چگونه ائمه علم به غیب داشتند در حالی که از مواضع کشته شدن خود فرار نکرده اند؟
برای آنکه ظرافت مساله روشن شود، سوالی طرح می نمایم، تا در این مساله از مواضع ساده انگارانه پرهیز شود.
اگر فرض کنیم که شخصی با علم غیبی دارد که در فلان روز و در فلان حادثه کشته می شود، آیا در این جا دو راه پیش رو دارد؟ یعنی اینکه می تواند به آن مکان رفته تا کشته شود یا آنکه از رفتن به آنجا پرهیز کند، تا کشته نشود؟ اگر فرد از رفتن امتناع کرده و مانع کشته شدن خود شود، آیا با فرض اصلی، یعنی آگاهی از واقعیتی که می خواهد رخ دهد (=علم غیب) منافات ندارد؟
به عبارت دیگر این چه علمی بوده است که با یک اقدام به غیر علم تبدیل شده است. و مطابق با واقع نیست؟
بنابراین باید دقت کرد که علم به غیب، امری نیست که افراد آگاه به آن بتوانند بر خلاف آن اقدام کرده و از روی دادن آن جلوگیری نمایند.
نفهمیدن این گونه مسائل سبب مواضعی عجیب شده است. مثلا دشمنی بنی اسرائیل با جناب جبرائیل ناشی از همین مساله است که آیه ۹۷ سوره بقره به آن اشاره می کند. چرا که بنی اسرائیل تصور می کردند می توانستند قبل از بالغ شدن بخت النصر او را بکشند! تا جلوی فردی که قرار است در آینده بنی اسرائیل را به خاک و خون بکشاند، بگیرند. اما جبرئیل مانع این امر شده است!
"(یهودی در دلیل دشمنی با جبرائیل می گوید او) چندين بار با ما عداوت ورزيده است، و از جمله مواردى كه سخت به ضرر ما اقدام نموده در اين ماجرا هويدا است: خداوند به انبياى بنى اسرائيل وحى فرستاده بود كه شهر بيت المقدس بدست مردى بنام بختنصّر خراب خواهد شد. و در زمان خود او نيز از وقت خرابى آن مطّلع شده بوديم ... به محض اطّلاع از خبر ويرانى شهر بيت المقدس بزرگان بنى اسرائيل پس از مذاكره و مشاوره شخص قوى و فاضل و محترمى بنام دانيال را كه از زمره انبيا بود مأمور قتل بختنصّر نمودند، و براى اين كار مقدار زيادى مال به او دادند تا در اين راه صرف كند، هنگامى كه رهسپار شهر بابل شد بختنصّر را پسر ضعيف و فقير و عاجزى يافت، و همين كه خواست او را بكشد جبرئيل نازل شده و به دانيال گفت: اگر اين پسر همان است كه خداوند خبر داده، البتّه نخواهى توانست بر او چيره شده و او را به قتل رسانى، و در غير اين صورت براى چه او را مى كشى؟[۱]
علامه طباطبایی نیز به همین مساله اشاره دارند که می فرمایند: در این اشكال بین علوم عادى و علوم غیر عادى خلط شده، و علم به غیب علمى است غیر عادى كه كمترین اثرى در مجراى حوادث خارجى ندارد. .. تمامى حوادث عالم، سلسله نظام یافته اى است، كه همگى و مجموعه اش متصف به وجوب است، یعنى محال است یكى از آن حوادث كه به منزله یك حلقه از این زنجیر است از جاى خودش حذف شود، و جاى خود را به چیز دیگر و حادثه اى دیگر بدهد.[۲]
علاوه بر این مساله باید گوشزد کنیم که فرار از مرگ در همه جا لازم نیست و در بعضی از موارد باید به استقبال مرگ نیز رفت. کما اینکه عمل کردن به حکم جهاد، به معنای معامله جان، و قرار دادن خود در موضع شهادت است:
«فَلْيُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ[نساء/۷۴] كسانى كه زندگى دنيا را به آخرت فروختهاند، بايد در راه خدا پيكار كنند.»
و تمجید خدای متعال نیز از چنین کسانی غیر قابل انکار است. آنگاه که حضرت علی (ع) در بستر پیامبر (ص) می خوابند تا پیامبر (ص) بتوانند هجرت نمایند، و این خطر را به جان می پذیرند که شمشیرهای مشرکین بر تن مبارک او فرود آیند، خدای متعال در مدح حضرت چنین می فرمایند:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ[بقره/۲۰۷] بعضى از مردم، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»
ماجرای شهادت امام حسین (ع) نیز همین گونه است که از زبان حضرت سروده اند که:
«إن كانَ دينُ مُحَمَّد لَم يَستَقِم * * * إلاّ بِقَتلي يا سُيوفُ خُذيني: اگر راهی برای حفظ دین اسلام جز کشته شدن من وجود ندارد، ای شمشیرها مرا دریابید.»
[۱]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج۱، ص۴۴.
[۲]. ترجمه المیزان، ج۱۸، ص۲۹۳.
افزودن دیدگاه جدید