واقعیت هایی عجیب در رابطه با جایگاه زن در دنیای پیش از اسلام در بین اعراب و نظام های دینی هند و در ایران و چین و روم و
چکیده :
زن در طول تاریخ مورد ستم واقع شده است چه آن زمان که از زن به عنوان یک کالا نام میبردند و رفتاری در خور چهار پایان با او میکردند، چه اکنون که به اسم آزادی زن و فمنیسم و...باز چون شیء او را میپندارند. آیا در گذشته وضعیت زن در اجتماع مطلوب بود و آیا زن دارای مقامی در خور یک زن بود؟ مسلماً این گونه نیست و تاریخ شرح رقت باری از وضعیت زن در طول تاریخ دارد. این مقاله سعی میکند گوشههایی از ظلمهای تاریخی بشر نسبت به زن را بیان کند و بعد با مقایسه تطبیقی با ارزش زن در دین اسلام به لطف سر شاری که در این دین نسبت به زنان شده است پی میبریم.
کلید واژه:زن، تاریخ، دخترکشی، عرب، ازدواج. ساسانیان.
مقدمه :
دنیای قبل از اسلام عصر فترتی بود که به واسطه اینکه دیر زمانی بود که از بعث رسل گذشته بود مردم در بسیاری از زمینه ها دچار اعوجاج فکری و رفتاری شده بودند. یکی از رفتارها و عقاید که به شدت دچار آسیب شده بود رفتار و افکار مردان اجتماع نسبت به مقوله زن بود. زن از نگاه مردان آن روزگار فقط رحمی برای بچه زاییدن بود. شانیت انسانی برای او مفهوم نداشت و حتی در بسیاری از عقاید زن را انسان نمیدانستند بلکه موجودی بود مابین انسان و حیوان. اما با بعثت حضرت ختمی مرتبت یک تلاش صعب و همه جانبه ای شد بلکه این طرز فکر را از ذهن بشر حذف کنند و انسان بودن زن را همچون انسان بودن مرد متذکر شوند. در این باره بارها در کتب گوناگون به صورت پراکنده به وضعیت زن در جوامع آن روزگار پرداخته شده است اما کتابی که به صورت جامع در بر گیرنده همه کشورهای پیش از اسلام باشد متأسفانه وجود ندارد. این مقاله میخواهد به صورت مختصر، گزارشی تاریخی از وضعیت زن در دنیای پیش از اسلام ارائه دهد.
زن در عرب جاهلی:
تفکر مرد سالار در دنیای گذشته در باره زن بسیار تأسف بار است. آنقدر درباره زن عقاید خرافی زیاد بود که بیان گوشه ای از آن عمق فاجعه را میرساند. «در بعضی قبایل زن و مرد یک جا نمیخوابیدند و گمان داشتند که زن نفسش از نیروی مرد میکاهد. اهل فیجی شایسته نمیدانند که مرد همه شب در خانه خود بخوابد؛ و در کالدونی جدید، زن زیر ساباط بیرون اطاق می خوبید و مرد در داخل اطاق و همچنین در جزایر فیجی اجازه آن هست که سگان در بعضی از معابد داخل شوند در صورتی که زنان مطلقاً از دخول در معبد ممنوعند» (1). «در بین اقوام سومری شوهرها مجاز بودند همسر خود را بفروشند یا این که او را به گرو بگذارد و وامی به مدت 3 سال بگیرد».(2) «بعضی از قبایل هندوستان در حساب میراث بردن زن را با حیوانات اهلی همسنگ قرار میدادند و قسمت میکردند».(3) بعضی جاها این قدر وجود زن منحوس بود که حتی دیده شدن زن و مرد با هم و لو آن زن مادر یا خواهر مرد باشد ممنوع بود و کسی حق نداشت با زن، حالا هر کس میخواهد باشد در مجامع عمومی مثل خیابانها، مغازه ها، بازارها دیده شود. این رسم که گفتیم مخصوص اهالی شمال پاپواهیچ بود؛ و این مرد بود که در همه جا باید ثابت میکرد که رئیس اوست و زن در هر حالی باشد فرمانبردار باشد. «حتی در شب عروسی که دو زوج به هم میرسند به جای صحبت از گل و بلبل پدر دختر آهسته دختر را تازیانه میزد و بعد تازیانه را بدست داماد میداد تا معلوم کند که تنبیهات لازم از آن به بعد بدست کسی اجرا خواهد شد که جوان تر و نیرومندتر است. این رسم یکی از اجزاء لاینفک عروسیهای روسی بود».(4) ما اگر بخواهیم وضعیت زن را در تمام نواحی و ازمنه بنگاریم وضعی بهتر از این به وجود نخواهد آمد. هر چند ما در ضمن وضعیت آداب و رسوم کشورهائی که میآوریم، وضعیت زن را هم خواهیم آورد، ولی به عنوان نمونه شاید بد نباشد به سومر هم اشاره کنیم. چرا که در سومر مرسوم بود مرد در مواقع بحرانی زن خود را بفروشد یا اگر زنی از مادر شدن جلوگیری میکرد زن را غرق میکردند. «در بعضی نقاط زن را خفه میکردند و با شوهرش که مرده بود در گور میگذاشتند یا از وی می خواستدند که خود را بکشد تا در حیات جهان دیگر به خدمت شوهرش قیام کند».(5) در واقع مرد بعد از رسیدن به سالاری، زن را ملک خود میدانست. یک ملک را هم میتوان فروخت، خرید، هدیه داد و یا نابود کرد. چنان چه در بعضی زمانها «وقتی مهمانی برای مرد میآمد زن خود را وادار میکرد به همخوابگی مهمان برود. این عمل را از آن رو میکردند که شوهر زن را از لحاظ جسد و روح ملک خود میدانست» (6). آری زنی که خداوند برای آرامش مرد آفرید تبدیل به موجودی عفریتی و منحوس شد که آثارش تاکنون که عصر فضا میباشد ادامه دارد. ولی حقیقت چیز دیگری است. خداوند زن را نیافریده که فرمانبردار مرد باشد یا مرد فرمانبردار زن. اصلاً دوره زن سالاری یا دوره مرد سالاری بی معنا و مفهوم است. اگر حقیقتش را بخواهید تمامی دوره ها باید شایسته سالاری باشد. یعنی زن و مرد در کنار هم با شایستگی زندگی کند. بقول آن عارف که زنی از او پرسید، برای چه زن از دنده مرد آفریده شده و از سایر اعضای بدن به وجود نیامده است؟ عارف پاسخ داد : زن از سر خلق نشد تا بر مرد مسلط نشود، و از پا خلق نشد تا زیر دست و پای مرد نباشد و لگدمال نگردد، و از پهلوی وی خلق شده تا با او مساوی باشد، و از زیر بغل دو دست مرد برداشته شده تا او را نگهداری نماید، و از نزدیکترین موضع به قلب مرد خلق شده تا او را محترم داشته باشد و در قلب وی جای گیرد؛ و این است علت خلقت زن نه آن چیزی که قرنهای متمادی مردها خیال میکردند و میپنداشتند.
دخترکشی:
مطالبی که به نگارش در آوردیم وضعیت کلی زن، در طول زمانها و مکانها بود اما اگر درست به صحرای تفتیده عربستان بنگریم آن دور دورها، عرب جاهلی را مشغول کندن قبری کوچک میبینیم که میخواهد پاره تن خود را زنده زنده در این قبر دفن کند. شاید تا اسم عرب جاهلی برده شود، فوراً ذهنها به طرف دختر کشی میافتد. کسانی که تا قابله میگفت بچه دنیا آمده دختر است، مهیا میشد تا قبری بکند و او را در این قبر بیفکند. این رسم شوم کمی پیش از اسلام به وجود آمد و تا انتشار اسلام پا برجا بود. در زمان اسلام شخص به نام صعصعه بن ناجیه نزد رسول خدا (ص) آمده و عرض کرد: «من در زمان جاهلیت عملی صالحی انجام دادم آیا برای من اکنون فایده ای دارد؟ حضرت رسول سؤال کرد مگر چه عملی انجام داده ای؟ او داستانی نقل کرد که خلاصهاش آن بود که من، در آن روزگار دو شتر گم کردم و به دنبال آنها در بیابان میگشتم و به چادری برخوردم که پیر مردی در کنار آن نشسته بود. چون سراغ شترانم را از او گرفتم گفت نزد ما است و من نزد او نشستم تا شترانم را بیاورد. در این وقت پیر زنی از خیمه بیرون آمد و آن مرد گفت: چه زائیده؟ اگر پسر است که در مال ما شریک است و اگر دختر است که او را دفن کنید. پیر زن گفت دختر است. من که این سخن را شنیدم به آن مرد گفتم آیا این دختر را به من میفروشی؟ پیر مرد گفت: مگر عرب فرزند خود را میفروشد؟ گفتم من حیات و زندگی او را میخرم نه خود او را. گفت: به چند میخری؟ گفتم خودت بگو گفت: به دو شتر ماده و یک شتر نر. من پذیرفتم و آن دختر را خریدم و پس از آن نیز این کار شیوه من بود و بدین ترتیب 280 دختر را که میخواستند زنده به گور کنند خریداری کرده و از مرگ نجات دادم».(7) بعدها یکی از نوه های این مرد بنام فرزدق (همان شاعر نامی عرب) در نزد خلفای بنی امیه با افتخار میگفت: «اًنا بنٌ مٌحی الموتی: من پسر همان کسی هستم که مرده ها را زنده میکرد».(8)
منطق عرب این بود که:
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک از ین هر دو ناپاک به
یا شاعر عرب میگفت:
لٍکٌل اًب بٍنتٌ یٌرجی ًبقاءوها
ثلاته اصهار اٍذا ذٌکر الصًهر
فبیت یعظیها و بعل یصونها
و قبر یواریها و خیر هم القبر
ترجمه:
هر پدری دختری داشته که بخواهد ماندگار شود. هر گاه به یاد داماد میافتد سه داماد دارد: یکی خانه ای که پنهانش کند. دومی شوهر که نگهش دارد. سومی قبری که بپوشاندش؛ و بهترینشان قبر است. اسلام که ظهور کرد رسوم جاهلی را یکی یکی از بین برد و با قاطعیت با دختر کشی مبارزه کرد. اسلام با صدائی عالم گیر ندا داد: بأی ذنب قتلت. این دختران معصوم به کدامین گناه کشته شدند. با تعلیمات اسلام بعد از مدتی رسم دخترکشی از بین رفت، اما مگر میشود چیزی که در گوشت و پوست آنها رسوخ کرده بود به همین سادگی محو کرد. آری دیگر کسی دخترش را نمیکشت، اما از دختردار بودن هم چندان راضی نبودند. اگر دختری از آنها میمرد احساس غرور میکردند و دیگران که میخواستند برای پدر دختر، کاغذ سرسلامتی بنویسند از ابوبکر خوارزمی تقلید میکردند. چون وی (ابوبکر) در مرگ دختر رئیس بهراه چنین سرسلامتی نوشته بود: اگر من از عفت و عصمت دختر شما کاملاً مطمئن نبودم به جای سر سلامتی، مرگ او را به شما مبارک باد میگفتم. زیرا ستر عورت (خاک کردن زن و دختر) از کارهای نیکو میباشد و ما در روزگاری به سر میبریم که بهترین حجله عروس قبر است؛ و اگر زنی پیش از مرد بمیرد اسباب سربلندی آن مرد میباشد. چنان که شاعر میگوید:چه نعمتی بالاتر از این که عورت در خاک پنهان گردد.
و شاعر دیگر میگوید:
زن من میخواهد من بمانم، اما من میخواهم زن من بمیرد. زیرا بهترین مهمان حرمسرا عزرائیل میباشد.
و دیگری سرود:
دختران خود را خیلی دوست دارم و از آن رو آرزو دارم آنها را به دست خود در گور بگذارم؛ و دیگری میگوید: چه سعادتی بالاتر از این که پسرم بماند و دخترم بمیرد. (9) «اول طایفه ای که اقدام به کشتن دختران و زنده به گور کردن آنها کرد طایفه بن تمیم بود. آنها که به علتی با فرمانروای عراق، نعمان بی منذر میانهشان به هم خورده بود و جنگی بین آنها رخ داد و شکست سختی خوردند و به طور عجیبی سرکوب شدند، زنان و دختران زیادی از بنی تمیم به اسارت گرفته شد. بعد از مدتی که از جریان جنگ و شکست آنها گذشت، هیأتی به سوی نعمان بن منذر آمدند تا بلکه از او خواهش کنند زنان و دختران آنها را به قبیله خود بازگرداند. نعمان بن منذر بعد از خواهشهای زیاد قبول میکند و میگوید: زنان و دختران شما بسیاریشان در اینجا ازدواج کرده اند و صاحب زندگی شده اند، با همه این احوال اجازه میدهم که هر کدام از زنان و دختران که خودشان راضی باشند به قوم خود برگردند و کسی مزاحمشان نشود. بعد از اجازه پادشاه زنان و دختران زیادی از خدا خواسته به میهن خود باز میگردند. اما دختر قیس بن عاصم که زندگی و شوهر خوبی پیدا کرده بود حاضر به برگشتن نشد و ماندن در نزد شوهر خود را به رفتن ترجیح داد. پدر دختر وقتی به ماجرا پی برد چنان عصبانی میشود که قسم یاد کرد تا زنده است در ازای این خیانت دختر، هر طفل مونثی نصیبش شود آن را زنده به گور کند و از بین ببرد تا شاید به ننگی مانند این ننگ دچار نشود. خود قیس در زمان اسلام به پیامبر عرض کرد که من در زمان جاهلیت 12 یا 13 دخترم را به دل خاک سپردم» (10). از آن روز به بعد این رسم ظالمانه در بین اعراب شایع شد و عربها به خاطر تعصبهای بی جا دختران خود را پس از تولد دفن میکردند و زنده به گور میکردند. کسی چه میداند شاید هم آنها این رسم را از رومیان قدیم فرا گرفتند. چرا که بر «طبق قوانین روم قدیم پدران میتوانستند دختران کوچک خود را به قتل برسانند و آنها را از بین ببرند». (11)
یکی از دلائلی که رومیهای قدیم دست به این کار وحشتناک میزدند فقر و تنگدستی بود. «هنگامی که تجمل پرستی منتهی به فقر گردید و مردم از حیث فقر و دارائی تفاوت زیادی با هم پیدا کردند و تربیت کودکان بر پدان گران تمام میشد و تصور میکردند هر چه در راه بزرگ کردن کودک (آن هم از نوع دخترش) مصرف کنند از جیب آنها رفته است آن وقت این رسم بد (قتل کودکان) شایع شد» (12). اتفاقاً یکی از علل اصلی دخترکشی در میان عرب هم، همان ترس از فقر و بٌعد اقتصادی مسأله است. قرآن نیز بر این مطلب صحه میگذارد و میگوید: «دیگر اولاد خود را از ترس فقر نکشید، ما شما و آنها را روزی میدهیم».(13) «نکته حساسی که خانم دکتر عایشه بت الشاطی نویسنده اسلامی معاصر، از قرآن دریافته است این است که: این فاجعه اساساً ریشه اقتصادی داشته و ترس از فقر، آن را در جامعه عرب جاهلی رواج داده است؛ و این عقیده اصلی را که امروز غالب جامعه شناسان معتقدند تائید میکند و آن این است که عقاید و احساسات و حساسیتهای اخلاقی و روحی و بحث ارزشهای معنوی در مسأله زن و مرد و دختر یا پسر از قبیل ننگ و حمیت و غیرت و افتخار و فضیلت و شرافت پسر داشتن و سرشکستگی و خواری دختر بودن و این که دختران را از ترس بالا آوردن ننگی در آینده زنده به گور میکرده اند و یا به این علت که نکند در جنگها به اسارت دشمن بیفتد و کنیز بیگانه شود و یا به قول قیس بن عاصم- با آدم بر سر و پائی ازدواج کند ... همه پدیده های بعدی و ثانوی یا به اصطلاح روبنائی اند و معلول و واقعیتهای تبدیل شده و تغییر شکل یافته؛ و اصل همان عامل اقتصادی است. چنان که پیش از این اشاره کردیم که در نظام قبایل از آن رو که خشونت انسانی و نیروی باز و سخت نیازمند است خود به خود پسر عامل اقتصادی و دفاعی و اجتماعی ضروری یک خانواده یا قبیله میشود و پسر نان ده و دختر نان خور و طبیعتاً اختلاف جنسی ملاک اقتصادی طبقاتی میشود».(14)
در تأئید این مطلب میتوان به آداب و رسوم مردم آفریقای شرقی اشاره کرد. «آنها برای ازدواج با یک دختر باید یک گاو بپردازند؛ لذا هر خانواده ای از دختر بودن نوزاد خود بیشتر راضی میباشد. چرا که میداند با وجود این دختر، میتواند یک گاو به گله خود اضافه کند» (15). پس نمیتوان نقش مهم اقتصاد را در این رسم شوم عربها نادیده گرفت و به حساب نیاورد. ولی به طور کلی هم نمیتوانیم بگوییم تنها عامل اقتصادی در زنده به گور کردن دختران نقش داشت، بلکه عوامل گوناگونی دست به دست هم داده بودند تا دختر مظلوم را به دل خاک بسپرد. یکی از مهمترین علتها بعد از عامل اقتصادی تعصب عرب بود. چنان که آغاز این ماجرا نیز که در جریان قیس بن عاصم گذشت، از همین تعصب عربی نشأت میگرفت. جرجی زیدان میگوید: «عربها به قدری درباره ناموسی تعصب داشتند که دختران خود را میکشتند یا زنده زنده به خاک میسپردند تا مبادا بد کاره شوند».(16) «آنها از ترس عار و سرشکستگی دختران خود را زنده به گور میکردند و دختران خود را در کوهی نزدیک مکه بنام کوه ابودلامه خاک میکردند».(17) از همین رو عرب، آن دخترهائی را که باقی میگذاشت و نمیکشت سعی میکرد به هر صورتی که شده آنها را زود به خانه شوهر بفرستد تا مبادا دختر دامنش آلوده شود و باعث سرشکستگی او شود؛ لذا دختر عرب که بی شوهری برایش ننگ بود میگفت: «زوج من عود خیر من قعود».(18)
شوهری از چوب بهتر از در خانه نشستن و بی شوهری است؛ و علتی که در درجه سوم در کشتن دختران بی گناه دخیل بود، عقائد خرافی عرب بود. آنها اگر دختر کبود چشم یا سیاه پوست نصیبشان میگردید، آن را به فال بد میگرفت و سعی در از بین بردن دختر مینمود. «یا مثلاً عرب خیال میکرد ملائکه دختران خدا هستند (چنان چه در قرآن سوره نحل آیه 57 این موضوع را میگوید) و باید دختران را به خدا ملحق کرد، زیرا خدا به آنان سزاوارتر است».(19) از نکات جالب توجهی که ممکن است برای شما نیز جالب باشد، این است که عربها دختران بیچاره را به شیوه های گوناگونی از بین میبردند. در بعضی از قبایل نوزاد دختر را با کمال بی رحمی و جلوی چشم افراد سر میبریدند. در بعضی قبایل دیگر دخترک مظلوم را از بالای کوه به پایین پرت میکردند؛ و گروهی سر نوزاد را در آب غرق میکردند. ولی مهمترین شیوه از بین بردن نوزادان دختر، همان رسم زنده به گور کردن بود. در نتیجهی این دختر کشیها چنان از تعداد زنان کاسته شد که به ناچار هر سه یا چهار مردی با یک زن ازدواج میکردند و رسم تعدد شوهر در بین عرب رایج شد.
عقائد و رسوم عرب درباره زنان:
صرف نظر از مسأله دختر کشی عربها، که خود همین موضوع بیانگر خفت بار زنان عربستان بود، عقائد و رسوم زیادی در بین عرب جاهلی مرسوم بود که هر کدام از آنها به نوعی نشانه خفت و خواری زن در میان اعراب بود. عطاء بن ابی ریاح میگوید: «زمان جاهلیت کسی که از دنیا میرفت و زنی باقی میگذاشت که دارای فرزند کوچک بود، به خاطر باقی ماندن برای فرزند کوچکش زندانی میشد».(20) «یا اگر کسی فوت میکرد و زنی از او باقی میماند، پسران بزرگٍ شوهرٍ زن برمی خواستند، اگر این زن موافق میل آنها بود جامعه خویش را بر زن میانداختند و زن او میشد، اما اگر باب میل او نبود برادران کوچکتر، آن زن را به نکاح خود در میآوردند» (21). عربها زن را تا مادر نشده بود خوار میشمردند، ولی همین که زن مادر میشد احترام زیادی پیدا میکرد. از آن جهت مادران خویش را بیش از زنان (همسران) خود احترام میگذاردند؛ و میگفتند زن قابل تعویض است ولی مادر عوض شدنی نیست ... عربها مثل یونانیها به زن بی فرزند اعتنا نداشتند. «در یونان هم رسم بود که دختران و زنان بی فرزند خدمتکار خانه بودند و جز پرستاری و بافندگی و پخت و پز کاری نداشتند. اما همین که زن مادر میشد حکمران خانه بود و ایلات عرب تا کنون همین رویه را دارند».(22) ابویقظان وقتی از رسوم قریش حرف میزند، رسمی برای قریش بر می شمارد به مثل رسم یونانیها. بدین صورت که: «قریش برای حتی مادران احترامی قائل نبودند مگر این که آن زن 3 فرزند برای آنها به دنیا بیاورد» (23). در میان عرب جاهلی واقعاً اعتقاد داشتند که غولها گاهی به شکل زن در میآیند و با آنان حرف میزنند. چنانچه مسعودی در مروج الذهب آورده: «گاهی عرب غول را به صورتهای مختلف بر خواص قوم نمودار میکرد که با آنان سخن گویند و احیاناً با آن نزدیکی میکنند؛ و در اشعار خویش از این مقوله سخن بسیار دارند. از جمله تابط شرا میگوید: سیاه چرده ای که من جامه او را دریدم، چنان که جامه زن زیبا را میدرند. در روشنی آتش که از آن روشنی میگرفت پیوسته سوی او میرفتم و از او دور میشدم و صبحگاهان غول، زن من شده بود. ای زن من چقدر هولناک بودی» (24).
تحقیر زن عرب در غالب ازدواجهای گوناگون:
شاید خوانند گرامی خیال کند تحقیر جنس زن فقط به زنده به گور کردن او، یا غول نامیدن او، یا معامله کردن او خاتمه مییابد. ولی این طور نیست. گویا سرنوشت زن در عرب جاهلی با تحقیر گره خورده بود. روزی او را زنده به گور میکردند و روز دیگر موقع ازدواج که میرسید تحقیر به شکل جدید ادامه مییافت. عرب زن را تنها یک دستگاه برای تولید نسل میدانستند. عرب در مثلهایش میگفت: وانما امهات الناس اوعیه: مادران حکم ظرف را دارند که فقط برای جای نطفه خلق شده اند. اگر در بعضی کشورهای آن زمان، دختر را در میدانهای عمومی نمایش میدادند تا مگر از میان مردان کسی خواستار و خریدار او شود (25)، دختر دم بختٍ عرب وضعی بدتر از این داشت. به طوری که اگر انواع ازدواجهایی که در عرب به صورت قانونی و رسمی جریان داشت ذکر کنیم به وضع نکبت بار زن دوران جاهلیت پی خواهید برد. در جاهلیت انواع زیادی ازدواج وجود داشت که ما به 7 نوع آن اشاره خواهیم کرد.
1- نکاح الاستیظاع (زناشوئی جهت باردار شدن) :
اگر مردی مایل به داشتن فرزند رشید و جنگجو و یا دارای قیافه و شکل خاص بود، زن خود را با کمال گشاده دستی در اختیار صاحب آن قیافه و یا فلان جنگجو میگذاشت تا از او برایش فرزند بزاید؛ و وقتی فرزند به دنیا میآمد به اسم او خوانده میشد؛ و این یکی از شرمآورترین و تحقیرآمیزترین ازدواج متداول بین آنها بود.
2- نکاح رهط (زناشوئی دسته جمعی) :
عده ای - به عنوان مثال ده نفر- یک زن را می گرفتند و با او بستری میشدند و مخارج او را مشترکاً میدادند و اگر زن حامله میشد اختیار داشت که هر یک از ده نفر مرد را صاحب و پدر فرزند خود بخواند.
3- نکاح البدل (زناشوئی تعویضی) :
یعنی دو رفیق زنان خود را برای چند روز با هم عوض میکردند و با آنها لذت میبردند. خواننده گرامی تا این نوع ازدواج را بخواند شاید خونش بجوش بیاید و با خود بگوید عجب آدمهای بی غیرت و پستی بودند و خیال کند این نوع کارها فقط مخصوص عرب جاهلی بود، ولی باید بگویم انسان متمدن و اتو کشیده امروزی دست کمی از آن عرب جاهلی ندارد. چند وقت پیش در خبرها آمده بود: در آمریکا دو رفیق، زنان خود را برای چند روز با هم عوض کردند. یعنی همان نکاح البدل عرب جاهلی، اما به شیوه آمریکائی. این ازدواج با این الفاظ رسمیت مییافت که مرد میگفت: انزل الی عن راتبک انزل لک عن دابتی. یا آنکه میگفت: انزل الی عن امرئتک انزل لک عن امرأتی. یعنی تو از مرکب خود به نفع من پیاده شو تا من هم به نفع تو پیاده شوم. یا تو از زن خود به نفع من پیاده شو تو من نیز چنین کنم.
4- نکاح المقت یا زناشوئی با خشم و زور:
«به عنوان مثال اگر کسی میمرد زنش مانند اموالش به پسرش یا به اقوامش میرسید».(26)
البته نوعی دیگر از زناشوئی با خشم و زور هم در عرب متداول بود. «اگر مردی با مردی دیگر در قبیله ای متفاوت برخورد میکرد که وی به همراه زنش بود بر سر بدست آوردن آن زن جنگ میکردند و اگر غالب میشد زن را اسیر گرفته و بی هیچ قید و شرطی او را تصرف میکرد».(27)
5- نکاح الجمع یا همان فاحشه خانه:
این نکاح در مکه بسیار رواج داشت و هر کس که این را به عنوان شغل انتخاب میکرد بالای سر در خانه پرچمی نصب میکرد که مشخص باشد زن این خانه، فاحشه است تا مشتریان سرگردان نشوند. «مادر عمرو عاص «لیلا عنزیه جلانیه» مشهورترین زناکاران و ارزانترین فاحشه ها بود. پس از آن که عمرو از او متولد شد پنج نفر از کسانی که با او همبستر شده بودند ادعای فرزندی عمرو را نمودند. ولی لیلی فرزند را به عاص ملحق نمود. چه عمرو به عاص بیشتر از کسان دیگر شباهت داشت و عاص به لیلی بیشتر از دیگران پول میداد ... در مناظره ای بین معاویه و اروی بن حارث بن عبدالمطلب که عمروعاص هم حضور داشت، عمرو عاص به اروی گفت: ای پیره زن گمراه سخن کوتاه کن و چشم به زیر افکن. آن پیره زن در جواب عمروعاص گفت: ای بی مادر تو کیستی؟ گفت من عمرو بن عاصم. اروی به او گفت: ای پسر زن زناکار تو سخن میگوئی در حالی که مادرت مشهورترین زن زناکار مکه بود. حریص به زنا دادن و اجرت گرفتن از مردان؛ به جایت بنشین و رسوائی و زبونیت را بیاد آور و به پستی و بی پدری خود بیندیش. به خدا قسم تو در میان قریش اصل و نسبی نداری و بی آبرو هستی؛ تو همان کسی هستی که شش نفر از مردان قریش فرزندی تو را ادعا کردند» (28).البته این ننگ فقط شامل عمروعاص نمیشد. مردان زیادی بودند که در خانه های صاحب پرچم به دنیا آمدند. در جاهلیت این فحشا را عیب و ننگ نمیشمردند و خیلی راحت به این خانه ها رفت و آمد میکردند. زنان فاحشه صاحب فرزند میشدند و بچه ها بزرگ میشدند و بی هیچ خجالت و ننگی به زندگی میپرداختند. یکی از آن بچه ها معاویه بن ابوسفیان بود که مادرش قبل از ازدواج با ابوسفیان آزادانه روابط داشت و رابطهاش با چهار مرد 1- عماره بن ولید 2- مسافر بن ابی عمرو 3- عباس بن عبدالمطلب معروف است. چنان که اصعمی و کلبی در کتاب مثالب جریان روابط را توضیح میدهند. کلبی میگوید: «هند از زنانی بود که با غلامانشان رابطه داشتند و به مردان سیاه علاقه بسیار داشت به همین جهت هرگاه بچه سیاهی می زائید (از ترس رسوائی) او را میکشت. در زمان خلافت معاویه، میان یزید بن معاویه و اسحاق بن طابه مشاجره ای در گرفت، یزید به اسحاق گفت: برای تو این خوبست که همه قبیله بنی حرب به بهشت در آیند. یزید با این حرف کنایه به مادر اسحاق زد که به داشتن روابط نامشروع با یکی از مردان قبیله بنی حرب متهم بود. اسحاق در جوابش گفت: برای تو این خوبست که همه عائله بنی عباس به بهشت در آیند. یزید معنی حرف او را نفهمید اما معاویه فهمید. وقتی اسحاق رفت معاویه به یزید گفت: چطور پیش از آن که بدانی مردم درباره تو چه حرف هائی میزنند زبان به طعنه مردان می گشائی؟ یزید گفت: میخواستم او را دشنام دهم. معاویه در پاسخ گفت: او نیز همین منظور را داشت. پرسید چطور؟ گفت مگر نمیدانی بعضی از قریش در دوره جاهلیت میپنداشتند که من فرزند عباسم؟ یزید که فهمیده بود چه دشنامی خورده سخت ناراحت شد».(29)
شعبی میگوید:
«رسول خدا (ص) وقتی مکه را فتح فرمود و از کفار بیعت میگرفت، وقتی نوبت بیعت گرفتن از زنان شد، هند هم برای بیعت آمد. وقتی به رسول خدا (ص) رسید پرسید به چه مضمون با تو بیعت کنم و چه تعهد بدهم؟ حضرت فرمود به این مضمون که زنا نکنی. هند با ناراحتی گفت: مگر آزاد زن هم زنا میکند؟ پیامبر وقتی هند را شناخت نگاهی به عمر انداخت و لبخند زد».(30)
6- نکاح الخدن:
زناشوئی دوستانه یعنی معشوقه گرفتن. ازدواجی که سراسر شعر عرب جاهلی را پر کرده بود و بیشترین شعر جاهلی راجع به معشوقه ها و لب و ابروهای آنان بوده. عرب معتقد بود: ما استتر فلا بأس و ما ظهر لوءم. یعنی آن چه از روابط جنسی بین زن و مرد به صورت غیر قانونی در پنهان و خلوت صورت بگیرد طوری نیست. آن روابطی اشکال دارد که به صورت آشکار باشد.
7- نکاح الشغار یا زناشوئی مبادلی:
به این صورت که مردان خواهر یا زنان خود را به جای مهریه میدادند.
قضاوت به عهده شما باشد، آیا هر یک از این ازدواجها نشان از پست بودن مقام زن نزد عرب جاهلی نداشت؟ و متأسفانه خود زن هم در آن جامعه خیلی ارزان خود را میفروخت. جدای از تمام تحقیرهایی که مردها باعث آن بودند، خود زن هم موقعیتی به وجود میآورد که در کم شدن مقام زن و تنزل شخصیت زن کمک فراوانی میکرد. گناه این تحقیرها در جامعه عرب جاهلی بر دوش مردها بوده، ولی بیشتر گناه بر دوش خود زن بوده که اجازه چنین توهین هائی را به خود میداد. با توجه به تمام این مطالبی که درباره تحقیر زن در جامعه عرب جاهلی به عرض شما رسید ولی هنوز بعضی اعتقاد دارند که زن در جامعه عرب جایگاه والایی داشته و دارای ارج و موقعیت بسیار خوبی بوده است و استدلالشان چنین است که بعضی از اعراب نسب به مادر خود میبردند و این خود حکایت از مقام و موقعیت زن در میان اعراب دارد. من جمله افراد، خانم دکتر عایشه عبدالرحمن (بنت الشاطی) و دکتر حسن ابراهیم حسن هستند که با این چنین استدلالاتی سعی در اثبات این مطلب دارند. آنها برای اثبات ادعای خود از قبایلی نام میبرند که به مادر خویش انتساب داشتند، ولی هر صاحب فکری به خوبی میداند که این استدلالات به ارزش زن عرب چیزی نخواهد افزود و سرچشمه این فکرٍ دکتر بنت الشاطی و دکتر حسن ابراهیم حسن بیشتر از تعصب عربی ناشی میشود تا یک بحث علمی و تاریخی.
زن در هند:
زن چیست نشانه گاه نیرنگ
در ظاهر صلح و در نهان جنگ
در دشمنی آفت جهان است
چون دوست شود هلاک جان است
تاریخ وقتی از زنان بابل حرف میزند میگوید که هر یک از زنان بابل باید یک بار در عمر خود به یکی از معابد آفرودیت بروند و در آنجا خود را تسلیم یک خارجی کنند. بسیاری از زنان به علت نخوت و غروری که از تمول سرشار خود داشتند، نشستن با زنان دیگر را برای خود خفت آور میدانستند. به همین جهت با کالسکه و گردونه های پوشیده به نزدیکی معبد میآیند در حالی که جمیع کثیری از خدمتکاران پشت گردونه آنها میایستادند. «بعضی از آنها تاجی از ریسمان بر سر میگذاشتند و در محوطه مقدس معبد مینشستند. در معبد عده زیادی دیده میشدند که بعضی میآمدند بعضی میرفتند. خارجیان در آنجا برای انتخاب دختر مورد پسند خود به گردش مشغول میشدند. زنی که در این محل قرار میگرفت حق نداشت قبل از آن که یک خارجی پول بر روی زانوی او افکند و با او در داخل معبد مقدس مقاربت کند به خانه خود برگردد؛ و آن کس که پول میافکند باید فقط چند کلمه را بر زبان راند که: من به نام الهه میلیتا تو را دعوت میکنم، و بعد آزادانه زن را به خود دعوت میکرد. هیچ زنی حق نداشت پول را رد کند. زنان باید به دنبال کسی که پول میافکند حرکت میکرد. وقتی عمل مقاربت انجام میگرفت چون وظیفه زن نسبت به الهه انجام میگرفت زن میتوانست به خانه خود مراجعت کند. خوب مسلم بود زنان زیبا خیلی زود میتوانستند وظیفه خود را نسبت به الهه انجام دهند ولی خدا نکند که زنی زشت و بی آب و رنگ بود، چرا که اگر چنین بود مدتهای مدیدی باید منتظر میماند و بسا 3 یا 4 سال منتظر میشدند تا وظیفه خود را انجام دهند».(31) آدم که این جریانات را میخواند خونش به جوش میآید و هزار بار چنین مردمی را تف و لعنت میکند و از جهل و نادانی چنین مردمی کفرش در میآید و با خود میگوید: لعنت بر چنین مردانی که این طور زن را اسیر خود و هوسهای خود کردند و خاک بر سر چنین زنانی که خود را چنین آلت دست این و آن میکند و خود را چنین ذلیل و حقیر و پست و امثال این حرفها میکند. بعد با خود میاندیشد و بعد از کمی مکث میگوید: خدایا صد هزار مرتبه شکر که آن جهالتها پایان یافت و دیگر شاهد چنین پستیهایی نیستیم و صد هزار مرتبه شکر که زن مقام خود را باز یافت و دیگر مجبور به تحمل آن حقارتها نیست. اینجاست که به این آقایان یا خانمها باید گفت: تو از آن مردم که چنین خونت را به جوش آورده اند نادانتری آنها اگر نادان بودن ولی حداقل چشم داشتند ولی گویا تو هم مغزت تعطیل شده و هم چشمانت کور. آیا نمیبینی در دنیا امروز چه بلائی بر سر زنان آورده اند تو خیال کرده ای نادان فقط آن زنان و مردانی بودند که در آن معبد زشتیها را مرتکب میشدند بخاطر تقرب به الهه میلیتا و آیا امروز که زن را سکسوالیته کرده اند تا کالاهای خود را تبلیغ کنند (از آدامس بگیرد تا تلفن و تلویزیون... ) دیگر نادان نیستند؟ آیا تو گمان کرده ای دیگر خبری از آن فاحشه خانه ها نیست؟ خیر. بد گمانی کردهاید. اگر آن روز مردی در خلوت زن را عریان میدید ولی امروز زنان عریان شده را از طریق تلویزیون و فیلم و سینما در همه جا به نمایش میگذارند. اگر زن در آن زمان به کالائی تبدیل شده بود که ارزشی داشت، امروزه زن دیگر کالا هم نیست. بلکه ارزشی است که به کالا میدهد. حال به نظر شما کدامیک از این دو گرو مستحق لعن و نفرینند؟ از بحث خارج نشوم میخواستم وضعیت زنان هندی را بررسی کنم که چنین به بیراهه افتادیم. الغرض زن هندی چون دیگر زنان عالم آن روز بود و تافته ای جدا بافته نبود، بلکه از بعضی جهات وضعیتی بس اسفناکتر داشت. زن هندی مثل دیگر زنان عالم همچوشیء محسوب میشد. آنقدر که حصیر کف خانه ها ارزشی داشت زن هندی هم ارزش داشت. او به منزله کنیزی محسوب میشد که وظیفه ای جز خدمت به شوهر نداشت و چه بسا میشد که در قمار شوهر خود باخته میشد. قانون هندیها میگفت: طوفان، جهنم، سم، مار گزنده و آتش سوزان. ولی در میان تمام آنها هیچ کدام از جنس زن بدتر نیست. زن هندی مادامالعمر میبایست یک قیمی از جنس ذکور داشته باشد. مثلاً قانون منو (که 2000 سال قبل از میلاد پیامبر اسلام در هندوستان بود) میگوید: زن در کوچکی باید تحت نظر پدر و در جوانی تحت اطاعت شوهر و بعد از شوهر باید تحت مراقبت پسرهای خود باشد؛ و در صورت نبودن پسر تحت نظر فامیل شوهر خواهر بود. چرا که زن هیچ وقت قابل آن نیست که مطلق العنان باشد. در همین قانون آمده: زن باید خاضعانه شوهر خود را خدا و سرور و ارباب خطاب کند. زن وفادار باید نسبت به شوهر خود آنچنان خدمت کند که به خدا خدمت میکند. هنگام خواب باید پای شوهر خود را ببوسد و با او در سر یک سفره غذا نخورد. زنی که از شوهر خود اطاعت نکند در زندگی بعدی به صورت شغال در میآید. بدبختی زن هندی وقتی به اوج میرسید که بیوه میشد. زیرا در این صورت باید سرش را بتراشد و از هر گونه آرایش برای همیشه خودداری کند و کلفتی خویشان شوهر را بعهده بگیرد و از شوهر کردن محروم باشد. به خاطر همین بدبختیها بود که رسم مخصوص ساتی و سوزاندن بیوه ها با جسد شوهر از دورانهای پیش در میان هندوها رواج یافت. زیرا زنان بیوه این نوع مرگ دردناک را بر مرگ تدریجی و محرومیت همیشگی ترجیح میدادند. از این رو بعضیها که از نزدیک شاهد سوزاندن زن، همراه شوهر بودند، برای دلسوزی هر کاری میکردند که زن را منصرف کنند ولی زن منصرف نمیشد و با اصرار تمام و ولع خاصی میخواست که همراه شوهر خود سوزانده شود. شاید اصرار آنها بی دلیل نبود، چرا که به خوبی میدانست چه چیزی در انتظار زنان بیوه است. شاید بارها زنان بیوه ای را دیده بود که به خاطر محرومیتها بارها آرزوی مرگ میکردند. «در هند پدران و مادران دختران خود را وقف بتها میکردند. دختران جوان هم میبایست در جشنها سرود بخوانند و یا ساز بنوازند. تعداد این دختران زیاد بود. از جمله کارهایشان یکی اینست که در هر هفته چند بار مقداری غذا و خوراکی برای بتها بیاورند، غذاها را روی میزی که جلوی بت بود میچیدند مدت یک ساعت به همان حال باقی میگذاردند و در تمام این مدت مدام آواز خوانده و میرقصیدند و از خود اداهای هرزه در میآوردند و بعد میگفتند که روح بت از سهمی که از غذا داشته برخوردار شده و سیر شده پس خودشان دور میز مینشستند و به نوبه خود به خوردن مشغول میشدند. دلیلی که کاهنان برای حضور دوشیزگان و انجام تشریفاتی که شرح داده شد اقامه میکنند اینست که میگویند بت نر میانه خوبی با بت ماده ندارد و حتی حاضر نیست با او طرف صحبت واقع شود (مثل بعضی زن و شوهرها زمان ما) و اگر ما میانه آنها را با این وسایل خوب نکنیم و آشتیشان ندهیم تمام اوضاع معبد به هم میخورد، آبرو و احترامات خدایان نیز از بین میرود و به این منظور بتهای مرد مایلند زنان برهنه (منتها با پارچه ای دور کمر) ظاهر شوند به افتخار خدا و الهه آواز بخوانند و برقصند و ادا در بیاورند، شاید که بدین ترتیب خدا و الهه حاضر شوند به هم لبخندی زده با هم تفریح کنند».(32) اما گویا بعضی از این بتان نر و ماده خیلی لجباز تر و شهوتیتر از این حرفها هستند تا با رقص و آواز دختران با هم آشتی کنند و بلکه دستور میدهند که باید دختران در معبد در جلوی روی آنها به روسپگیری بپردازند تا آنها راضی شوند. به همین خاطر است که در تاریخ میبینیم قسمت اعظم روسپیگری هندی محدود به معابد بود. هر معبد یک دسته زنان مقدس داشت که از آغاز برای این استخدام شده بودند که به روسپیگری بپردازند. گاه زنان محترم یکی از دختران خود را به همان شکل که پسری برای روحانیت وقف میشود، وقف روسپیگری در معبد میکردند. به هر حال این روسپیان مجاز بودند در معبد در ملأ عام به فحشا بپردازند به شرط این که بخشی از پولی که از این راه به دست میآورند به مقامات روحانی معبد تحویل دهند. فحشائی که نزد بربرترین مردم مجازتی مثل مرگ داشت در هند افتخاری محسوب میشد. آیا قومی بربرتر و وحشتی تر از آلاریک بود؟ ولی همین ها در سال 506 طبق قانونی مجازات فاحشه را سیصد ضربه شلاق میزدند و این از زشتی این کار در نزد این قوم وحشی حکایت میکند.
زن در نظامهای دینی هند:
بودا مدتها در پذیرفتن زنها به نظام بودائی دو دل بود و بعدها به صورت خیلی محدود و با شرایط خاصی زنان هم میتوانستند در نظام بودایی شرکت کنند. خود بودا درباره زنان گفت: زن چون تمساح و نهنگ سهمگین و خون آشامی است که در رود زندگی منتظر مینشیند تا شناوری را صید و طعمه خود سازد. در میان هندیان عقیده داشتند که «زن از قطعات اضافی و باز مانده عالم خلقت یافته است. هندویان میگفتند در آغاز، هنگامی که صنعتگر الهی به آفرینش زن پرداخت متوجه شد که همه مواد را صرف مرد کرده و دیگر ماده ای در اختیار ندارد که زن را بسازد. پس این طرف و آن طرف گشت و گلهای اضافی را که روی زمین ریخته شده بود جمع کرد و زن را آفرید».(33) «انون نامه مانو که در بین هندیان بسیار شایع بود، با عباراتی از زن نام میبرد که یاد آور دوره اولیه الهیات مسیحی است. (سرچشمه ننگ زن است، سرچشمه جنگ زن است. .) پس باید از زن پرهیز کرد. زن هندی میبایست همیشه در میان مردم چند قدم پشت سر شوهرش راه برود و به ندرت میشد که از مرد سخنی بشنود. از زن هندی انتظار میرفت که عشق را به حداکثر خدمتکاری نشان بدهد. غذا آماده کند و پس از این که دیگران غذا خوردند و همه سیر شدند پس مانده غذاها را (اگر چیزی باقی میماند) بخورد. زنان هندی در صورتی از آموزش و خواندن و نوشتن برخوردار میشدند که یا بانوی بزرگ زاده و اصیل میبودند و یا روسپی معابد. چرا که سواد داشتن و خواندن را مناسب زن نمیدانستند. در نمایشنامه چیترا اثر تاگور چیترا نیز آمده: زن آنگاه زن است که با لبخندها و اشکها و خدمات و نوازشهای محبت آمیز خود، خویشتن را به گرد دلهای مردان بیاویزد. در چنین صورتی وی خوشبخت است. علم و دستاوردهای بزرگ او را به چه کار میآید؟».(34) اما جدای از تمام این تحقیرها و توهینها، موقع ازدواج زنان که میرسید باز توهینها به شکل تازه و جدیدی ادامه مییافت. اگر زن هندی تا قبل از ازدواج کمی اختیار داشت، موقع ازدواج که میرسید همان یک ذره اختیار هم از دستش ربوده میشد. مثلاً وقتی در ازدواجهای هندیان نگاه میکنیم انواع و اقسام آن را مشاهده میکنیم ازدواجهای از روی عشق و عاشقی که این به مقایسه اخلاقی پستتر از همه بود، ولی آن ازدواجی که خیلی برای آنها اهمیت داشت و حتی خود زنان هم چنین ازدواج هائی را بیشتر میپسندیدند، آن ازدواجی بود که زن را میخریدند و به ازای زن پول میدادند و یا زن را میربودند. این یکی از شرافتمندانه ترین ازدواجها بود به طوری که در زمان دوبوا ازدواج کردن و خرید همسر در هند به یک معنا بود. داخل پرانتز عرض کنم که رسم چند شوهری یکی از ازدواجهای معمول هندیان بود. مثلاً زنی در یک زمان با 5 برادر ازدواج میکرد و این رسم تا سال 1859 م در سیلان باقی ماند و گاهی هنوز هم در روستاهای کوهستانی تبت آثاری از آن دیده میشود.
زن در ایران ساسانی:
بعضیها خیال میکنند چون امپراتوری ایران دارای تمدنی عظیم و فرهنگی بالا بود وضعیت زنان ایرانی نیز میبایست از سایر زنان عالم فرق داشته باشد و مقام و منزلت زن در بین ایرانیان آن روزگار مراعات میشد. ولی تاریخ چیز دیگر میگوید. «در حقوق ساسانی همچنان اندیشه دیرین زن شئی است نه شخص، کاملاً از میان نرفته و خود نمائی میکند».(35) زن در حقوق ساسانیان یک برده ای بیش نبود و کمتر اختیاری از خود داشت. شاید طبقه اشراف زنانشان، دارای اختیارات محدودی بودند ولی همان اختیارات محدود نیز در بین زنان طبقات پائین جامعه وجود نداشت، بلکه زن جنسی بود که صاحب آن شوهرش یا پدرش بود. مسلم است که صاحب هر شیءای، اختیاردار کامل آن میباشد و هر چه صاحب میپسندد آن شیء نیز باید به همان صورت در بیاید. زن نیز که در دست شوهر بود باید به هر شکلی که شوهر میپسندید در میآمد و رضایت او را فراهم میآورد. در یکی از کلمات قصار که یادگار دوران ساسانی است آمده: «زن هر روز میباید سه بار از شوی خود بپرسد که چه باید بیندیشید، چه باید بکند، و چه باید بگوید».(36) شاید افلاطون این چنین زنانی را دیده بود که همیشه دعا میکرد و میگفت: «من خدا را سپاسگزارم از این که یونانی هستم نه بربر، آزاد هستم نه بنده، مرد هستم نه زن»؛ و اگر مردان هم وضعیت زن آن زمان را درک میکردند شاید همیشه مانند افلاطون خدا را شکر میکردند که زن آفریده نشده اند. اگر او میدانست که زنان در تاهیتی و نیوبریتین تا همین قرن نوزده مجبور بودند خوکان را از پستان خود شیر دهند (37) و یا اگر میدانست که در قرون متمدن امروز، متفکرین و فلاسفه دنیای غرب به مثل نیچه همواره اندرز میدهند که: پیش زنان که میروی تازیانه را به یاد داشته باش، او هم از فکر این که اگر خدا او را زن میآفرید و مجبور به تحمل این همه تحقیر میشد تنش به لرزه میافتاد. مردان ایرانی خود را صاحب اختیار زن میدانستند. از همین رو زن ایرانی هیچ وقت صاحب ثروتی نبود، بلکه تمامی اموال زن به مردش تعلق داشت؛ و اگر احیاناً دوستی یا آشنائی هدیه ای برای زن میآورد آن هدیه را مرد تصاحب میکرد، چرا که مرد صاحب اختیار زن بود؛ لذا در مسائل حقوقی خیلی دشوار است که بخواهیم تفاوتی بین یک زن آزاد ایرانی و یک برده بگذاریم و آنها را از هم تفکیک کنیم. چرا که ما هر مشخصه ای که برای برده میشناسیم، در زن ایرانی آن زمان نیز یافت میشد. اگر برده باید مطیع بی چون و چرای صاحب خود باشد، زن ساسانی نیز چنین بود. اگر برده صاحب مالی نبود و هر چه اموال داشت متعلق به صاحب و مولایش بود، زن ساسانی نیز چنین بود. الی آخر. یکی از جاهائی که انسان میتواند به ارزش واقعی زن در میان قومی پی ببرد هنگام ازدواج دختران جوان و نحوه ازدواج هائی است که بین مردم مرسوم است. در بین مردم ایران نیز رسوماتی در امر ازدواج شایع بود که بعضی از این رسومات به معنی حقیقی کلمه تحقیر مقام زنان و دختران به شمار میآید. آیا این تحقیر و توهین به مقام زن نبود که دختر ایرانی هیچ گونه حقی در انتخاب شوهر خود نداشت؟ اگر پدر دختر در قید حیات بود که هیچ، تصمیم گیرند نهائی پدر بود و دختر حق کوچکترین دخالتی نداشت؛ ولی اگر پدر مرده بود شخصی دیگر اجازه شوهر دادن دختران را داشت. این حق نخست به مادر تعلق میگرفت و اگر مادر نیز مرده بود این حق متوجه یکی از عموها یا داییهای او میشد و کسی که هیچ کاره بود دختر بود. یکی از انواع ازدواجهایی که بین مردم عربستان شایع بود ازدواج استقراضی بود که همان طور که قبلاً شرح دادیم دو مرد بعد از توافق قبلی میتوانستند زنان یکدیگر را به مدت معلومی به صورت امانتی و قرضی با هم عوض کنند و آن مدت مشخص را از زنان همدیگر بهره گیرند. اتفاقاً چنین ازدواج ننگینی نیز در بین مردم زمان ساسانی مرسوم بود و آنها نیز مانند عربها میتوانستند همسران خود را به یکدیگر قرض بدهند و مدتی نیز با همسر رفیق خود سر بکنند و اصلاً هم رضایت زن مهم نبود. زن راضی بود یا نبود شوهران میتوانستند کار خود را انجام دهند و اعتنائی به نظر زن نکنند. بارتلمه درباره این نوع ازدواج مینویسد: «ازدواجی در عصر ساسانی معمول بوده که آن را ازدواج استقراضی یا عاریتی مینامیدند. یعنی اختیار موقت زن به همسری که در قید ازدواج شوهر دیگر است. درباره این ازدواج آمده: شوهر حق دارد زن اصلی خود را بهر دیگری که به طور موقت به همسری بدهد. در مورد ازدواج استقراضی شوهر اصلی حتی میتواند این عمل را بدون جلب رضایت زن خود انجام دهد». (38) فرزندانی که از ازدواجهای عاریتی و استقراضی به دنیا میآمدند حکم خاصی داشتند و قانون این فرزندان را متعلق به شوهران اصل زن میدانستند و شوهری که نطفه بچه از او شکل میگرفت حقی از این فرزند نداشت و قانوناً این فرزند مال او نبود هر چند که نطفه آن بچه از او بود. «کودکانی که در مدت و در نتیجه زناشوئی استقراضی پا به عرصه وجود میگذاردند به شوهر اصلی زن تعلق داشت. به پدر خود که شوهر موقت مادرشان محسوب میگردید متعلق نمیشد. ولی با این وجود حق قیمومیت در تمام مدت ازدواج استقراضی از آن شوهر موقت بود».(39) «ضمناً میتوان استنباط کرد که این نوع ازدواجها در میان طبقات دوم اجتماع صورت میگرفته است».(40) «هم چنین بین ایرانیان مرسوم بود که اگر پدری دوست میداشت، میتوانست هنگامی که پسر بزرگ وی بالغ میشد یکی از زنان خود را به عقد ازدواج پسر در آورد».(41) البته نوعی دیگر از انواع ازدواج در میان ساسانیان رواج داشت که به نوعی میشود گفت یک نوع روابط عشقی بود که زن و مرد بر اساس عشق، روابطی با هم پیدا میکردند و آزادانه و بدون هیچ گونه ممنوعیتی و خط قرمزی با هم رفت و آمد میکردند؛ و بعضی وقتها از این عشقهای آزاد فرزندانی به دنیا میآمد و این فرزندان را بدون هیچ ننگی بزرگ میکردند و به سرانجام میرساندند. «البته مسئله فرزندان روابط عشقی در صورتی که مادران از خانواده های سرشناس و اشرافی بود سعی میگشت که محرمانه حل شود، بنابراین این کودکان را به لقب پر لطف پیک خدایان نامگذاری میکردند».(42) و با این سرپوش ننگی را که مادر بچه مرتکب میشد میپوشاندند و از بین میبردند. یکی از ظلمهای بزرگی در دوره ساسانی و ما قبل آن بر زنان تحمیل میشد رسم تعدد زوجات بود. در ایران باستان رسم بود یک مرد هر چقدر که میخواست میتوانست زن بگیرد و آنها را در حرمسراهای خود وارد کند. گاه میشد چنان تعداد همسران مرد زیاد میشد که سال تا سال زن نمیتوانست نوبت پیدا کند تا در کنار شوهر خود برود و از محبتهای مرد خود بهرهمند گردد. چرا که اگر قرار بود مردی هر شب را با یکی از همسران خود بگذراند گاه این قدر تعداد همسران زیاد بود که شاید چندین سال میگذشت اما هنوز نوبت به زن بیچاره برای دیدار شوهر خود فرا نمیرسید. چنان که معروف است و میگویند، خسرو پرویز چیزی حدود سه هزار زن دائم و صیغه ای داشت. از قضا وقتی اسلام ظهور کرد و وضع حرامسراها را چنین دید به هر مردی دستور داد نباید بیش از چهار زن برگزید که زیادتر از آن حرام است؛ و تازه مرد مجاز است چهار زن برگزیند با شرایط به خصوص و آداب ویژه ای که کمتر کسی توان برآوردن آن آداب را میتواند داشته باشد؛ لذا برخلاف عقیده بعضیها، با ظهور اسلام و محدود شدن زنان حرمسرا به چهار زن دائم، لطف مخصوص شامل هم مردان و هم زنان شد، چرا که اگر اسلام به طور کل تعدد زوجات را رد میکرد مشکلات فراوانی در جامعه و اجتماع پیش میآمد. به طوری که اگر تعداد زنان جامعه از تعداد مردان افزون مییافت زنانی بسیاری مجبور بودند تا آخر عمر بی شوهر بمانند. اتفاقاً در خبرهائی که چند وقت پیش درباره تعداد دختران ایرانی آمده بود که اگر تمام دختران و پسران به صورت کامل با هم ازدواج کنند در آخر یک میلیون و هفتصد هزار دختر دیگر باقی میماند که بدون شوهر باقی مانند. این خود حکایت از تعداد زیاد دختران در این کشور دارد. حال اگر بخواهیم رسم تعدد زوجات را ممنوع کنیم بدین معناست که آن یک میلیون و هفتصد هزار دختر باید بی شوهر بمانند و اگر تعدد زوجات را به طور افسار گسیخته مجاز دانستیم باز مشکلات صد چندانی برای طبقات اجتماع، خصوصاً برای زنان پیش میآمد. همان مشکلاتی که کم و بیش در بین زنان ایرانی زمان ساسانی معمول بود؛ که همان طور که گفتیم بعضی موقعها این قدر تعداد زنهای یک مرد زیاد بود که گاه چند ماه یکبار و گاه چند سال یکبار نوبت به زن نمیرسید که از داشتن شوهر لذت ببرد؛ و همین موضوع باعث عقده های فراوانی در بین طبقه زنان میشد. هرودوت درباره طبقه اشراف عهد هخامنشی میگوید: هر کدام از آنها چند زن عقدی دارند ولی عده زنان غیر عقدی بیشتر است. استرابون درباره همین طبقه میگوید: آنها زنان زیادی میگیرند و با وجود این، زنان غیر عقدی بسیاری دارند. ژوستن درباره پیدایش رسم تعدد روجات در ایران میگوید: تعداد زنان غیر عقدی در میان آنها به خصوص در خانواده سلطنتی از زمانی متداول شده بود که به ثروت رسیده بودند و قبل از آن موقعی که فقیر بودند و زندگی آنها به صورت صحرا گردی بود. وضع و صورت زندگی آنها مانع از داشتن زنان متعدد بود. ویل دورانت نیز درباره علت رسم تعدد زوجات در بین ایرانیان میگوید: «تعدد زوجات و اختیار کردن همخوابگان و کنیزکان مجاز شمرده میشد و این از آن جهت بود که در اجتماعی که اساس آن بر سرباز و نیروی نظامی قرار دارد عدد فرزندان باید تا سر حد ممکن زیاد باشد».(43) لذا باری تکثیر هر چه بیشتر نیروی انسانی رسم تعدد زوجات را به اجرا در آوردند و از این راه سربازان خود را افزایش دادند. علت پیدایش چنین رسمی چه بود و چه نبود مهم نیست، آن چه که مهم است این است که:همین تعدد زوجات در حد افراط، موجب عقده های فراوانی در بین زنان شده بود چرا که خیل عظیمی از زنان جامعه را بی شوهر میکرد. درست است که در ظاهر آنها شوهر داشتند اما شوهری که سال تا سال نمیتوانست او را ببیند چه فایده ای داشت. فقط ظاهرش این بود که آن زنها شوهر دارند اما اگر حقیقت امر را بخواهیم قسمت زیادی از آن زنان بیوه ای بیش نبودند. از اینجاست که می گوئیم این رسم که در حد افراط در ایران آن زمان معمول بود، ظلمی بزرگ بر زنان جامعه ایرانی بود. بدبختی و حقارت زن ایرانی بدین جا خاتمه نمییافت، هر چند هر یک از انواع ازدواج هائی که شرح دادیم و تمام افکار و عقاید مردان و نحوه عملکرد آنها به گونه ای حقارت زن را در بین ایرانیان آن زمان میرساند اما بدبختی زنان و حقارت اصلی آنها از وقتی شروع میشد که بیوه میشدند و شوهر خود را از دست میدادند، دیگر همان یک ذره اعتبار و اختیاری هم که داشتند از بین میرفت و دیگر زن حق و حقوق قبلی خود را نداشت. «زن اگر بیوه میشد تمامی حقوق قبلی خود را از دست میداد و از تمامی آن حقوق محروم میشد».(44)
زن در کشور چین:
یکی از نویسندگان با لحن طنزی میگفت: اگر فردی از یک سیاه دیگر مثلاً مریخ به زمین بیاید تصور میکند که تمام مردان یک نوع موجود هستند ولی هر کدام از زنان به تنهائی یک نوع مخلوق هستند. شاید از همین رو باشد که مردان زمینی هم مثل آن مسافر فضائی همیشه در مورد زن سردرگم هستند و افکار عجیب و غریبی راجع به آنان دارند. شاید همین عجیب و غریب جنس زن است که مرد را معتقد ساخته که زنان موجودات شوم و عفریتی هستند که برای اغوای مردان آفریده شده اند؛ و شاید به همین جهات بود که در یونان زن را یک مخلوق خیلی پست و فرومایه خیال میکردند که فایده وجودش فقط خدمت به خانه و تکثیر نسل بوده است و اگر از یک زن بچه ناقصی به وجود میآمد آن زن را به قتل میرسانیدند. مسیو تروپ لنگ مینویسد: در اسپارت اگر از یک زن بدبختی چنین امیدی نبود که از وی سرباز قوی البنیه ای به وجود آید، آن زن را اعدام مینمودند. اگر زنی بچه زا بود مردان دیگر میتوانستند او را عاریه از شوهرش بگیرند تا از تخمه دیگری نیز برای خود صاحب اولاد گردند. زمان عروج تمدن یونان هم، غیر از زنان ساززن و نوازنده از هیچ زنی احترام نمینمودند. زنان چینی هم وضعیتی بهتر از وضعیت زنان دیگر نداشتند چرا که آسمان همه جای دنیا یک رنگ بود. اگر در کشورهای دیگر زن را منحوس و شوم میدانستند، در چین هم چنین اعتقاداتی رواج داشت. در یکی از کتب مقدس چین قدیم به نام شی کینگ آمده: «نخست همه اشیاء تابع و مطیع انسان بودند ولی زنی ما را به خاطر کنجکاوی بلند پروازانه اش به بردگی کشانید. بدبختی ما از آسمان نیست بلکه از زن است. این زن نژاد انسانی را به ضلالت انداخت».(45) در اثر همین عقاید بود که در بسیاری از مواقع که قحطی میشد، دختران را به درهمی چند میفروختند و پدران در همه حال حق فروشی دختران خود را داشتند. چون در جامعه چینی پسران در جنگ و مزرعه کار میکردند و در مواقع برگزاری قربانی برای نیاکان مسئولیت قربانی کردن با پسران بود، دختران چون باری بر دوش خانواده سنگینی میکرد. اگر در مواقع سختی دختری بر دختران خانواده افزوده میشد امکان داشت که نوزاد بی گناه را رها کنند تا در سرمای شب بمیرد یا خوراک گرازان شود. بیچاره نام عرب به بدنامی در رفته والا همه جای عالم رسم دختر کشی رواج داشت، ولی این ننگ ابدی فقط بر پیشانی عرب جاهلی خورده و اگر عدالت برقرار میشد بر پیشانی بسیاری از امم و ملل باید این ننگ ابدی حک میشد، چرا که آنها هم دست کمی از عرب جاهلی نداشتند. در اثر همین توهینها و تحقیرهای جنس زن بود که بعضی از شعرای چینی دست به کار شدند و در اشعارشان این وضعیت رقت بار را ترسیم کردند و برای آیندگان به ارث گذاشتند. پال هوپان بانوی ادیب چینی یکی از همان شعرائیست که درباره بی ارزشی زن در چین چنین سروده: در میان انواع انسان فروترین جایگاه از آن ما است. ما بخش ضعیف بشریت هستیم. پست ترین کارها بر عهده ما است. فوشان شاعر دیگر چینی هم در ضمن اشعاری میگوید: «زن بودن؟ غم انگیز است. در زمین چیزی به این کم بهائی نیست. وقتی دختری به دنیا میآید کسی شاد نمیشود».(46) زن و مرد در چین نمیبایست یک چراغ میسوزاندند و یک شانه استعمال میکردند؛ و اگر زن چیزی به مرد میداد بایستی آن را در دستمال بپیچد با کمال احترام به مرد میداد. در بسیاری از مناطق چین، زنان شوهردار تا زمان حیات شوهرانشان حق نفس کشیدن و زندگی داشتند، ولی اگر تقی به توقی میخورد و شوهر میافتاد و جان به جان آفرین تسلیم میکرد، زن برای اثبات وفاداری خود باید خود کشی میکرد. این رسم تا قرن 19 میلادی پابرجا بود. از رسوم جالب چینیان درباره زنان و دختران این بود که پای دختران را از هفت سالگی با نوارهای محکم میبستند تا رشد نکند و در راه رفتن آنان پس از بلوغ، در نظر مردان دلربا باشد. با این همه نگاه کردن به پای زنان یا بحث درباره آن از ادب به دور بود و حق گفتن کلمه کفش در حضور زنان نیز ناپسند بود. همه اقوام چینی رسم کوچک کردن پای زنان را محترم میداشتند و به قدری در این باره سختگیری میکردند که اگر اندازه پاهای عروس با آنچه که خانوادهاش اعلام داشته بود مطابقت نمیکرد پیوند زناشوئی فسخ میشد. ولی عجیب است، در جائی که صحبت کردن از پای زن دور از ادب بود، فاحشگی امری شایع و بی عیب بود. حتی به قول مسعودی: «پادشاهانی آمدند که به زنانی که خواهان فاحشه گری بودند مالیات وضع کردند و وقت کارشان را معلوم کردند».(47) و قرنها بعد هم وقتی مارکوپولو به چین سفر میکند از وجود و وفور این فواحش سخن میراند. مارکوپولو میگوید:» تعداد فواحش یکی از محلها چه در داخل شهر جدید و چه در حومه های شهر قدیم بالغ بر 25 هزار نفر است. این زناها به دسته های صد نفری و هزار نفری تقسیم شده و هر دسته تحت نظر سرپرستی مراقبت میشوند. رسم است هنگامی که مسافری از راه میرسد، چنان که سفیر یا تاجر باشد کلیه هزینه اقامت او تا مدتی که کار سیاسی، تجاری او تمام نشده از طرف خان پرداخته میشود و سرپرستهای فوق هم مجبورند هر شب برای او زنی ببرند. این زنان حق دریافت وجه یا هدیه ای از مهمانان را ندارند و در عوض خان هم از آنها مالیاتی نمیگیرد».(48)
منطق رومیان: زن= عفریت
در نزد یهودیان قدیمی وجود زن فقط از آن رو قابل تحمل بود که یگانه منبع تولید سرباز بود. یهودیان قدیم به هنگام تولد دختر شمع روشن نمیکردند. مادری که دختر میزایید میبایستی دو بار غسل کند. اما پسر که به عهد خود به یهود میبالید همیشه در نماز تکرار میکرد : خدایا تو را سپاسگزارم که مرا کافر و زن نیافریدی. در روم هم تحقیر جنس زن به انواع و اقسامش موجود بود. زنان رومی مثل خیلی از زنهای دیگر پوستشان از تحقیرهایی که به آنها میشد کلفت شده بود و چاره ای جز سکوت نداشتند، چرا که روم هم مثل بقیه کشورها جامعه ای مرد سالار بود و این مرد بود که حرف اول و آخر را میزد. حتی زن اگر میزیست، استقلالی از خود نداشت، بلکه سازمانهای رومی، زنان را تحت قیمومیت ابدای قرار میداد. اگر زنی تحت قیمومیت سازمانی نبود معلوم بود شوهر کرده و قیمی به اسم شوهر دارد و اگر شوهر هم فوت میشد و یا به هر علتی طلاق میگرفتند باز زن استقلال نمییافت بلکه قیمومیت او به نزدیکترین خویشاوند ذکور داده میشد. رومیان معتقد بودند: «مادران نبایستی از فرزندان ارث ببرند زیرا ثروت خانواده را به خانواده دیگری میبرند».(49) زنان رومی طبق عقاید رومیان فاقد روح انسانی بودند و مجامع علمی (ماکون) نیز پس از بحث و جدلهای بسیار آن را تأیید کرد. از مثالهای رومیان این بود که نه خر را اسب نامند و نه زن را انسان. البته این وضعیت رقت بار زنان و این عقاید باطل درباره زنان، فقط در روم نبود بلکه بسیاری از مستعمرات روم و اقوام مجاور کشور روم دارای چنین عقایدی و چه بسا بدتر بودند. چه جای تعجب است وقتی بدانیم در فرانسه در سال 586 میلادی یعنی 24 سال قبل از بعثت رسول اکرم، اجتماعی تشکیل شد که آیا زن انسان است یا نه؟ در نهایت اعلام کردند آری زن انسان است ولی برای خدمت مردها آفریده شده اند؛ و یا دو قرن بعد، آنقدر ارزش زن در میان مردم انگلیسی پست بود که یک زن را در بازار به دو شلینگ فروخته شد، چون در کار نظافت کلیسایی که به او پناه داده بود کوتاهی کرده بود؛ و این سخنان یوحنای زرین دهن از بزرگان مسیحیت است که هم چون پتکی بر سر زنان کوبیده میشود و صدا میدهد که: زن شری است که از او چاره ای نیست. وسوسه طبیعی است و آفتی است مورد رغبت، و خطری است خانگی، و محبوبه ای است مهلک، و مصیبتی است رنگارنگ. ترتولیان (Tertullianus) یکی دیگر از رهبران مسیحی هم میگفت: زن محمل ورود شیطان به نفس انسان است. او آدم را به طرف شجره ممنوعه کشاند و قانون الهی را نقص کرد و صورت خدا را کثیف نمود. از سخنان و اعتقادات این مردم تعجبی نباید کرد چرا که ارسطو فیلسوف یونانی که اسم او شهره آفاق است، در کتاب سیاست خود بی پروا مینویسد: در نظام طبیعی، نر برتر از ماده است؛ و در جای دیگر میگوید: بهتر از سخن شاعر پیروی کنیم که میگوید شرف زن خاموشی تواضع آمیز است و حال آن که خاموشی برای مرد عیب است. (50) همان طور که میدانیم فرهنگ و تمدن رومیان تحت تأثیر یونانیان قرار داشت پس چندان هم غریب نیست وقتی پلوتارک صریحاً در کتاب خود به عنوان مقایسه بین لیکورک و نوما میگوید: در روم قدیم شوهر مجاز بود زن خود را به مرد دیگر امانت بدهد. در شرح حال کاتن دانشمند رومی هم آمده که او زوجه خود را به هورتانسیوس امانت داد. چنین اعتقادهایی راجع به زنان داشتند و رفتارهایی چنان تحقیر آمیز کردند که یکی از قدسیان جامعه روم، ضمن عباراتی هجوآمیز از جامعه روم میگوید: « ... زنان دیگری هستند که جامعه مردان میپوشند، گیسوان خود را کوتاه میکنند، از زن بودن شرم دارند و ترجیح میدهند که به خواجگان همانند باشند».(51) در واقع این کار زنان رومی که خود را شبیه مردان میکردند تا شاید از شدت حقارتهایی کم شود، بی شباهت به زنان امروز و زنان عصر ما نیست. چرا که بارها و بارها در خبرها خواندهایم که مثلاً فلان زن تغییر جنسیت داده و مرد شده و با چشمان خود بارها مشاهده کردهایم که چه زنان و دخترهائی خود را به شکل مردان در آورده اند، موهای خود را به مثل مردان کوتاه کردند، بلوز و دامن خود را تبدیل به کت و شلوار کردند به خیال این که با این کارها دوششان از بار تحقیر کمی آسوده شود. زن رومی هم دست کمی از این زنان مذکور نداشت وضع طوری بود که زن را محمل تمام بدبختیها و معصیتها میدانستند. این عقاید از زمانی هم که کلیسا زن را موجود اغوا کننده خواند، بر شدت خود افزود. خلاصه حسی پیش آمد که زن به عنوان مسئول پیدایش معصیت در جهان به شمار میرفت. به تدریج زن به منزله اغوا کننده به فساد تلقی شد و پستتر از مرد اعلام شد و فلسفه وجودیش تنها خدمت کردن و فرمانبرداری از مرد شناخته شد. پل در پیام خود به تیموتی میگوید: «بگذار زن با فرمانبرداری کامل و در خاموشی علم بیاموزد، لکن هرگز به زن اجازه نمیدهم زن درس بدهد و یا اینکه بر مرد مسلط گردد، بلکه وظیفه او خاموشی است».(52) در روم فاحشگی امری سهل قلمداد میشد و در بسیاری از محلات و خیابانها عده ای از این فاحشه ها وجود داشتند که با در اختیار گذاشتن بدن خود به دیگران پول کسب میکردند و در آمدی بدست میآوردند؛ و از لطایف روزگار چه بسا یکی از همین فاحشه های خیابانی یک روزی به مقام امپراتوری هم میرسید. تئودورا نمونه جالبی برای اثبات کلام من است. او زنی فاحشه بود که در ازای مشتی پول، آن همه لطف و زیبائی را در اختیار گروه بی شماری از شهروندان رومی و بیگانگان میگذاشت. «مردان از هر طبقه و هر حرفه ای خواهان متاعش شدند. هرگاه مشارالیها از کوچه های شهر میگذشت کلیه افرادی که از رسوائی یا وسوسه گریزان بودند از روبرو شدن با او اجتناب میکردند. یکی از مورخین هجونویس آن عهد بی پروا شرح میدهد که چگونه تئودورا بدون ذره ای شرمساری پیکر عریان خود را در تماشاخانه به مردم نشان میداد. ولی ستاره اقبال این زن گویی که با او یار بود چرا که ژوستینیان امپراتور عاشق او میشود و با او ازدواج میکند و تئودورا را شریک متساوی الحقوق خویش در اداره امور کشور میکند و در سریری در کنار تخت امپراتوری مینشاند و به کلیه حکام ایالات دستور داد تا به نام هر دو آنها سوگند وفاداری یاد کنند. به این ترتیب مردمان امپراتوری شرقی روم در برابر نبوغ و کامیابی دخترا کاسیوس (که درسیرک یک خرس باز بود) بر خاک افتادند. فاحشه ای که در برابر تماشاگرانی فزون از شمار، تئاتر قسطنطینه را ملوس کرده بود، بر سبیل ملکه همان شهر مورد ستایش قضات عالی مقام و اسقفان، سرداران فاتح و پادشاهان اسیر قرار گرفت».(53)
نتیجه :
زن تا پیش از اسلام مقامی بس نازل داشت. این اسلام بود که اولین بار در تاریخ از انسان بودن زن وهم ردیف بودن زن در جایگاه انسانی سخن گفت. اسلام بود که برای نخستین بار ارزش حقوقی به زن داد واو را مالک بر داراییهای خود دانست. تا قبل از اسلام در هر دین و تمدن و کشوری نظر کنیم از بی ارزشی زن حکایت میکند. پس چه خوب است به دنیا بشناسانیم که زن پیش از اسلام در دنیا چه جایگاهی داشت و اسلام باعث چه تحولی در ذهن جهانیان درباره زن شد.
پینوشتها:
1. تاریخ تمدن ج 1 ص 44
2.سیر تمدن ص 295
3. مدرک قبل
4. تاریخ تمدن ج 1 ص 38
5. تاریخ تمدن ج 1
6. مدرک قبل ص 60
7.اسلام و جاهلیت ص 630
8. المستطرف ج 2 ص 173
9. تاریخ تمدن اسلام ص 933
10. اسدالغابه ج 4 ص 459
11. روح القوانین ص 580
12. روح القوانین ص 581
13. سوره انعام آیه 151: ولا تًقٌتلوٌا اٌولادًکٌم خًشیه مٍن اٍملق نًحنٌ نًرزقٌهم و اٍیاهٌم
14.زن ص 111 علی شریعتی
15. تمدنهای آفریقا ص 107
16. تاریخ تمدن اسلام ص 919
17. المستطرف ج 2 ص 173
18. لطایف الامثال و طرایف الاقوال، اغانی ج 3 ص 67
19. ترجمه ماذا العالم بانحطاط المسلمین ص 90
20. ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین ص 88
21. ترجمه ملل و نحل ج 2 ص 409
22. تاریخ تمدن اسلام ص 656
23. المستطرف ج 2 ص 168
24. مروج الذهب ج 1 ص 511
25. تاریخ تمدن ج 1 ص 44
26. المستطرف ج 2 ص 179 و اغانی ج 1 ص 48
27. به نقل از تاریخ سیاسی اسلام ج 1 ص 36 حسن ابراهیم حسن
28. الغدیر ج 2
29. الغدیر ج 10
30. الغدیر ج 10 و تاریخ فخری ص 142
31. تاریخ هردوت ج 1 ص 275
32. سفر نامه مارکو پولو ص 269
33. کشف هند ج 1 ص 176
34. تاریخ تمدن ج 1 ص 564
35. زن در حقوق ساسانی ص 22
36. زن در حقوق ساسانی ص 34
37. لذات فلسفه ص 150
38. زن در حقوق ساسانی ص 28
39. زن در حقوق ساسانی ص 29
40. زن در حقوق ساسانی ص 1
41. زن در حقوق ساسانی ص 33
42. زن در حقوق ساسانی ص 22
43. خلاصه داستان تمدن ص 193
44. زن در حقوق ساسانیان ص 25
45. لذات فلسفه ص 410
46. تاریخ تمدن ج 1 ص 854
47. مروج الذهب ج 1 ص 133
48. سفرنامه مارکوپولو ص 129
49. روح القوانین ص 676
50. سیاست ص 33
51. تاریخ تمدن ج 4 ص 67
52.جامعه شناسی ص 162
53. انحطاط و سقوط امپراتوری روم از ص 553
منابع:
1. دورانت، ویل، «تاریخ تمدن»، جمعی از مترجمین، تهران، علمی و فرهنگی، بی تا
2.شهرستانی، عبدالکریم، «توضیح الملل»، جلال حسینی نائینی اقبال 1384
4.حسینی دشتی، مصطفی، «معارف و معاریف»، موسسه فرهنگی آرایه، بی تا
5.نوری، یحیی، «اسلام و جاهلیت»، مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی 1353
6. الا شبهی، «المستطرف»، بیروت، دارالفکر ، بی تا
7.مسعودی، «مروج الذهب»، ابو القاسم پاینده، علمی و فرهنگی، بی تا
8. ابن طقطقی، «تاریخ فخری»، محمد وحید گلپایگانی، ترجمه و نشر کتاب 1360
9.پولم، دنیز، «تمدنهای آفریقا» مسعود آشریان، حجت الله ستوده، کتابهای سیمرغ، بی تا
10.گیبون، ادوارد، «علل انحطاط و سقوط امپراتوری روم»، ابوالقاسم طاهری، کتابهای جیبی 1347
11.وطواط، رشیدالدین، «لطایف الامثال وطرایف الاقوال»، اهل قلم ، بی تا
12.لعل نهرو، جواهر، «کشف هند»، محمود تفضلی، امیر کبیر ، بی تا
13. ابن اثیر، «اسدالغابه»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا
14.اصفهانی، ابوالفرج، «الاغانی»، دار الاحیاء التراث العربی 1406
15. ارسطو، «سیاست»، حمید عنایت، علمی فرهنگی 1371
16. کینگ، ساموئل، «جامعه شناسی»، مشفق همدانی، سیمرغ 1355
17.زیدان، جرجی، «تاریخ تمدن اسلام»، علی جواهرالکلام، امیر کبیر ، بی تا
18. بارتلمه، کریستین، «زن در حقوق ساسانی»، ناصرالدین صاحبالزمانی، عطایی 1337
19. دورانت، ویل، «لذات فلسفه»، عباس زریاب، علمی و فرهنگی،بی تا
20. لینتون، رالف، «سیر تمدن»، پرویز مرزبان، علمی و فرهنگی 1337
21. مارکو پولو، «سفرنامه»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1350
22. منتسکیو، «روح القوانین»، علی اکبر مهتدی، امیرکبیر 1349
23. امینی، عبد الحسین، «الغدیر»، جمعی از مترجمین، بنیاد بعثت 1375
منبع راسخون
افزودن دیدگاه جدید