سامری کیست و چه جنایتی را انجام داد و چگونه بنی اسرائیل را منحرف نمود ؟

بعد از نجات بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان و غرق شدن آنها در نیل، موسی ماموریت پیدا می کند برای گرفتن الواح تورات، مدت سی شب به کوه طور برود، ولی بعدا برای آزمایش مردم، ده شب تمدید می گردد، سامری که مردی نیرنگ باز بود از این فرصت استفاده کرده، از طلا و جوا

بنی اسرائیل
حضرت موسی (ع) اکنون که از دست فرعونیان نجات یافته، می‎خواهد برای ملت بنی‎اسرائیل، حکومت تشکیل دهد و هر حکومتی نیاز به قانون دارد. او با گروهی از برجستگان بنی‎اسرائیل به کوه طور رفت، تا الواح تورات را از درگاه خدا بگیرد، تا همان کتاب آسمانی، قانون اساسی مردم گردد. به طوری که مفسران و تاریخ نگاران نوشته اند هنگامی که موسی در مصر بود، طبق وحی الهی به بنی اسرائیل وعده داد هر زمان خدای تعالی فرعون را نابود کرد، کتابی برای آن ها بیاورد که دربر دارنده حلال، حرام، شرایع و احکام باشد. وقتی خدای تعالی فرعون را نابود کرد، بنی اسرائیل از موسی کتاب خواستند و موسی نیز از پروردگار خود خواست تا به وعده ای که به او داده بود عمل کند و به او کتاب عطا فرماید. خدای تعالی به موسی دستور داد سی روز روزه بگیرد و بدن و جامه خود را پاک و پاکیزه کند و برای دریافا کتاب به طور سینا بود. موسی برادر خود هارون را به جای خویش گماشت تا در غیبت او سرپرستی بنی اسرائیل را به عهده بگیرد و سپس هفتاد نفر از نیکان و بزرگان قوم را برگزید که همراه خود به کوه طور ببرد تا هنگام دریافت کتاب از خدای تعالی و مکالمه اش با پروردگار متعال شاهد و ناظر او باشند و در بازگشت، موضوع را به بنی اسرائیل گزارش دهند و در نتیجه، آن ها کتاب الهی را تکذیب نکنند.
موسی طبق دستور الهی سی روز روزه گرفت و چون برای گرفتن الواح تورات به کوه طور رفت، خدای تعالی ده شب دیگر بر آن افزود که در مجموع غیبت موسی چهل شب طول کشید. بیشتر مفسران اهل سنت نوشته اند علت افزوده شدن آن ده شب این بود که موسی پس از سی روز روزه، شب آخر که خواست به کوه طور برود متوجه بوی بد دهانش شد و برای رفع آن با چوب درختی که برخی گفته اند درخت خرنوب بود دندان های خود را مسواک کرد و یا به گفته بعضی گیاه خوشبویی خورد که بوی دهانش را برطرف سازد. پس خدای متعال فرمود: «ای موسی! مگر ندانسته ای که بوی دهان روزه دار نزد من خوشبوتر از بوی مشک است. اکنون بازگرد و ده روز دیگر روزه بگیر، آن گاه به نزد ما بیا.» موسی نیز چنان کرد. همین افزوده شدن ده شب سبب آزمایش و فتنه بنی اسرائیل گردید و سامری را واداشت تا برای آن ها گوساله ای بسازد و آن ها را به گوساله پرستی وادار کند. از آنجا که در آغاز هر انقلابی، حوادثی انحرافی رخ می‎دهد، و خود انقلاب کرده‎ها، گاهی حزب و گروه خاصی را به دور خود جمع می‎کنند، قوم موسی (ع) نیز از این انحراف مصون نماندند.
موسی بن ظفر که بعدا به نام «سامری» معروف شد، از بنی‎اسرائیل بود (او همان کسی بود که در ماجرای درگیری او با قبطی، موسی به کمک او شتافت و قبطی را کشت) سامری با اینکه سابقه انقلابی داشت، و از یاران موسی بود، پس از پیروزی موسی (ع) جزء منافقین گردید و در غیاب موسی (ع)، و از زمینه‎ای که در میان بنی‎اسرائیل وجود داشت سوء استفاده کرده و از طلاهای فرعونیان، که جمع شده بود، با زیرکی خاصی مجسمه گوساله‎ای درست کرد، و مردم را به پرستش آن دعوت نمود. براثر وزش باد از سوراخهای بدن این مجسمه صدایی همچون صدای گوساله بیرون می‎آمد و به این ترتیب اکثریت قاطع جاهلان بنی‎اسرائیل، از راه توحید خارج شده و گوساله‎پرست شدند. هارون هرچه قوم را نصیحت کرد، و آنها را از گوساله‎پرستی برحذر داشت، به سخنش اعتنا نکردند، حتی با جوسازی‎ها و هیاهوی خود نزدیک بود او را بکشند.
سامری کیست؟
درباره اصل و نسب سامری اختلاف است. جمعی او را فرزند زنا دانسته و گویند نام اصلی او موسی بوده است و انتساب او به سامری نیز به این دلیل بوده که او منسوب به شامره یا شامرون بوده که چون در ترجمه زبان عبری به عربی شین تبدیل به سین می شود، به سامری معروف شده است. چنان که یشوع و شموئیل و موشی در عربی یسوع و سموئیل و موسی خوانده می شود. شامره یا شامرون را نیز نام شهر یا یکی از فرزندان یعقوب یا قبیله ای از بنی اسرائیل دانسته اند که سامری بدان منسوب بوده است. البته در این که او از بنی اسرائیل بوده یا از مردم مصر و قبطیان، یا اهل سایر شهرها نیز اختلاف است. مسعودی گفته است که وی زرگر بود و از علم کهانت نیز اطلاع داشت و از روی اوضاع ستارگان به دست آورد که بنی اسرائیل از دریا عبور خواهد کرد و از فرعونیان نجات خواهند یافت. ازاین رو در گروه آن ها داخل شد، در صورتی که از آن ها نبوده و اصل او از روستایی از روستاهای شهر موصل بود که مردم آن گوساله پرست بودند.
ابن اثیر و برخی دیگر گفته اند که وی اهل شهری به نام باجرمی بوده و نامش میخاست، ولی سعیدبن جبیر گفته است که وی اهل کرمان بود. درباره ایمان او نیز که آیا حقیقتا به موسی ایمان آورده بود و یا ایمان او ظاهری و همراه نفاق بود بحث شده و بیشتر او را مردی منافق دانسته اند که تظاهر به ایمان می کرد وگرنه در دل جزء همان گوساله پرستان بوده است. البته در مقابل گفتار اینان، در برخی از کتاب ها مانند تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که وی از نیکان اصحاب موسی بود، ولی هنگام رفتن حضرت موسی به کوه طور، فریب شیطان را خورد و با وسوسه او، آن گوساله را ساخت و بنی اسرائیل را به گوساله پرستی واداشت.
داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل در قرآن
اهمیت این داستان به اندازه ای است که قرآن در چهار سوره به آن اشاره کرده است، در سوره بقره آیه 51 و 54 و 92 و 93 و در سوره نساء آیه 153 و در سوره اعراف آیات 147 و 148، و در سوره طه آیه 88 به بعد. البته این حادثه، همانند سایر پدیده های اجتماعی، بدون زمینه و بدون مقدمه نبوده است، زیرا از یک سو بنی اسرائیل سالیان دراز در مصر شاهد گاوپرستی یا گوساله پرستی مصریان بودند، و از سوی دیگر به هنگامی که از رود نیل عبور کردند، صحنه بت پرستی (گاوپرستی) قومی که در آن سوی نیل زندگی می کردند، توجه آنها را جلب کرد، و چنان که در آیات قبل گذشت، از موسی ع تقاضای بتی همانند آنها کردند، که موسی (ع) شدیدا آنان را ملامت و سرزنش کرد. تمدید میقات موسی (ع) از سی شب به چهل شب، نیز سبب شد که شایعه مرگ موسی (ع)، آن چنان که در بعضی از تفاسیر آمده به وسیله بعضی از منافقان، در میان بنی اسرائیل نشر شود. جهل و نادانی بسیاری از این جمعیت و مهارت و زبردستی سامری در پیاده کردن نقشه خود نیز به این موضوعات کمک کرد و مجموعا سبب شد در مدت کوتاهی اکثریت بنی اسرائیل به بت پرستی روی آورند و غوغایی اطراف گوساله به راه اندازند.
سامری در سوره بقره
بعد از نجات بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان و غرق شدن آنها در نیل، موسی ماموریت پیدا می کند برای گرفتن الواح تورات، مدت سی شب به کوه طور برود، ولی بعدا برای آزمایش مردم، ده شب تمدید می گردد، سامری که مردی نیرنگ باز بود از این فرصت استفاده کرده، از طلا و جواهراتی که نزد بنی اسرائیل از فرعونیان به یادگار مانده بود گوساله ای می سازد که صدای مخصوصی از آن به گوش می رسد و بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت می کند. اکثریت قاطع بنی اسرائیل به او می پیوندند، هارون (ع) جانشین و برادر موسی (ع) با اقلیتی بر آئین توحید باقی می مانند، اما هر چه می کوشند دیگران را از این انحراف بزرگ بازگردانند توفیق نمی یابند، بلکه چیزی نمانده بود که خود هارون را هم از بین ببرند. خداوند در سوره بقره در مورد این ماجرا می فرماید: «و إذ واعدنا موسی أربعین لیلة ثم اتخذتم العجل من بعده و أنتم ظالمون؛ و [یاد کنید] آن گاه که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم، آن گاه شما در غیاب وی گوساله را به پرستش گرفتید و شما [واقعا] ستمکارید.» (بقره/ 51) این آیه از بزرگترین انحراف بنی اسرائیل در طول تاریخ زندگیشان سخن می گوید، و آن انحراف از اصل توحید، به شرک و گوساله پرستی است، و به آنها هشدار می دهد که شما یک بار در تاریختان بر اثر اغواگری مفسدان گرفتار چنین سرنوشتی شدید اکنون بیدار باشید راه توحید خالص (راه اسلام و قرآن) به روی شما گشوده شده، آن را رها نکنید. نخست می گوید: "به خاطر بیاورید زمانی را که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم". هنگامی که او از شما جدا شد، و میعاد سی شبه او به چهل شب تمدید گردید "شما گوساله را بعد از او به عنوان معبود انتخاب کردید، در حالی که با این عمل، به خود ستم می کردید".
خداوند در آیات 92 و 93 همین سوره می فرماید: «و لقد جاءکم موسی بالبینات ثم اتخذتم العجل من بعده و أنتم ظلمون* و إذ أخذنا میثاقکم و رفعنا فوقکم الطور خذوا ما ءاتیناکم بقوة و اسمعوا قالوا سمعنا و عصینا و أشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم قل بئسما یأمرکم به إیمانکم إن کنتم مؤمنین؛ و محققا موسی حجت های روشن را برای شما آورد، ولی شما در غیاب او گوساله را [معبود] گرفتید و شما ستمکار بودید. و آن گاه که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را [به علامت جدیت موضوع] بر فرازتان بداشتیم [و گفتیم:] آنچه به شما داده ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید. گفتند: شنیدیم و [به دل گفتند] نافرمانی کردیم! آری، در اثر کفرشان دل به گوساله باختند. بگو: اگر دعوی ایمان دارید، چه بد است آنچه ایمانتان شما را به آن امر می کند.»
قرآن برای روشنتر ساختن دروغ و کذب بنی اسرائیل، در این آیه می گوید: "موسی آن همه معجزات و دلائل روشن را برای شما آورد، ولی شما بعد از آن گوساله را انتخاب کردید و با این کار ظالم و ستمگر بودید"! اگر شما راست می گوئید و به پیامبر خودتان ایمان دارید پس این گوساله پرستی بعد از آن همه دلائل روشن توحیدی چه بود؟ این چه ایمانی است که به محض غیبت موسی و رفتنش به کوه طور از دلهای شما پرواز می کند و کفر جای آن، و گوساله جای توحید را می گیرد؟آری شما با این کارتان هم به خود ستم کردید و هم به جامعه خود و نسلهای آینده تان.
در آیه بعد سند دیگری بر بطلان این ادعای آنها ذکر کرده مساله پیمان کوه طور را به میان می کشد و می گوید: "ما از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سرتان قرار دادیم و به شما گفتیم دستوراتی را که می دهیم محکم بگیرید و درست بشنوید اما آنها گفتند شنیدیم و مخالفت کردیم". آری دلهای آنها به خاطر کفرشان با محبت گوساله آبیاری شده بود! جمله "و أشربوا فی قلوبهم العجل" کنایه جالبی را منعکس می کند که بیانگر حال قوم یهود است. توضیح اینکه: کلمه "اشراب" همانگونه که از "مفردات راغب" بر می آید دو معنی دارد: اگر از باب "اشربت البعیر" باشد یعنی ریسمان را به گردن شتر بستم بنابراین معنی جمله بالا این می شود که ریسمانی محکم از علاقه و محبت قلب آنها را با گوساله ارتباط داده بود. و اگر از ماده "اشراب" به معنی آبیاری کردن یا دیگری را آب دادن باشد و در این صورت کلمه "حب" در تقدیر خواهد بود و معنی جمله رویهمرفته چنین است: بنی اسرائیل قلوب خود را با محبت گوساله سامری آبیاری کردند.
این جزو عادات عرب است که هر گاه علاقه ای سخت و یا کینه زیادی نسبت به چیزی را بخواهند برسانند تعبیری همانند تعبیر بالا می آورند. ضمنا از تعبیر فوق نکته دیگری نیز استفاده می شود و آن اینکه نباید از این کارهای نادرست بنی اسرائیل تعجب کرد، زیرا این اعمال محصول سرزمین قلب آنها است که با آب شرک آبیاری شده، و چنین سرزمینی که با چنان آبی آبیاری شود محصولی جز خیانت و قتل پیامبران و گناه و ظلم نخواهد داشت. اهمیت این موضوع وقتی روشنتر می شود که به زشتی قتل و کشتار انسان در آئین یهود که با اهمیت خاصی از این موضوع سخن گفته توجه گردد، آئین یهود به قدری این جنایت را بد می دانست که بنا به نوشته قاموس کتاب مقدس صفحه 687: «قتل عمد و قباحت آن به طوری در نزد اسرائیلیان اهمیت داشت که به مرور ایام با بست نشستن در شهرهای بست، و یا ملتجی شدن به اماکن مشرفه سبب استخلاص و برائت ذمه قاتل نمی شد، بلکه در هر صورت وی را قصاص می نمودند.» این است معنی کشتن انسانها از نظر تورات تا چه رسد به کشتن پیامبران خدا.آری شرک و دنیا پرستی که نمونه آن عشق به گوساله طلایی سامری بود در تار و پود قلبشان نفوذ کرد، و در سراسر وجودشان ریشه دواند، و به همین دلیل خدا را فراموش کردند. شگفتا! این چگونه ایمانی است که هم با کشتن پیامبران خدا می سازد و هم گوساله پرستی را اجازه می دهد، و هم میثاقهای محکم الهی را به دست فراموشی می سپرد؟! آری اگر شما مؤمنید ایمانتان بد دستوراتی به شما می دهد. «قل بئسما یأمرکم به إیمانکم إن کنتم مؤمنین» (بقره/ 93)
داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل در سوره نساء
خداوند در این سوره می فرماید: «ثم اتخذوا العجل من بعد ما جاءتهم البینات فعفونا عن ذالک و ءاتینا موسی سلطانا مبینا؛ آن گاه پس از آن همه معجزات روشنگر که برای آنها آمد، گوساله پرستیدند، و ما از این [گناهشان] هم در گذشتیم و به موسی حجتی روشن عطا کردیم.» (نساء/ 153)
در این آیه به یکی دیگر از اعمال زشت آنها که مساله "گوساله پرستی" بود، اشاره می کند و می گوید: «آنها پس از مشاهده آن همه معجزات و دلائل روشن، گوساله را به عنوان معبود خود انتخاب کردند! ولی با این همه برای اینکه آنها به راه باز گردند و از مرکب لجاجت و عناد فرود آیند» ما آنها را بخشیدیم و به موسی برتری و حکومت آشکاری دادیم، و بساط رسوای سامری و گوساله پرستان را برچیدیم. باز آنها از خواب غفلت بیدار نشدند و از مرکب غرور پائین نیامدند.
علامه طباطبایی می فرماید: «منظور از "اتخاذ گوساله" بت پرستی است، آن هم بعد از ظهور و وضوح بطلان آن و یا منظور بیان این حقیقت است که خدای سبحان منزه از شائبه جسمیت و حدوث است و چنین عقیده ای از رسواترین جهالت های بشری است و منظور از (عفو) این است که موسی (ع) به آنان دستور داد که به سوی خالق خود توبه برده، یکدیگر را به قتل برسانند، همین که به جان هم افتادند خدا از آنان عفو کرد و دستور متارکه را داد، نگذاشت تا به آخر یکدیگر را بکشند و منظور از دادن "سلطان مبین" به موسی (ع) این است که آن جناب را بر گوساله پرستان و بر سامری و گوساله اش مسلط کرد.»
داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل در سوره اعراف
در آیات این سوره، یکی از حوادث اسفناک و در عین حال تعجب آوری که بعد از رفتن موسی (ع) به میقات در میان بنی اسرائیل رخ داد، بازگو شده است و آن جریان گوساله پرستی آنها است که به دست شخصی به نام سامری و با استفاده از زیورآلات بنی اسرائیل، انجام گرفت: «و اتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلا جسدا له خوار أ لم یروا أنه لا یکلمهم و لا یهدیهم سبیلا اتخذوه و کانوا ظلمین* و لما سقط فی أیدیهم و رأوا أنهم قد ضلوا قالوا لئن لم یرحمنا ربنا و یغفر لنا لنکونن من الخاسرین؛ و قوم موسی در غیاب او از زیورهای خود تندیس گوساله ای ساختند که صدای گاو داشت. مگر نمی دیدند که با آنها سخن نمی گوید و به راهی هدایتشان نمی کند؟ آن را [معبود] گرفتند در حالی که ستمکار بودند.و چون پشیمان شدند و دیدند که واقعا گمراه شده اند گفتند: اگر خدایمان بر ما رحم نیاورد و ما را نیامرزد قطعا از زیانکاران خواهیم شد.» (اعراف/ 148- 149)
این آیه داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل را ذکر می کند، و تفصیل آن به طوری که در سوره "طه" آمده این است که بعد از رفتن موسی (ع) به میقات پروردگار، بنی اسرائیل از دیر آمدنش به تنگ آمدند و سامری از ناشکیبایی ایشان استفاده نمود و آنان را بفریفت، به این طریق که زینت آلات ایشان را گرفت و از آن مجسمه گوساله ای ریخت که مانند سایر گوساله ها صدا می کرد، و آن را معبود ایشان خواند و گفت: این است اله شما و اله موسی. بنی اسرائیل هم گفته او را پذیرفته و در برابر آن به سجده درآمدند و آن را معبود خود پنداشتند.
بنابراین اینکه فرمود: «و اتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلا جسدا» معنایش این است که قوم موسی بعد از رفتن وی به میقات پروردگار خود و قبل از آنکه برگردد (چون بعد از ذکر این داستان مراجعت موسی را بیان می کند) گوساله ای را برای خود معبود گرفتند، و این گوساله مجسمه ای بود دارای آواز. با این که این کار از سامری سرزد (چنان که آیات سوره طه گواهی می دهد) ولی این عمل به قوم موسی (ع) نسبت داده شده است، به خاطر اینکه عده زیادی از آنها سامری را در این کار یاری کردند، و در واقع شریک جرم او بودند، و عده بیشتری به عمل او راضی شدند.
گرچه ظاهر آیه در بدو نظر این است که همه قوم موسی (ع) در این کار شرکت داشتند، ولی با توجه به آیه 159 همین سوره که می گوید «و من قوم موسی أمة یهدون بالحق و به یعدلون؛ از قوم موسی، جمعیتی بودند که به سوی حق هدایت می کردند، و به آن توجه داشتند.» استفاده می شود که منظور از آیه مورد بحث همه آنها نیست، بلکه اکثریت عظیمی از آنها، این راه را تعقیب کردند، به گواهی آیات بعد که ناتوانی هارون را از مقابله با آنها منعکس ساخته است.
چگونه گوساله طلایی صدا کرد؟
کلمه خوار به معنی صدای مخصوصی است که از گاو یا گوساله برمی خیزد، جمعی از مفسران معتقدند که سامری با اطلاعاتی که داشت، لوله های مخصوصی در درون سینه گوساله طلایی کار گذاشته بود که هوای فشرده از آن خارج می شد و از دهان گوساله، صدایی شبیه صدای گاو بیرون می آمد! بعضی دیگر می گویند: گوساله را آن چنان در مسیر باد گذارده بود که بر اثر وزش باد به دهان او که به شکل مخصوصی ساخته شده بود، صدایی به گوش می رسید. اما اینکه جمعی از مفسران گفته اند گوساله سامری به خاطر مقداری خاک که از زیر پای جبرئیل برداشت و در آن ریخته بود، به صورت گوساله زنده ای درآمد و صدای طبیعی سرداد، شاهدی در آیات قرآن ندارد، چنان که به خواست خدا در تفسیر آیات سوره طه خواهد آمد، و کلمه "جسدا" گواه بر این است که حیوان زنده ای نبود، زیرا در تمام مواردی که این کلمه در قرآن به کار رفته است به معنی جسم بی جان آمده است.از همه اینها گذشته، بعید به نظر می رسد که خداوند چنین قدرتی به مرد منافقی همچون سامری بدهد که بتواند کاری همانند معجزه موسی (ع) انجام دهد و جسم بی جانی را جاندار سازد، کاری که برای توده مردم مسلما گمراه کننده است و دلائل بطلان آن در نظرشان روشن نیست، ولی اگر گوساله به شکل یک مجسمه طلایی بوده باشد دلائل بطلان آن روشن است و تنها می تواند وسیله ای برای آزمایش افراد بوده باشد، نه چیز دیگر. نکته دیگری که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که سامری از آنجا که می دانست قوم موسی (ع) سالها در محرومیت به سر می بردند و به علاوه روح مادیگری چنان که در بسیاری از نسلهای امروز آنها نیز می بینیم بر آنها غلبه داشت و برای زر و زیور احترام خاصی قائل بودند، لذا او گوساله خود را از طلا ساخت، تا توجه شیفتگان و بردگان را به سوی آن جلب کند.اما اینکه این ملت فقیر و محروم در آن روز آن همه زر و زیورها را از کجا آورده بودند؟ در روایات چنین آمده که زنان بنی اسرائیل برای بزرگداشت یکی از اعیاد خود، مقدار قابل ملاحظه ای از زیورآلات فرعونیان را به عاریت گرفته بودند و این جریان مقارن غرق و نابودی آنها واقع شد، و زیورآلات مزبور در دست بنی اسرائیل باقی ماند.
جمله "أ لم یروا أنه لا یکلمهم و لا یهدیهم سبیلا" ایشان را مذمت می کند به اینکه چطور یک مطلب روشن و واضحی را که عقل هر کس در اولین نظر آن را درک می کند درک نکردند و هیچ به خود نگفتند: اگر این گوساله خدای ما بود لابد و لاجرم با ما حرفی می زد و ما را به راه راست هدایت می کرد. و اگر از میان همه صفاتی که منافی با الوهیت گوساله است، خصوص حرف نزدن و هدایت نکردن آن را ذکر نمود و از سایر صفات آن از قبیل جسمیت، مصنوع بودن، محدودیت و گنجیدنش در مکان و زمان و امثال اینها سکوت کرد، با اینکه اینها نیز منافات با الوهیت آن دارد، برای این بود که این دو صفت یعنی تکلم و هدایت از روشن ترین صفاتی است که الوهیت مستلزم آن است، زیرا هر کس هر چیزی را اله و معبود خود می داند ناگزیر است از اینکه آن اله را به آن نحوی که خود او دوست می دارد پرستش کند، لاجرم آن اله می بایستی راه پرستش مورد علاقه خود را به بندگان خود معرفی کند و این خود مستلزم تکلم و تفهیم است، و بنی اسرائیل با اینکه می دیدند گوساله حرف نمی زند و آنان را هدایت نمی کند با این همه پیشنهاد الوهیت آن را از سامری پذیرفتند.
جهت دیگری که باعث شد از میان همه صفات گوساله مزبور این دو صفت ذکر شود این بود که در ذهن بنی اسرائیل این مشخصه از موسی (ع) مرکوز و معهود بود که او با خداوند حرف می زند و مردم را به راه او هدایت می کند و خداوند با او حرف می زند و او را به راه خود دلالت می نماید و چون چنین ارتکازی را داشتند می بایست این معنا را فهمیده باشند که اگر گوساله مزبور خدای ایشان و خدای موسی بود، قدرت بر سخن گفتن می داشت و مردم را هدایت می کرد، و چون این سؤال بود که چطور بنی اسرائیل مطلبی به این روشنی را نفهمیدند لذا فرمود: "اتخذوه و کانوا ظالمین".
جمله "و لما سقط فی أیدیهم" (به معنی هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد، یا هنگامی که نتیجه شوم اعمالشان به دستشان افتاد، و یا هنگامی که چاره از دست آنها ساقط شد) در ادبیات عرب کنایه از ندامت و پشیمانی است، زیرا هنگامی که واقعیات به دست انسان بیفتد و از حقیقت امر آگاه گردد، و یا به نتائج نامطلوب برسد، و یا راه چاره بر او بسته شود، طبعا پشیمان خواهد شد، بنابراین پشیمانی از لوازم مفهوم این جمله است.
در مجمع البیان فرموده: «معنای جمله "سقط فی أیدیهم" این است که بلا در دست هایشان قرار گرفت، یعنی طوری بلا بر ایشان مسلط شد که گویی دستهایشان در آن بود، و این تعبیر را غالبا درباره نادمینی که به آثار سوء عمل گذشته شان مبتلا شده اند و این ابتلاء را پیش بینی نمی کردند به کار برده و گفته می شود "سقط فی یده"، البته "اسقط فی یده" هم گفته می شود، ولیکن اولی فصیح تر است.»
بعضی هم گفته اند معنای جمله مزبور این است که اثر سویی که او را زیان می رساند در دستش افتاد. البته در تفسیرهای مطول وجوه بسیاری در توجیه این جمله ذکر شده ولیکن بیشتر آن وجوه خالی از تکلف نیست، و از همه آنها نزدیک تر به ذهن همان وجه فوق است، چون از ظاهر سیاق آیه برمی آید که مراد از جمله مورد بحث این است که بنی اسرائیل وقتی به خود آمدند و فهمیدند که چه عملی کرده اند، و به دست آوردند که در این عمل گمراه بوده اند گفتند: "چه و چه". پس ظاهر سیاق، معنای تنبه و توجه به غفلت گذشته را افاده می کند، گویا عملی را که کرده اند به حضور آن کسی که برای او کرده اند تقدیم نموده اند و او عملشان را زشت و نکوهیده یافته و آن را جلو صاحبانشان پرت کرده، و صاحبان عمل آن را برداشته و از نزدیک در آن نظر انداخته و دیده اند که سخت گمراه بوده اند و در انجام این عمل آن امری را که نمی بایست در آن اهمال کنند رعایت ننموده و در نتیجه عملشان فاسد شده است، و به هر حال جمله مورد بحث به منزله یک مثل معروف است.
آیه شریفه از جهت معنا مترتب بر آیات بعدی است که داستان مراجعت موسی را ذکر می کند، چون بنی اسرائیل بعد از مراجعت موسی متنبه شدند. و در آیات سوره "طه" نیز تنبه ایشان را بعد از مراجعت موسی (ع) ذکر می کند، و اگر در اینجا جلوتر ذکر کرده برای این است که در اینجا تنها خواسته است ندامت ایشان را از کرده خود ذکر نماید و به دنبال آن، اظهارات ایشان را که گفتند: "لئن لم یرحمنا ربنا و یغفر لنا لنکونن من الخاسرین" نقل نماید، چون هر گوینده ای وقتی بخواهد ندامت و پشیمانی قومی را حکایت کند مناسب تر آن است که خطای آنها را ذکر نموده آن گاه بلافاصله اظهار ندامتشان را نقل کند، و میان این دو فاصله زیاد نیندازد، خدای تعالی هم به همین ملاحظه وقتی در آیه قبلی گوساله پرستی ایشان را ذکر نمود بلا فاصله و بدون پرداختن به جریان برگشتن موسی (ع) در آیه بعد، ندامت و حسرت ایشان را نقل نمود.
علاوه بر این، از آنجایی که اظهار ندامت بنی اسرائیل صورت دعا را دارد، و در ذیل داستان مراجعت موسی (ع) هم صحبت از دعای موسی به خود و برادرش به میان آمد لذا اظهار ندامت بنی اسرائیل را جلوتر ذکر کرد تا این دو دعا با هم نقل نشده باشد. به هر حال بنی اسرائیل از کرده خویش پشیمان گشتند.
 
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏6 ص 370- 375، جلد 1 ص 351- 353، 254- 256، جلد ‏13 ص 268- 288
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 4 ص 480، جلد 1 ص 113 و 128، جلد 7 ص 23-29
محمد بن احمد قرطبی- تفسیر قرطبى- جلد 7 صفحه 285
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏8 ص 320 - 321، جلد 5 ص 214، جلد 14 ص 266- 277
امام فخر رازى- تفسیر فخر رازى- جلد 22 صفحه 111
ملا فتح الله کاشانی- تفسیر منهج الصادقین- جلد 6 صفحه 22
رسول محلاتی- تاریخ انبیاء
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 162 به بعد

 

افزودن دیدگاه جدید