پاداش گریه کن امام حسین (ع)در بیان امام صادق علیه السلام
پاداش گریه کن امام حسین (ع)در بیان امام صادق علیه السلام
مقتل و روضه حضرت سید الشهدا و شهادت ایشان
مصائب حضرت را اهل بیت و امامان چه به صورت زیارت و چه به صورت روایت و دانشمندان به صورت تاریخ کربلا، در کتاب هایی مثل ارشاد، منتخب ترینی، مقتل ابومخنف، لهوف سید ابن طاووس، فرسان الإیجاء، أعیان الشیعة، منتهی الآمال، ضریعة النجاة، نفس المهموم، کامل الزیارات، نقل کرده اند. یک مطلب مهم که باید توجه داشت و بر شیعه لازم است به عنوان یک گنج معنوی از آن بهره مند باشد و در حفظش بکوشد و به نسل های بعدی وصیت کند، گریۀ بر حضرت سیدالشهدا است و گریاندن بر حضرت سیدالشهدا، که همۀ انبیا و امامان و اولیا و به فرمودۀ امام سجاد(ع) همۀ موجودات و آسمان ها و زمین، در این گریه شرکت داشتند و در گریاندن هم شرکت داشتند.
گریه بر حسین مانند آیه واجب سجده دار :
امام هشتم می فرماید: نام حسین، مثل چهار آیۀ سجدۀ واجب قرآن است، چنان که هرکس آن آیات را بشنود واجب است سجده کند، همان طور کسی که نام حسین را بشنود، واجب است گریه کند. و بر گویندگان مذهبی و مدیحه سرایان است که در اوقات خاص، غیر از ایام جشن، جشن ائمه، هیچ سخنرانی و منبری را در میان مردم بدون ذکر مصیبت آن حضرت تمام نکنند. و این حقیقتی است که در فتاوای بعضی از فقها آمده، که فتوا داده اند سخنرانی و مداحی مستحب است و اگر کسی در این امر مستحب قرار گرفت ولی ذکر مصیبت حضرت حسین در پایان سخنرانی و مداحی واجب است.
از جملۀ فقهایی که به این مسئله فتوا دادند، حضرت آیت الله العظمی مرحوم آیت الله گلپایگانی بود. و حتی بعضی از فقهای بزرگ ما مانند مرحوم حائری مازندارنی که صاحب صد جلد تألیف علمی است، فتوا دادند که هر جا حسینیه ساخته می شود، تمام احکامی که در مسجد بار است، بر حسینیه هم بار است. وسوسه های روشنفکران و غرب زدگان را باید به هیچ بگیریم و گفته های آنان را نسبت به گریۀ بر حضرت حسین و اهل بیت باید نشخوارهای شیطانی بدانیم. گول نخورید، هم گریه کنید و هم بگریانید و هم گریه را حفظ کنید، واجب است.
معاویة ابن وهب از راویان بسیار معتبر شیعه است، شیخ مفید در امالی از او نقل می کند که امام صادق فرمود: (کُلُّ الجَزَعِ وَ البُکاءِ مَکروه) هر ناله و فریادی و هر جزع و فزعی و گریه ای مکروه است، (سِوَ الجَزَعِ وَ البُکاء عَلی الحُسین) مگر جزع و گریه ی بر حسین. امالی صدوق نقل می کند: امام صادق به ابوعمّاره فرمود: در مصیبت حسین برای من شعر بخوان. ابوعمّاره می گوید: خواندم، حضرت گریه کرد، ادامه دادم باز حضرت گریه کرد، باز هم ادامه دادم حضرت گریه کرد، تا صدای گریه از میان خانه شنیدم. امام فرمود: هر کس شعری در مصیبت او بخواند و پنجاه نفر را بگریاند بهشت برای اوست و اگر سی نفر را بگریاند و اگر بیست نفر را و اگر ده نفر را و حتی اگر یک نفر را بگریاند، بهشت برای اوست و هر کس خودش شعری بخواند و گریه کند، یا خودش را به صورت گریه کن در بیاورد، حضرت فرمود باز بهشت برای اوست.
البته باید توجه به این نکته داشت که گریه سبب تام نیست، نماز باید باشد، روزه باید باشد، خمس و زکات باید باشد، حج باید باشد، گریه هم بر حضرت سیدالشهدا از وسایل بسیار مهم رساندن انسان به بهشت است. امام هشتم به پسرش شبیب فرمود: (یابنَ شَبیبٍ کُنتَ باکیاً لِشَئٍ فَبَکِی لِلحُسین ابنِ علی ابن أبی طالِب) اگر بنا باشد به چیزی گریه کنی، برای حسین ابن علی ابن ابی طالب گریه کن. (شَبیبٍ بَکَیتَ عَلَی الحُسین حِتّی تَثیرُ دُموعِکَ عَلی خَدَّیک) اگر برای حسین گریه کنی تا جایی که اشکت روی صورتت بریزد، (غَفَرَ الله لَک کُلَّ ذَنب أذنَبتَهُ صَغیراً کبیراً قَلیلاً کانوا کَثیراً) خدا همۀ گناهانی که مرتکب شدی می آمرزد کوچک یا بزرگ، کم یا زیاد.
امام صادق فرمود: (مَن ذِکِرَ الحُسَینِ عِندَک) کسی که حسین را نزد او اسم ببرند، یاد کنند، (فَخَرَجَ مِن عَینَیهِ مِنََ الدُّموع) اشک از دو چشمش جاری شود به اندازه ی پر یک مگس، (کانَ ثَوابُهُ عَلَی الله عَزَّ وَ جَلّ) اجرش بر عهدۀ خداست، (وَ لَم یَرضی لَهُ بِدونِ ا لجَنَّة) خدا چیزی را بدون بهشت برای او رضایت نمی دهد.
بحار جلد چهل و چهار صفحۀ دویست و چهل و دو به بعد، بسیار مفصل نقل می کند که خود پروردگار برای آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و موسی و زکریا و عیسی و پیامبر، بی واسطه و گاهی با واسطه، ذکر مصیبت کرد و آنان گریه کردند. گریۀ بر ابی عبدالله در حقیقت هماهنگی با همۀ انبیا و امامان و اولیاء الهی است. امام صادق(ع) می فرماید: (أنَّ زینَ العابِدین بَکی عَلی أبیه) حضرت زین العابدین برای پدرش گریه کرد، در حالی که روز روزه بود و شب را به نماز شب ایستاده بود. هنگامی که وقت افطار می شد، (جی ءَ لَهُ بِطَعامٍ وَ شَراب) برایش غذا و آب می آوردند، آشامیدنی می آوردند، دائم این جمله را می گفت: (قُتِلَ أبی جائِعاً) پدرم گرسنه کشته شد. (قُتِلَ أبی عَطشاناً) پدرم تشنه شهید شد. و چند بار آب و غذا را عوض می کردند، تا می توانستند میل کنند. و گاهی دارند که، (أخَذَ عِناعاً لِیَشرِب) ظرف آبی را می گرفتند بخورند، (یَبکی حَتِّ یَملَأهُ دَماع) این قدر گریه می کردند که این اشک صورتشان را خراش می داد، زخم می کرد، قطرۀ خون می ریخت توی آن آب و آب را برایشان عوض می کردند. منظور، گریۀ بر حضرت سیدالشهدا مسئلۀ بسیار مهمی است که حفظش واجب است.
گریه کردن واجب اخلاقی است، گریاندن واجب اخلاقی است. و امّا کتاب هایی که ذکر کردم، تقریبا مسئلۀ شهادت را به این صورت ذکر کرده اند که من از ابتدای حرکت حضرت تا شهادتشان، قطعه قطعه از آن کتاب ها نقل می کنم. در حال جنگ بودند که فریادی بلند شد که خیمه ها سوخت. به سرعت برگشتند. اهل بیت، زنان، دختران، کودکان، همه دویدند و حلقه وار ابی عبدالله را محاصره کردند. بعضی از بچه ها فریاد العطش زدند و آب خواستند. و وقتی جراحات و زخم های بدن حضرت را دیدند، (صِحنَ) صیحه زدند. (وَ لَطَمنَ وُجوهَهُنَّ) به صورت های خودشان لطمه زدند. امام برگشت به آن ها فرمود: (مَهلاً فَإنَّ البُکاءَ أمامَکُم) آرام باشید، گریه نکنید، گریۀ شما در پیش است.
سپس فریاد زدند: (یا زَینَب، یا امَّ کلثوم، یا سَکینَة، یا رُقَیَة، یا فاطِمة، عَلَیکُنَّ مِنِ السَّلام) زینب من، ام کلثوم، دخترم سکینه، رقیه، فاطمه، خداحافظ شما. زینب کبری آمد جلو و گفت: برادر، آمادۀ کشتن شدی؟ فرمود: چگونه آماده نشوم؟ من که دیگر یار و یاور ندارم. زینب گریبان چاک کرد، مو پریشان کرد، با دست به سر و صورت زد. امام حرکت کرد، چند قدم رفت، دید همه دنبالش دارند می آیند. برگشتند همه را برگرداندند. آماده شدند برای این که دیگر حرکت کنند، که سکینه که در آن وقت سیزده سالش بود، جلوی مرکب را گرفت. حضرت پیاده شد، با دختر صحبت کرد. دختر به حضرت عرض کرد: پدر، (رُدَّنا إلی حَرَمِ جَدِّنا) خودتان بیایید ما را به مدینه برگردانید. امام فرمودند: (لَو تُرِکَ القَطات لَنام) اگر مرغ قطات را آزاد می گذاشتند می خوابید، ولی این مردم مرا رها نمی کنند، من دیگر نمی توانم شما را برگردانم، دخترم از من خواسته ای داشتی، برای من امکان نداشت برآورده کنم، حالا من از تو یک خواسته دارم.
عرض کرد: پدر چیست؟ فرمود: دخترم، (لا تُهِرهی قَلبی بِدَمعِکَ حَسرَةً مادامَ مِنِ الروح فی جُسمانی) این قدر برابر من اشک نریز، گریۀ تو دل مرا آتش می زند. امام صادق می فرماید: آمدند میدان، حمله کردند، جنگیدند، سی و سه زخم نیزه و سی و چهار زخم شمشیر به بدن حضرت وارد شد. خسته شدند. چرا خسته نشوند؟ تشنه بودند، گرسنه بودند، داغدیده بودند، صدای گریه می شنیدند، روی زین اسب به نیزه تکیه دادند. شیخ مفید در ارشاد می فرماید: ابو الهتوف جعفی تیری به پیشانی ایشان زدند. خب، تیر پیشانی را شکافت. خواستند جلوی خون را بگیرند دیدند امکان ندارد. کمربندشان را باز کردند، دامن پیراهن عربی را بالا زدند که جلوی خون پیشانی را بگیرند، تیر سه شعبۀ مسمومی به سینۀ شان زدند. تیری که وقتی خواهر آمد به گودال قتلگاه و آن وضع رقّت بار را دید، ناله کرد و صدا زد: حسین من، ای کاش این تیر را به قلب خواهرت زده بودند، رگ حیات مرا قطع می کردند و تو را به این حال نمی دیدم.
وقتی تیر سه شعبه را به قلب مبارک ایشان زدند، از جلو نتوانستند تیر را بیرون بیاورند، خم شدند از پشت سر تیر را بیرون کشیدند و دیگر دیدند طاقت سواری ندارند، (بِسمِ اللهِوَ بِالله وَ فی سَبیلِ ا لله وَ عَلی مِلَةِ رَسولَ الله) اسب تربیت شده فهمید که راکب دیگر طاقت ادامه ی نشستن را ندارد، به این خاطر آمد میانۀ گودال، دو دستش را جلو کشید، دو پا را کاملا عقب کشید که حضرت به زمین نزدیک باشند. آرام از روی اسب روی زمین قرار گرفت. ابن غولِوِیه نقل می کند از امام صادق(ع): (إنَّ رَسولَ الله کانَ حاضِراً فی کَربَلا مِن یومٍ عاشورا وَ مَعَه عَلی وَ فاطِمَة وَ الحَسَن) پیغمبر، امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن علیهم السلام، حاضر بودند و شاهد این اوضاع بودند. امام افتاده بودند، زینب کبری و بچه ها آمدند به جانب میدان. نشستند کنار ابی عبداله، هنوز حضرت زنده بودند.
ناگهان دشمن حمله کرد. (بِصُوت بَینَ کَتفِیها) با تازیانه به زینب کبری و بچه ها زد و با صدای بلند می گفتند: ۰تَنَّهَ عَنه) او را رها کن، و إلّا تو را هم به او ملحق می کنیم. زینب کبری برگشت صاحب صدا را دید. دید شمر است. (فَأتَنَقَط أخاها) دست به گردن برادر انداخت، فریاد زد: (لاأتَنَهی عَنه إن ذَبِحتَهُ فَاذبِحنی مَعَه) من او را رها نمی کنم، اگر بنا باشد سر او را از بدن جدا کنید، سر من را هم از بدن جدا کن. با تازیانه شدید به زینب کبری زد و فریاد زد: (وَ الله إن تَقَدَّمتِ إلَیه أضرِبُ عُنُقَک) اگر به جانب او بیشتر از این نزدیک شوی، گردنت را می زنم. حضرت خیلی بی حال بودند، اشاره کردند اهل بیت برگشتند.
با آن بی حالب و زخم فراوان همین طور که روی خاک افتاده بودند، (وَرتَقا عَلی صَدرِهِ الشَّریف) شمر روی سینۀ شان نشستند. چشمشان را باز کردند، تا شمر را دیدند گفتند: اللهُ أکبَر، صَدَقَ الله وَ رَسولُهُ، قالَ رَسولُ الله کَأنظُرُ إلی کَلبٍ یَلِقُ فی دَمَ أهلِ بَیتی) پیغمبر فرمود: انگار نگاه می کنم سگی را می بینم که پنجه در خون اهل بیت من برده است. عصبانی شد، بلند شد، ابی عبدالله را برگرداند و سر حضرت را از پشت سر جدا کرد و برای این که همۀ دشمن بدانند امام شهید شده، عمر سعد دستور داد سر حضرت را به نیزه زدند و در میدان لشکر گرداندند. امام باقر می فرماید: جوری جدّم حسین را کشتند که پیغمبر از آن شکل کشتن نهی کرده بودند، (وَ لَقَد قَتَلوهُ قَتلَةً نَهی رَسولُ الله أن یُقتَلُ بِها) که معروف به قتل صبر است.
هر موجودی را به یک نوع ضربت می کشند، شتر را نحر می کنند، گوسفند را سر می برند، با یک اسلحه، امّا امام باقر می فرماید: (لَقَد قُتِلَ بِالسَّیف وَ السَّنان وَ بِالحِجارَةِ وَ بِالخَشَبِ وَ بِالعَصا وَ لَقَد اُوتَعَهُ الخِیل بَعدَ ذلک) جدّم ابی عبدالله را با شمشیر، با نیزه، با سنگ، با چوب، با عصا کشتند، و بعد هم اسب بر بدن او تاختند. (بَکاء امیرالمؤمنین عَلَی الحُسین فی عُبورِهِ بِکَربَلا) کتاب ها نوشته اند: (در عبور از کربلا امیرالمؤمنین برای ابی عبدالله گریه کرد. (وَ حَیثُ قَد غُشیَ عَلَیهِ طَویلا) به طوری که طولانی غش کرده بود و نمی توانستند حضرت را به هوش بیاورند.
افزودن دیدگاه جدید