غيبت صغري و كبري و نواب اربعه
پس از شهادت امام يازدهم (عليه السلام) از سال 260 قمري تا سال 329 يعني حدود 69 سال دورهي «غيبت صغري» بود, و از آن پس تاكنون و تا آنگاه كه امام قائم (عليه السلام) ظهور فرمايد، دورهي «غيبت كبري» است.
در غيبت صغري, رابطهي مردم با امام (عليه السلام) بكلي قطع نشد اما محدود بود, و هر فردي از شيعه ميتوانست بوسيلهي «نواب خواص» كه از بزرگان شيعه بودند، مشكلات و مسائل خود را به عرض امام برساند و توسط آنان پاسخ دريافت دارد و احياناً به حضور امام شرفياب شود. اين دوره را ميتوان آمادگي براي غيبت كبري دانست كه در آن ارتباط قطع شد و مردم موظف شدند در امور خود به نواب عام يعني فقها و آگاهان به احكام شرع مراجعه كنند.
نواب اربعه
در زمان غيبت صغري, چهارتن از بزرگان شيعه وكيل و سفير و نائب خاص امام زمان (عليه السلام) بودند كه خدمت آن حضرت ميرسيدند و وكالتشان به خصوص مورد تأييد بود, و پاسخهاي امام در حاشيهي نامههاي سؤالي, توسط آنان بدست مردم ميرسيد.
نواب اربعه به ترتيب عبارتند از:
1ـ جناب ابوعمرو عثمان بن سعيد عَمري(به فتح عين و سكون ميم)
2ـ جناب ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عَمري
3ـ جناب ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي
4ـ جناب ابوالحسن علي بن محمد سَمَري(بفتح سين و ميم)
«ابوعمرو عثمان بن سعيد» مورد اعتماد مردم و جليل القدر و وكيل حضرت هادي و حضرت عسكري (عليهماالسلام) بود.
مرحوم محقق داماد در كتاب «صراط مستقيم» نوشته است: «شيخ موثق عثمان بن سعيد عمري نقل كرده است كه «ابن ابي غانم قزويني» گفت: امام عسكري (عليه السلام) در حاليكه فرزندي نداشت، رحلت كرد! و شيعيان با او نزاع و مجادله كردند و به ناحيهي مقدسهي (امام) نامه نوشتند, نامهاي بدون مركب, يعني مطالب خود را با قلم خشك روي كاغذ سفيد نوشتند تا پاسخ آن نشانه و آيه و معجزهاي باشد؛ جواب از ناحيهي امام به اين شرح صادر شد:
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوند ما و شما را از گمراهي و فتنهها محفوظ بدارد, خبر شك و ترديد گروهي از شما در دين و در ولايت وليّ امرشان به ما رسيد, اين خبر ما را متأثر و اندوهگين ساخت, البته اين تأثر براي شماست نه براي خودمان, زيرا خدا با ما و حق با ماست, كسي كه از ما دور شود موجب وحشت ما نميگردد, ما ساخته و پرداخته پروردگارمان هستيم و آفريدگان ساخته و پرداختهي ما (ما از فيوضات الهي بهرهوريم و مردم از فيوض ما بهرهور ميشوند), چرا در شك غوطهوريد آيا نميدانيد آنچه از امامان شما رسيده واقع خواهد شد (امامان گذشته خبر دادند كه قائم (عليه السلام) غيبت خواهد كرد.) آيا نديديد چگونه خدا از زمان حضرت آدم تا زمان امام گذشته، همواره پناهگاههايي قرار داد كه مردم به سوي آنها بروند و نشانههايي كه مردم به وسيلهي آنها هدايت يابند, هرگاه پرچمي پنهان شد پرچمي ديگر آشكار گشت, و هر وقت ستارهاي افول كرد ستارهاي ديگر درخشيد, آيا پنداشتهايد كه خداود پس از آنكه امام گذشته (امام يازدهم) را قبض روح فرمود و بسوي خود برد, دين خود را باطل و سبب و وسيلهي ميان خود و خلق را قطع كرده است, هرگز چنين نيست و نخواهد بود تا قيامت برپا گردد و امر خدا ظاهر شود در حاليكه خوشايندشان نباشد. پس از خدا بپرهيزيد و تسليم ما باشيد و امر را به ما برگردانيد, من شما را نصيحت كردم و خدا گواه بر من و شماست.»
«عثمان بن سعيد» پيش از وفات به فرمان امام عصر (عليه السلام) فرزند خود «ابوجعفر محمد بن عثمان» را به جانشيني خود و نيابت امام معرفي كرد.
«محمد بن عثمان» نيز همچون پدر از بزرگان شيعه و در تقوي و عدالت و بزرگواري مورد اعتماد و احترام شيعيان بود, و قبلاً نيز حضرت عسكري (عليه السلام) نسبت به او و پدرش اظهار اعتماد و اطمينان فرموده بود, و مرحوم شيخ طوسي مينويسد: شيعه بر عدالت و تقوي و امانت او اتفاق داشتند.
اين بزرگوار پيش از مرگ، از روز وفات خود خبر داد, و در همان روز, درگذشت. و پيش از رحلت گروهي از بزرگان شيعه نزد او آمدند, و «ابوالقاسم بن روح نوبختي» را به امر امام زمان (عليه السلام) براي سفارت و ارتباط با امام معرفي كرد و فرمود: او قائم من است و به او مراجعه كنيد.
حسين بن روح نوبختي: جناب ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي نزد موافق و مخالف عظمت و بزرگي ويژهاي داشت, و به عقل و بينش و تقوي و فضيلت مشهور بود, و عموم فرقههاي مختلف مذهبي به او توجه داشتند.
ابوالحسن سَمَري: مؤلف كتاب «منتهي الآمال» دربارهي نائب چهارم جناب ابوالحسن علي بن محمد سمري مينويسد: «جلالت قدر او آنچنان زياد است كه نيازي به توصيف ندارد.»
آن بزرگوار به فرمان امام عصر ارواحنا فداه پس از حسين بن روح عهده دار نيابت امام (عليه السلام) و رسيدگي به امور شيعيان گرديد.
«علي بن محمد سمري» در سال 329 هجري درگذشت و پيش از وفاتش گروهي از شيعيان نزد او گرد آمدند و پرسيدند پس از تو چه كسي جانشين تو خواهد بود؟
پاسخ داد: من مأمور نشدهام كه در اين مورد به كسي وصيت كنم.
و نيز توقيعي را كه از سوي امام غائب (عليه السلام) در اين باره صادر شده بود به شيعيان نشان داد, آنان از روي توقيع استنساخ كردند, و مضمون آن چنين بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
اي علي بن محمد سمري خداوند در مصيبت تو پاداش برادرانت را عظيم دارد, تو تا شش روز ديگر از دنيا خواهي رفت, پس امور خويش را فراهم آور و به هيچكس وصيت مكن كه پس از تو جانشين تو شود, به تحقيق «غيبت كبري» واقع شد و ظهوري نخواهد بود تا آنگاه كه خداي متعال فرمان دهد, و آن پس از مدت طولاني و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم است, و بزودي افرادي نزد شيعيان من مدعي مشاهده ـ و ارتباط با امام غائب بعنوان نائب خاص ـ ميشوند, آگاه باشيد كه هر كس پيش از «خروج سفياني» و پيش از «صيحه», چنين ادعايي نمايد (منظور ادعاي رؤيت بعنوان سفارت و نيابت است) دروغگو و افترا زننده است, و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.»
و روز ششم جناب ابوالحسن سمري از دنيا رفت, و در «خيابان خلنجي» كنار «نهر آبي عتاب» دفن گرديد.
نائبان خاص امام زمان (عليه السلام) از پرهيزگارترين و شريفترين مردان عصر خويش و بسيار مورد اعتماد و اطمينان شيعيان بودند, در طول سالهاي «غيبت صغري» شيعيان پرسشها و مشكلات خود را به آن بزرگواران عرضه ميداشتند, و امام (عليه السلام) پاسخ را توسط آنان براي شيعيان مي فرستادند, در آن هنگام اين گونه ارتباط براي همه ممكن بود, و حتي برخي از شايستگان توانستند توسط نائبان خاص خدمت امام شرفياب و به ديدار آن عزيز موفق شوند.
كرامات و معجزاتي كه در اين دروه از ناحيهي امام (عليه السلام) و بوسيلهي نايبان خاص بروز ميكرد، شيعيان را نسبت به آنان مطمئنتر ميساخت؛ مرحوم شيخ طوسي در كتاب «احتجاج» مينويسد:
«هيچيك از نائبان خاص امام عصر ارواحنا فداه به نيابت قيام نكرد مگر با فرمان صريحي از جانب امام (عليه السلام) و نيز با تعيين و نصب و معرفي نائب قبلي, و شيعه نيز گفتار هيچيك را نپذيرفت مگر بعد از بروز نشانه و معجزهاي به دست هر يك از آنان از طرف امام عصر (عليه السلام) كه براستي گفتار و درستي نيابتشان دلالت ميكرد...».
بهر صورت با پايان گرفتن دوران «غيبت صغري»، دوران «غيبت كبري» آغاز شد و هنوز ادامه دارد؛ در زمان غيبت صغري مردم ميتوانستند پاسخ مسائل خود را از امام توسط نايب خاص دريافت دارند، ولي در اين زمان اين كار ممكن نيست، و مردم بايد مسائل خود را به نواب عام آن بزرگوار عرضه كنند و پاسخ آن مسائل را از آنان بگيرند, زيرا نظر آنان به حكم تخصصي كه دارند و نيز به حكم رواياتي كه وارد شده حجت است؛ «مرحوم كشّي» مينويسد توقيعي از ناحيهي امام (عليه السلام) صادر شد كه در آن فرمودهاند: «عذر و بهانهاي براي هيچيك از دوستان ما در تشكيك نسبت به آنچه ثقات ما از ما نقل ميكنند نيست, دانستند كه ما سرّ خود را به آنان واگذار كرديم و به آنان داديم.»
و نيز شيخ طوسي و مرحوم شيخ صدوق و شيخ طبرسي از اسحاق بن عمار نقل كردهاند كه گفت: مولاي ما حضرت مهدي (عليه السلام) (در مورد وظيفهي شيعه در زمان غيبت) فرموده است: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فإنّهم حجتي عليكم و أنا حجة الله عليهم»؛ در حوادث و پيشامدهايي كه واقع ميشود به روايت كنندگان حديث ما رجوع كنيد كه آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان ميباشم.
مرحوم طبرسي نيز در كتاب «احتجاج» از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است كه ضمن حديثي فرمودهاند:
«و اما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه»؛ هر يك از فقها كه مراقب نفسش و نگهبان دينش و مخالف هوي و هوسش, و مطيع فرمان مولايش (يعني ائمه علهيم السلام) باشد، بر عوام لازم است كه از او تقليد كنند.
بدين ترتيب امور مسلمين در زمان غيبت كبري به دست فقها قرار گرفت كه با نظر ايشان بايد انجام و جريان يابد, گرچه منصب فتوي و قضاوت و حكم براي فقهاء از پيش توسط ائمه معصومين جعل شده بود، ولي رسميت مرجعيت و زعامت فقهاء اسلام از اين تاريخ پديد آمد و تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.
افزودن دیدگاه جدید