استعمار در بیانات رهبری: ورود میسیونهاى مسیحى قبل از ورود استعمارگران در آسیا و آفریقا

تبادل فرهنگى در هنگام قوت و روزگار توانایى یک ملت انجام مى گیرد؛ ولى تهاجم فرهنگى در دوران ضعف یک ملت است. لذا دیدید که استعمارگران، در آسیا و آفریقا و امریکاى لاتین، هر جا خواستند وارد شوند، قبل از آن که سیاستمداران و سربازان و قزاقهایشان وارد شوند، میسیونهاى مسیحى و هیأتهاى تبشیرى مسیحى شان وارد شدند! سرخپوستان و سیاهپوستان را اول مسیحى کردند، بعد طناب استعمار به گردنشان انداختند. بعد هم از خانه و کاشانه شان، آواره شان کردند و پدرشان را در آوردند! در همین ایران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه کنید! ببینید چقدر کشیش از اروپا راه افتادند و به قصد مسیحى کردن مردم به این جا آمدند! البته آنها، مثل دزد ناشى که به کاهدان مى زند، نفهمیدند براى ترویج مسیحیت باید به کجا بروند. آنها موفق نشدند؛ اما قصدشان این بود. نمى شود گفت که سرمایه داران و کمپانیها و غارتگران بین المللى، معتقد به حضرت مسیحند! آنها چه مى شناسند مسیح کیست؟! در محیطهایى که یک فرهنگ ملى مدافع - مدافع حیثیت خود - وجود دارد، کار اول این است که آن فرهنگ را از آنها بگیرند. مثل این که اگر یک عده سرباز بخواهند به یک قلعه ى مستحکم حمله کنند، کار اول این است که پاى این قلعه آب مى اندازند؛ شاید دیوارهایش بریزد. دیوارهاى این قلعه را، هر طور بتوانند، سست مى کنند. این، اولین کار است. یا این که قلعگیان را خواب مى کنند. به قول سعدى که در آن داستان، در گلستان، مى گوید: «اولین دشمنى که بر آنها تاخت، خواب بود!» خواب، اولین دشمنشان بود. چشمهایشان گرم شد و خوابشان برد. بعد از آن که این دشمن خودى - که خواب باشد - از درون خودشان چشمهاى آنها را بست و دستهایشان لمس شد، دشمن آمد دستهاى اینها را بست و هر چه خواست، برداشت و برد! در تهاجم فرهنگى، این گونه عمل مى کنند.۱۳۷۱/۰۵/۲۱

افزودن دیدگاه جدید