اصحاب در صحاح: ابوهریره جانشین مروان می شود

ج ـ أبوهريره جانشين مروان

مروان، كه قبلاً از او ياد شده از طرف معاويه والي مدينه بود. ما در بررسي «خلفا در صحاح» اجمالي از شاهكارهاي او را در زمان عثمان بيان كرديم. از نظر معاويه ـ رأس فئه باغيه ـ كسي كه شايستگي ولايت بر شهر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ـ مدينه منوّره ـ را داشته باشد ـ چه از أصحاب و چه از تابعين ـ مروان بود. قطعا او يكي از شبيه ترين مردم به معاويه بود. كسي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او و پدرش حكم بن أبي العاص را لعنت كرد.

 

«عن عبد الرحمان بن عوف قال: كان لا يولد لاحد مولود إلاّ اتي به النبي صلي الله عليه و سلم فدعا له فادخل عليه مروان بن الحكم فقال: هو الوزع بن الوزع الملعون بن الملعون».(2)

 

يعني در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هر بچه اي كه به دنيا مي آمد او را نزد حضرتش مي بردند و آن بزرگوار او را دعا مي كرد و چون مروان را نزد آن حضرت بردند فرمود: او چلپاسه پسر چلپاسه و ملعون پسر ملعون است.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) صحيح بخاري، ج 3، ص 3 ـ 132، كتاب الوكالة، باب إذا وكّل رجلاً فترك الوكيل شيئا... .

 

(2) الف ـ المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص 526، كتاب الفتن والملاحم، ح 8477.

ب ـ الصواعق المحرقة، ص 181.

ج ـ ينابيع المودة، ج 2، ص 469.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

أبو هريرة خود روايت مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من در خواب ديدم كه فرزندان حكم بن أبي العاص همچون ميمون بالاي منبرم مي روند بعد از آن تا آخر عمرِ حضرتش، كسي آن بزرگوار را خندان نديد.(1)

 

در اينجا مناسب مي دانيم روايتي را كه بخاري با تحريف و دروغ نقل كرده بياوريم آنگاه صحيح آن را از مستدرك و غير آن نقل كنيم تا مقدار امانت داري اين محدّث معلوم گردد. اگر چه در آنچه كه از بررسيهاي ما گذشت به خوبي اين موضوع به اثبات رسيد.

 

«... كان مروان علي الحجاز استعمله معاوية فخطب فجعل يذكر يزيد بن معاويه لكي يبايع له بعد أبيه. فقال له عبد الرحمان بن أبي بكر شيئا (!) فقال: خذوه. فدخل بيت عايشه فلم يقدروا. فقال مروان: انّ هذا الذي انزل اللّه فيه: والذي قال لوالديه افّ لكما أتعدانني؛ فقالت عايشه من وراء الحجاب: ما انزل اللّه فينا شيئا من القرآن إلاّ أنّ اللّه انزل عذري».(2)

 

خلاصه معني آنكه معاويه مروان را حاكم حجاز گردانيد او نيز از يزيد مي گفت تا بعد از معاويه براي او بيعت بگيرد. عبد الرحمن بن أبي بكر چيزي به او گفت (لابد چيز مهمّي نبود كه بخاري آن را نقل نكرد!) مروان گفت او را بگيريد. او داخل خانه عايشه شد و لذا نتوانستند بر او دست پيدا كنند. مروان گفت: اين همان كسي است كه خدا اين آيه را درباره او نازل كرد: «و كسي كه به پدر و مادرش بگويد اف بر شما آيا شما به من وعده مي دهيد.(3) (ترجمه دنباله آيه كه در متن نيامده چنين است: كه از قبر بيرون مي آيم در حالي كه ما انسانهاي قبل را شاهديم كه...) عايشه از پشت پرده گفت: چيزي از قرآن درباره ما نازل نشد مگر خداوند عذرم را پذيرفت.

 

البته ما نيز مي پذيريم كه آنچه را كه اهل سنّت در مدح أبو بكر از قرآن نقل مي كنند صحيح نيست و چيزي از قرآن در مدح آنان نازل نشده است اما اينكه گفته است كه قرآن براءت عايشه را ياد كرده دروغي بيش نيست اگر چه در صحيحين و نيز سنن ترمذي آمده است و ما مشروح آن را در بررسي «عايشه در صحاح» بيان كرديم و تكرار آن را كه طولاني است لازم نمي دانيم. طالبين به آن نوشتار رجوع فرمايند.

 

حال ببينيم ديگران چه گفته اند:

«... لمّا بايع معاوية لابنه يزيد، قال مروان: سنّة أبي بكر و عمر. فقال عبد الرحمن بن أبي بكر: سنّه هرقل وقيصر. فقال: انزل ا لله فيك ؛ والذي قال لوالديه افّ لكما. قال: فبلغ عايشه فقالت: كذب واللّه ما هو به ولكن رسول اللّه صلي الله عليه و سلم لعن أبا مروان ومروان في صلبه فمروان قصص(4) من لعنة اللّه عزّ وجلّ».(5)

 

خلاصه معني آنكه چون معاويه براي پسرش يزيد بيعت گرفت مروان گفت: اين پيروي از سنّت أبو بكر و عمر است. عبد الرحمان بن ابي بكر گفت بلكه سنّت پادشاهان يونان و روم است. مروان گفت: خدا درباره تو اين آيه را نازل كرد (آيه 17 از سوره احقاف كه گذشت) خبر به عايشه رسيد. گفت: به خدا دروغ گفت ولكن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پدر مروان را در حالي كه مروان در صلب او بود لعنت كرد پس مروان بيرون آمده از لعنت خداي عزّ وجلّ مي باشد.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) مستدرك، ج 4، ص 527، ح 8481.

 

«انّي رأيت في منامي كانّ بني الحكم بن العاص ينزون علي منبري كما تنز والقردة. قال: فما رؤي النبي صلي الله عليه و سلم مستجمعا ضاحكا حتي توفّي».

 

(2) ج 6 صحيح، ص 166، تفسير سوره احقاف.

 

(3) قسمتي از آيه 17 از سوره احقاف.

 

(4) ظاهرا در اين كلمه تصحيفي صورت گرفته باشد و صحيح آن «فضض» است كه به معني جدا شده از چيزي مي باشد مثل ترشّح آب يا براده آهن.

 

(5) پاروقي شماره 104، وشماره حديث مستدرك 8483 مي باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آنگاه مي بينيم همين آقاي أبوهريره آنچنان به اينگونه افراد نزديك مي شود كه وقتي مروان به مكّه رفت او را جانشين خودش در مدينه قرار داد.(1)

 

آيا همين قبول مسؤوليت از طرف فئه باغيه دليل بر همكاري او با آنها نيست؟

ابن أبي الحديد مي نويسد كه أبوهريره از كساني بود كه به خاطر جوايز معاويه عليه اميرالمؤمنين عليه السلام حديث مي ساخت. از جمله از قول أبو جعفر اسكافي نقل مي كند كه وقتي أبوهريره با معاويه در سالي كه با إمام حسن عليه السلام صلح برقرار شد، به مسجد كوفه آمد گفت: اي اهل عراق آيا مي پنداريد كه من بر خدا و رسولش دروغ مي بندم و خودم را در آتش (جهنّم) مي سوزانم؟ همانا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي گفت: هر پيامبري حرمي دارد و حرم من در مدينه از «عير» تا «ثور» است كسي كه در آن كار ناروايي انجام دهد لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد. من خدا را شاهد مي گيرم كه علي در مدينه كار خلاف مرتكب شد. (منظورش شركت در قتل عثمان بود)، و چون خبر به معاويه رسيد او را گرامي داشت و ولايت مدينه را به او واگذار كرد.(2)

 

در دنباله آن ابن أبي الحديد مي نويسد كه علي عليه السلام با تقوي تر از آن بود كه به او چنين نسبتي داده شود. به خدا قسم او آنچنان عثمان را كمك كرد كه اگر بجاي او جعفر بن ا بي طالب بود بيشتر از اين ياري نمي رساند. او از قول أبو جعفر اسكافي مي نويسد كه گفت: أبوهريره را ما دروغگو مي دانيم و عمر نيز او را به خاطر دروغهايش در نقل حديث تازيانه زد، و نيز از سفيان ثوري نقل مي كند كه روزي جواني در كوفه به أبوهريره گفت: اي أبو هريرة! ترا به خدا قسم آيا شنيدي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به عليّ بن أبي طالب عليه السلام فرمود: «اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه»؟ فقال: اللّهمّ نعم. قال: فاشهد بالله لقد واليت عدوّه وعاديت وليّه. ثمّ قام عنه. يعني چون أبوهريره اقرار كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره علي عليه السلام چنين دعا كرد كه خدايا ! دوستدار علي را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش، جوان گفت: كه من خدا را شاهد مي گيرم كه همانا تو با دشمنش دوستي و با دوستش دشمني كردي سپس برخاست و رفت.

 

در جاي ديگر همين دانشمند مي نويسد كه وقتي معاويه بسر بن (أبي) ارطاة را ـ كه مردي سنگدل و تندخو و خونريز و بي رحم بود ـ به سوي حجاز و مدينه و مكّه فرستاد و به او دستور داد كه براي من از آنها بيعت بگير و هر كس حاضر نشد او را بكش و هر جا از شيعيان علي ديدي او را بكش او نيز مطابق دستور عمل كرد و در مسيرش تا برگشت به دمشق در حدود سي هزار نفر را به قتل رساند و در مدينه همه را مجبور كرد كه بيعت كنند و خانه هائي را به آتش كشيد كه از جمله آنها منزل أبو ايّوب انصاري ـ مهماندار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هنگام ورود آن حضرت به مدينه ـ بود و آنگاه كه اين جنايتكار مي خواست از مدينه خارج شود أبوهريره را جانشين خود نمود و گفت: مبادا با او مخالفت كنيد.(3)

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) الف ـ صحيح مسلم، ج 1، ص 294، كتاب الصلاة، باب 10، ح 30، و ج 2، ص 597، كتاب الجمعة، باب 16، ح 61، و ج 3، ص 1653، كتاب اللباس والزينة، باب 9، ح 48.

ب ـ سنن ترمذي، ج 2، ص 396، أبواب الصلاة، باب 257، ح 519.

ج ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 355، كتاب اقامة الصلاة والسنّة فيها، باب 90، ح 1118.

 

(2) ج 4 شرح نهج البلاغه، ص 67 و 68. متن كلام ابن أبي الحديد چنين است:

قال أبو جعفر: وروي الاعمش قال: لمّا قدم أبوهريره العراق مع معاوية عام الجماعة، جاء إلي مسجد الكوفة، فلمّا ري كثرة من استقبله من الناس جثا علي ركبتيه، ثمّ ضرب صلعته مرارا وقال: يا اهل العراق! اتزعمون انّي اكذب علي اللّه وعلي رسوله واحرق نفسي بالنار؟ واللّه لقد سمعت رسول اللّه صلي الله عليه و سلم يقول: «انّ لكلّ نبي حرما وانّ حرمي بالمدينة ما بين عير إلي ثور، فمن احدث فيها حدثا فعليه لعنة اللّه والملائكة والناس اجمعين». واشهد باللّه انّ عليا احدث فيها. فلمّا بلغ معاوية قوله اجازه واكرمه و ولاّه امارة مدينة.

 

(3) داستان جنايات بسر را در جلد دوم شرح نهج البلاغه از ص 7 إلي ص 108 به نقل از تاريخ طبري و غيره ملاحظه فرمائيد. اينك براي آنانكه با زبان عربي آشنا هستند بعض فرازهي آن را نقل مي كنيم: «... دعا بسر بن أبي ارطاة ـ و كان قاسي القلب فظّا سفّاكا للدّماء لا رأفة عنده ولا رحمة ـ فامره ان يأخذ طريق الحجاز والمدينة ومكّة حتّي ينتهي إلي اليمن وقال له: لا تنزل علي بلد اهله علي طاعة عليّ إلاّ بسطت عليهم لسانك حتّي يروا انّهم لا نجاء لهم (بمعني النجاة) وانّك محيط بهم ثمّ ا كفف عنهم وادعهم إلي البيعة لي فمن أبي فاقتله واقتل شيعة عليّ حيث كانوا... ودخل بسر المدينة فخطب الناس وشتمهم وتهدّدهم يومئذ وتوعدهم وقال: شاهت الوجوه... ثمّ شتم الانصار فقال: يا معشر اليهود وابناء العبيد... ودعا الناس إلي بيعة معاوية فبايعوه ونزل فاحرق دورا كثيرا منها... دار أبي ايّوب الانصاري... فاقام بسر بالمدينة اياما ثمّ قال لهم... وقد استخلفت عليكم أبا هريرة فاياكم وخلافه ثمّ خرج إلي مكّة... قتل في طريقه رجالاً واخذ اموالاً... فخرج ابنا عبيد اللّه بن عبّاس... وهما غلامان... وهجم عليهما بسر فاخذهما وذبحهما... وكان الذي قتل بسر في وجهه ذلك ثلاثين الفا وحرّق قوما بالنار... ودعا عليّ عليه السلام علي بسر فقال: اللّهمّ انّ بسرا باع دينه بالدنيا وانتهك محارمك وكانت طاعة مخلوق فاجر آثر عنده مما عندك. اللّهمّ فلاتمته حتي تسلبه عقله... اللّهمّ العن بسرا وعمرا ومعاوية... فلم يلبث بسر بعد ذلك إلاّ يسيرا حتّي وسوس وذهب عقله فكان يهذي بالسيف ويقول: اعطوني سيفا اقتل به. لا يزال يردّد ذلك حتّي اتّخذ له سيف من خشب وكانوا يدنون منه المرفقة فلا يزال يضربها حتّي يغشي عليه فلبث كذلك إلي ا ن مات».

 

قلت: كان مسلم بن عقبة ليزيد وما عمل بالمدينة في وقعة الحرّة كما كان بسر لمعاوية وما عمل في الحجاز واليمن. ومن اشبه أباه فما ظلم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

آري أبوهريره امين بسر بن أبي ارطاة بود همانگونه كه بعدها امين مروان گشت.

افزودن دیدگاه جدید