حضرت زهرا سلام الله علیها و سوره کوثر
مقدمه
ماه جمادی الثانیه از دو جهت به حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ارتباط دارد: یكی اینكه ولادت با سعادت آن بانوی مكرّمه، هشت سال قبل از هجرت، در بیستم این ماه و در مكة مكرمه واقع شده است، و دیگر اینكه ـ طبق قول مشهور ـ شهادت جانگداز آن حضرت در سال یازدهم هجری، سوم همین ماه در مدینة منوّره اتفاق افتاده است.
با توجه به اینكه وجود مقدس حضرت فاطمه علیهاالسلام از بارزترین مصادیق «كوثر» است كه خدای مهربان به رسول مكرّم اسلام، محمد مصطفیصلیاللهعلیهوآله عطا فرموده و در سورة مباركة «كوثر» بیان شده است، لازم به نظر میرسد كه در این مقاله، مطالبی دربارة تفسیر این سوره و برخی از آیات مرتبط به حضرت مطرح شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ *إِنَّا أَعْطَیناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛
ما به تو كوثر (خیر و بركت فراوان) عطا كردیم.
[اكنون كه چنین است] برای پروردگارت نماز بخوان و نحر كن!
مسلماً طعنهزنندگان به تو ابتر و بلا عقب هستند.»
سوره مباركه كوثر در مكه نازل شده و دارای سه آیه است.
شأن نزول
آنچه كه مفسران قرآن بر آن اتفاق نظر دارند این است كه پس از وفات پسران پیامبرصلیاللهعلیهوآله در مكّه (1) مشركان مكه خوشحال شدند؛ چون فكر میكردند كه برنامههای پیامبر به خاطر نداشتن فرزند ذكور، با رحلت خودش تعطیل خواهد شد. بدین سبب بعضی از مشركان به پیامبرصلیاللهعلیهوآله «ابتر» (2) گفتند؛ لذا این سوره نازل شد تا آن حضرت را دلداری دهد و به عطای «كوثر» كرامتش بخشد؛ اما اینكه گویندة این سخن چه كسی بود و كجا این كلمة اهانتبار را به زبان آورد، در آن اختلاف دارند كه آیا «ابو لهب» یا «ابو جهل» بوده و یا «عقبة بن ابی معیط» و یا كسی دیگر؟ و آیا در مسجد الحرام بود یا در جای دیگر؟
احتمالاتی دادهاند. (3) مشهور این است كه «عاص بن وائل كه از سران مشركان بود، پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله را به هنگام خروج از مسجد الحرام نزد «باب بنی سهم» ملاقات كرد و مدتی با حضرت گفتگو نمود. گروهی از سران «قریش» در مسجد نشسته بودند و این منظره را از دور مشاهده میكردند. هنگامی كه «عاص بن وائل» وارد مسجد شد، به او گفتند: با كه صحبت میكردی؟ گفت: با آن مرد «ابتر»! در اینجا بود كه این سوره نازل شد و پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله را به «كوثر» و نعمتهای بسیار بشارت داد و دشمنان او را «ابتر» خواند. (4)
بشارتی كه در این سوره داده شده از یك سو ضربهای بر امیدهای دشمنان اسلام بود، و از سوی دیگر، تسلّی خاطری بود به رسول اللهصلیاللهعلیهوآله كه بعد از شنیدن این لقب زشت و توطئة دشمنان، قلب پاكش غمگین و مكدّر شده بود.
علامه طباطباییرحمهالله مینویسد: «قد استفاضت الروایات أنّ السورة انّما نزلت فیمن عابهصلیاللهعلیهوآله بالابتر بعد ما مات ابناه القاسم و عبد الله؛ (5) به حد مستفیض است روایاتی كه میگویند این سوره دربارة كسی است كه بعد از وفات دو فرزند پیامبر ـ قاسم و عبد الله ـ با لقب زشت «ابتر» از آن حضرت یاد كرد.»
آیة اول
در این آیة كوتاه نكتههای مهمی وجود دارد كه به برخی از آنها اشاره میگردد:
1. این آیه با كلمة «اِنَّ» (مسلماً، تحقیقاً، به درستی و...) آغاز شده است تا مضمون آن را قطعیتر و یقینیتر سازد.
2. كلمة «اعطینا» به صورت فعل ماضی آمده است كه دلالت بر مسلّم و قطعی بودن وعدة خدا دارد.
3. در كلمه «اِنّا» و «اعطینا» ضمیر «متكلم مع الغیر» مكرّر آمده است كه اولاً: دلالت بر وجود خصوصیت بین متكلم (خدا) و مخاطب (پیامبر) دارد. ثانیاً: برای بیان عظمت و قدرت عطا كننده میباشد (زیرا وقتی بزرگان از خود سخن میگویند، از مأمورانشان نیز خبر میدهند و این كنایه از قدرت، عظمت و وجود فرمانبردارانی در مقابل اوامر میباشد.) وقتی كه عطا كننده دارای قدرت و عظمت باشد، عطایش نیز بزرگ خواهد بود؛ لذا از همان آغاز سوره میفهماند كه آنچه به پیامبر عطا میكند، مهم و با عظمت است.
4. از میان الفاظی كه در لغت عرب به معنای «دادن» وجود دارد، لفظ «عطاء» به معنی بخشش انتخاب شده است كه: اولاً: ظهور در تملیك دارد. ثانیاً: اشاره به این دارد كه آنچه داده میشود تفضّل محض از جانب خدا میباشد. (6)
معنای كوثر
واژة «كوثر» بر وزن «فوعل» مفهوم وصفی دارد و از كثرت گرفته شده است و در لغت به معنای غبار متراكم، چیزی بزرگ و بسیار آمده است. (7)
راغب اصفهانی میگوید: «بعضی گفتهاند: كوثر، نهر بزرگی در بهشت است كه نهرهای دیگر از آن سرچشمه میگیرند. و بعضی دیگر گفتهاند: كوثر، خیر عظیمی است كه خدا به پیامبرصلیاللهعلیهوآله عطا فرموده است، و به افراد «سخاوتمند» نیز «كوثر» گفته میشود.» (8)
شیخ طوسی در تفسیر تبیان مینویسد: «الكوثر: الشیء الذی من شأنه الكثرة، والكوثر: الخیر الكثیر؛ كوثر چیزی است كه شأن آن زیاد شدن است و معنای دیگر كوثر: خیر و بركت بسیار و پایان ناپذیر میباشد». (9)
بنابراین «كوثر» به معنای هر چیزی است كه كثیر و فراوان باشد؛ ولی در این سوره مباركه به قرینه واژة «عطاء» به معنای «خیر كثیر و فراوان» میباشد. حال باید دید كه مصادیق این «خیر كثیر» كه به پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله عطا شده، چیست؟
مصادیق كوثر
گفتیم: كوثر، به معنای خیر كثیر و فراوان میباشد واین یك معنای وسیع و جامعی است كه میتواند مصادیق متعددی داشته باشد.
اگر چه مفسران قرآن، در بیان مصادیق «كوثر» اقوال و نظریات گوناگون مطرح كردهاند؛ ولی اكثر مفسران شیعه (10) و اهل سنت (11) بر این عقیده اتفاق نظر دارند كه یكی از مصادیق روشن و مهم «كوثر» وجود مقدس حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام میباشد كه نسل فراوان و با بركت پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله تنها از او است.
علامه طباطبائیرحمهالله پس از نقل پانزده قول درباره مصادیق «كوثر» میگوید:
«و اقوال دیگر نیز در این زمینه وجود دارد؛ حتی بعضی از علما بیست و شش قول در این مورد نقل كردهاند؛ ولی غیر از دو قول كه یكی میگوید: كوثر، خیر كثیر است و دیگری میگوید: نهری است در بهشت، كه به برخی از روایات استناد دارد، بقیة اقوال «تحكّم» و بدون دلیل است.»
در ادامه میگوید: «در هر صورت، آیه آخر سوره میفرماید: «اِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْاَبْتَر» و ظاهر كلمة «ابتر» به معنای كسی است كه نسلش منقطع شده باشد و ظاهر این جمله نیز این است كه از باب «قصر قلب» (12) میباشد.
بنابراین باید یكی از دو معنای زیر را قبول كرد:
1. تنها مقصود از «كوثر» كثرت و زیادی ذریة پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله است كه به آن حضرت عطا شده است.
2. مقصود از «كوثر» خیر كثیر است و كثرت ذرّیه نیز در ضمن «خیر كثیر» اراده شده است.»
و در پایان میافزاید: اگر غیر از این دو معنا اراده شده بود، آوردن كلمة «اِنَّ» در جملة «اِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الأَبتَرَ» خالی از فایده میشد. (13)
از بیان ایشان معلوم میشود كه: حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام، یا یگانه مصداق «كوثر» است و یا روشنترین مصداق آن میباشد كه ذریه پیامبر از طریق او باقی مانده است. پس از چند جمله، اضافه میكند: «جمله «اِنَّا اَعطَینَاكَ الكَوثَر» خالی از دلالت نیست بر اینكه فرزندان فاطمهعلیهاالسلام ذریه رسول خداصلیاللهعلیهوآله هستند، و این خود یكی از خبرهای غیبی قرآن كریم است؛ چون خدای تعالی پس از رحلت آن حضرت، نسل او را چنان افزایش داد كه هیچ نسلی معادل آن نمیتواند باشد، آن هم با آن همه بلاها كه بر سر ذرّیه آن حضرت آوردند و گروه گروه از ایشان را شهید كردند. (14)
آیة دوم
پس از آیة اول، در این آیه دستور میدهد كه شكر آن خیر كثیر را با انجام نماز و نحر (قربانی یا دست بلند كردن هنگام تكبیر) ادا كن، هر چند شكر مخلوق، هرگز حق نعمت خالق را ادا نمیكند. آوردن «فاء تفریع» پیوستگی شكر نعمت و تأخیر نینداختن آن را لازم میسازد.
منظور از نماز، نماز عید قربان و یا مطلق نماز است كه در میان مفسران جای گفتگوست و ما به علت اختصار از آن صرف نظر میكنیم. (15)
منظور از نحر
در مورد كلمة «وَانْحَرْ» به معنای نحر كن میان مفسران سه نظریه وجود دارد:
1. نحر، به معنای كشتن شتر است؛ یعنی نماز بخوان و شتر قربانی كن.
2. نحر، به معنای گلوگاه است كه عرب آن را به معنای مقابله با هر چیز استعمال كرده است. در این صورت معنای آیه چنین میشود: نماز بخوان و رو به قبله بایست! یا هنگام سر برداشتن از ركوع، راست و صاف بایست.
3. منظور از نحر، بلند كردن دستها به هنگام تكبیر و آوردن مقابل گلوگاه و صورت میباشد؛ یعنی نماز بخوان و دستها را هنگام تكبیر تا مقابل گلوگاه بلند كن. (16)
از این میان نظریة اول با ظاهر آیه بیشتر سازگار است و اكثر مفسران هم آن را تأیید كردهاند؛ ولی روایات معصومینعلیهمالسلام نظریه سوم را تأیید كردهاند. با این حال یا باید بگوییم نظریه سوم صحیحتر است و یا بگوییم هر سه معنا صحیح و قابل جمع است.
علامه طباطباییرحمهالله در تفسیر این سوره میفرماید:
«منظور از «نحر» بنا به روایاتی كه از طرق شیعه و سنی از رسول خداصلیاللهعلیهوآله و از علیعلیهالسلام رسیده و نیز روایاتی كه شیعه از امام صادقعلیهالسلام و سایر ائمه اهلبیتعلیهمالسلام روایت كرده: بلند كردن دستها به طرف گلو هنگام گفتن تكبیر نماز است.» (17)
روایات متعدد با مضامین مختلف از طریق شیعه و سنی رسیده است كه در آنها واژة «نحر» به معنای بالا بردن دست به طرف گلو تفسیر شده است كه به دو نمونه از آنها اشاره میگردد:
1. در حدیث صحیح از «عبد الله بن سنان» آمده است كه امام صادقعلیهالسلام در تفسیر آیه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانحَرَ» فرمود: «هُوَ رَفْعُ یدَیكَ حِذَاءَ وَجْهِكَ؛ (18) آن (نحر) عبارت است از بالا بردن دستهایت تا محاذی صورتت».
2. در روایتی از امام علیعلیهالسلام نقل شده است: «هنگامی كه این آیه نازل شد، پیامبر خداصلیاللهعلیهوآله از جبرئیل توضیح خواست، جبرئیل گفت:... خداوند دستور میدهد هنگامی كه وارد نماز میشوی، هنگام تكبیر دستها را بلند كنی، همچنین وقتی كه به ركوع میروی، یا سر از ركوع برمیداری و یا سجده میكنی؛ چرا كه نماز ما و نماز فرشتگان هفت آسمان همینگونه است. و برای هر چیزی زینتی است و زینت نماز بلند كردن دستها در هر تكبیر است: «وَاِنَّ لِكُلِّ شَیءٍ زِینَةٌ وَاَنَّ زِینَةََ الصَّلَاةِ رَفْعُ الْاَیدِی عِنْدَ كُلِّ تَكْبِیرَةٍ». (19)
علاوه بر روایاتی كه در تفسیر آیة مذكور وارد شده، روایات دیگری نیز وجود دارد كه بدون توجه به آیه و به طور مستقل به بلند كردن دستها هنگام تكبیر دستور میدهد، به نمونهای از آنها اشاره میشود:
در حدیث صحیح زراره از امام باقرعلیهالسلام آمده است كه حضرت فرمود: «اِذَا قُمْتَ فِی الصَّلَاةِ فَكَبَّرْتَ فَارْفَعْ یدَیكَ، وَلَا تَجَاوَزْ بِكَفَّیكَ اُذُنَیكَ؛ (20) هنگام تكبیر برای نماز، دستهایت را بالا ببر؛ ولی بالاتر از گوشهایت نبر.»
آیة سوم
خداوند در این آخرین آیة سوره میفرماید: «بر خلاف نظر دشمنانت، تو ابتر (بلا عقب و بریده نسل) نیستی؛ بلكه دشمن تو ابتر است.»
«شَانِیء» اسم فاعل از مادة «شَنَآن» به معنای عداوت، كینهورزی و بدخلقی است و این تعبیر نشان میدهد كه آنها در دشمنی خود حتی كمترین ادب را نیز رعایت نمیكردند. (21)
«ابتر» به معنای حیوان دمبریده است، و به كسی كه نسل ندارد، و كسی كه نامش به نیكی برده نمیشود نیز گفته میشود. «خطبة بتراء» خطبهای است كه در آن نام خدا ذكر نشود؛ چون دشمنان پیامبرصلیاللهعلیهوآله گمان میكردند كه حضرت نسل ندارد و با رحلتش بساط اسلام برچیده میشود، نام و یاد او هم فراموش میگردد. خدا در این آیه فرمود: آن كس كه نسلش بریده میشود و نام و یاد خیری از او باقی نمیماند، دشمن توست، نه تو كه مورد عطای «كوثر» قرار گرفتهای. (22)
آیات دیگر
علاوه بر سورة كوثر، آیات دیگری نیز وجود دارد كه با حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام ارتباط دارد، از جمله سه آیه زیر كه توضیح كامل هر كدام از آنها به مقالهای مستقل نیاز دارد و در این مقاله فقط به اشارة مختصر اكتفا میشود:
الف. جریان مباهله
در آیه مربوط به جریان مباهلة پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله با نصاری آمده است:
«فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبینَ»؛ (23) «هر گاه بعد از علم و دانشی كه [درباره مسیح] به تو رسیده، [باز] كسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله كنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
در این آیه شریفه، كلمة «نِسَائَنَا» اشاره به دختر پیامبر اسلام، فاطمه زهراعلیهاالسلام دارد. همچنان كه همة مفسران و محدثان تصریح كردهاند، آیه مباهله در حق اهلبیت پیامبرصلیاللهعلیهوآله نازل شده است و پیامبرصلیاللهعلیهوآله فقط حضرت علی، فاطمه، حسن و حسینعلیهمالسلام را به میعادگاه برد، بنابراین منظور از «اَبْنَائَنَا» در این آیه منحصراً امام حسن و حسینعلیهالسلام هستند، همانطور كه منظور از «نِسَائَنَا» فاطمه و منظور از «اَنْفُسَنَا» تنها پیامبرصلیاللهعلیهوآله و علیعلیهالسلام بوده است و در این زمینه احادیث فراوان نقل شده است كه از میان آنها به نقل یك حدیث بسنده میكنیم. (24)
«فرات كوفی» در تفسیر آیة مذكور، از طریق «حسین بن سعید اهوازی» از امام باقرعلیهالسلام روایت كرده كه فرموده است: «منظور از «اَبْنَائَنَا وَ اَبْنَائَكُمْ» حسن و حسین و «نِسَائَنَا وَ نِسَائَكُمْ» فاطمه و «اَنْفُسَنَا وَ اَنْفُسَكُمْ» علیعلیهالسلام است.» (25)
در تفسیر «اطیب البیان» مینویسد: «كلمة «نِسَائَنَا» كه مختص است به صدیقة طاهرهعلیهاالسلام و دلیل واضح است بر اینكه مقام او در جمیع زنها مقام بلندی است و اگر بهتر از او بود، پیغمبرصلیاللهعلیهوآله او را انتخاب میفرمود؛ بلكه اگر عدیل او هم یافت میشد، او را هم همراه میبرد، چنانچه حضرت حسنعلیهالسلام و حضرت حسینعلیهالسلام عدیل یكدیگر بودند، هر دو را برد برای مباهله؛ بلكه استفاده میشود كه صدیقة طاهرهعلیهاالسلام عدیل مقام نبوت و ولایت و امامت و عصمت بوده كه در صف نبوت حضرت رسالت و سه نفر از امام بزرگوار قرار گرفته و تمام شئون نبوت و امامت را دارا بود، جز عنوان نبوت و امامت؛ زیرا «رجولیت» شرط نبی و امام است، چنان كه مریمعلیهاالسلام با اینكه دارای عصمت بود و ملائكه بر او نازل میشدند و مورد وحی الهی واقع شد، نبی نبود، فقط از جهت «انوثیت» و این استفاده از این آیه است و قطع نظر از آیاتی كه در شئون فاطمهعلیهاالسلام و از اخباری كه در فضایل او داریم و در مقام خود مبین شده.» (26)
با توجه به مطالب مذكور معلوم میگردد كه یگانه مصداق «نِسَائَنَا» در آیة مربوط به «مباهله» وجود مقدس زهرای اطهرعلیهاالسلام بوده و مصداق دیگری ندارد.
ب. مزد رسالت
خدا در قرآن، خطاب به پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»؛ (27) «بگو: من هیچ پاداشی از شما برای رسالتم درخواست نمیكنم؛ جز دوست داشتن نزدیكانم [اهل بیتم].»
شأن نزول آیه
از «ابن عباس» نقل شده است: «زمانی كه پیامبرصلیاللهعلیهوآله وارد مدینه شد و پایههای اسلام محكم گردید، انصار به همدیگر گفتند: خدمت رسول خداصلیاللهعلیهوآله برسیم و عرض كنیم: اگر مشكلات مالی پیش آمد، این اموال ما بدون هیچ قید و شرطی در اختیار شما قرار دارد. هنگامی كه این سخن را خدمتش عرض كردند، آیة «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» نازل شد. و حضرت آیه را بر آنها تلاوت كرد، سپس فرمود: نزدیكان مرا بعد از من دوست بدارید. انصار با خوشحالی و رضا و تسلیم از محضرش بیرون آمدند؛ اما منافقان گفتند: این سخنی است كه او بر خدا افترا بسته و هدفش این است كه ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش ذلیل كند. آیة بعد نازل شد «أَمْ یقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً...»؛ (28)پیامبر به سراغ آنها فرستاد و آیه را بر آنان تلاوت كرد، گروهی از آنان پشیمان شدند و سخت ناراحت گشتند و گریه كردند، آیه بعدی نازل شد «وَ هُوَ الَّذی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یعْفُوا عَنِ السَّیئاتِ وَ یعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ»؛ (29) «او كسی است كه توبه را از بندگانش میپذیرد و بدیها را میبخشد، و آنچه را انجام میدهید میداند.»
پیامبر آنها را آگاه كرد و بشارت داد كه توبة خالصانة آنان مورد قبول درگاه خداست. (30)
مصادیق «القُربَی»
در احادیث متعدد، كلمة «القُربَی» به اهلبیت پیامبرصلیاللهعلیهوآله تفسیر شده است كه در اینجا به نقل دو روایت اكتفا میشود:
«ابن عباس» میگوید: «وقتی كه این آیه نازل شد، اصحاب گفتند: یا رسول الله! اینها كه ما به مودتشان مأمور شدهایم، چه كسانی هستند؟
فرمود: «عَلِی وَ فَاطِمَةُ وَ وُلْدُهَا؛ آنان عبارتند از علی و فاطمه و فرزندانش.» (31)
این روایت در مجمع البیان «وُلْدُهُمَا = فرزندان آن دو» دارد كه در هر صورت، منظور فرزندان مشترك علی و فاطمه است و فرزندان دیگر حضرت علیعلیهالسلام را شامل نمیگردد.
در روایتی آمده است: «امام صادقعلیهالسلام به یكی از اصحابش كه از بصره آمده بود، فرمود: «مردم بصره در تفسیر آیة «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» چه میگویند؟
گفت: آنها میگویند: این آیه دربارة اقربای پیامبر (مثل عموها و عموزادههای او) نازل شده است.
حضرت فرمود: «كَذَبُوا إِنَّمَا نَزَلَتْ فِینَا خَاصَّةً فِی أَهْلِ الْبَیتِ فِی عَلِی وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ أَصْحَابِ الْكِسَاءِعلیهمالسلام؛ (32) آنها دروغ گفتهاند، این آیة درباره علی، فاطمه، حسن و حسین نازل شده است؛ که اصحاب كساء هستند.»
بنابراین، فاطمه زهراعلیهاالسلام یكی از مصادیق «القُربَی» میباشد كه خداوند مودّت و دوستی آنان را به عنوان پاداش رسالت پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله قرار داده است؛ البته روشن است كه دوستی اهلبیت پیامبرصلیاللهعلیهوآله به مسئله ولایت و قبول رهبری امامان معصومعلیهمالسلام بازگشت میكند كه در حقیقت تداوم خط رهبری پیامبرصلیاللهعلیهوآله و ادامة ولایت الهیه است كه قبول این ولایت موجب سعادت خود انسانها میشود و نتیجهاش نیز به خود آنها برمیگردد.
ج. سفارش به حق ذوی القربی
در قرآن كریم، پس از دستور اكید به نیكی به والدین میفرماید:
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً»؛ (33) «و حق نزدیكان را بپرداز، و [همچنین حقّ] مستمند و وامانده در راه را، و هرگز اسراف و تبذیر مكن.»
كلمه «ذا القربی» به معنای بستگان و نزدیكان است؛ اما اینكه منظور از آن در این آیه معنای عام است یا خاص نزدیكان پیامبر اسلام، میان مفسران قرآن مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.
1. بعضی معتقدند: مخاطب این آیه، تمام مؤمنان و مسلمانان هستند و منظور، پرداختن حق خویشاوندان به آنها است.
2. بعضی دیگر میگویند: مخاطب این آیه، پیامبرصلیاللهعلیهوآله است و منظور، پرداختن حق بستگان پیامبر به آنها است؛ به دلیل روایات متعدد كه از طرق شیعه و عامه نقل شده است كه بعد از نزول این آیه، پیامبرصلیاللهعلیهوآله فاطمهعلیهاالسلام را خواند و «فدك» را به او بخشید. (34)
از میان روایات فراوان، تنها به نقل یك روایت اكتفا میكنیم. و آن روایت «ریان بن صلت» از امام رضاعلیهالسلام است كه در تفسیر آیة مذكور فرمود:
«خُصُوصِیةٌ خَصَّهُمُ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ بِهَا وَ اصْطَفَاهُمْ عَلَى الْأُمَّةِ فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِصلیاللهعلیهوآله قَالَ ادْعُوا لِی فَاطِمَةَ فَدُعِیتْ لَهُ فَقَالَ یا فَاطِمَةُ قَالَتْ لَبَّیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَصلیاللهعلیهوآله هَذِهِ فَدَكُ هِی مِمَّا لَمْ یوجَفْ عَلَیهِ بِخَیلٍ وَ لَا رِكَابٍ وَ هِی لِی خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِینَ وَ قَدْ جَعَلْتُهَا لَكِ لِمَا أَمَرَنِی اللَّهُ بِهِ فَخُذِیهَا لَكِ وَ لِوُلْدِك؛ (35)
این آیه، امتیاز مخصوصی است كه خدای عزیز و جبّار اهل بیت را با آن ممتاز ساخته و آنان را بر امّت برگزیده است ـ و در ادامه فرمود ـ هنگامی كه این آیه بر پیامبر نازل شد، فرمود: فاطمه را بخوانید تا بیاید. وقتی كه آمد، فرمود:ای فاطمه! گفت: لبیك،ای رسول خدا! فرمود: این «فدك» است و آن از چیزهایی است كه برای به دست آوردن آن اسبی و شتری تاخته نشده است. (36) و آن مخصوص من است و مسلمانان در آن سهمی ندارند. من آن را طبق دستور خدا به تو دادم، آن را بگیر كه مال تو و فرزندانت است».
در تفسیر نمونه، پس از ذكر دو نظریة فوق و اشاره به برخی از احادیث مربوط به نظر دوم، مینویسد: «ولی با این همه، این دو تفسیر با هم منافات ندارد، همه موظفند حق «ذی القربی» را بپردازند. پیامبرصلیاللهعلیهوآله هم كه رهبر جامعة اسلامی است موظف است به این وظیفة بزرگ الهی عمل كند. در حقیقت اهل بیت پیامبر از روشنترین مصداقهای «ذی القربی» و شخص پیامبرصلیاللهعلیهوآله از روشنترین افراد مخاطب این آیه است. به همین دلیل پیامبرصلیاللهعلیهوآله حق «ذی القربی» را كه خمس و همچنین فدك و مانند آن بود به آنها بخشید؛ چرا كه گرفتن زكات كه در واقع از اموال عمومی محسوب میشد، برای آنها ممنوع بود. (37)
از مطالب مذكور استفاده میشود كه حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام از مصادیق بارز «ذی القربی» بوده كه پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله مأمور به پرداخت حق او گشته است.
در پایان با ذكر چند بیت در فضیلت آن بانوی مطهره، مطلب را به پایان میبریم:
فضل زهرا را بشر كی میتوان احصا كند قطره را قدرت نباشد وصف از دریا كند
گر قلم گردد همه اشجار و دریاها مداد ور خدا ارض و سما را دفتری انشا كند
در نوشتن جن و انس و حاملین عرش و فرش عاجزند الّا كه حق توصیف از زهرا كند (38)
خدایا! ما را از بركات «كوثر» كه به پیامبر عطا فرمودهای بهرهمند فرما.
آمین یا ربّ العالمین
پینوشـــــــــــــتها:
(1). لازم به ذكر است كه پیامبرصلیاللهعلیهوآله از خدیجه كبری دو فرزند پسر داشت: یكی «قاسم» و دیگری «طاهر» كه او را «عبد الله» نیز میگفتند، هر دو پسر در مكه از دنیا رفتند و آن حضرت فاقد فرزند پسر شد؛ البته پسر دیگری به نام «ابراهیم» در «مدینه» از «ماریة قبطیه» متولد شد. او نیز در كودكی از دنیا رفت.
(2). معنای «ابتر» در ضمن تفسیر آیه آخر سوره معلوم خواهد شد.
(3). ر. ك: التفسیر الكبیر، فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ج 32، ص132 و 133.
(4). مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، مؤسسه اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1415 ق، ج 10، ص459 و تفسیر نور الثقلین، عبد علی حویزی، با تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، دار الكتب العلمیه اسماعیلیان نجفی، قم، چاپ اول، 1385 ق، ج 5، ص685 و تفسیر نمونه، مكارم و همكاران، دار الكتب الاسلامیة، تهران، چاپ سی و ششم، 1386 ش، ج 27، ص395 و 396.
(5). المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سید محمد حسین طباطبایی، دار الكتب الاسلامیة، تهران، 1392 ق، ج 20، ص522.
(6). ر. ك: المیزان، ج 20، ص522 و تفسیر نوین، محمد تقی شریعتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، بیتا، ج 30، ص355.
(7). فرهنگ جامع، احمد سیاح، كتابفروشی اسلام، چاپ هشتم، ج 4، ص64.
(8). مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، دار القلم، دمشق، چاپ اول، 1412 ق، ص703.
(9). التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی (محمد بن حسن)، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، چاپ اول، 1409 ق، ج 10، ص417 و در مجمع البیان، ج 10، ص458 نیز همان عبارت آمده است.
(10). به تفاسیر شیعه از قبیل: جوامع الجامع، فضل بن حسن طبرسی، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1377 ش، ج 4، ص548؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ابو الفتوح رازی (حسین بن علی)، آستان قدس، مشهد، چاپ 1408 ق، ج 20، ص428؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، بانوی اصفهانی (سیده نصرت امین)، نهضت زنان مسلمان، تهران، چاپ 1361 ش، ج 15، ص311 و 312؛ البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، محمد صادقی، مؤلف، چاپ اول، 1419 ق، ص602 مراجعه فرمائید.
(11). به تفاسیر اهل سنت از قبیل؛ تفسیر كبیر، فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 32، ص124 ـ 128، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، سید محمود آلوسی، دار الكتب العلمیه، بیروت، چاپ 1415 ق، ج 15، ص481 و 482؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، قاضی عبد الله بیضاوی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ 1418 ق، ج 5، ص342 مراجعه فرمائید.
(12). قصر قلب، اصطلاح ادبی است كه در علم معانی به كار میرود و به معنای واژگون كردن و برعكس ساختن است. این تعبیر هنگامی به كار میآید كه مخاطب به عكس حكمی كه شما اثبات كردهاید باور داشته باشد. مثل «مَا سَافَرَ اِلَّا عَلِی» این مثال در ردّ كسی گفته میشود كه گمان میكند: خلیل مسافر است، نه علی و شما با این كلام، اعتقاد او را واژگون و برعكس میسازید (جواهر البلاغه، احمد هاشمی، ترجمه حسن عرفان، نشر بلاغت، قم، چاپ یازدهم، 1388 ش، ص335 و 336) و تطبیق مفهوم «قصر قلب» به مطلب مورد نظر چنین است كه: با توجه به شأن نزول سوره، دشمنان پیامبر گمان میكردند كه نسل او قطع شده است! خدا با جمله «اِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْاَبْتَر» عقیدة آنها را واژگون كرد و فرمود: نسل دشمنان پیامبر قطع شده است، نه اوكه ما كوثرش عطا كردیم.
(13). المیزان، ج 20، ص521 و 522.
(14). همان، ص522.
(15). ر. ك: تفسیر نمونه، ج 27، ص400.
(16). المیزان، ج 20، ص522 و تفسیر نمونه، ج27، ص400.
(17). المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص371.
(18). وسائل الشیعة، شیخ حرّ عاملی، آل البیت، قم، چاپ اول، 1409 ق، ج 6، ص27، ابواب تكبیرة الاحرام، باب 9، ح 4.
(19). همان، ص30، باب 9، ح 13 و 14.
(20). همان، ص31، باب 10، ح 2.
(21). مفردات الفاظ القرآن، ص465.
(22). همان، ص107 و مجمع البیان، ج 10، ص458 و تفسیر نمونه، ج 27، ص401 و 402.
(23). آل عمران / 61.
(24). جهت اطلاع از آن احادیث رجوع شود به: تفسیر قمی، علی بن ابراهیم، دار الكتاب، قم، چاپ چهاردهم، 1367 ش، ج 1، ص104؛ تفسیر فرات كوفی، فرات بن ابراهیم، سازمان چاپ وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1410 ق، ص85 ـ 89؛ نور الثقلین، ج 1، ص347 ـ 351؛ مجمع البیان، ج 2، ص762 ـ 764؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416 ق، ج 1، ص629 ـ 639؛ المیزان، ج 3، ص228 ـ 244 و... .
(25). تفسیر فرات كوفی، ص86.
(26). اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبد الحسین طیب، انتشارات اسلام، تهران، چاپ 1378 ش، ج 3، ص229 ـ 230.
(27). شوری / 23.
(28). همان / 24.
(29). همان / 25.
(30). مجمع البیان، ج 9، ص44؛ تفسیر نمونه، ج 20، ص402 و 403.
(31). نور الثقلین، ج 4، ص572، ح 68؛ مجمع البیان، ج 9، ص43 و المیزان، ج 18، ص52.
(32). البرهان، ج 4، ص815، ح 2؛ نور الثقلین، ج 4، ص571 و 572، ح 65.
(33). اسراء / 26.
(34). ر. ك: تفسیر نمونه، ج 12، ص94.
(35). نور الثقلین، ج 3، ص153، ح 156؛ البرهان، ج 3، ص521، ح 2.
(36). اشاره به آیه 6 سوره حشر دارد.
(37). تفسیر نمونه، ج 12، ص95.
(38). فاطمه تجلیگاه انوار آفرینش، سید مجتبی برهانی، انتشارات بیت الاحزان، قم، چاپ اول، 1385 ش، ج 1، ص15 و 16.
افزودن دیدگاه جدید