آیا ناآگاهی انسان سبب دینداری نیست؟
این مطلب که ناآگاهی انسان در دین و رشد آن اثر دارد مطلب صحیحی است. و بنابر نظر صحیح ناآگاهی های انسان، برای دینداری ضرورت ایجاد می کند.
فرق اعتقاد صحیح و مستدل با آنچه در دوران رنسانس مطرح شد در این جاست که آنان تصور می کردند دوران این ناآگاهی ها به پایان رسیده است. در حالی که اگر سنخ ناآگاهی های رفع نشدنی بشر را مورد تامل و دقت قرار می دادند، متوجه می شدند که این ناآگاهی ها تنها یک راه حل دارند و آن نیز وحی است.
ناآگاهی ای که دینداری را ایجاب می کند، از نوع نشناختن دلیل رعد و برق و کسوف و خسوف نیست. چون در دینداری انسان به عواملی متوسل می شود که هم عرض عوامل طبیعی نیستند! بلکه حتی اگر عوامل طبیعی را به نیکی بشناسیم، باز هم جای تمسک به دین و مفاهیم متعالی و مقدس آن باقی است.
به عنوان نمونه بشر همیشه از نقش پدر و مادر در تکوین فرزند مطلع بوده است و نمی توان در سیاه نمایی اعصار گذشته چنان افراط کرد که آگاهی در این مسائل را نفی نمود. با این حال متدینان در دیروز و گذشته، خدا را خالق طفل داخل رحم می دانند.
حتی در متن مقدسی نظیر قرآن به تفصیل جزئیات شکل گیری نوزاد در رحم و مراحل آن را بیان می کند، با این حال خدا را خالق آن طفل می داند:
«خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ[مومنون/۱۴] نطفه را بصورت علقه [خون بسته]، و علقه را بصورت مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده]، و مضغه را بصورت استخوانهایى درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینش تازه اى دادیم پس بزرگ است خدایى كه بهترین آفرینندگان است.»
ناآگاهی بشر که از طریق وحی باید درمان شود، نشناختن عوالم دیگر و تناسبات آن با این عالم است! عوالمی که هیچ عاقلی نمی تواند احتمال آن را نفی کند. و حتی صرف احتمال آن، هر عاقلی را وادار می کند که به تحقیق و جستجو پیرامون آن بپردازد!
علی الخصوص که ادعاهای مکرر در طی تاریخ از جانب افراد راستگو و دارای اخلاق حسنه و هوش های عالی در این مورد بیان شده و ادعا کرده اند که این عالم مادی مزرعه ای است برای آن عوالم! که دارای ابدیت هستند و کسی که در این دنیا تناسبات عوالم را در نظر نگیرد، به نهایت شقاوت و بدبختی می رسد.
به راستی چه کسی می تواند از کنار این احتمال بگذرد و ادعای عقلانیت کند؟
چه دلیلی می توان ارائه کرد که وجود عوالم دیگر را نفی کرد؟
«بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ[قیامت/۵] (انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه كند.»
و اصلا چه می شود که انسانی میل به ابدیت و استمرار داشتن را کتمان می کند و سعی می کند با احتمال ابدیت خود مبارزه کند؟ آیا در همین جا این نکته لطیف قرار نگرفته که
"عده ای فهمیده اند عاقبت خوشی ندارد و سعی می کنند با ندیدنش آسوده خاطر باشند؟"
افزودن دیدگاه جدید