیارات و ستارگان وجود دارد و این نظم نه می تواند بدون علت باشد و نه می تواند بوسیله خرد موجودات بوجود بیاید بنابراین هماهنگ کننده و نظم دهنده این عالم کسی جز خدا نیست.
بخش سوم :صفات خدا
فصل اول:امکان شناخت صفات خدا
در اینکه آیا صفات خدا قابل شناخت است یا نه سه دیدگاه وجود دارد :
1- دیدگاه اهل تعطیل
این گروه معتقد است که عقل انسان راهی برای شناخت اوصاف الهی ندارد.این گروه به اوصاف الهی که در قرآن و سنت آمده است ایمان دارند ولی می گویند حقیقت آنها را نمی دانیم.
اشکال: معنای علم ،قدرت و حیات خدا بدیهی است و نقص و محدودیتی که از معانی آنها درباره موجودات به ذهن می آید از خدای متعال نفی می کنیم.
2- دیدگاه اهل تشبیه
این گروه معتقدند که صفات الهی و انسانی از نظر معنا تفاوت ندارند.این گروه که برای خدا، اعضا و جوارح اثبات می کنند چون اوصاف خدا را به اوصاف مخلوقات تشبیه می کنند«مشبه»نامیده می شوند.
اشکال:اگر خدای متعال دارای اعضا و جوارح باشد مادی، مرکب، نیازمند اعضا خواهد بود در حالی که واجب الوجود ،نه مادی است،نه مرکب است و نه محتاج غیر. و در قرآن نیز آمده است که«لَیسَ کَمِثلِهِ شَیٌ»
3- دیدگاه اثبات بلا تشبیه
این گروه معتقدند که عقل انسان می تواند اوصاف خدا را بشناسد و به بررسی و تحلیل آن بپردازد.گر چه به کنه صفات راه نمی یابد اما به گونه محدود می شناسد.
حق قول سوم است زیرا :
قرآن از یک سو صفات خدا را در آیات قرآنی بیان می کند و از سوی دیگر انسان را به تفّکر و تعقّل در آیات دعوت می کند اگر صفات قابل فهم نبودند چنین دعوتی لغو می گرديد.
فصل دوّم : راههای شناخت صفات خدا
1- راه عقلی
وقتی عقل می تواند وجود موجودی را غنی بالذات است اثبات کند ، می تواند صفات ثبوتيه و سلبيه او را نيز بشانسد.
وقتی عقل اثبات نمود که خداوند واجب الوجود است می تواند از آن نتيجه بگيرد که خداوند :
1- جاويد است . چون واجب الوجود ، وجودش ذاتی است و از او جدای نمی شود.
2- شريک ندارد . چون اگر شريک داشته باشد بايد با شريک اشتراک و افتراق داشته باشد و اين مستلزم اين است که خدای متعال حداقل دارای دو جزء باشد که در يک جزء با شريکش اتحاد و در جزء ديگرش با آن امتياز داشته باشد. لازمه اين سخن نيز مرکب بودن خداست که ترکيب برخدا محال است.
3- مرکب نيست. چون هر مرکبی اولا محتاج اجزاء است و ثانيا محتاج ترکيب دهنده است در حالی که خدای متعال غنی بالذات است.
4- مکان ندارد و الا محتاج مکان خواهدبود.
5- در چيزی حلول نمی کند زيرا حلول مستلزم مکان داشتن است که خدای متعال مکان ندارد.
2- سير در آفاق و انفس
راه ديگر شناخت اوصاف الهی ، سير در آفاق و انفس است. با مطالعه در عالم خلقت و نظم موجود در آن پی به عالم بودن خدا ، و با مطالعه در عظمت عالم خلقت پی به قدرت خدا می بريم.
3- قرآن و روايات
سوّمين راه شناخت اوصاف خدا ، قرآن و احاديث است. انسان با مراجعه به آيات قرآنی و احاديث پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام ، صفات خدا را می تواند بشناسد.
4- کشف و شهود
راه ديگر شناخت اوصاف الهی ، کشف و شهود است که انسان براثر تکامل روحی و کسب فضائل معنوی بدست می آورد.
توفيقي بودن اسماء الهی
صفاتع و اسماء الهی توفيقي است. يعنی مسلمان در مقام وصف خدا بايد تنها از صفاتی استفاده کند که در قرآن وروايات معتبر مطرح شده است.
فصل سوم : انواع صفات خدا
1- صفات ثبوتی و سلبی
صفات الهی به طور کلی بر دو قسم ثبوتی و سلبی تقسیم می شود.
الف:صفات ثبوتی : آن دسته از صفاتی هستند که کمالی از کمالات الهی را بیان می کنند مانند علم ، قدرت و حيات.
ب: صفات سلبی : آن دسته از صفاتی هستند که نقص و کاستی مانند جهل ، مرکب بودن ، جسم بودن را از خدا نفی می کنند.
2- صفات ذاتی و فعلی
صفات ثبوتی به دو دسته ذاتی و فعلی تقسیم می شود.
الف: صفات ذاتی: آن دسته از صفاتی هستند که از ذات الهی انتزاع می شوند. این صفات را به این دلیل ذاتی می گویند که همواره با ذات الهی هستند. مانند علم ،قدرت و حیات.
ب: صفات فعلی : آن دسته از صفاتی هستندکه از ارتباط ذات الهی با مخلوقات انتزاع می شوند مانند ، خالقیّت ، رازقیّت. وقتی خداوند می آفریند خالق و هنگامی که روزی می دهدرازق می نامیم.
3- صفات ذاتی
صفات ذاتی خداوند سه تاست ، علم ، قدرت و حیات که اینک به توضیح هر یک از آنها می پردازیم.
1- علم الهی
یکی از اوصاف ذاتی خداوند علم اوست. علم یا حصولی است یا حضوری و علم حصولی عبارت است از « حصول صورت اشیا در ذهن » و علم حضوری عبارت است از « حصول اشیا در نزد عالم» . علم خداوند حضوری است نه حصولی.
مراتب علم خدا
علم خدا را می توان به سه مرحله تقسيم کرد:
- علم به ذات
- علم به موجودات و مخلوقات قبل از آفرینش آنها
- علم به موجودات و مخلوقات بعد از آفرینش آنها
1- علم خدا به ذات خود
همان طوریکه ما به ذات خودمان عالم هستیم خداوند نیز به ذات خودش علم حضوری دارد.
2- علم خدا به موجودات و مخلوقات قبل از آفرینش آنها
همانطوریکه ما قبل از ساختن چیزی به آن علم داریم و آن را تصور می کنیم خداوند نیز به مخلوقاتی که می آفریند قبل از آفرینش آنها علم دارد ولکن علم حصولی و علم او حضوری است.
دلایل علم داشتن خدا به موجودات قبل از آفرینش به شرح ذیل است:
الف: علم به علت مستلزم علم به معلول است. خداوند که علت تمام مخلوقات است وقتی به ذات خود علم دارد به معلولات و مخلوقات نیز علم خواهد داشت.
ب: نظم و تدبیر موجودات عالم گواهی می دهد که خدا از پیش به تمام اسرار و قوانین آن علم داشته است.
3- علم خدا به موجودات بعد از آفرینش آنها
خداون متعال به تمام موجودات علم دارد چون تمام موجودات معلول او هستند، هر معلولی نزد علتش حاضر است.
2-قدرت الهی
تعریف قدرت: « مبدئیت انجام کار از روی علم و اختيار ».پس گرم شدن آب ، سوزاندن آتش و انداختن انسان به پشت بام، دليل قدرتمندی آنها نيست. چون اوّلی کاری انجام نداده و دوّمی به کارش علم ندارد و سوّمی از روی اختيار انجام نداده است.
- دلایل قدرت الهی
1- انسان که قدرت دارد آن را از خدا گرفته است پس باید خداوند نیز قدرت داشته نیز تا بتواند به کسی قدرت بدهد.
2- اتقان و استحکام و نظم شگفت انگیز در مخلوقات حاکی از قادر بودن خداست و الا نمی توانست چنین موجودات منظم و شگفت انگیزی را بیافریند.
- عمومیت قدرت خدا
قدرت خداوند عام ، مطلق و نامحدود است البته روشن است که قدرت خدا به اموری تعلق می گیرد که امکان تحقق دارند.بنابراین قدرت الهی بر محالات ذاتی تعلق نمی گیرد و این دلیل بر محدودیت قدرت الهی نیست بلکه آن امور قابلیّت موجود شدن را ندارد.
3- حیات الهی
یکی از اوصاف ذاتی خدا، حیات است. حقیقت حیات خداوندی برای آدمی روشن نیست ولی مفهوم آن روشن است.متکلمان در توضیح آن گفته اند که عبارت است از موجودی که علم و قدرت دارد.
4- خدا بینا و شنواست
مراد از سمیع و بصیر بودن خدا ، این نیست که او می بیند و می شنود بلکه مراد این است که به دیدنیها و شنیدنیها علم دارد.
5- اراده الهی
حقیقت اراده چیست ؟
درباره اراده انسان معانی مختلفی از قبیل اعتقاد به مصحلت و مضرّت ، شوق نقسانی ، کیفیت نفسانی ذکر کرده اند که علاو بر اشکالاتی که دارند در باره خداوند صادق نیستند.بنابر این در باره اراده الهی گفته اند که عبارت است از اعمال قدرت و حاکمیت بدون اجبار و اکراه.
اقسام اراده
اراده الهی بر دو قسم است:
الف: اراده تکوینی : اراده تکوینی از رابطه خاص خدا به مخلوقات ، سرچشمه می گیرد.و در آن تخلف مراد از اراده غيرممکن است.
ب- اراده تشریعی : اراده تشریعی از رابطه خاص خدا با برخی افعال اختیاری انسان سرچشمه می گیرد که امکان تخلف اراده از مراد وجود دارد.
6- حکمت
یکی از صفات خدا حکمت است و خدارا حکیم می گویند. وچندين معنا به حکمت ذکر کرده اند که ما دو نمونه اش را ذکر می کنيم.
1- افعال فاعل در نهایت اتقان و استوار و کمال باشد خداوند متعال براین معنا حکیم است چون کارهایش در نهایت استوار است.
2- قبیح و بیهوده نبودن فعل فاعل. خداوند به این معنا نیز حکیم است چون کار قبیح و بیهوده نمی کند.
7- عدل
عدل یکی از صفات فعل خداوند است و معنای آن عبارت است از قرار دادن هر چیز در جای مناسب خود.
اقسام عدل :
1- عدل تکوینی : یعنی خداوند به هر موجودی به اندازه شایستگی و قابلیت آن نعمت داده است.
2- عدل تشریعی : یعنی تکالیفی که خدا به وسیله پیامبران بر مردم نازل کرده است بر پایه عدل و دادگری است که اولاً تمام احکام لازم برای سعادت بشر بيان شده است وثانیاً هیچ کس را بیشتر از ظرفیتش مکلف نساخته است.
3- عدل جزائی : یعنی خداوند در قیامت میان افراد به عدالت رفتار می کند و حق کسی را پایمال نمی کند و به کسی بیشتر از جرمش عذاب نمی کند.
بخش چهارم: مسئله شرً
تعریف و اقسام شرّ
مسئله شرّ یکی اوصاف سه گانه خدا یعنی علم ، قدرت و خیر خواهی را به چالش می کشد بدین بیان که خداوند که عالم است و قدرت هم دارد و خیر خواه نیز می باشد پس چرا در عالم، شرّ آفريده است.
در پاسخ به اين اشکال بايد گفت ، به طور کلی شرّ بر دو قسم است :
الف - شرّ اخلاقی
ب- شر ّطبیعی
زیرا شرّ گاهی نتیجه اعمال خود انسان است و گاهی از حوادثات طبیعی بوجود می آید.حالا سوال اصلی این است که چرا خداوند با اینکه قدرت دارد ، عالم را طوری آفریده است که طوفان و زلزله و بیماری های مختلف در آن وجود دارد. برخی را غنی و برخی دیگر را فقیر و برخی را زشت وبرخی دیگر را زیبا آفریده است؟ آيا قدرت نداشته است و يا نمی دانسته است و اگر برای رفع آنها قدرت داشته و علم نيز داشته است و بااين وصف آن را آفريده است آیا این خلاف عدل الهی نیست ؟.
را ه حل مسئله شرور
1- شرلازمه جهان مادی
وجود شر لازمه ذاتی جهان ماده است يا بايد جهان ماده نباشد و يا باشد و دارای اين ويژگيها که ما آن را شر می دانيم باشد. روشن است که بودن اين جهان با اين نقايص از نبودنش بهتر است.
2- شر ناشی از آزادی انسان
با توجه به اينکه خدای متعال انسان آزاد آفريده است ، گاهی انسانها از آزادی خود سوء استفاده نموده شرّ بپا می کند و اين ربطی به خدای عالم ندارد.
3- شر ناشی از جزئی نگری
اگر انسان تمام موجودات وارتباط آنها با همدیگر را مشاهده کند . شرّی در آن نخواهد دید ولکن اگرجزئی نگاه کند مثلاً به یک حیوان یا یک پدیده بنگرد به خاطر ضرری که به وی می رساند او را شرّ محسوب خواهد کرد.
4- شرّ ناشی از جهل انسان
برخی از موجودات را ممکن است انسان شرّبداند در حالی که واقعیّت غیر از این باشد.چراکه علم انسان محدود است و تمام مصالح و مفاسد را درک نمی کند.
راز و فواید شرور جهان
1- شرور لازمه ذاتی ماده
تزاحم و تضاد از ویژگی های ذاتی عالم ماده است. اگر این ویژگی ها نبود، چیزی به نام عالم مادی وجود نداشت.
2- شرور ، علت شکوفا شدن استعدادها
ساختار آدمی به گونه ای است که بسیاری از توانایی ها و استعدادهای او در سایه مواجهه با مشکلات شکوفا می شود.
3- شرور، عاملی برای بیداری از غفلت
گاهی انسان در اثر اشغال به مظاهر دنيا و سرگرمی به لذايذ آن دچار غفلت می شود ولی گرفتاريها و ابتلاء به سختيها و مصيبتها او را متنبه می کند.
4- شرور، هدیه ای به بندگان خاص
5- شرور، آزمون الهی
بخش پنجم: توحید و شرک
مراتب توحید
مراتب توحید عبارتند از :
1- توحید در ذات
2- توحید در صفات
3- توحید در ربوبیّت
4- توحید در حاکمیّت
5- توحید در خالقیت
6- توحید در اطاعت
7- توحید در تشریع
8- توحید در عبادت و پوشش
1-توحید در ذات (ذاتی)
مقصود از توحید ذاتی این است که خداوند متعال یگانه و بی همتاست.و شريکی ندارد.
دلیل عقلی برای توحید ذاتی
- خداوند متعال نامتناهی است و موجود نامتناهی نمی تواند بیش از یکی باشد و الا متناهی خواهد بود .
- اگر خداوند متعال شريک داشته باشد بايد نسبت به آن مابه الامتياز و مابه الاشتراک داشته باشد. اينهم مستلزم اين است که بايد خداوند متعال مرکب باشد و ترکيب برخدا محال است.
بسیط بودن ذات خدا
ذات خداوند متعال بسيط است و جزء ندارد زيرا اگر ذات خداوندی بسیط نباشد ومرکب از اجزاء باشد از دو حال خارج نیست یا تمام اجزاء واجب الوجودند در این صورت لازم می آید واجب الوجود متعدد باشد و تعدد بر واجب الوجود محال است. یا اگر برخی از اجزاء واجب و برخی ممکن باشد خداوند متعال همان واجب است . و ترکیب بین واجب و ممکن معنا ندارد.ثانيا اگر خداوند مرکب باشد لازم می آيد هم به اجزايش محتاج باشد و هم به ترکيب دهنده اجزاء در حالی که احتياج داشتن خدا محال است.
2- توحید صفاتی
مراد از توحید صفاتی این است که صفات ذاتی خداوند يعنی علم ، قدرت و حيات او عین ذات اوست . اگر صفات الهی غیر ذات باشند لازم می آید که خداوند برای دریافت آن صفات به غیر محتاج باشد.
3- توحید در خالقیت
توحید در خالقیت به این معناست که در عالم هستی ،آفریدگار و خالقی جز خدا وجود ندارد.
4- توحید در ربوبیّت
توحید در ربوبیّت به این معناست که تنها خدا در اداره و تدبیر و کارگردانی جهان و انسان موثر است.
5- توحید در تشریع
توحید در تشریع به این معناست که قانون گذاری و تشریع فقط ویژه خدا است.
6- توحید در اطاعت
توحید در اطاعت به این معناست که تنها باید خدارا اطاعت کرد.
7- توحید در حاکمیّت
مراد از توحید حاکمیّت این است حق حکومت اصالتاً مربوط به خداست و حکومت دیگران باید با اجازه خاص یا عام او باشد.
8- توحید در عبادت
توحید در عبادت پوشش و عبودیّت جز خدا جایز نیست.
بخش ششم : معاد و جاودانگی انسان
معنای معاد
معاد از نظر لغوی به معنای بازگشتن است و در اصطلاح دوباره زنده شدن آدمی پس از مرگ است.
اهمیّت معاد
انسان به دو دلیل به تحقیق درباره معاد علاقه مند است.
1- انسان ذاتاً علم دوست و حقیقت جوست بویژه در باره آنچه با زندگی او ارتباط دارد و معاد از این گونه موضوعات است .
2- شناخت نهایت و هدف زندگی برای انسان از اهمیّت زیادی برخودار است.
منابع شناخت در باب معاد
1- علوم تجربی
2- علوم عقلی
3- علوم عرفانی
4- علوم وحیانی
از آنجا که معاد در قلمرو عالم غیب قرار دارد ، موضوع حسّ و تجربه قرار نمی گیرد. بنابراین نمی توانیم از طریق علوم تجربی نسبت به چگونگی مرگ و مراحل بعد از آن آگاهی پیدا کنیم.
اما علوم عقلی قادر است با استدلال به کلیاتی از جهان آخرت آگاهی بدست آورد. مثلاً اصل معاد وجاودانگی نفس انسان را اثبات کند.
اما علوم عرفانی نیز می تواند نسبت به علوم آخرت آگاهی هایی را کسب کند.اما علوم وحیانی صحیح ترین راه شناخت عالم آخرت است.
اهتمام قرآن به موضوع معاد
پس از توحید، موضوع مهمّی که قرآن به آن اهتمام ویژه دارد معاد است. بیش از 1400 آیه در باره جهان آخرت در قرآن وجود دارد، که این آیات نشان می دهد همه ی انبیای الهی به معاد اهتمام قائل بودند.
وابستگی معاد به روح
معاد ارتباط تنگاتنگی با حقیقت انسان دارد از معنای معاد بر می آید که باید حقیقت ثابتی در انسان باشد که بازگشت کند.
نمونه های مشابه معاد
1- ابراهیم وزنده کردن مردگان
2- زنده شده عزیر
3- اصحاب کهف که 309 سال در حزاب فرو رفته وبعد بیدار شده
4- زنده شدن مردگان به دست عیسی( ع)
5- رویش گیاهان
براهین عقلی معاد
1- برهان فطرت
فطرت به معنای آفرینش است، انسان به گونه ای آفریده شده است که میل به زندگی جاویدان و بقا دارد و از نیستی و فنا بیزار است. دنیا که ابدی نیست پس باید آخرت ابدی باشد و الا میل به ابدیت در باطن انسان بیهوده خواهد بود.
2- برهان حکمت
انسان که میل به جاوندانگی دارداگر عالم آخرت نباشد آفرینش این میل در انسان بیهوده خواهد بود و خداوند حکیم است و کار بیهوده نمی کند.
3- برهان عدالت
عدل الهی اقتضاء می کند باید عالم ديگری باشد که انسانهای صالح به پاداش و انسانهای شرور به مجازات برسند ونبود قیامت خلاف عدل الهی است.
منکران معادوانگیزه انکار
برخی معاد را انکار می کنند که انکار آنها انگیزه های مختلف دارد که برخی آنها را اشاره می کنیم:
1- شبه اعاده معدوم
برخی تصور می کنند که انسان با مرگ معدوم می شود و عقلاً معدوم محال است.
پاسخ : انسان با مرگ معدوم نمی شود بلکه مرگ استکمال و ادامه حیات است.
2- شبه قدرت فاعل
برخی تصور می کنند زنده کردن انسان و آغاز زندگی جدید خارج از قدرت الهی است.
پاسخ: زنده کردن مردگان ممکن است و قدرت بی نهایت خدا بر تمام ممکنات شامل می شود.
3- شبه علم فاعل
برخی می گویند خداوند بایدعلم به تمام اجزای متلاشی شده انسانها و اعمال آنها داشته باشد تا بتواند آنها را جمع کند و بر صالحین پاداش و بر مجرمین مجازات کند و این علم مقدور نیست.
پاسخ : علم خدا مطلق است و جمع نمودن اجزاء و حساب اعمال در محدوده علم خداست.
انواع معاد
معاد بر دو قسم است:
الف- معاد جسمانی
ب- معاد روحانی
مراد از معاد روحانی این است که در قیامت فقط روح مجرد انسان محشور می شود و بدن انسان به قیامت نمی آید و مراد از معاد جسمانی این اس که روح انسان همراه با جسم به قیامت می رود و پاداش و کیفر را دریافت می کند.
از دیدگاه قرآن معاد به معنای بر انگیخته شدن دوباره روح و جسم انسان است.
مرگ پنجره ای به زندگی نو
1- معنای مرگ
مرگ به معنای مردن است که بدن انسان هرنوع حرکت و جنبش را از دست می دهد.وروح از بدن جدا می شود و از عالم دنیا به عالم دیگر سفر می کند.
2- آیا مرگ امر عدمی است ؟
مرگ گرچه پايان حیات جسم انسان است و لی روح انسان با مرگ ، زندگی جدیدی در عالم آخرت آغاز می کند. بنابراین مرگ برای روح انسان که حقیقت اوست فناء و نیستی نیست.
3- مرگ سنت حتمی و همگانی است
از نظر قرآن و احادیث مرگ انسان و جهان حتّمی و تخلف ناپذیر است.
4- وحشت از مرگ
بسیاری از انسانها به علل مختلف از مرگ می ترسند که برخی از علل ترس این است:
1- عدم ایمان به معاد
2- بی خبری از حقیقت مرگ
3- ترس از کیفر گناه
[1] - بحارالأنوار 2 32
[2] - فصلت 53
[3] - غاشیه 21
[4] - روم 30
افزودن دیدگاه جدید