ماجرای هجوم مردم و بیعت با حضرت علی علیه السلام
پنجمین بخش از زندگانی مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
از خلافت تا شهادت
چگونگى بيعت با اميرمؤمنان (علیه السلام)
عثمان به دنبال فساد مالى و ادارى، تصرفهاى غيرمجاز و صد در صد غير مشروع در بيت المال و همچنين گماشتن افراد نا ليق از بنى اميه و خويشان خود در رأس مناصب دولتى و بالاخره بر اثر كنار زدن افراد شايسته اعم از مهاجران و انصار، و سپردن مقدرات امت اسلامى به دست بنى اميه، خشم مردم را برانگيخت و چون به اعتراضها و درخواستهاى مكرر و مشروع مسلمانان در مورد تغيير استانداران و فرمانداران فاسد، ترتيب اثر نداد، سرانجام شورش و انقلاب بر ضد حكومت وى به وجود آمد و منجر به قتل او گرديد و سپس مردم با على (علیه السلام) به عنوان خلافت بيعت كردند. از اين لحاظ حكومت على (علیه السلام) كه پس از قتل عثمان روى كار آمد، يك حكومت انقلابى و حاصل شورش مردم بر ضد مفاسد و مظالم حكومت پيشين بود.
يكى از نمونه هاى فساد حكومت عثمان اين بود كه وى «حكم بن ابى العاص» را با پسرش «مروان» كه پيامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وى را به طائف تبعيد كرده بود و حتى ابوبكر و عمر در زمان حكومتشان جرأت برگرداندن وى را پيدا نكرده بودند، به مدينه برگرداند و دختر خود را به مروان تزويج كرد و حتى مسئوليت دفتردارى خلافت را به مروان سپرد، و اين موضوع خشم مردم را برانگيخت.
خانه عثمان به مدت چهل و نه روز از طرف انقلابيون در محاصره بود.(1) هر موقع عثمان مى خواست نرمش نشان بدهد، مروان بيشتر خشم مردم را بر مى انگيخت. سرانجام مسلمانان خشمگين به خانه عثمان ريختند و او را به قتل رساندند.
موقعيت درخشان على (علیه السلام)
انقلابيون تنها در فكر كنار زدن عثمان بودند و هر چند در مدت محاصره خانه عثمان، اسم على (علیه السلام) بر سر زبانها بود، اما برنامه روشنى براى آينده نداشتند، لذا وقتى كه عثمان را كشتند تازه با مشكل انتخاب خليفه روبرو شدند.
از طرف ديگر، از ميان اعضاى شوراى شش نفرى كه عبارت بودند از: على، عبدالرحمن بن عوف، عثمان، طلحه، زبير و سعد بن ابى وقاص، دو نفر از آنان يعنى عبدالرحمن بن عوف و عثمان از دنيا رفته بودند و در بين چهار نفر موجود، على (علیه السلام) از همه محبوبتر بود و از حيث فضيلت و سابقه درخشان در اسلام، هيچ كدام از آنان به پايه او نمى رسيدند، و همين معنا مردم را بيشتر به سوى على (علیه السلام) مى كشانيد.
على (علیه السلام) با ارزيابى اوضاع و ملاحظه دگرگونيهايى كه در زمان عثمان رخ داده بود، و نيز دورى و بيخبرى فاحش مسلمين از اسلام اصيل نخستين، خوب مى دانست كه حكومت كردن بعد از فساد و آلودگى دوران حكومت عثمان بسيار مشكل است و مردم، بويژه سران قوم، زيربار اصلاحات مورد نظر او نمى روند و عدالت او را تحمل نمى كنند. از اينرو وقتى كه انقلابيون به حضرت پيشنهاد بيعت كردند، نپذيرفت.
به اتفاق مورخان عثمان در ذيحجه سال 35هجرى كشته شد، اما در مورد روز واقعه اختلاف دارند.(2) در عين حال اين نكته مسلم است كه بين قتل او و بيعت مردم با على (علیه السلام) دست كم چهار پنج روز فاصله بوده است.(3) در اين چند روز مردم در تحير و بلاتكليفى به سر مى بردند.
در اين مدت، رهبران انقلاب به حضرت مراجعه مى كردند، ولى او چندان خود را نشان نمى داد، و چون درخواست قبول بيعت مى كردند، از آنجا كه اوضاع را براى قبول خلافت نامساعد مى ديد و با اين پيشنهاد حجت را بر خود تمام نمى دانست، مى فرمود:
«مرا واگذاريد و به سراغ شخص ديگرى برويد، زيرا ما به استقبال وضعى مى رويم كه چهره هاى مختلف و جهات گوناگونى دارد (اوضاع مبهم و پيچيده است)، دلها بر اين امر استوار و عقلها ثابت نمى مانند، ابرهاى فساد، فضاى جهان اسلام را تيره و راه مستقيم ناشناخته مانده است.
آگاه باشيد كه اگر دعوت شما را اجابت كنم، بر طبق علم خويش با شما رفتار خواهم كرد و به سخن اين و آن و سرزنش ملامتگران گوش فرا نخواهم داد، اما اگر مرا رها كنيد، من هم مانند يكى از شما خواهم بود، شايد من شنواتر و مطيع تر از شما نسبت به خليفه شما باشم، و من وزير و مشاورتان باشم، بهتر از آن است كه امير و رهبرتان گردم.»(4)
اما چون رفت و آمدها زياد شد و درخواستهاى مصرانه مسلمانان افزايش يافت و سيل مردم خسته از مظالم پيشين و مشتاق عدالت، به در خانه حضرت سرازير گرديد، امام احساس وظيفه كرد و ناگزير بيعت مردم را پذيرفت.
امام در چند جاى نهج البلاغه از استقبال پرشور و پافشارى مردم هنگام درخواست بيعت ياد نموده است. از آن جمله مى فرمايد:
«مردم همانند شتران تشنه كامى كه به آب برسند و ساربان رهايشان ساخته و افسار از سر آنها برگيرد، بر من هجوم آوردند، به يكديگر تنه مى زدند و فشار مى آوردند، آنچنانكه گمان كردم مرا خواهند كشت، يا برخى، برخى ديگر را به قتل خواهند رسانيد، سپس اين موضوع (قبول خلافت) را زير و رو كردم، همه جهاتش را سنجيدم به طورى كه خواب را از چشمم ربود.»(5)
در جاى ديگر صحنه پرشور ازدحام مردم بر گرد وجود خويش را مجسم ساخته، تابلوى گويايى از خوشحالى و شور و هيجان مردم پس از دريافت خبر قبول بيعت توسط آن حضرت، ترسيم مى كند و مى فرمايد:
«شما دستم را (براى بيعت) گشوديد و من بستم، شما آن را به سوى خود كشيديد و من آن را عقب كشيدم، پس از آن همچون شتران تشنه كه در روز آب خوردن به آبشخور حمله مى كنند و به يكديگر تنه مى زنند، در اطراف من گرد آمديد، آنچنان كه بند كفشم پاره شد، عبا از دوشم افتاد، و ضعيفان زير دست و پا رفتند.
آن روز سرور و خوشحالى مردم به خاطر بيعت با من چنان شدت داشت كه خردسالان به وجد آمده بودند، پيران خانه نشين با پاى لرزان براى ديدن منظره بيعت به راه افتاده بودند، و بيماران براى مشاهده اين صحنه از بستر بيمارى بيرون خزيدند...».(6)
امام در خطبه «شقشقيه» نيز در زمينه استقبال پرشور مردم و نيز درباره رمز قبول خلافت سخن گفته است:
«چيزى كه مرا به هراس افكند، اين بود كه مردم همچون يالهاى كفتار، با ازدحام و تراكم، از هر طرف به سوى من هجوم آورده و مرا احاطه كردند، به طورى كه حسن و حسين زير دست و پا ماندند،(7) هر طرف جامه ام پاره شد، و مانند گله گوسفند دور من جمع شدند. سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه آن جمعيت براى بيعت گرداگردم جمع شده و به يارى برخاستند و از اين جهت حجت تمام شد و اگر نبود پيمانى كه خداوند از علماى امت گرفته كه در برابر پرخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من افسار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرفنظر مى نمودم و پايان آن را با جام آغازش سيراب مى كردم (همچنان كه در دوران سه خليفه گذشته كنار رفتم، اين بار نيز كنار مى رفتم) آن وقت (خوب) مى فهميديد كه دنياى شما در نظر من از آب بينى بز بى ارزشتر است.»(8)
----------------------------------
پی نوشتها:
1- مسعودى، مروج الذهب، بيروت، دارالاندلس، ج 2 ص 346.
2- يعقوبى، قتل عثمان را در روز 18ذيحجه سال 35مى داند (تاريخ يعقوبى، نجف، المكتبه الحيدريه، 1384 هـ.ق، ج 2ص 165 ولى مسعودى مى گويد: عثمان سه روز مانده از ذيحجه كشته شد (مروج الذهب، الطبعه الاولى، بيروت، دارالاندلس، 165م، ج 2 ص 346
3- يعقوبى مى نويسد: «على (علیه السلام) روز سه شنبه هفت شب مانده از ذيحجه سال 35به خلافت برگزيده شد»، بنابراين پنج روز فاصله بوده است، ولى مسعودى مى گويد
«روزى كه عثمان كشته شد، مردم با على بن ابى طالب (علیه السلام) بيعت كردند» آنگاه در صفحه ديگر مى گويد: گويند: چهار روز پس از قتل عثمان بيعت عمومى با وى انجام گرفت» (مروج الذهب، ج 2 ص 349و 350.
ابن اثير قتل عثمان را در تاريخ 18ذيحجه و بيعت با على (علیه السلام) را در 25همان ماه مى داند (الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399هـ.ق، ج 3 ص 179 194 و در صفحه 192تصريح مى كند كه پس از قتل عثمان، مردم مدينه به مدت پنج روز در بلاتكليفى به سر مى بردند و در اين مدت، امور شهر را شخصى بنام «غافقى بن حرب» اداره مى كرد.
4- نهج البلاغه، صبحى صالح، الطبعه الاولى، بيروت، خطبه 92
5- همان مدرك خطبه 54
6- صبحى صالح، همان كتاب، خطبه 229
7- متن سخنان امام «وطى الحسنان» است كه احتمالا به معناى حسن و حسين است ولى برخى، حسن را انگشت ابهام پا معنا كرده اند. ر.ك به: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 200
8- صبحى صالح، همان كتاب، خطبه 3.
افزودن دیدگاه جدید