ابوهریره کیست: عمر او را به خاطر دزدي از بيت المال بر کنار کرد
چهره يازدهم: دوست رسول خدا:
ابوهريره در بسياري از اوقات وقتي مي خواست از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم روايت کند مي گفت: دوست من (خليلي) رسول خدا به من فرمود:
حدثنا عبد الله حدثني أبي حدثنا يحيى بن إسحاق حدثنا البراء عن الحسن عن أبي هريرة قال حدثني خليلي الصادق رسول الله صلى الله عليه وسلم
مسند أحمد بن حنبل ج2 ص369 ش 8809
از ابوهريره روايت شده است که گفت: دوست راستگوي من رسول خدا فرمود!!!
شبيه اين روايت در کتب مشهور اهل سنت فراوان است:
مسند أبي يعلى ج12ص19 - مسند أحمد بن حنبل ج2 ص539 - المطالب العالية ج18 ص353 - مجمع الزوائد ج7 ص315
چهره دوازدهم: دشمني در لباس دوست:
وقتي امير مومنان با اين سخنان ابوهريره برخورد کردند به او فرمودند:
متى كان خليلك.
از چه زماني رسول خدا با تو دوست شده اند؟؟؟!!!
اين مطلب در آدرس هاي ذيل آمده است:
تأويل مختلف الحديث ص41 - المحصول ج4 ص465 - أساس التقديس في علم الكلام للرازي ص128 - الروض الانف ج3 ص250
و نيز گذشت که او با امير مومنان دشمني مي کرد و دشمن امير مومنان نيز به اقرار خود ابوهريره و غير او دشمن رسول خدا و دشمن خداست:
مناقب خوارزمي ص205 و تذکرة الخواص سبط ابن جوزي ص 48 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 4 ص68
چهره سيزدهم: والي بحرين و مدينه از طرف عمر و معاويه:
وقتي علاء حضرمي در بحرين از دنيا رفت، عمر ابوهريره را که از زمان رسول خدا با علاء همراه شده بود در آنجا به کار گمرد:
ثم أن عمر استعمله على البحرين فتوفي بها فاستعمل مكانه أبا هريرة الدوسي وإنما توفي العلاء بن الحضرمي بالبحرين سنة إحدى وعشرين
المستدرك على الصحيحين ج3 ص335 باب ذكر مناقب العلاء بن الحضرمي رضي الله عنه ش 5282
عمر نيز او را والي بر بحرين قرار داد و وي در آنجا از دنيا رفت؛ پس عمر ابوهريره را به جاي او به کار گماشت؛ و علاء حضرمي در بحرين در سال 21 از دنيا رفت.
در زمان معاويه نيز نائب رييس مدينه (جانشين مروان) بود:
تاريخ ابن كثير ج 8 ص 113 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 4 ص63 و 69 - ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ص111 ش159 للثعالبي
چهره چهاردهم: معزول از طرف عمر و معاويه:
عمر او را عزل مي کند:
جالب اينجاست که هم عمر او را به خاطر دزدي از بيت المال از کار بر کنار کرد و هم معاويه او را به خاطر بد دهاني عزل نمود:
مورخين نقل كردهاند كه عمر بن خطاب در سال 21 هـ ابوهريره به عنوان والي به بحرين فرستاد. به خليفه خبر دادند كه ابوهريره مال و ثروت هنگفتي جمع آورده كرده است. خليفه در سال 23 وي را عزل و به مدينه فراخواند. وقتي ابوهريره آمد، عمر به وي گفت:
يا عدوّ الله وعدوّ كتابه، أسرقت مال الله؟!
اي دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ! مال خدا را سرقت ميكني؟
ابوهريره در جواب گفت:
لم أسرق وإنّما هي عطايا الناس لي.
دزدي نكردهام، اينها هديههايي است كه مردم به من دادهاند !
الكامل، لابن الأثير، حوادث سال 23 و الطبقات الظكبرى، ابن سعد، ج4، ص335 و....
ابن عبد ربه در عقد الفريد مينويسد:
ثم دعا أبا هريرة فقال له: هل علمت من حين أني استعملتك على البحرين، وأنت بلا نعلين، ثم بلغني أنك ابتعت أفراساً بألف دينار وستمائة دينار؟ قال: كانت لنا أفراس تناتجت، وعطايا تلاحقت. قال: قد حسبت لك رزقك ومؤونتك وهذا فضل فأده. قال: ليس لك ذلك. قال بلى والله وأوجع ظهرك. ثم قام إليه بالدرة فضربه حتى أدماه.
عقد الفريد، ج1، ص13، باب ما يؤخذ السلطان من الحزم.
عمر ابوهريره را خواسته و به او گفت:آيا به ياد داري وقتي که من تو را والي بر بحرين کردم در حالي که حتي کفش به پا نداشتي؟ حال به من خبر رسيده است که چند اسب را به قيمت هزار و ششصد دينار خريده اي؟ گفت: ما چند اسب داشتيم که فرزند زاييدند و مقداري هم هديه به ما رسيد.
عمر گفت: من براي تو مقدار حقوق تو و خرجي تو را داده بودم و اين مقدار زيادي است؛ پس بايد آن را برگرداني.
ابوهريره گفت: تو حق اين کار را نداري !!!
عمر گفت: قسم به خدا که چنين حقي دارم و پشت تو را هم به درد خواهم آورد!!!
سپس ايستاده و او را شلاق زد تا خونينش کرد.
مادرت تو را تغوط نکرد مگر براي خر چراني!!!
ابن عبد ربه در ادامه اين گفتگو عبارتي را از عمر نقل مي کند که اگر در مورد پست ترين انسان ها هم گفته شود سبب شرم او خواهد شد:
قال: ذلك لو أخذتها من حلال وأديتها طائعاً. أجئت من أقصى حجر البحرين يجبي الناس لك لا لله ولا للمسلمين! ما رجعت بك أميمة إلا لرعية الحمر. وأميمة أم أبي هريرة.
عقد الفريد، ج1، ص13، باب ما يؤخذ السلطان من الحزم.
عمر گفت: اين مال در صورتي براي تو بود که آن را از راه حلال به دست آورده بودي و کار خود را به صورت اختياري (و نه از طرف من) انجام مي دادي؛ آيا تو از دورترين نقاط بحرين (دوس) به اينجا آمده اي (مسلمان شده اي و ولايت به دست گرفته اي) تا مردم براي تو پول جمع کنند؟ نه خدا راضي است و نه خلق خدا.
مادرت اميمه تو را تغوط نکرد مگر براي چراندن خرها!!!
معاويه او را عزل مي کند:
مصادر بدگويي ابوهريره از معاويه را سابق ذکر نموديم؛ همين مطلب گاهي سبب مي شد که معاويه از او عصباني شود:
قال كان معاوية يبعث أبا هريرة على المدينة فإذا غضب عليه بعث مروان وعزله
تذكرة الحفاظ ج1 ص36 و تاريخ الإسلام ذهبي ج4 ص356 و سير أعلام النبلاء ج2 ص613
معاويه ابوهريره را به عنوان حاکم بر مدينه مي فرستاد اما وقتي از او عصباني مي شد مروان را فرستاده و او را معزول مي کرد.
افزودن دیدگاه جدید