جدال شاهزادگان برای غارت خزانه/ خوابیدن با شیطان قسمت دهم
خوابیدن با شیطان (10)؛ چرا آمریکا تروریسم آل سعود را نادیده میگیرد
یکی از افسران عملیاتی سابق دستگاه جاسوسی آمریکا، در کتاب جنجالی خود به موضوع نحوه پیدایش تروریسم تکفیری در منطقه خاورمیانه پرداخته است. شبکه خبری العالم برای نخستین بار ترجمه مهمترین بخشهای این کتاب را در چند قسمت منتشر کرد.
"رابرت بایر" مؤلف کتاب "خوابیدن با شیطان" از افسران عملیاتی سابق دستگاه اطلاعات مرکزی آمریکا است. وی پستهای مختلفی را در "سی. آی. ای" برعهده داشت که از جمله آنها ریاست تیم این سازمان در لبنان در سال 1983 و انفجار بئر العبد است.
این مسئول سابق سیا در کتابش، به مسائلی در خصوص همکاری عربستان و آمریکا در ایجاد تروریسم تکفیری و هدایت آن اشاره میکند.
با وجود انتشار این کتاب در سال 2003 ، ترجمهای از آن به زبان عربی یا فارسی منتشر نشد. این کتاب در بین خبرنگاران با نام "کاخ سفید و طلای سیاه" نیز شناخته میشود.
بخش دهم
* جدال شاهزادگان برای غارت خزانه
آرزو داشتم که روز 29 نوامبر 1995 در عربستان بودم. در آن روز "ملک فهد" به سکته مغزی شدیدی دچار شد؛ او زنده ماند اما در وضعیت مرگ بالینی. به همین دلیل شاهزاده "عبدالله" ولیعهد نمیتوانست به تخت پادشاهی برسد.
ر نبود پادشاه، عربستان سعودی به سوی نوعی آشوب پیش میرفت، به صورتیکه در هر گوشهای سرقتها و فساد به صورت بیسابقه طغیان کرد.
وهابیهای افراطی وابسته به "اسامه بن لادن" کنار ایستاده و خود را از دایره خشونتها دور کردند. دولت عربستان نیز همه همکاریهای خود را با واشنگتن در خصوص تروریسم متوقف کرد. واشنگتن نیز در مقابل به هدف گرفتن پول بیشتر، از این فرصت برای افزایش باج گیری از عربستان استفاده کرد.
* اردوگاه سوگلی پادشاه در بیمارستان
هنگامیکه سکته مغزی پادشاه اعلام شد، آژیرها در ریاض به صدا در آمده و بالگردها به هوا برخاستند. کاروانهایی نیز به سوی بیمارستانی که پادشاه در آنجا بستری بود، حرکت کردند. یکی از این افراد که خود را به بیمارستان رسانده بودند، همسر چهارم و سوگلی "فهد" و مادر "عزوزی" – نور چشمی پدر- بود. همه داستانهایی را درباره "عزوزی" و سوار شدن او بر موتور "هارلی دیویدسون" و چرخ زدن اطراف کاخ پدرش، و تعقیب خادمان و تخریب اثاثیه شنیده بودند. بیشتر اعضای خاندان "آل سعود" عزوزی را فردی ترسو و کند می دانستند؛ ولی خوش شانسی عزوزی این بود که میتوانست خودش را در دل پدرش جا کند.
برادران فهد، "سلطان" وزیر دفاع، "نایف" وزیر کشور و "سلمان" امیر منطقه ریاض از جمله کسانی بودند که خود را به بیمارستان رسانده بودند. شمار افراد غریبه در بیمارستان بسیار کم بود.
مادر آنان که از خاندان قبیله "سدیری" بود، از نوجوانی به آنان آموخته بود که باید با یکدیگر ضد فرزندان "بن سعود" همکاری کنند؛ آنان نیز این درس را فرا گرفته و همواره اجرا میکردند.
شاهزادگان و مسئولان دیگری نیز از مناطق مختلف عربستان و سراسر دنیا به بیمارستان آمدند. هواپیماهای اختصاصی در فرودگاه صف کشیدند؛ هر کسی که نمی توانست فرصتی را برای رسیدن به فهد بیابد، به نحوی سعی میکرد ارادت خود را ابراز کند. همه از سخاوتمندی او بهره میبردند؛ ماهانه تا 270 هزار دلار به عنوان حقوقهای پرداختی پادشاه به 12 هزار نفر می رسید؛ و افراد خانواده میدانستند که شاهزاده "عبدالله" ولیعهد (در آینده) یا حقوق آنان را قطع میکند و یا اینکه از امتیازات ویژه آنان خواهد کاست.
* سئوالات عجیب برادران فهد از پزشکان
در این شرایط، برادران فهد سئوالهای عجیبی را از پزشکان آمریکایی و اروپایی در خصوص وضعیت سلامتی او میپرسیدند و اینکه چقدر طول میکشد، قبل او از کار بیفتد؟ . زیرا آنان نمیخواهند که حال فهد خوب شود، بلکه میخواهند که او همچنان در وضعیت "مرگ بالینی" باقی بماند.
پزشکان نمیتوانستند ناامیدی حاکم در عربستان را درک کنند. آنان سیاستهای این کشور را نمیفهمیدند. خاندان آلسعود، شاهزاده "عبدالله" (ولیعهد) را مانند گرگ صحرا میپنداشند که هر لحظه برای دریدن گله آماده بود. تنها راهی که میشد او را دور نگه داشت، حفظ ضربان قلب "فهد" و امکان اندازهگیری امواج مغز او برای طولانی ترین مدت ممکن بود.
عبدالله همواره شاهزادهای غیرطبیعی بود. مادر او از قبیله "شمر" رقیب همیشگی آل سعود بود. بن سعود برای تحکیم آتش بس با قبیله شمر، با آن زن ازواج کرد. با وجود آنکه قبیله شمر در عربستان سعودی نفوذ پیدا کرده است، عبدالله همچنان از نظر برادران فهد، فردی غیرقابل اعتماد بود.
از خاندان حاکم، فقط عبدالله بود که راه صحرا را در پیش گرفت و به تجملات در ریاض، جده و طائف پشت کرد و برای تعطیلات به اروپا نرفت. او گفت، ترجیح میدهد هنگامی که بتواند، وقت خود را در یکی از خیمهها سپری کند و شیر شتر بنوشد.
* شاهزادگان هروئین فروش !
آلسعود از این متنفر هستند که به آنان یاد آوری شود، اجدادشان "بدوی" بودند. آنان متنفر هستند که عبدالله از فساد و امتیازات خانوادگی بکاهد. هنگامیکه عبدالله پادشاه شود، سرقتها را محدود می کند. و کاملا از کنترل خارج میشود. شاهزادگان نسل سوم ماهانه 19 هزار دلار دریافت میکردند که البته این بخشی از نیازهای آنان بود. زیرا آنان سالانه یک میلیون دلار آمریکا نیاز داشتند تا قایقهای تفریحی خود را در سواحل ریورای فرانسه روی آب نگه دارند. به همین دلیل، برای جبران هزینههایشان، پولها و ثروت کشور را سرقت میکردند و به فروش گذرنامه و هروئین میپرداختند.
پس از مدتی، عبدالله به بهترین فرصت برای رسیدن به پادشاهی دست یافت. در نیمههای سال 1990 عربستان سعودی با مشکلات مالی فاجعه آمیزی مواجه شد. ولیعهد پادشاه را قانع کرد که در آن زمان چند وزیر اصلاحگرا را منصوب کند.
در آن دوران شاهزادگان ارشد از پستهای دولتی خود برای دستیابی به درآمدهای هنگفت یا املاک وسیع استفاده میکردند؛ آنان بودجههایی هنگفت را برای خودشان تأمین میکردند. یکی از این شاهزادگان ارشد، در حال قلع و قمع کردن وزرای اصلاحگرای عبدالله بود.
نخستین کسی که از پست خود کنار گذاشته شد، "علی الشاعر" بود. او پس از تصدی پست وزارت تلاشها برای تغییر و اصلاح را جدی گرفت، و تلاش کرد مانع از تحقق قرارداد شاهزاده "طلال" شود. طلال قصد داشت اراضی ارزشمند یک تاجر بارز را تصرف کند. طلال به شدت اقدام الشاعر را محکوم کرد و فورا "سلمان" حاکم ریاض و "نایف" وزیر کشور را برای مقابله با فشارها تحریک کرد؛ که در نتیجه آن شاعر از کار برکنار شد.
در سال 1995 ماجرای مشابهی برای "محمد بن عبدالعزیز آل الشیخ" وزیر امور شهرها و روستاها روی داد. وی هم قصد داشت از تصرف مقداری اراضی توسط یکی از فرزندان سلطان جلوگیری کند.
زمینخواری، بخش کوچکی از فساد در عربستان سعودی است. قراردادهای ملکی موجب ورشکستگی کشور میشد و شاهزاده "طلال" نسبت به دیگران بیشتر در این کار غرق شده بود.
هزینههای خارج از بودجه و درآمدهای فروش نفت مستقیما به حسابهایی ویژه انتقال مییافت و از خزانه داری عربستان عبور میکرد. این پولها برای خریدهای تسلیحاتی و ساخت و سازها استفاده میشد. به دلیل نبود نظارت دولتی و یا هرگونه بازخواست، رشوه و فساد بسیار گسترده بود.
* مشهورترین قرارداد عربستان
مشهورترین قراردادی که خارج از بودجه بسته شد، با نام "یمامه" مشهور است. یمامه در واقع قراردادی برای خرید سلاح از انگلیس بود که به دلیل گستردگی رشوهها و پولهای رد و بدل شده در جریان آن، شهرت یافت.
در سپتامبر 1985 "مایک هزلتاین" وزیر دفاع انگلیس نخستین مرحله قرارداد یمامه را برای فروش جنگندههای تورنادو و بی ای هاوک و ارائه پشتیبانیهای فنی و نگهداری، امضا کرد. ایجاد پایگاه نظامی بزرگی برای این هواپیماها در عربستان نیز از بندهای این قرارداد بود. ارزش این قرارداد به حدود 43 میلیارد پوند انگلیس، (86 میلیارد دلار آمریکا) رسید. انگلیس برای عربستان بازاری تضمین شده بود که میتوانست در آنجا نفت خود را نقد کند. بیشتر هیأتها و واسطهها به سوی سلطان و خانواده او رفتند.
فهد هم به سهم خود از این قرارداد دست یافت، البته از طریق همسرش جوهره و برادرش ابراهیم عبدالعزیز الابراهیم، برای اینکه دستهای او در این قرارداد آلوده نشود و خدشهای به تاریخ عربستان وارد نشود. در سال 1980 و اوایل سال 1990 قراردادها از طریق ابراهیم بسته میشد.
معمولا اطلاع از قراردادهای ابراهیم بسیار دشوار بود. ولی در 12 دسامبر 1997 ابراهیم شکایتی قضایی را ضد شرکت "رولزرویس" لندن مطرح کرد. این شرکت که موتورهای جنگنده تورنادو را ساخته بود از توافق کمیتهها با شرکت خصوصی ابراهیم شانه خالی کرد.
* چرا عربستان جرأت لغو قرارداد یمامه را نداشت
در سپتامبر 1996 قرارداد یمامه به بحرانی غیرقابل تحمل برای عربستان سعودی تبدیل شد. در اوایل همین سال عربستان سعودی به دلیل ناتوانی در تحمل فشارهای ناشی از این قرارداد، 400 میلیون دلار قرض گرفت تا به تعهدات مالی خود در این قرارداد عمل کند. با وجود آنکه قرارداد یمامه برای عربستانیها بد بود، آنان جرأت خروج از آن را نداشتند.
در ابتدا عبدالله به شرکت سعودی "آرامکو" دستور داد حمایت مالی از قرارداد یمامه را کاهش دهد ولی این کار با شکست مواجه شد. در نشست وزیران در 5 سپتابمر 1996 عبدالله سعی کرد نظر مثبت وزرا را برای توقف قرارداد یمامه کسب کند؛ ولی "سلطان" مقابل تصمیم عبدالله ایستاد زیرا توقف این قرارداد به معنای آن بود که سلطان خسارت بسیاری را متحمل خواهد شد، یعنی همان چیزی که عبدالله به دنبال آن بود. سلطان مدعی شد که نیروهای سعودی برای تغییر نیازمند تجهیزات انگلیسی هستند و اگر قرارداد یمامه لغو شود، عربستان سعودی مجبور میشود که برای تسلیح بیشتر به آمریکا متکی شود، مسألهای که از نظر سیاسی پذیرفتنی نیست. در پایان همان روز، سلطان به خواسته خودش رسید و قرارداد پابرجا ماند.
* پشت پرده طرح توسعه حرمین شریفین
طرح دیگری که خارج از بودجه بود و عبدالله تصمیم داشت آن را تحت کنترل در آورد، طرح توسعه حرمین شریفین بود. این قرارداد شامل تخریب و بازسازی مدینه منوره و مساجد قدیمی در مکه مکرمه بود. مانند یمامه، برای این کار نیز 25 میلیارد دلار آمریکا از فروش مستقیم نفت هزینه میشد. خاندان بن لادن مسئول این ساخت و سازها و رشوههایی بودند که به اعضای خاندان حاکم داده میشد، تا حمایت مالی از این طرح ادامه یابد.
از نیمه های دهه نود تا اواخر آن، بخش قابل توجهی از درآمد نفت به برنامههای خارج از بودجه اختصاص مییافت، یعنی روزانه حدود یک میلیون بشکه و یک ششم صادرات نفت عربستان سعودی. طبق قیمتهای رایج، عربستان سعودی روزانه 30 میلیون دلار از دست میداد.
هر کسی – با توجه به نفوذی که داشت- سعی میکرد تا به اندازهای که میتواند غارتگری کند. این کار توسط وزرای اصلی دولت و هم پیمانان وهابی آنان صورت گرفت که تصمیم گرفته بودند آثار تاریخی را تخریب و دوباره بسازند. بنابراین به شرکت آرامکو دستور داده شد 100 میلیون دلار آمریکا کنار بگذارد و مجموعه "بکر بن لادن" مأمور این پروژه شد. ولی به جای آنکه این پول کاملا صرف پروژهها شود، به جیب شاهزادگان ارشد و جمعیت های خیریه و علمای وهابی سرازیر شد.
در اکتبر 1995 فهد متوجه شد که عبدالله تمایل دارد با همدستی "سعود الفیصل" وزیر خارجه کشور را تحت کنترل خود در بیاورد. ملک فهد متوجه شد، هر بار که بحرانی به وجود میآید برای کمک به سوی عبدالله میشتابد؛ پس از مدتی قرار شد سلطان و فهد کشور را ترک کنند و فردی برای زیر نظر گرفتن "عبدالله" تعیین شود.
پس از سکته مغزی فهد، میبینیم که عبدالله از دایره افرادی که او را فرا گرفته بودند خارج شد، و هیچکس نتوانست او را از راه فرمانروایی باز دارد.
* مرحله عزوزی؛ احیای افراط گرایان وهابی و حمایت مالی از طالبان
در داخل خاندان حاکم، عبدالله به دلیل سکته مغزی فهد سرزنش میشد؛ زیرا اطلاعاتی وجود داشت که فهد و عبدالله تلفنی درباره اینکه چه کسی باید در نشست شورای همکاری در عمان حاضر شود، بحث و جدل کردند.
گفته شده که فهد و عبدالله درباره بحران مالی بحث و جدل کردهاند.
همچنین برخی گفتهها حاکی از این بود که عبدالله به عمد میخواست فهد را عصبی کند؛ چرا که وضعیت سلامتی او پس از گذشت یک سال و نیم از سکته مغزی چندان مناسب نبود؛ سلطان تلاش کرد تا از حضور عبدالله در نشستهای شورای وزیران به ریاست او جلوگیری کند. در ژوئیه 1997 عبدالله نیز سعی کرد تا قوانین و فرمانهایی لازم الاجرا را امضا کند.
سلطان، سلمان و نایف در نمایشی برای اعلام همبستگی خود را به بیمارستان رساندند؛ ولی در آنجا دوباره شوکه شدند. جوهره و عزوزی اردوگاهی را خارج از اتاق فهد در بیمارستان ایجاد کرده بودند. به عبارت دیگر در آنجا به نظر میآمد که کودتایی صورت گرفته است.
برادران فهد خشمگین بودند، ولی نمیتوانستند کاری انجام دهند. آنان تمایل داشتند جوهره و فرزندش را دستگیر کنند. گزینه غیرقابل تصور این بود که عبدالله جانشین باشد.
عزوزی فقط حدود 900 میلیارد دلار وجه نقد را نابود نکرد، بلکه برادرش "محمد بن فهد" (بلدوزر) را هم شکست داد. محمد بن فهد به دلیل اقدامات و فعالیتهای تاکتیکی به این لقب (بلدوزر) معروف شد. ولی با سرقت 22 میلیون دلار پول و قایق تفریحی بلدوزر، اوضاع بدتر شد. بلدوزر گفت که نمیتواند کاری انجام دهد، زیرا جوهره و عزوزی اهمیتی به بازگرداندن اموال سرقت شده نمیدهند.
کاخ اسطورهای عزوزی در خارج از ریاض فراتر از همه ساختمانهایی است که تا کنون توسط آلسعود ساخته شده است. میتوان از طریق سه دروازه قوسی و جداگانه وارد آن شد.
در اوایل مارس 1997 اوضاع برای خانواده فهد غیرقابل تحمل شد. چرا که سلطان با سلمان برای لغو یکی از قراردادهای ملکی به نفع عزوزی همکاری کرد. من مطمئن نیستم که نتیجه چه بود. ولی اگر موفق میشدند، به موفقیت پر هزینه ای دست مییافتند.
شاهزادگان ارشد با مراجعه به تجارب و دوراندیشی، درباره خلافت به اتفاق نظر رسیدند. ژنرال "بینیفورد" فرمانده ارتش آمریکا در خاورمیانه در 13 ژوئیه 1997 برای دیدار با فهد به ریاض رفت ولی در آنجا با حضور عزوزی در کنار فهد غافلگیر شد.
* دلیل حمایت مالی "عزوزی" از "وهابیها"
اما موضوعی که خاندان آلسعود را بسیار نگران کرده بود، حمایت مالی عزوزی از وهابیهای افراطی بود؛ به نظر میآمد که عزوزی به آنان ایمان پیدا کرده بود، و آشکار بود که او فکر میکرد برای پادشاه شدن روزی به آنان نیاز پیدا میکند.
در دسامبر 1993 عزوزی 100 هزار دلار به مسجدی در شهر کانزاس سیتی کمک کرد. در 15 سپتامبر 1995 گفت که قصد دارد آکادمی ملک فهد را در بن افتتاح کند. در 17 سپتامبر سال 1995 "منصور عبدالسلام" رئیس جمعیت اسلامی در اسپانیا را به ریاض دعوت کرد. در مه 1996 عزوزی فرمان داد "محمد الفاسی" از زندان آزاد شود. الفاسی به دلیل مخالفت با جنگ خلیج فارس و حضور نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی به زندان افتاده بود.
"نایف" وزیر کشور اعتراف کرد که عربستان سعودی گرفتار مشکلاتی با اسلامگرایان افراطی است. وی در نوامبر 2002 گفت: همه مشکلات ما ناشی از اخوان المسلمین است. زیرا ما از این گروه بسیار حمایت کردیم. اخوان المسلمین برادرانمان را در کشورهای عربی نابود کردند. نایف ادامه داد: به دلیل محدود کردن اخوان المسلمین در کشورهایشان، آنان به عربستان سعودی پناه بردند و در اینجا با اسلامگرایان افراطی روبرو شدند.
* نفوذ وهابیها به ارتش سعودی
در سپتامبر 1996 فرمانده نیروی هوایی به 5 تن از پیروان بن لادن مسئولیت داد؛ در آن زمان مسئولانی در وزارت دفاع عربستان از حضور آمریکا در منطقه ناراضی بودند. افسرانی در ردههای مختلف (ارتش عربستان) عقیده داشتند که آمریکا درباره خطر صدام اغراق کرد تا بهانهای برای باقی ماندن نیروهایش در عربستان سعودی و دیگر کشورهای منطقه (خلیج فارس) داشته باشد.
با اینکه اعطای مسئولیت به این 5 اسلامگرای افراطی موجب بدترشدن اوضاع میشود؛ ولی هیچ کس حتی "عبدالله" و "سلطان" آمادگی مخالفت با تصمیم فرمانده را نداشت؛ در اوایل اکتبر 2002 به پلیس عربستان سعودی اعلام شد که دیگر نمیتواند به افسران ارتش و اطلاعات رده پایین خود اعتماد کند. برای توجیه نگرانی سعودیها، در فوریه 2003 شماری از افسران ارتش بحرین که به نظر میآمد با القاعده در ارتباط بودند، دستگیر شدند.
گسترش درگیری اسلامگرایان در ارتش، عزوزی را تشویق کرد که در سپتامبر 1997 برای اعطای کمکهایی به ارزش 100 میلیون دلار به طالبان، هماهنگی کند. وی اهمیتی نمیداد که طالبان از بن لادن که متعهد شده بود آلسعود را سرنگون خواهد کرد، حمایت میکند.
در دسامبر 1999 بادها از سمت عزوزی وزیدن گرفت و مشخص شد که از "سعد البریک" همقطار "بن لادن" حمایت مالی شده است؛ البریک به گروههای افراطی در چچن پول میداد تا نظامیان و شهروندان روس را سر ببرند.
پس از انتشار این خبرها تنها چاره نایف این بود که پول دادن به عزوزی را متوقف کند و البریک را تحت اقامت اجباری قرار دهد. ولی نایف هیچ کاری نکرد، و عزوزی همانطور که میخواست به حمایتهای میلیونی (به القاعده) ادامه داد.
* حمایت از "الاحمر" و اخوان المسلمین یمن
از نظر نایف، هیچکدام از برادران فهد نمیتوانند به یکی از مراکز پیشرفته واشنگتن دست یابند. در سال 1990 "سلطان" وزیر دفاع به حمایت مالی از "عبدالله الاحمر" رئیس جمعیت یمنی "اصلاح" و اخوان المسلمین ادامه داد. واشنگتن نیز مدارک موجود (درباره این حمایتهای مالی) را نادیده گرفت، این درحالی است که آنان در منفجر کردن ناوشکن آمریکایی "کول" دست داشتند.
واشنگتن همچنین تحولات عمیق در تفکرات "سلمان" حاکم ریاض در نیمه های 1990 را نادیده گرفت. این درحالی است که سلمان مسئول جمعیتهای خیریهای بود که از بن لادن و اخوان المسلمین حمایت مالی میکرد. فهد، نایف، سلطان و سلمان فراتر از قانون بودند، به ویژه در واشنگتن.
* سکوت آمریکا درباره حمایت عربستان از تروریسم
بار دیگر آمریکا هیچ گزینهای نداشت. اوضاع ریاض آن طوری نبود که دولت (آمریکا) سعی داشت وانمود کند، و انتقادات بسیاری از خاندان حاکم به دلیل حمایت مالی و پشتیبانی از قاتلان آمریکاییها وجود داشت. بدون شک واشنگتن آمادگی نداشت عربستان سعودی را ادب کند. آمریکا بیشترین سهم را از هزینههای تسلیحاتی صورت گرفته در عربستان میبرد. این هزینهها نیمی از هزینههای دولت عربستان بود.
سعودیها نمیتوانند قرارداد 2.7 میلیارد دلاری با شرکت بویینگ را تحمل کنند. در این قرارداد خواسته شده بود که 500 میلیون دلار پرداخت شود، ولی سعودیها فقط میتوانستند 60 میلیون دلار تأمین کنند. در اوایل سال 1997 مبلغ 2.8 میلیارد دلار برای هواپیماها اختصاص یافت، ولی امکان گنجاندن این رقم در بودجه نبود. سلطان با قرارداد یمامه پولها را به سرقت برده بود و در ژوئیه 1997 سلطان گفت که هزینه قرارداد بویینگ باید از بودجه تأمین شود. وزارت کشور برای تأمین این مبلغ خرید قطعات و تحویل هواپیماهای جدید را به تأخیر انداخت.
در اواخر سپتامبر 1996 عبدالله درباره اوضاع مالی عربستان سعودی هشداری جدی داد و سعی کرد پیامی را به دولت کلینتون بدهد. اما عبدالله نتوانست سفارت آمریکا در ریاض را مجبور به اطاعت کند. زیرا تنها مأموریت این سفارتخانه تحت فشار قرار دادن سعودیها برای پرداخت صورتحسابهایشان در زمان مشخص است.
عبدالله به بندر اعتماد نداشت و نمیخواست که او کانال ارتباطی با کاخ سفید باشد، زیرا در نهایت بندر به پدرش "سلطان" وفادار بود. بهترین کاری که عبدالله می توانست انجام دهد این بود که ازطریق ریچارد مورفی سفیر سابق کارهای خود را پیش ببرد. مورفی در کشورهای عربی فردی شناخته شده بود. در آمریکا نیز او را به عنوان کارشناس امور خاورمیانه میشناسند.
علاوه بر این، مورفی ارتباطی با اسرائیل نداشت. حداقل این چیزی بود که عبدالله از او میدانست.
عبدالله در 23 سپتامبر 1996 به مورفی گفت که آمریکا قبل از هرکار جدیدی در منطقه باید با عربستان سعودی مشورت کند. عبدالله با یاد آوری تجربه دولت بوش در جنگ خلیج فارس گفت: دولت بوش درباره هزینه (جنگ) دولت عربستان را فریب داد. پرداخت هزینه پایگاههای آمریکایی در عربستان سعودی میلیاردها دلار بیشتر هزینه داشت. (به عبارت دیگر عربستان سعودی اگر وارد مشکلات منطقهای جدید شود، دیگر نمیتواند هزینه بویینگ یا هر هزینه دیگر را بپردازد)
* درخواست عبدالله برای رهایی فوری از صدام
عبدالله گفت: دولت کلینتون باید فورا و برای همیشه از صدام رهایی یابد. در عین حال نباید اعراب فکر کنند که آمریکا در حال جنگ با مردم عراق است.
ولی در آن برهه، درخواستهای عبدالله گوش شنوایی در واشنگتن نداشت و کلینتون برای رسیدن به دور دوم ریاست جمهوری تلاش میکرد.
در همان حال، سلطان به خریدهای تسلیحاتی ادامه داد، خریدهایی که هیچکس توانایی پرداخت هزینههای آن را نداشت. در دسامبر 1996 عربستان سعودی قرارداد سلاح بیفایدهای را بست و 44 بالگرد اگوستا 412 را خرید – قراردادی که از طریق "نفت یمامه" تأمین می شد- به این معنا که مردم عربستان از این موضوع بی اطلاع بودند.
در همان ماه، سلطان دوباره وارد بازار شد و 102 جنگنده اف 16 خریداری کرد. همچنین در همان سال سعودیها قراردادی 3 میلیارد دلاری را با فرانسه امضا کردند. این درحالی بود که فقط تأخیریهای قرارداد یمامه 4.5 میلیون دلار برای عربستان هزینه داشت.
ضربه واقعی در 18 دسامبر سال 1996 وارد شد. در آن زمان "ویلیام پری" وزیر دفاع و "ارن کریستوفر" وزیر خارجه و "الگور" معاون رئیس جمهور، "بندر" را به کاخ سفید فرا خواندند. البته نه برای اطلاع از پیشرفت حاصل شده در تحقیقات (انفجار برجهای) "خبر" بلکه به دلیل عدم اجازه دادن به بندر برای رفتن به منزلش در "بوتاماک". بندر موافقت کرد که ماهانه به بوسنی 2 میلیون دلار به عنوان کمک اعطا کند.
هر مقدار که ارتباط کاخ سفید با عبدالله بیشتر میشد به همان اندازه از محبت او کاسته میشد، او علاوه بر تهدید برای کاهش قراردادهای دفاعی و هواپیمایی غیرنظامی، در خصوص اتخاذ روشی مستقل در سیاست خارجی هشدار میداد.
عبدالله همواره نامه ریچارد مورفی را مورد تأکید قرار میداد: یا سرنگونی صدام، یا رها کردن او به حال خودش و لغو تحریمها. کلینتون در خصوص سیاست عراق کاری نکرد . در عربستان هم اسلامگرایان افراطی که به ارتش نفوذ کرده بودند، از صدام حمایت میکردند.
در ژوئیه 1997 عبدالله نامهای را به نمایندگانی ویژه، جهت گشودن کانالهایی دیگر به دور از چشم آمریکا فرستاد.
در اوایل سال 1996 بهای هر بشکه نفت تقریبا 21 دلار بود، یک سال پس از آن قیمت هر بشکه به 23 دلار رسید؛ یعنی افزایشی در حدود 10 درصد.
* اطلاع عربستان از بیهوده بودن اوسلو
عبدالله دریافت که توافقنامههای اوسلو در سال 1993 دروغین بود. و این توافقنامه بر این اساس به اعراب فروخته شد که فلسطینیها امکان این را یافتند که کشوری را در کرانه باختری و غزه تشکیل دهند. ولی در سایه اوسلو هیچ کدام از شهرکها تخلیه نشد. شمار شهرک نشینان یهود در کرانه باختری از 250 هزار به 380 هزار افزایش یافت و شمار یهودیان در دره اردن نیز به 5 هزار نفر افزایش یافت که 75 درصد از آب را مصرف میکردند و بقیه را برای دو میلیون فلسطینی میگذاشتند تا زندگی کنند.
العالم
افزودن دیدگاه جدید