دلايل الهى بودن نصب امام: آيه دوم: «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ
يكى از آياتى كه ثابت مى كند گزينش «امام» و «خليفه» تنها در اختيار خداوند مى باشد، آيه ذيل است:
يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ. ص/26.
اى داوود، همانا تو را در زمين خليفه- نماينده خود- ساختيم.
در اين آيه مباركه، واژه «خلافت» به كار رفته و خداوند جعل خلافت را براى حضرت داود عليه السلام به خودش نسبت داده است.
مرحوم طبرسى از مفسران به نام و لغت شناس شيعه، بعد از توضيح معناى «خلافت»، اين آيه را دليل بر نصب الهى خلافت گرفته است:
الخليفة: هو المدبر للأمور من قبل غيره بدلا من تدبيره. وفلان خليفة الله في أرضه، معناه أنه جعل إليه تدبير عباده بأمره. المعنى: ثم ذكر سبحانه إتمام نعمته على داود عليه السلام بقوله: (يا داود إنا جعلناك خليفة في الأرض) أي: صيرناك خليفة تدبر أمور العباد من قبلنا بأمرنا.
خليفه كسى است كه تدبير امور را از طرف شخص ديگر و به جاى او بر عهده مى گيرد وقتى گفته مى شود فلان كس خليفه خدا در زمين است به اين معنا است كه خداوند تدبير امور بندگانش را به امر خود، به او سپرده باشد. سپس خداوند به تمام كردن نعمت خود بر حضرت داود پرداخته و مىگويد: «اى داود! همانا تو را خليفه در زمين قرار داديم» يعنى تو را خليفه گردانيديم تا به امر من امور بندگان را از جانب ما تدبير و مديريت كنى.
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، تفسير مجمع البيان، ج 8، ص355، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م.
قرطبي: اين آيه نص در نصب امام است
قرطبى از مفسران مشهور اهل سنت، در تفسير آيه 30 از سوره مباركه بقره (إنى جاعل فى الأرض خليفة)، راجع به وجوب نصب امام و خليفه در ميان امت تصريح نموده و مى گويد:
الرابعة: هذه الآية أصل في نصب إمام وخليفة يسمع له ويطاع لتجتمع به الكلمة وتنفذ به أحكام الخليفة ولا خلاف في وجوب ذلك بين الأمة ولا بين الأئمة...
مسأله چهارم: اين آيه اصلى است كه دلالت مى كند بر نصب امام و خليفه اى كه كلام او شنيده مى شود و مورد اطاعت قرار مى گيرد، تا به واسطه اين امام وحدت كلمه ايجاد شود و دستورات خليفه تنفيذ (استوار و ثابت شود) و هيچ اختلافى در واجب بودن نصب امام در بين امت اسلام و پيشوايان اسلام نيست.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج1، ص264، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
بعد از تذكر اين نكته، چند آيه را دليل بر وجوب نصب امام و خليفه ذكر كرده كه از جمله آنها آيه مورد بحث است:
ودليلنا قول الله تعالى: «إني جاعل في الأرض خليفة» وقوله تعالى: «يا داود إنا جعلناك خليفة في الأرض» وقال: «وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض». أي يجعل منهم خلفاء إلى غير ذلك من الآي.
دليل ما بر اين مطلب (نصب امام) اين گفته خداوند است كه «من در روى زمين، جانشينى [نمايندهاى] قرار خواهم داد» و اين گفته خداوند: «اى داوود! ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم.» و همچنين اين سخن خداوند: «خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند وعده مىدهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد» يعنى از بين آنها (ازميان كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند) افرادى را به عنوان خلفاء منصوب مى كند. و آيات ديگر...
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج 1، ص 264، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
قرطبى علاوه بر آيات فوق، واگذارى خلافت توسط ابو بكر به عمر را نيز دليل بر وجوب نصب امام و خليفه عنوان كرده و در پايان بر خلاف عقيده مسلم اهل سنت، تصريح نموده كه امامت ركنی از اركان دين است:
ولقال قائل: إنها ليست بواجبة لا في قريش ولا في غيرهم فما لتنازعكم وجه ولا فائدة في أمر ليس بواجب ثم إن الصديق رضى الله عنه لما حضرته الوفاة عهد إلى عمر في الإمامة ولم يقل له أحد هذا أمر غير واجب علينا ولا عليك فدل على وجوبها وأنها ركن من أركان الدين الذي به قوام المسلمين.
پس دلالت مى كند بر وجوب امامت؛ اين كه آن؛ ركنى (پايه اي) از اركان دين است كه به آن پايدارى و بقاء مسلمانان وابسته است.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج1، ص265، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
اعتراف صاحب تفسير روح البيان به اعطائى بودن خلافت
اسماعيل بروسوى از مفسران پر آوازه اهل سنت، خلافت را يك مقام اعطائى از جانب خداوند مى داند:
وفى الآية اشارة الى معان مختلفة منها: ان الخلافة الحقيقية ليست بمكتسبة للانسان وانما هى عطاء وفضل من اللّه يؤتيه من يشاء كما قال تعالى (إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً) اى أعطيناك الخلافة.
اين آيه به معناهاى مختلفى اشاره دارد؛ از جمله اين كه خلافت حقيقى، براى انسان اكتسابى نيست؛ بلكه يك مقام اعطائى از جانب خدا و از فضل اوست كه به هر كسى بخواهد عنايت مى كند.؛ چنانچه خداوند فرموده است: من تو را خليفة قرار دادم؛ يعنى به تو خلافت دادم.
حقى بروسوى، اسماعيل (متوفاي قرن12هـ)، تفسير روح البيان، ج8، ص21، ناشر: دارالفكرـ بيروت، بي تا.
نتيجه:
اولاً: طبق ديدگاه مفسران اهل سنت همانند قرطبى كه سخنش در ذيل آيه بيان شد، وجوب نصب امام و خليفه از اين آيه استفاده مى شود؛
ثانياً: تعبير «انا جعلناك» صريح در اين است كه مقام امامت الهى است و امام با جعل مستقيم الهى به اين مقام نايل مى شود.
سخن اسماعيل بروسوى، صاحب تفسير روح البيان، «ان الخلافة الحقيقية ليست بمكتسبة للانسان وانما هى عطاء وفضل من اللّه يؤتيه من يشاء» كه مقام خلافت را الهى دانسته اعترافى ديگر بر اين حقيقت و نظريه شيعيان است؛ همچنانكه آلوسى در آيه بعد، به الهى بودن مقام امامت اعتراف كرده است.
افزودن دیدگاه جدید