نبوت در بهائيت

نبوت از اصول اعتقادی اسلام می­باشد و از این جهت دارای اهمیت فراوان می­باشد .نبی، سفیری از جانب خداوند در میان بندگان است که برای تدبیر امر معاش و معاد بندگان می­آید و انسانی است که از جانب خداوند خبر می­دهد.[1]
بهائیان خود را صاحب دین جدیدی می­دانندو در مورد نبوت عقاید به خصوصی دارند که به آن اشاره می شود.
در کتاب آشنایی با فرق تشیع به نقل از ابوالفضل گلپایگانی،نویسنده کتاب الفرائد-که از بهائیان می­باشد- آمده است که پیامبران دو گروه می­باشند : پیامبرانی که صاحب شریعت مستقل(رسول) هستند و پیامبرانی که نگهبان و مروج شریعت قبل از خود هستند(نبی)؛ بدین ترتیب رسول را مأمور تشریع شریعت جدید و نبی را ترویج کننده شریعت قبل می­دانند و از آیات و روایات چنین نتیجه می­گیرند که پیامبر اسلام به عنوان نبی معرفی شده است و خاتم النبیین بدین معناست که پیامبر اسلام،همانند انگشتری زینت دهنده انبیاء یا تصدیق کننده ایشان بوده است و این اصطلاح به معنای ختم رسالت نیست،در نتیجه بهاءالله با کتاب مقدسش،رسولی است که برای هدایت مردم فرستاده شده و با آمدن بهاءالله دین اسلام منسوخ گردیده است.[2]
میرزا حسینعلی نوری درکتاب ایقان گفته است که پیامبر فرموده:«منم آدم اول»؛و همچنانکه ابتدا انبیاء را که آدم باشد ،به خود نسبت داده،صحیح است که ختم انبیاء هم به او نسبت داده شود؛ولی میرزا حسینعلی در نهایت قبول نمی­کند که پیامبر اسلام آخرین پیامبر است و معتقد است از خاتمیّت، آخریّت استنباط نمی­شود.[3]
ولی این سخنان با ظاهر آیات قرآن ، روایات مختلف و کتب علم لغت در تعارض است .
قرآن و احادیث قطعی،دلالت دارد که پیامبر اسلام،خاتم پیامبران است و پس از او پیامبر و شریعتی نخواهد آمد و امت اسلامی نیز اتفاق دارند که شریعت اسلام تا قیامت ادامه دارد؛قرآن در این باره می­فرماید:«ما کان محمّدٌ ابا احدٍ من رجالکم ولکن رسولَ الله وخاتَمََ النبیین»[4]:محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.
همچنین کلمه خاتم (به فتح یا کسر تاء) در لغت به معنای آخر و پایان هر چیزی،انگشتر و ُمهر آمده است.[5]
واژه خاتم(به فتح یا کسر تاء)دلالت دارد که باب نبوت،ختم شده و مهر خورده است و این مهر، شکسته نخواهد شد و پیامبر دیگری نخواهد آمد؛چنان که هم­خانواده های واژه ختم در قرآن،همچون نختم،مختوم و ختام،به همین معناست؛یعنی بر پایان رسیدن و مهر کردن و نهایت یافتن دلالت دارد.[6]
در احادیث مختلفی اشاره به خاتمیّت پیامبر اسلام شده است که به هیچ عنوان قابل توجیه نیست.
به عنوان نمونه پیامبر اکرم (ص) فرمود: « انا اول الانبیاء خلقاً و آخرهم بعثا»[7]؛یعنی من از نظر خلقت و آفرینش اولین پیامبر هستم و از نظر بعثت و رسالت آخرین آنها هستم.
یکی دیگر از احادیث ،حدیث معروفِ منزلت است که پیامبر بارها به امیرالمؤمنین فرمود:«انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»[8] یعنی نسبت تو به من مانند هارون است به موسی با این فرق که پیامبری بعد از من نیست.
این حدیث شریف به روشنی ختم نبوت را بیان نموده است .
علامه مصطفوی در کتاب ارزشمند خود- که در نقد عقاید بهائیت می باشد- از سید علی محمد باب و میرزا حسینعلی نوری نقل می­کند که آنها به خاتمیت پیامبر اعتراف کرده­اند؛وی از سید باب نقل می­کند که در صحیفه عدلیه می­گوید: بعد از آن که تکلیف به مقام خلق تعلق گرفت،به دلیل اینکه جایگزینی برای آن مقدر نشده، این شریعت مقدسه هم نسخ نخواهد شد؛ بلکه حلال محمد (صلی الله علیه وآله) ،حلال است تا روز قیامت و حرامش تا روز قیامت حرام است .
از میرزا بهاء هم نقل می­کند که در کتاب بدیع گفته است :خاتم النبیین از محکمات آیات کتاب رب العالمین است.در اینجا خود میرزا بها اعتراف کرده که کلمه خاتم النبیین از محکمات بوده و ابهام و اجمالی در لفظ آن نیست.در جای دیگری میرزا بهاء به صراحت می­گوید که رسالت منتهی به پیامبر اسلام شده است.[9]
همان طور که ذکر شد،یکی از نکاتی که بهائیت درمورد نبوت مطرح می­کند ، تفاوت رسول و نبی است و استدلال می­کنند که چون نبی، شریعت مستقلی ندارد و مروّج رسول قبلی است ،به همین دلیل ختم نبوت،به معنای ختم رسالت نیست؛به عبارت دیگر اتمام نبوت به این معناست که ترویج دین سابق ختم و تمام شده و شخصی به این عنوان نخواهد آمد،ولی آمدن رسول جدید که صاحب دین جدید است منتفی نیست.
علامه مصطفوی در جواب این اشکال می­گوید: چون کلمه نبوت اعم از رسالت است،پس در صورتی نبوت نفی شود،رسالت نیز در ضمن آن نفی خواهد شد.[10]
لذا رسول عبارت از کسی است که حامل رسالتی از جانب خدای متعال بسوی مردم می باشد؛و نبی کسی است که حامل خبری از غیب باشد و آن غیب عبارت از دین و حقایق آن است و لازمه این حرف این است که وقتی نبوتی بعد از رسول خدا نباشد رسالتی هم نخواهد بود؛چون رسالت ،خودش یکی از اخبار غیبی است،وقتی بنا باشد اخبار غیبی قطع شود ودیگر نبوتی نباشد طبیعتا رسالتی هم نخواهد بود.[11]
به عبارت دیگر،نبی،حمل کننده خبری غیبی است که آن غیب همان دین و رسالت رسول است و طبیعتا وقتی نبوت ختم شود رسالت هم ختم می شود؛ یعنی نبی اعمّ از رسول است.
علاوه بر اینها بر فرض اینکه (فرض محال)کلام بهائیان مبنی بر عدم ختم رسالت، درست باشد،کسی که ادعای رسالت دارد،اولا باید رسالتش از جانب انبیاء قبل ،تأیید شده باشد و ثانیاً باید آن شخص برای اثبات نبوت خویش ، دارای معجزه باشد.[12] که بهائیت فاقد هر دو مورد می­باشند؛ یعنی هیچ پیامبری از پیامبران گذشته خبر از آمدن دینی به نام بهائیت نداده­اند در حالیکه اگر بهائیت دینی الهی بود باید انبیاء گذشته بشارت آن را می­دادند همچنانکه حضرت عیسی بشارتِ آمدن پیامبر اسلام را داده بود.[13]

1.سبحانی،جعفر،الالهیات،مرکز عالمی للدراسة الاسلامیة،1412ق،چاپ سوم،ج3،ص20
2.انجمن علمی ادیان ومذاهب ،آشنایی با فرق تشیع،،مرکز مدیریت حوزه علمیه قم،تابستان 1389،چاپ دوم،ص203
3.نوری،حسینعلی،ایقان،1352ق،چاپ مصر،ص126و127
4.سوره احزاب،آیه40
5.ترجمه المنجد،احمد سیاح، تهران ،انتشارات اسلام،1377ش،ج اول،ص445
6.جوادی آملی،عبد الله,وحی و نبوت در قرآن,مرکز نشر اسراء،1385ش،چاپ سوم،ص 400و401
.احسایی،ابن ابی جمهور،عوالی اللئالی،قم،انتشارات سید الشهدا،1405ق،ج4،ص1227 [7]
8.مجلسی،محمد باقر،بحارالانوار،بیروت،مؤسسه الوفاء،1404ق،ج5،ص69
9.علامه مصطفوی،محاکمه و بررسی باب و بها،مرکز نشر آثار علامه مصطفوی،1386ش،چاپ چهارم،ج3،ص50تا52
10.همان،ص53
11.طباطبایی،محمد حسین،المیزان فی تفسیر القرآن،قم،دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین،چاپ پنجم،ج16،ص326
12.مصباح یزدی،محمد تقی،آموزش عقاید،شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی،زمستان1379،چاپ چهارم،ص220
13.سوره صف،آیه6

افزودن دیدگاه جدید