سوال:آیا داستان هتک حرمت به خانۀ حضرت زهرا«سلام الله علیها» در منابع اهل سنت آمده است؟ برخی می گویند چنین امری تنها افسانه ای در تاریخ است!

جواب: با نگاهی دقیق به کتب حدیثی و تاریخی اهل سنت می یابیم که این قضیه نه تنها افسانه نیست؛ بلکه یک حقیقت و واقعیّت تاریخی است که علی رغم سختگیری فوق العاده در عصر خلفا نسبت به نگارش مظلومیت اهل بیت«علیهم السلام»، دیده می شود حادثۀ هتک حرمت به بیت وحی در موارد متعددی در متون اهل سنت نقل شده که ما این منابع را به ترتیب زمان نگارش آن بیان می کنیم:

 سوال:آیا داستان هتک حرمت به خانۀ حضرت زهرا«سلام الله علیها» در منابع اهل سنت آمده است؟ برخی می گویند چنین امری تنها افسانه ای در تاریخ است!

1- ابن ابى‏شيبه، محدّث معروف اهل سنّت، در كتاب «المصنّف»

ابوبكر ابن ابى‏شيبه (159- 235) مؤلف كتاب المصنّف که شیخ بخاری نیز بوده است، وی به سندى صحيح چنين نقل مى‏كند:

«إِنَّهُ حينَ بُويِعَ لِأبي بَكْرٍ بَعْدَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كانَ عَليٌّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلانِ عَلى‏ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّه، فَيُشاوِرُونَها وَ يَرْتَجِعُونَ في أَمْرِهِمْ. فَلَمَّا بَلَغَ ذلِكَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ خَرَجَ وَ دَخَلَ عَلى‏ فاطِمَةَ، فَقالَ:

يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه و آله وَ اللَّهِ ما أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْنا مِنْ أَبِيكِ وَ ما مِنْ أَحَدٍ أَحَّبَ إِلَيْنا بَعْدَ أَبيكِ مِنْكِ، وَ أيْمُ اللَّهِ ما ذاكَ بِمانِعي إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ أَمرْتُهُمْ أَنْ يُحْرَقَ عَلَيْهِمُ الْبَيْتَ.

قالَ: فَلَمّا خَرَجَ عُمَرُ جاؤُوها، فَقالَتْ: تَعْلَمُونَ أنَّ عَمَرَ قَدْ جاءَني، وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُم لَيَحرِقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ، وَ أيْمُ اللَّهِ لَيْمِضَيَّن لِما حَلَفَ عَلَيْه»؛«هنگامى كه مردم با ابى‏بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى‏پرداختند، و اين مطلب به عمر بن‏خطّاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب‏ترين فرد براى ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستى؛ ولى سوگند به خدا اين محبّت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.

اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على«عليه السلام» و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به على«عليه السلام»و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را هنگامى كه شما در آن هستيد آتش مى‏زنم، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى‏دهد».[1]

 

2- بلاذرى، محدّث بزرگ ديگر اهل‏سنّت، دركتاب «انساب‏الاشراف»

احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى (م 279) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب انساب الاشراف بدين نحو نقل مى‏كند:

«إِنَّ أَبابَكرٍ أَرْسَلَ إلى‏ عَليٍّ يُريدُ الْبَيْعَةَ فَلَمْ يُبايِعْ، فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتيلةٌ! فَلَقيَتْهُ فاطِمَةُ عَلَى الْبابِ.فَقالَتْ فاطِمَةُ: يَابْنَ الْخَطّاب، أَتَراكَ مُحْرِقاً عَليَّ بابي؟ قالَ: نَعَمْ، وَذلِكَ أَقْوى‏ فيما جاءَ بِهِ ابُوكِ ....»؛ «ابوبكر به دنبال على«عليه السلام»فرستاد تا بيعت كند؛ ولى على«عليه السلام»از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتش‏زا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه‏رو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطّاب، مى‏بينم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت:بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!».[2]

 

3-ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»

مورّخ شهير عبداللَّه بن مسلم بن قتيبه دينورى (212- 276) از پيشوايان ادب، نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى و مؤلف كتاب تأويل مختلف الحديث، و ادب الكاتب و ... است.[3] وى در كتاب الامامة و السياسة چنين مى‏نويسد:

«إنّ أبابَكْرٍ (رض) تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَيْعَتِهِ عِنْدَ عَليّ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ في دارِ عَليٍّ، فَأَبَوْا أَنْ يَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْلأَحْرَقَنَّها عَلى‏ مَنْ فيها، فَقيلَ لَهُ: يا أبا حَفصٍ إِنَّ فيها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ! »؛«ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سر برتافتند و در خانه على گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه على«عليه السلام»آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج ازخانه امتناع ورزيدند در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش مى‏زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!».[4]

ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناك‏تر و دردناك‏تر نوشته است، او مى‏گويد:

«ثُمَّ قامَ عَمُرُ فَمَشى‏ مَعَهُ جَماعَةٌ حَتّى‏ أَتَوْا فاطِمَةَ فَدقُّوا الْبابَ فَلَمَّا سَمِعَتْ أصْواتَهُم نادَتْ بِأَعْلى‏ صَوْتِها يا أَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّه ماذا لَقينا بَعْدَكَ مِنْ ابنِ الْخَطّابِ وَ ابنِ أبي‏ الْقُحافة فَلَمّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَها وَ بُكائَها انْصَرَفُوا وَ بَقِيَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلَيّاً فَمَضَوْا بِهِ إلى‏ أبي بَكْرٍ فَقالُوا لَهُ بايِعْ، فَقالَ: إنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَه؟ فَقالُوا: إِذاً وَاللَّهِ الَّذي لا إلهَ إِلّا هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَكَ ...!»؛«عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، درِ خانه را زدند،هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصيبتهايى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى‏قحافه رسيد، افرادى كه همراه عمر بودند هنگامى كه صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند؛ ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى‏بكر بردند و به او گفتند: بيعت كن، على«عليه السلام» گفت: اگر بيعت نكنم چه مى‏شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى‏زنيم ...».[5]

اين بخش از تاريخ براى علاقه‏مندان به شيخين قطعاً بسيار سنگين و ناگوار است، لذا برخى در صدد بر آمدند در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ، اين كتاب را از آثار او مى‏داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى‏كند، متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، در حالى كه همان مطالب در شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد آمده است.

زركلى در كتاب الأعلام اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مى‏داند و مى‏افزايد: برخى از علما در اين نسبت نظرى دارند؛ يعنى شك و ترديد را به ديگران نسبت مى‏دهد؛ نه به خويش.[6]الياس سركيس نيز اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مى‏شمارد.[7]

 

4- طبرى در کتاب«تاریخ الطبری:الرسل و الملوک»

مورّخ معروف محمد بن جرير طبرى (م 310) در تاريخ خود رويداد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى‏كند:

«أتى‏ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ مَنْزِلَ عَليٍّ وَ فيهِ طَلْحَةٌ وَ الزُّبَيْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِينَ، فَقالَ وَاللَّهِ لَأَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ إلى الْبَيْعَةِ، فَخَرَج عَلَيْهِ الزُّبيرُ مُصْلِتاً بِالسَّيْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّيْفُ مِنْ يَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَيْهِ فَأَخَذُوهُ»؛«عمر بن خطّاب به خانه على آمد در حالى كه طلحه و زبير و گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى‏كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد، شمشير از دستش افتاد و ديگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».[8]

 

 

 

 

 

5- ابن عبد ربّه و كتاب «العقد الفريد»

شهاب الدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسى مؤلف كتاب‏العقد الفريد (م 463) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده است. وى تحت عنوان كسانى كه از بيعت ابى‏بكر تخلف جستند، مى‏نويسد:

«فَأمّا عَليٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُّبَيرُ فَقَعَدُوا فِي بَيْتِ فاطِمَةَ حَتّى بَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُوبَكْرُ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ لِيُخْرِجَهُمْ مِنْ بَيْتِ فاطِمَةَ وَ قالَ لَهُ: إنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَسٍ مِنْ نارٍ أَنْ يُضرِمَ عَلَيْهِمُ الدَّارَ، فَلَقِيَتْهُ فاطِمَةُ فَقالَ: يا ابْنَ الْخَطَّابِ أَجِئْتَ لِتَحْرِقَ دارَنا؟! قالَ: نِعَمْ، أوْ تَدْخُلُوا فيما دَخَلَتْ فيهِ الأُمَّةُ!»؛«على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر، عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! عمر بن خطّاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه‏رو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطّاب آمده‏اى خانه ما را بسوزانى؟ او در پاسخ گفت: بلى مگر اينكه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!».[9]

6- ابن تیمیه حرانی

ابن تيميّه نيز اصل قضيّه را منكر نمى‏شود، امّا دست به توجيه مى‏زند و مى‏گويد: «او به خانه حمله كرد تا ببيند آيا از اموال خداوند كه بايد تقسيم شود، چيزى در آن‏جا يافت مى‏شود كه آن را به مسلمانان برساند.[10]

 

اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت پذیرفته، اما اینکه این تهدید عملی شد ویا خیر؟ و اينكه اين‏گونه بيعت اساسا چه ارزشى دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است؛ امادر برخی از منابع اهل سنت علاوه بر نقل تهدید به آتش کشیدن؛ قضایای بعد از آن نیز نقل شده است که توجه شما را بدان جلب می کنم:

 

7- ابوعبيد و كتاب «الاموال»

ابوعبيد، قاسم بن سلام (م 224) در كتاب الأموال كه مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مى‏نويسد:

«عبدالرّحمن بن عوف مى‏گويد: در بيمارى ابوبكر براى عيادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زياد گفت: اى كاش سه چيز را كه انجام داده‏ام، انجام نمى‏دادم، اى كاش سه چيز را كه انجام نداده‏ام، انجام مى‏دادم. همچنين آرزو مى‏كنم سه چيز را از پيامبر

سؤال مى‏كردم؛ يكى از آن سه چيزى كه انجام داده‏ام و آرزو مى‏كنم اى كاش انجام نمى‏دادم اين است كه: «وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكْشِفْ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ إنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ؛ اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى‏گشودم و آن را به حال خود وامى‏گذاشتم، هر چند براى جنگ بسته شده بود».[11][12]

ابوعبيد هنگامى كه به اينجا مى‏رسد به جاى جمله: «لم أكشف بيت فاطمة و تركته ...» مى‏گويد: «كذا و كذا» و اضافه مى‏كند كه من مايل به ذكر آن نيستم!

ابوعبيد، هر چند روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سر برتافته؛ ولى محقّقان كتاب الأموال در پاورقى[13] مى‏گويند: جمله‏هاى حذف شده در كتاب ميزان الاعتدال[14] به نحوى كه بيان گرديد وارد شده است، افزون بر آن، طبرانى در معجم خود و ابن عبد ربّه در عقد الفريد و افراد ديگر جمله‏هاى حذف شده را آورده‏اند.

 

8- طبرانى و «معجم الكبير»

ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260- 360) كه ذهبى درميزان الاعتدال وى را معتبر مى‏داند.[15] در كتاب المعجم الكبير كه كراراً چاپ شده، آنجا كه درباره ابوبكر و خطبه‏ها و وفات او سخن مى‏گويد، يادآور مى‏شود:

ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد و گفت: اى كاش سه چيز را انجام نمى‏دادم، سه چيز را انجام مى‏دادم و سه چيز را از رسول خدا سؤال مى‏كردم:

«أمّا الثَّلاثُ اللَّائي‏ وَدَدْتُ أنّى‏ لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، فَوَدَدْتُ أنّي لَمْ أَكُنْ أكْشِفَ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ ...؛ آن سه چيزى كه آرزو مى‏كنم كه اى كاش انجام نمى‏دادم، آرزو مى‏كنم اى كاش حرمت خانه فاطمه را هتك نمى‏كردم و آن را به حال خود واگذار مى‏كردم!».[16]

اين تعبيرات به خوبى نشان مى‏دهد كه تهديدهاى عمر عملى شد و درِ خانه را به زور (يا با آتش زدن) گشودند.

 

9- نقل دیگری از ابن عبد ربّه و «عقد الفريد»

ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف كتاب العقد الفريد (م 463) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى‏كند:«من در بيمارى ابى‏بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، اوگفت: آرزو مى‏كنم كه‏اى كاش سه چيز را انجام نمى‏دادم و يكى از آن سه چيز اين است: «وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكْشِفُ بَيْتَ فاطِمَةَ عَنْ شي‏ءٍ وَإنْ كانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ؛ اى كاش خانه فاطمه را نمى‏گشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند».[17]

 

10- سخن نظّام در كتاب «الوافى بالوفيات»

ابراهيم بن سيار نظّام معتزلى (160- 231) كه به دليل زيبايى كلامش در نظم ونثر به نظّام معروف شده است در كتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه«عليها السلام»را نقل مى‏كند. او مى‏گويد:

«إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّى ألْقَتِ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها؛ عمر در روز اخذ بيعت براى ابى‏بكر، بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!».[18]

 

11- مبرّد در كتاب «كامل»

ابن ابى الحديد مى‏نويسد: محمد بن يزيد بن عبدالاكبر بغدادى (210- 285) اديب، و نويسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در كتاب الكامل، از عبدالرحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را مى‏نويسد، و چنين يادآور مى‏شود:«وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكُنْ كَشَفْتُ عَنْ بَيْتِ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ لَوْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ».[19]

 

12- مسعودى و «مروج الذهب»

مسعودى (م 325) در مروج الذهب مى‏نويسد: «آنگاه كه ابوبكر در حال احتضار بود چنين گفت:سه چيز انجام دادم و تمنّا مى‏كردم كه اى كاش انجام نمى‏دادم؛ يكى از آن سه چيز اين بود: َوَدَدْتُ أنّي لَمْ أَكُنْ فَتَّشْتُ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ ذَكَرَ في ذلِكَ كَلاماً كَثيراً!؛ آرزو مى‏كردم كه اى كاش حرمت خانه زهرا را هتك نمى‏كردم. وى در اين مورد سخن زيادى گفته است!!».[20]

مسعودى با اينكه نسبت به اهل‏بيت گرايشهاى موافقى دارد؛ ولى اينجا از بازگويى سخن خليفه خوددارى كرده و با كنايه رد شده است. البتّه سبب را خدا مى‏داند والبتّه بندگان خدا هم اجمالًا مى‏دانند!

نقل دیگری از مسعودى در مروج الذهب :

«عُرْوَة بن زبير» براى توجيه اعمال برادرش «عبداللَّه بن ‏زبير»كه بنى هاشم را در شِعْب محصور ساخته و هيزم جمع كرده بود تا آن‏ها را بسوزاند، مگر اين كه با او بيعت كنند مى‏ گويد:

عمر نيز هيزم آماده كرده بود تا خانه را بر كسانى كه از بيعت با ابوبكر سر باز زده بودند بسوزاند.

«وكان عروة بن الزبير يعذر أخاه عبد الله في حصر بنى هاشم في الشعب ، وجمعه الحطب ليحرقهم ويقول : إنما أراد بذلك ألا تنتشر الكلمة ، ولا يختلف المسلمون ، وان يدخلوا في الطاعة ، فتكون الكلمة واحدة ،كما فعل عمر بن الخطاب ببنى هاشم لما تأخروا عن بيعة أبى بكر ، فإنه أحضر الحطب ليحرق عليهم الدار»[21]

 

13- ذهبى و كتاب «ميزان الاعتدال»

ذهبى در كتاب ميزان الاعتدال از محمّد بن احمد كوفى حافظ نقل مى‏كند كه در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابى‏دارم، محدّث كوفى (م 357)، اين خبر خوانده شد:

«إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّى أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ؛ عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد!».[22]

 

14- عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»

وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است و ما به نقل يكى از آنها بسنده مى‏كنيم:

«عمر گفت: وَالّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ، لَيَخْرُجَنَّ أَوْ لَأحْرَقَنّها عَلى‏ مَنْ فيها ...! قالَتْ له طائفة خافت اللَّهَ ورَعَتِ الرَّسولَ في عقبه: يا أباحَفْصٍ، إِنَّ فيها فاطِمَةَ ...»! فَصاحَ: لايُبالي وَ إن ...! وَ اقْتَرَبَ وَ قَرَعَ الْبابَ، ثُمَّ ضَرَبَهُ وَ اقْتَحَمَهُ ... وَ بَدالَهُ عَليّ ... وَ رَنَّ حينَذاكَ صَوْتُ الزَّهْراءِ عِنْدَ مَدْخَلِ الدَّارِ ... فَإنْ هِيَ إلّاطَنينَ اسْتِغاثَةٍ ..»؛«قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مى‏زنم.عدّه‏اى كه از خدا مى‏ترسيدند و پس از پيامبر صلى الله عليه و آله رعايت منزلت او را مى‏كردند، گفتند:

اى اباحفص، فاطمه در اين خانه است. بى پروا فرياد زد: باشد!. نزديك شد، در زد، سپس بر در كوبيد و وارد خانه شد.على«عليه السلام» پيدا شد ...طنين صداى زهرا در نزديكى مدخل خانه بلند شد ... اين ناله استغاثه او بود ...!».[23]

 

اين بحث را با حديثی از مقاتل ابن عطيّه در كتاب الامامة و الخلافة پايان مى‏دهيم.

او در اين كتاب چنين مى‏نويسد:

«إنّ أبابكر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَيْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النَّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّيْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذاً وَ جَماعَةً إلى‏ دارِ عَليٍ وَ فاطِمَةَ عليهما السلام وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى‏ دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدَّارِ! ...»؛«هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه«عليهما السلام»فرستاد. عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد ...».

در ذيل اين روايت، تعبيرات ديگرى است كه قلم از بيان آن عاجز است.

با توجه به مطالب فوق به این نتیجه می رسیم که چنین جسارتی به بیت وحی صورت پذیرفته و هرگز قابل انکار و یا توجیه نیست.

[1] . مصنف ابن ابى‏شيبه، ج 8، ص 572، كتاب المغازى‏، چاپ دارالفکر لبنان.

[2] . انساب الأشراف، ج 1، ص 586، چاپ دار معارف، قاهره.

[3] . الاعلام زركلى، ج 4، ص 137.

[4] . الامامة و السياسة ابن قتيبه،ج1، ص19، چاپ موسسه حلبی.

[5] . . همان مدرك، ص 20.

[6] . معجم المطبوعات العربية، ج 1، ص 212.

[7] . الاعلام زركلى، ج 4، ص 137( چاپ دارالعلم للملايين، بيروت)

[8] . تاريخ طبرى، ج 2، ص 443، چاپ بيروت.

[9] . عقد الفريد، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة هلال.

[10] .منهاج السنة، ج8ص208.چاپ موسسه قرطبة.« إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه».

[11] . الأموال،ص144/353.

[12] .همجنین طبری در تاریخش، ج2ص619،چاپ موسسه اعلمی؛ و متقی هندی در کنزالعمال،ج5،ص631،ح14113،جاپ موسسة الرسالة؛ و ابن عسکر در تاریخ مدینه دمشق،ج30ص420،چاپ دارالفکر؛ وابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه،ج20ص24،چاپ موسسه اسماعیلیان، این نقل را بیان نموده اند.

[13] . الأموال، پاورقى 4، چاپ نشر كليات ازهرية، نيز ص 144، چاپ بيروت. ابن عبد ربّه در عقد الفريد، ج 4، ص 93 نيز آن را نقل كرده است.

[14] .میزان الاعتدال،ج3ص109، چاپ دارالمعرفة؛ لسان المیزان،ج4،ص189،چاپ موسسه اعلمی.

[15] . ميزان الاعتدال، ج 2، ص 195.

[16] . معجم الكبير طبرانى، ج 1، ص 62، ح 34، تحقيق حمدى عبدالمجيد سلفى.

[17] . عقد الفريد، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة الهلال.

[18]. الوافى بالوفيات، ج 6، ص 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستانى، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفة، بيروت. در ترجمه نظّام به كتاب« بحوث فى الملل والنحل»، ج 3، ص 248- 255 مراجعه شود.

[19] . شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد، ج 20ص24،چاپ موسسه اسماعیلیان.

[20] . مروج الذهب، ج 2، ص 301، چاپ دارالاندلس، بيروت.

[21] . مروج الذهب: 3/ 86، اين سخن را ابن ابى الحديد نيز از قول مسعودى در شرح نهج البلاغه،ج 20،ص147، موسسه اسماعیلیان آورده است.

[22] . ميزان الاعتدال، ج 1، ص 139، شماره 552.

[23] . عبدالفتاح عبدالمقصود، على بن ابى‏طالب، ج 4، ص 276- 277.

افزودن دیدگاه جدید