افتادی و ازدست من کاری نمی آمد

افتادی و ازدست من کاری نمی آمد    

حتی کسی هم درپی یاری نمی آمد

       

آنروز اگر توحامی مولا نمی بودی         

بعدازشما قطعا علمداری نمی آمد      

 

زهرا اگربودی و من هم در کنارتو         

با نور تو بانوشب تاری نمی آمد         

 

بعد از تو زانویم دگرطاقت نمی آرد         

بر دوش من با بودنت باری نمی آمد

     

ای کاش می شد پشت در هرگز نمی رفتی        

تا سوی پهلوی تو مسماری نمی آمد

 

آنروز اگر دستان من را باز می کردند        

هرگز سراغ تو که بیماری نمی آمد   

 

سنگینی داغت بروی شانه من گفت         

روی سرت او بود آواری نمی آمد    

 

زهرا خداحافظ ولی اینجا اگربودی         

هرگزسراغ من گرفتاری نمی آمد     

 

این ظلم رابا تو اگر اینسان نمی کردند         

تاآخر دنیا عزاداری نمی آمد

سروده ی مهدی نظری

افزودن دیدگاه جدید