سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام (جلد اوّل)4
4 - حق گوش
و امَّا حَقُّ السَّمع فتنزيهُهُ عن ان تَجعَلهُ طريقا الَى قلبكَ الا لِفَوهَة كريمَة تُحدثُ فى قلبك خيرا او تُكسبُ خُلُقا كريما فَاِنَّهُ بابُ الكَلامِ الى القلبِ يؤِدَّى به ضُرُوبُ المعانى على ما فيها من خير او شرّ ولا قوّةَ الا باللّه.
((و امَّا حق گوش ، بازداشتن آن از شنيدن غيبت و هر چيزى كه شنيدنش ناروا و حرام است ؛ و پاكيزه داشتن آن براى سخنانى كه دل را سرشار از خير و خوبى مى كند؛ و اخلاق كريمه و بزرگوارى را به انسان مى آموزد؛ زيرا گوش دريچه ورود كلمات و سخنان به دل است و از طريق آن اقسام مفاهيم خير و شر، به جان ها مى رسد)).
كلام را در تبيين و تفسير فرمايش امام عليه السلام از همين فراز پايانى سخن ، آغاز مى كنيم ؛ ورودى هاى قلب و فكر انسان براى درك مفاهيم و معانى ، يكى گوش و ديگرى چشم است . همان گونه كه خروجى براى انتقال معانى و مفاهيم زبان است .
تعبير صريح امام عليه السلام درباره قوه سامعه و گوش اين است كه فانّه باب الكلام الى القلب از آن جايى كه جايگاه دل ، مغز، قلب ، فكر و انديشه انسانى پاك و مقدس است ، مكتب تربيتى اسلام نسبت به صيانت و پاكيزه نگه داشتن اين جايگاه ، به هر وسيله و ابزار ممكن به شدت سفارش شده و از آلوده شدن آن به پليدى ها نهى فرموده است ، در اين باره روايات فراوانى وارد شده است :
صيامُ القلبِ عن الفكر فى الآثامِ، افضلُ من صيام البطن عن الطَّعامِ(219).
((اهميت پاكيزه نگه داشتن فكر و انديشه از آلودگى ها بيشتر از روزه گرفتن معمولى يعنى استنكاف از خوردن و آشاميدن است )).
در كلام معروفى از عيسى بن مريم عليه السلام آمده است كه فرمود:
انّ موسى نبىَّ اللّه عليه السلام امَرَكُم ان لا تَزنُوا، و انا آمُرُكم ان لا تّحَدِّثوا انفسكم بالزِّنا(220).
((موسى بن عمران عليه السلام شما را امر كرد كه گرد عمل خلاف و گناه زنا نگرديد. من شما را فرمان مى دهم كه حتى ذهن و انديشه خود را به گناه زنا آلوده نكنيد)).
پس در معارف دين نگهبانى دل و فكر از انديشه گناه و خلاف هم مورد عنايت است .
در تفسير آيه فلينظر الانسان الى طعامه (221) وارد شده كه : اى علمُهُ الَّذى ياخذ عمَّن ياخذُهُ(222) انسان بايد به آنچه كه از ديگران ياد مى گيرد توجه كند و بداند كه جايگاه اين سخنان كجاست و به همان ملاك ، راه هاى ورود به آن آستان نيز بايد منزه و پاكيزه بماند و طريق پاكيزه نگه داشتن اين راه هاى ورودى فكر و انديشه ، يكى گوش است و ديگرى چشم .
امام سجاد عليه السلام به دو مطلب اشاره دارد؛ اول اين كه اين باب را براى ورود همه سخنان خير، خوب و آموزنده باز نگه دارد؛ دوم اين كه گوش را به روى آنچه كه ناروا، ناپسند، مذموم و حرام است ببندد.
در اين ميان ، در كلام امام عليه السلام غيبت به عنوان نمونه يادآورى شده است كه توضيح داده خواهد شد، علاوه بر اين كه سخن امام عليه السلام مثل همه سخنان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام برگرفته از منبع وحى است ، در قرآن مجيد آمده است :
واللّه اخرجَكم من بطون امَّهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السَّمع و الابصار و الافئِدةَ لعلَّكم تَشكُرون (223).
((شما درحالى از مادر متولد شديد كه هيچ نمى دانستيد. خداوند ابزار يادگيرى و دانستن يعنى گوش ، چشم ، فكر و انديشه را در اختيار شما قرار داد تا شكر نعمت هاى او را به جاى آوريد)).
شكر نعمت هاى الهى در گرو استفاده صحيح و معقول از آنها است . اين معنى و مفهوم شكر است كه با گوش و چشم مواعظ و مناظر را بشنود و ببيند و با دل و انديشه ، تعقل كند. پس در گام اول بايد اين در را به روى سخنان خير و معارف تربيتى باز بگذارد.
فبشِّر عباد # الَّذين يستمعون القول فيتَّبعون احسَنَهُ(224).
((به بندگان من كه سخنان را شنيده و از ميان شنيده ها بهترين را انتخاب مى كنند بشارت بده )).
بنابراين رسيدن به سعادت ، مرهون استفاده صحيح از گوش و نيروى شنوايى است ، در آيه شريفه نيز به اين نكته اشاره شده است .
بعد از اين مقدمه كوتاه تصور نمى شود كه در ميزان كارآيى و اهميت اين وسيله ارزشمند خدادادى ، كسى ترديد داشته باشد؛ كه قوه سامعه در سرنوشت انسانها هم در مسائل فردى و هم در مسائل اجتماعى ، هم آنچه مربوط به دنياى انسان و هم آنچه مربوط به آخرت اوست چه مقدار تاثير دارد. تاريخ حتى حربه مشركان صدر اسلام را، در بستن گوش براى نشنيدن پيام وحى ثبت كرده است .
حكايت اسعد بن زراره انصارى
در تاريخ آمده است كه يكى از اهالى مدينه ، به نام اسعد بن زراره انصارى خزرجى از قبيله خزرج براى مقابله با طايفه اوس و استمداد از قريش وارد مكه شد؛ و از آن جا كه با عتبه بن ربيعه دوست بود به سراغ او رفت و از او براى قبيله خود كمك خواست . عتبه به عذر اين كه اخيرا كسى در مكه پيدا شده كه سرنوشت ما را تهديد مى كند و با ادعاى دين جديد خود، شرايط عادى ما را بر هم زده است ، از همراهى و يارى دوستان خزرجى عذرخواهى كرد. اسعد سوال كرد اين شخص كيست و چه خصوصياتى دارد؟ عتبه رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را براى او معرفى كرده ، گفت : او جوانى است كه داخل مسجدالحرام مى نشيند و مردم و حتى افراد ناآشنا و غريبه را به دين خود دعوت مى كند. بنابر توصيه عتبه و دستورى كه سران كفر براى مردم آن روز صادر كرده بودند اسعد براى ورود به مسجدالحرام در گوش خود پنبه گذاشت كه سخنان و كلمات وحى را از اين پيامبر و رسول جديد نشنود.
بنابر نقل تاريخ ، اسعد در شوط اول و قسمت اول طواف ، با نشانه هايى كه داشت پيامبر جديد را شناخت . عده اى را ديد كه دور او جمع شده ، مشتاقانه به سخنانش گوش مى دهند. در شوط دوم با خود انديشيد كه اگر من از مكه بازگردم و اهل مدينه از من سوال كنند كه چه اتفاق تازه و جديدى در مكه افتاده بود؟ من اصل واقعه را كه بازگو كنم ، آنها از من خواهند پرسيد كه او به چه چيز دعوت مى كرد؟ من چه جوابى بدهم ؟ آيا بگويم كه پنبه در گوش گذاشته بودم و سخنان او را نشنيدم ؟! شايد دوستان ، مرا ملامت و مسخره كنند! بنابراين در پايان طواف ، پنبه را از گوش درآورد و به حضور پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم شرفياب شده و از ماهيت دعوت حضرت پرس وجو كرد. حضرت آيات معروف سوره مباركه انعام را براى او تلاوت كردند كه :
قل تعالوا اتلُ ما حرَّم ربُّكم عليكم الّا تُشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا و لا تَقتُلوا اولادكم من املاق نحن نرزُقُكم و ايَّاهم و لا تقربوا الفواحشَ ما ظَهَرَ منها و ما بَطَنَ و لا تَقتُلوا النَّفسَ الَّتى حرَّم اللّه الا بالحقِّ ذلكم وصّكُم به لعلكم تعقلون # و لا تقربوا مال اليتيم الا بالَّتى هىَ احسن حتّى يبلُغُ اشدَّه و اوفوا الكيل والميزان بالقسط لا نكلِّف النَّفس الا وُسعَها و اذا قُلتُم فاعدِلوا و لو كان ذاقربى و بِعَهد اللّه اوفوا ذلكم وصّكم به لعلَّكم تذكَّرون (225).
((بگو: بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم : اين كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد؛ و به پدر و مادر نيكى كنيد؛ و فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد؛ ما شما و آنها را روزى مى دهيم ؛ و نزديك كارهاى زشت نرويد، چه آشكار باشد و چه نهان ؛ و انسانى را كه خداوند محترم شمرده به قتل نرسانيد مگر به حق . اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده ، شايد درك كنيد. و به مال يتيم ، جز به بهترين صورت و براى اصلاح نزديك نشويد، تا به حد رشد برسد؛ و حق پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد. هيچ كس را جز به مقدار توانايى اش تكليف نمى كنيم . و هنگامى كه سخنى مى گوييد، عدالت را رعايت نماييد، حتى اگر در مورد نزديكان شما باشد، و به پيمان خدا وفا كنيد. اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند، تا متذكر شويد)).
رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در اين دو آيه كريمه ، اصول اساسى و اعتقادى و نكات دقيق تربيتى و اخلاقى دين و آيين خود را براى اسعد بازگو كرد و فرمود: تو در آغاز بايد بدانى كه دعوت من به يگانگى خداست و رسالت من ، توصيه به احسان ، خيرخواهى نسبت به پدر و مادر، خوددارى از كشتن فرزندان از ترس گرسنگى ، نزديك نشدن به فحشا و منكر، نهى از قتل نفس ، رعايت همه حدود الهى ، پرهيز از دست يازيدن به مال ايتام ، رعايت عدالت در كسب و تجارت و امثال اين نكات است . اسعد اين سخنان را كه شنيد با شعف و اشتياقى عجيب گفت : اشهد ان لا اله الا اللّه و انّك رسول اللّه (226).
اين ملاقات و دگرگونى روحى اسعد بن زراره مقدمه مهاجرت پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم به مدينه فراهم شد. پس آيين مقدس اسلام با آن همه پيشرفت سريع و نفوذ معنوى و تسخير دل ها و قلوب مردم و توسعه حيرت انگيز جغرافيايى ، مرهون استفاده صحيح و مناسب از قوه سامعه بشرى است .
اوصاف متقين از ديدگاه اميرالمومنين عليه السلام
گوش فرادادن به پيام حق ، مى تواند مبدا و منشا تحولات فردى ، اجتماعى ، تاريخى و دينى بسيار عظيم وبزرگى شود؛ نمونه هاى ديگرى در تاثيرگذارى و كاربرد قوه سامعه در تاريخ و روايات مى بينيم .
معروف است كه مخاطب خطبه متقين در نهج البلاغه شخصى به نام همام بن ابى فراس بوده است . اميرالمومنين عليه السلام به تقاضاى او، اوصاف انسانهاى كامل و متّقى را بيان فرموده است . اين شخص به محضر اميرالمومنين عليه السلام مشرف مى شود و عرض مى كند: يا اميرالمومنين صِف لىَ المتَّقين حتّى كانّى انظُرُ اليهم فَتَثاقَلَ عليه السلام عن جوابه (227) همام از حضرت مى خواهد كه ويژگى ها، شرايط و نكات دقيقى را كه در سايه آنها، انسان به مرحله كمال تقوا مى رسد براى او بيان فرمايند. براى امام سخت بود كه اين سخنان را براى او بيان كنند؛ اما در مقابل اصرار او شايد متجاوز از صد خصوصيت از اوصاف و نكاتى را كه انسان با آنها به مرحله كمال مى رسد بيان فرمودند.
نكته قابل توجه اين است كه در ذيل همين روايت آمده است كه وقتى سخنان حضرت به مراحل پايانى رسيد؛ فصعق همام صعقه كانت نفسه فيها...(228) اين مرد مستعد فريادى كشيد؛ جانش از قالب تن بيرون آمد و جان به جان آفرين تسليم كرد. امام عليه السلام نيز فرمودند: اهكذا تصنع المواعظ البالغة باهلها(229) سخن موثر در دل مستعد اينگونه اثر مى كند.
سوز دل مهجوران ، سوز دگرى دارد ... حرفى كه ز دل خيزد در دل اثرى دارد
اين مقدمه براى بيان دو نتيجه است : يكى تاثير استماع سخنان خير و اين كه سخنان نيك و آموزنده تا چه مقدار مى تواند يك انسان را متحول كند؛ نكته ديگر چگونگى استفاده از قوه سامعه و گوش است . با استفاده از اين نكته امام شروع به بيان اوصاف تقواپيشگان مى كنند و مى فرمايند:
فالمتَّقون فيها هُم اهل الفضائلِ مَنطِقُهُمُ الصَّوابَ و مَلبِسُهُمُ الاقتصادُ و مشيُهُمُ التَّواضُعُ غَضُّوا ابصارَهُم عمَّا حرَّم اللّه عليهم و وَقَفُوا اسماعَهُم على العلم النَّافع لهم ...(230).
((پس پرهيزگاران اهل فضيلتند، گفتارشان صحيح و درست و ميانه روى شعار آنهاست و رفتارشان فروتنانه است ، ديده هايشان را از آنچه خدا بر آنان حرام كرده پوشانده اند و گوش هايشان را بر دانشى كه بر ايشان سودمند است گشوده اند)).
متقين داراى خصوصياتى هستند؛ از جمله اين كه وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم ... گوش خود را به روى سرچشمه هاى علوم و انديشه باز مى گذارند.
در حقيقت اين قوه بايد فقط در مسير يادگيرى علوم نافع و موثر در سرنوشت دنيوى و اخروى انسان ، استفاده شود؛ بنابراين در مقام ترغيب به اين امر مى فرمايند:
من ترك الاستماع من ذَوِى العقول مات عقله (231).
((هر كه شنيدن سخن از صاحبان فكر و عقل را ترك كند عقل خويش را منهدم كرده است )).
انسانى كه استفاده از گوش را ترك كند و يا از اين نيروى گرانبها استفاده صحيح نكند، به از ميان رفتن گوهر عقل ، كه تمام مابه الامتياز انسان از ساير موجودات است كمك كرده و آن را از ميان برده است .
به هرحال مى توان گفت : اساسا قوام و دوام انسانيت ، به استفاده صحيح از اين نيرو است و رشد اكتسابى انسان ، مرهون اين عقل مسموع . اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
رايت العقل عقلين ولا ينفع مسموع ... فمطبوع و مسموع اذا لم يك مطبوع (232)
((عقل را دوگونه ديدم ، يكى عقلى كه فطرى است و ديگرى عقلى كه از راه شنيدن پديدار مى شود؛ دومى اگر مطابقت با فطرت نداشته باشد، ثمره اى نخواهد بخشيد)).
خداوند متعال دو قوه عاقله به انسان داده است : يكى همان نيروى عقلانى است كه از آغاز آفرينش همراه با ولادت به همه انسانها داده شده است ؛ ديگر، عقل مسموع كه به وسيله آن سخن علما و انديشمندان را شنيده و نيروى عقل مطبوع خود را تقويت ميكند.
بنابراين ، گوش فرا دادن و استماع سخنان بزرگان و انديشمندان را عقل مسموع ناميده اند.
بنابر آنچه گفته شد گام اول ، ضرورت بازگذاشتن قوه سامعه و گوش به روى همه سخنان خيرخواهانه ، خوب و سرشار از علم و دانش است و گام دوم آن است كه در آغاز كلام امام سجاد عليه السلام آمده است :
تنزيهه عن سماع الغيبة و سماع ما لا يحلُّ سماعه (233).
((پاكيزه نگه داشتن گوش از شنيدن غيبت و هر آنچه كه شنيدنش ناروا و ممنوع است )).
شايد سرّ اين كه بستن گوش و جلوگيرى از ورود سخنان ناروا و محرم از طريق آن به دل و قلب ، مقدم بر گشودن آن به سخنان خير و آموزنده ذكر شده ، اين است كه گوش آلوده ، استعداد پذيرش و يادگيرى خوبى ها و علوم را از دست مى دهد و زمينه پذيرش و تاثير از ميان مى رود. بنابر اين در قدم اول بايد به تنزيه گوش و پاك نگه داشتن آن از آنچه كه شنيدنش ناروا است اقدام كرد و در مرحله بعد نسبت به يادگيرى خوبى ها و علوم همت گماشت .
حرمت شنيدن غيبت
امام عليه السلام از ميان همه امور محرم و ممنوعه براى قوه سامعه ، غيبت را ذكر فرموده اند. و اصطلاحا اين جا ذكر خاص قبل از عام است . حضرت عليه السلام مى فرمايند: گوش را به روى غيبت ببند؛ و بعد مى فرمايند: گوش را به روى هر چيزى كه نارواست ببند كه طبعا غيبت هم يكى از آنهاست . اما چرا از ميان همه اين امور به غيبت تصريح شده است ؟ دليل اول عواقب سوء و زياد اين عمل است ؛ چون وقتى انسان پذيراى غيبت و بدگويى از ديگران باشد، بالطبع آثار منفى آن به تدريج در زندگى شخصى او مشاهده مى شود.
دليل دوم اين كه شايد گناه غيبت از بقيه گناهان ، سهل الوصول تر و آسان تر باشد؛ زيرا شنيدن غيبت در هر مجلس و محفلى به طور متعارف براى همه مقدور است . بنابراين امام عليه السلام نسبت به اين نكته ، حساسيت به خرج داده اند؛ از اين رو در كلمات اهل بيت عليهم السلام به ويژه شخص رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى بينيم كه حضرت فرموده اند:
فنزِّهوا اسماعَكم مَنِ استِماع الغيبةِ فانَّ القائلَ و المستمعَ لها شريكان فى الاثم (234).
((گوشها را از شنيدن غيبت پاكيزه نگه داريد؛ زيرا گوينده و شنونده در گناه با يكديگر مشتركند)).
در روايتى ديگر از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است :
السّامعُ للغيبةِ احدُ الُمغتابين (235).
((گوش دهنده غيبت هم يكى از غيبت كنندگان است )).
چون اگر گوينده ، شنونده اى نيابد اقدام به اين كار نمى كند و اگر غيبت كننده را نهى نكند او هم با گوينده شريك است ، و همه آثارى كه براى گوينده در پى دارد براى شنونده نيز خواهد داشت . بنابراين در مكتب تربيتى دين ، راه جلوگيرى از تخلفات اخلاقى ، همراهى نكردن با مجرم در ارتكاب جرم است .
در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است :
الغيبة اسرعُ فى دين الرَّجُل المسلم من الآكلةِ فى جوفه (236).
((سريع تر از آن كه مرض جذام و خوره در اندرون انسان پيشرفت مى كند، بيمارى غيبت در انسان ، دين او را از بين مى برد)).
در تعبيرى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه فرمودند:
الغيبة تاكل الحسنات كما تاكل النَّار الحَطَبَ(237).
((غيبت حسنات و اعمال نيك انسان را نابود مى كند همان گونه كه آتش هيزم را از بين مى برد)).
بنابراين نه تنها شنيدن غيبت ، ممنوع و محرم است ، بلكه اگر انسان ، ناخواسته سخن بدى را نسبت به مومنى شنيد بايد از او دفاع كند. رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در مواعظ خود به ابوذر مى فرمايند:
مَن اغتيبَ عنده اخوه المُسلم و هو يَستَطيعُ نصرهُ فَنَصَرَهُ، نصره اللّه عزوجل فى الدنيا و الاخرة ، فانَّ خذَلَهُ و هو يستطيعُ نَصرَهُ، خَذَلَه اللّه فى الدنيا و الاخرة (238).
((اگر نزد مسلمانى از برادر مسلمانش غيبت و بدگويى شود و او توان يارى شخص غيبت شونده را هر چند با بيان يك كلمه داشته باشد و اين كار را انجام دهد، خداوند او را در دنيا و آخرت يارى خواهد كرد و اگر اين كار را نكند، خدا در دنيا و آخرت او را به ذلت خواهد نشاند)).
براى كسانى كه نسبت به معارف دين و اخلاق انسانى اهتمام دارند خيلى روايت قابل توجهى است ؛ يعنى اثر وضعى دفاع نكردن از عرض و آبروى مومن ، ذلت در دنيا و آخرت است و در مقابل ، اگر از انسان مومن و مسلمان غيبت شود و برادر مومنش در پشت سر و غيابش ، او را يارى كرده و از آبروى او دفاع كند، خداوند او را در دنيا و آخرت نصرت و يارى خواهد كرد.
بنابراين دليل سفارش به نشنيدن غيبت در اسلام اين است كه با شنيدن غيبت ، باب تهمت و بهتان گشوده مى شود. وقتى شخصى از اميرالمومنين عليه السلام سوال مى كند:
يا اميرالمومنين كم بينَ الحقِّ و الباطل ؟ فقال : اربع اصابع ، و وَضَعَ اميرالمؤ منين يَدَهُ على اُذُنِهِ و عَينَيهِ، فقال : ما رَاتهُ عَيناكَ فهو الحقُّ و ما سمعتهُ اذُناك فاكثَرُه باطل (239).
((فاصله بين حق و باطل چقدر است ؟ در روايت دارد كه اميرالمومنين در عرض صورت ، دست را ميان گوش و چشم قرار داده ، فرمودند: چهار انگشت . آنچه را كه با چشم مى بينى صحيح است ولى آنچه را كه با گوش مى شنوى اكثرا باطل و غيرصحيح است )).
شايد نزديك ترين راه به دل و قلب انسان ، قوه سامعه است . بايد اين مسير از همه آلودگى ها منزه بماند، تا باعث گرفتگى و انسداد آن نشود. امام عليه السلام مى فرمايند:
و سماع ما لا يحلُّ سماعُه (240).
((گوش را به روى هر چيزى كه براى آن نارواست ببند)).
از مصاديق سخن ناروا، مطالب لغو و لهو، اباطيل و هرزه گويى هايى است كه براى انسان حاصلى جز زيان ندارد. در روايات ، مصداق روشن لغو و لهب ، غنا و موسيقى ذكر شده است كه هريك مستقلا موضوعى براى ممنوعيت و حرمت است .
حرمت غنا و موسيقى
غنا، عبارت است از به كار گرفتن سخنان و يا اشعار، با نوع خاصى از آوازه خوانى ، كه مناسب مجالس لهو و لعب است ؛ و موسيقى عبارت است از ايجاد اصوات و صداهايى به وسيله ابزار و آلات معينى كه استعمال متعارف آن ، در همان مجالس لهو و لعب است .
همچنان كه در كلمات اهل بيت عليهم السلام مى بينيم همه هم و غم اين مربيان و معلمان اخلاق ، تربيت انسان و هدايت او به مسير سعادت و انحراف ذهن از لهوولعب است . انسان ، اشرف و اجل از اين است كه فكر، ذهن ، دل ، گوش ، چشم و ساير اعضا و جوارح خود را به لهو و لعب و لغو مشغول كند؛ بنابراين در سخنى از امير المومنين عليه السلام آمده است :
و كلما الهى عن ذكر اللّه فهو المَيسَر(241).
((هر چيز كه دل ، فكر و انديشه را از ياد خدا غافل كند لهو و لعب است )).
بنابراين انسانى كه خود را در چهارچوبه دين قرار مى دهد، آزاد نيست كه هرگونه دلش مى خواهد عمل كند، يقينا اگر به فرامين و محدوديت هاى دينى بى توجهى كند، آن نتيجه اى كه از تقيد و اعتماد به دين مى طلبد، برايش حاصل نخواهد شد. در قرآن آمده است كه :
ان السمع و البصر و الفؤ اد كلُّ اولئك كان عنه مسئولا(242).
((گوش و چشم و دل ، هم مسوولند)).
گوش ، چشم ، دل و قلب در روز قيامت بازخواست مى شوند و از هر يك سوال مى شود كه چه مقدار به وظايف مقرر خود عمل كردند؟ و چه مقدار از وظايف خود تعدى نمودند؟
به نص قرآن ، در قيامت از همه اعضا نسبت به آنچه انجام داده اند سوال خواهد شد:
اليوم نَختِمُ على اَفواهِهِم و تُكَلِّمُنا اَيديهم و تَشهد ارجُلُهم بما كانوا يكسبون (243).
((امروز بر دهانشان مهر مى نهيم ؛ و دست هايشان با مان سخن مى گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى دادند شهادت مى دهند)).
خداوند بر زبانها مهر مى زند و گوش ، چشم ، پا و همه جوارح را به سخن درآورده و آنها را مورد بازجويى قرار مى دهد كه اين نعمت خداداد را در چه مسيرى به كار گرفتيد؟ آنها پاسخ خواهند داد. وقتى انسان از اين اعضا سوال مى كند:
لِمَ شَهِدتُم عَلَينَا قالوا اَنطقنَا اللّه الَّذى اَنطقَ كلَّ شى ء(244).
((چرا عليه من شهادت داديد؟ آنها جواب مى دهند: همان خدايى كه هر موجودى را به نطق درآورده ما را گويا ساخته است )).
وقتى انسان از ابزار، نعمت ها و وسايلى كه خدا در عالم آفرينش در اختيار او قرار داده سوء استفاده كند، علاوه بر آثار سوء اخروى ، عوارض سوء دنيوى نيز نصيب او خواهد شد.
مرحوم مجلسى در كتاب ارزنده ((بحارالانوار)) حديثى طولانى را در عوارض انواع گناهان ذكر كرده است كه در ذيل اين عبارت دعاى كميل كه اللّهم اغفرلى الذنوب التى تهتك العصم ، اللّهم اغفرلى الذنوب التى تنزل النقم ، اللّهم اغفرلى الذنوب التى تغير النعم (245) مى گويد: گناهانى است كه پرده عصمت را مى درد، گناهانى است كه نقمت و بلا نازل مى كند، گناهانى است كه نعمت ها را تغيير مى دهد و بعد از آن به تبيين و توضيح گناهانى پرداخته كه حريم و حجاب ميان خالق و مخلوق را برمى دارد(246).
با عنايت به بيان امام سجاد عليه السلام ، شنيدن سخنان لهو، حرفهاى ياوه ، هرزه گوييها و گوش داده غنا و موسيقى ، حجاب ميان خالق و مخلوق را از بين مى برد و رعايت نكردن حق اين عضو كارآمد و ارزشمند، محروميت از رشد دنيوى و سعادت اخروى را در پى خواهد داشت .
نكات ديگرى درباره استفاده صحيح از قوه سامعه و يا سوء استفاده از آن وجود دارد كه ان شاءاللّه در بيان حق چشم به آن خواهيم پرداخت ؛ چون در بسيارى از جهات با هم اشتراك دارند و نقطه اشتراك آنها اين است كه اين دو عضو راه هاى ورودى دل ، انديشه و فكر انسانند.
منابع :
219- تصنيف غررالحكم ، ص 176، حديث 3365.
220- بحارالانوار، ج 14، ص 331، حديث 71.
221- سوره عبس ، آيه 24.
222- تفسير صافى ، ج 5، ص 287.
223- سوره نحل ، آيه 78.
224- سوره زمر، آيه 17 و 18.
225- سوره انعام ، آيه 151 و 152.
226- بحارالانوار، ج 19، ص 8.
227- نهج البلاغه ، ص 119، خطبه 193.
228- نهج البلاغه ، ص 121، خطبه 193.
229- نهج البلاغه ، ص 121، خطبه 193.
230- نهج البلاغه ، ص 119، خطبه 193.
231- مستدرك الوسايل ، ج 11، ص 207، حديث 12751.
232- محجّة البيضاء، ج 1، ص 179.
233- من لا يحضره الفقيه ، ج 2، ص 376، حديث 1626.
234- مستدرك الوسايل ، ج 9، ص 121، حديث 10420.
235- مستدرك الوسايل ، ج 9، ص 133، حديث 10463.
236- وسايل الشيعه ، ج 12، ص 280، حديث 16306.
237- بحارالانوار، ج 72، ص 257، حديث 48.
238- بحارالانوار، ج 74، ص 89.
239- بحارالانوار، ج 72، ص 196، حديث 9.
240- من لا يحضره الفقيه ، ج 2، ص 376، حديث 1626.
241- بحارالانوار، ج 70، ص 157، حديث 2.
242- سوره اسراء، آيه 36.
243- سوره يس ، آيه 65.
244- سوره فصلت ، آيه 21.
245- مفاتيح الجنان ، ص 104 (دعاى كميل ).
246- بحارالانوار، ج 70، ص 375.
افزودن دیدگاه جدید