بت ها محکوم بودند، چون از خودشان نمی توانستند دفاع کنند، خب کفار هم قرآن را می سوزانند و اتفاقی نمی افتد!

اولا نابود کردن بت، با پاره کردن قرآن قابل قیاس نیست. کسی که کفر می ورزد و هتاکی می کند، هیچ آسیبی به خدا نمی رساند. اگر بخواهیم تشبیهی واقعی بیابیم و شکستن بت را با مقابله با الله مقایسه کنیم، باید ماجرای هامان را ذکر کنیم که بیشتر طنزی جهت فضیحت آنها بو

اولا نابود کردن بت، با پاره کردن قرآن قابل قیاس نیست. کسی که کفر می ورزد و هتاکی می کند، هیچ آسیبی به خدا نمی رساند. اگر بخواهیم تشبیهی واقعی بیابیم و شکستن بت را با مقابله با الله مقایسه کنیم، باید ماجرای هامان را ذکر کنیم که بیشتر طنزی جهت فضیحت آنها بوده است که حتی دستشان هم به خدا نمی رسد :

فَأَوْقِدْ لي‏ يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لي‏ صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ (۳۸ قصص) اى هامان، برايم آتشى بر گل بيفروز (و آجرهاى محكم بساز)، و براى من برج بلندى ترتيب ده تا از خداى موسى خبر گيرم.

کفار حتی توانایی مقابله با نظامات الهی را هم ندارند، چه برسد به آنکه بتوانند آسیبی به خدا برسانند:

 قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي‏ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ (۲۵۸ بقره) ابراهيم گفت: «خداوند، خورشيد را از افق مشرق مى‏ آورد (اگر راست مى‏ گويى كه حاكم بر جهان هستى تويى،) خورشيد را از مغرب بياور!» (در اينجا) آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد.

آنان که مدعی مقابله با الله هستند، اگر می توانند خود را از مرگ خلاصی دهند! یا بیماری و پیری را از خود برهانند.

 

ثانیا : قرآن یک نوع تفکر را بیان می کند. و سوزاندن یا پاره کردن چند صفحه ای که قرآن بر روی آن نوشته شده، نابود کردن قرآن نیست. بلکه فضیحت مخالفان قرآن است که تصور می کنند با آتش زدن کاغذ یا پاره کردن آن، اندیشه نابود می شود. در حالی که هر چقدر بیشتر با این دین جنگیده اند، این دین بیشتر پیشرفت کرده و فراگیرتر شده است. کسانی که این گونه دشمنی می کنند، اگر عقل و اندیشه ای داشتند، به تجربه کمونیست ها نگاه می کردند که هفتاد سال ممنوعیت شدید داشتن یک برگ قرآن، نتوانست تمایل به دین را از بین ببرد. بلکه آنچه نابود شد؛ مرام کمونیستی بود.

 

ثالثا : خدای قرآن می گوید که دست کفار را برای کفر باز گذاشته است.چون انسان را مختار خلق نموده است و اگر قرار بود، با جبر جلوی کفر ورزی گرفته شود، اختیار بی معنا می شد.

إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (۳  انسان) ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس!

بنابراین کفر ورزی، هرگز نقضی بر دین قلمداد نمی شود.
وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لَا يُعْجِزُونَ [سورة اﻷنفال ۵۹] وکسانی که کافر شدند, نپندارند که پیشی گرفته اند؛ آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند کرد.

 

رابعا خدای متعال، در برخی مقاطع علاوه بر آیات هستی، معجزاتی را هم نشان می دهد. از نابود کردن سپاه ابرهه تا طوفان طبس! و ... این همه قدرت نمایی خدای متعال که هیچ بشری یارای مقابله با آن را ندارد، خود نکته مهمی است که به اندازه یافتن حقیقت در پیش چشم بشر قرار داده شده است. حال آنکه بت هیچ نوع قدرت نمایی نداشته است و اشاره به شکسته شدن بت، برای آن است که حتی در بدترین موقعیت هم قدرت نمایی نداشته است.

افزودن دیدگاه جدید