بازگشایی یک معما/ علل شکست ناگهانی تروریست ها

ارتش سوریه از همان روزهای اول سقوط حلبِ شرقی شروع به نفوذ دادن نیروهای جاسوسی و اطلاعاتی در تمام ساختارهای نظامی، امنیتی، اقتصادی و رسانه‌ای گروه‌های تروریستی در حلب کرد.

به گازرش تی وی شیعه به نقل از مشرق، هنوز سقوط غافلگیرکننده‌ی گروه‌های [تروریستی] مسلح در شرق حلب معمایی است که بسیاری از طرف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی در فهم آن فرومانده‌‌اند؛ درحالیکه این طرف‌ها پیش‌بینی می‌کردند نبردی بسیار سخت رخ دهد که در حد و اندازه‌های جایگاه حلب و اهمیت راهبردی آن باشد.

 

بسیاری، نبرد احتمالی در حلب را از حیث ویرانی که پیش‌بینی می‌شد از آن ناشی شود را به نبرد گروزنی [در جنگ چچن] تشبیه می‌کردند، ولی آنچه در عمل رخ داد صد در صد بر خلاف این پیش‌بینی‌ها بود: محلات، یکی پس از دیگری مثل سنگ‌های دومینو به دست ارتش سوریه افتادند بدون اینکه مقاومت سرسختانه‌ای در آنها رخ دهد. همین، باعث حیرت ناظران در هر دو طرف (موافقان و مخالفان نظام) شد و آنها را برانگیخت تا به دنبال دلایل حقیقی‌ای که منجر به چنین جریانی شد؛ بگردند.

 

به نوشته‌ی عبدالله سلیمان علی (کارشناس برجسته‌ی مسائل سوریه و گروه‌های تروریستی) در روزنامه‌ی السفیر، دلایل مختلفی برای توضیح فروپاشی و سقوطی که در صفوف گروه‌های مسلح [تروریستی] به وجود آمد ذکر شده است، از جمله: اختلافات بین گروه‌های مختلف که در برخی موارد به زد و خورد مسلحانه هم کشیده شد (مثل آنچه بین گروه نورالدین زنگی و گروه فاستقم کما امرت، یا بین فتح الشام و فِیلَق الشام و جیش الاسلام رخ داد)، یا حمایت نامحدود روسیه از ارتش سوریه و در مقابل، عدم حمایت [هوایی و مستقیم] غربی‌ها از گروه‌های مسلح [تروریستی]، یا تغییر اولویت‌های ترکیه و تمرکز یافتن تلاش‌های آنکارا بر عملیات «سپر فرات» در شمال سوریه و نه بر شهر حلب.

شکی نیست که تمامی این عوامل، هر یک به نحوی، در تسهیل کار ارتش سوریه برای ورود به محلات شرقی حلب و سیطره پیدا کردن بر آن نقش داشته است، اما این دلایل برای تفسیر سقوط و فروپاشی‌ای که در صفوف گروه‌های مسلح رخ داد و برای توضیح اینکه چطور ارتش سوریه [از یک زمان خاص به بعد در چند هفته پیش] توانست بدون زد و خورد وارد اکثر این محلات شود، کفایت نمی‌کند.

برای توضیح این مسئله کافی است یک مقایسه‌ی ساده بین وضع محلات شرقی حلب با شهر [کوچک] داریا در ریف دمشق صورت گیرد: نبرد در داریا چند سال طول کشید تا آنکه ارتش سوریه بالاخره توانست خطوط دفاعی گروه‌های مسلح را در این شهر شکسته و آنها را وادار به امضای توافقنامه‌‌ای کند که به موجب آن، همین چند هفته‌ی پیش نیروهای مسلح از داریا خارج شده و به ادلب رفتند.

گروه‌های مسلح [تروریستی] در داریا هم از هیچ گونه حمایت غربی برخوردار نبودند (چون داریا در محاصره بود و هیچ خط امداد [لوجستیکی] به سمت آن وجود نداشت، آنکارا و پایتخت دیگری هم پشت سر داریا نایستاده بودند. ولی با وجود همه‌ی اینها، تنها یک نبرد از نبردهایی که در داریا صورت گرفت (با اینکه در نهایت هم داریا یک شهر کوچک در ریف دمشق بیشتر نبود) تقریبا برابری داشت با کل نبردهایی که در محلات شرقی حلب (با آن مساحتش و تراکم جمعیتی‌اش و اهمیت راهبردی‌اش) واقع شد.

پس چه چیزی رخ داده بود که باعث شد صفوف گروه‌های مسلح [تروریستی] اینطور به هم ریخته و به این شکل بی‌سابقه فروبپاشد؟

یک منبع آگاه در گفتگو با السفیر می‌گوید: «یک عملیات اطلاعاتی بلندمدت و پیچیده، تنها چند هفته بعد از سقوط حلبِ شرقی به دست مسلحین در سال 2012 آغاز شد و با روندی آرام در طول چند سال گذشته ادامه پیدا کرد. این عملیات، امسال شدت پیدا کرد و از چهار ماه پیش که محاصره‌ی این منطقه [با سیطره‌ی ارتش بر کاستیلو] تکمیل شد، این عملیات به اوج خود رسید. فقط همین عملیات [طولانی و پیچیده] است که می‌تواند معمای حیرت‌آور فروپاشی و سقوط غافلگیرکننده‌ی مسلحین را توضیح دهد.»

این منبع می‌افزاید: «تلاش‌های ده‌ها تن از مغزهای متفکر اطلاعاتی سوری و فعالیت‌های میدانی ده‌ها تن از نیروهای اطلاعاتی در کف میدان، آن هم در طول چندین و چند ماه (که در خلال آن مشکلات و تهدید‌های فراوانی در مقابلشان قرار گرفت) سبب شد که راه  برای ارتش سوریه هموار شود که بتواند به این پیروزی بزرگ در محلات شرقی دست پیدا کند.»

این منبع تاکید می‌کند: «آنچه در زمین کارهای اطلاعاتی-امنیتی کاشتیم، محصولش را در زمین ارتش درو کردیم.»

جزئیاتی از طرح اطلاعاتی – امنیتی سوریه
ارتش سوریه از همان روزهای اول سقوط حلبِ شرقی شروع به نفوذ دادن نیروهای جاسوسی و اطلاعاتی در تمام ساختارهای نظامی و امنیتی و اقتصادی و رسانه‌ای گروه‌های مسلح [تروریستی] در حلب کرد و در موارد فراوانی موفق شد در سطوح فرماندهی موثر این گروه‌ها، چه در زمینه‌ی نظامی و چه در زمینه‌ی امنیتی و چه در زمینه‌ی رسانه‌ای نفوذ کند.

این نفوذها که در طول چندین سال به صورت متراکم (البته با درجات متفاوت) همچنان ادامه داشت، گنجی از اطلاعات و تصاویر و مختصات [اطلاعات طول و عرض جغرافیایی] در اختیار ارتش سوریه گذاشت. حتی از این بالاتر، گاهی نیروهای سوری از بحث‌هایی که داخل اتاق عملیات مسلحین صورت می‌گرفت هم به صورت جزئی و با تفصیلات اطلاع داشتند، از جمله، اطلاع یافتن ارتش سوریه از جزئیات طرح نظامی موسوم به «حماسه‌ی بزرگ حلب» [که برای شکستن محاصره شرق حلب صورت گرفت] که همین اطلاعات جزئی به ارتش کمک کرد این طرح را به شست کشانده و از طریق طراحی نقشه‌ای در مقابل آن، طرح مسلحین را بی‌اثر کرده و حتی آن را تبدیل به کمینی ضد خودشان کند.

از جمله بندهای آن طرح این بود که مسلحین انتظار داشتند ارتش سوریه بخشی از نیروهایش را از بخش‌های شرقی حلب عقب کشیده و به بخشی غربی حلب ببرد (جایی که [طبق همان نقشه]، فشار نظامی سنگینی از محور ضاحیه الاسد به ارتش وارد می‌آمد). گروه‌های مسلح داخل حلب شرقی منتظر اقدام ارتش به این جابه‌جایی بودند تا طرح حمله‌ای که روی آن توافق کرده بودند را از داخل محلات شرقی شروع کرده و ارتش را از دو طرف بین دو لبه‌ی انبر بگذارند. ولی ارتش با اطلاع یافتن از جزئیات طرح گروه‌های مسلح، نقشه‌ی آنها را بی‌اثر کرد.

به رغم اینکه منبعی که با السفیر صحبت می‌کرد، معتقد بود هنوز برای ذکر جزئیات عملیات اطلاعاتی-امنیتی‌ مورد اشاره؛ زود است (چون عملیات در آن زمان هنوز ادامه داشت و افشای این اطلاعات می‌توانست اثر منفی بر آن بگذارد) اما در عین حال تاکید کرد: «تلاش‌های اطلاعاتی امنیتی نقش بزرگی در موفقیت عملیات ارتش و تسهیل آن به این صورت غافلگیرکننده داشت.»

و سپس به صورت خاص اشاره کرد: «فعال کردن نقش جاسوس‌ها و نیروهای اطلاعاتی در روزهایِ پیش از آغاز عملیات ارتش؛ موجب این فروپاشی‌ها در صفوف گروه‌های مسلح شد. دلیل این فروپاشی، این بود که گروه‌ها از همان ضربات اول هوایی و توپخانه‌ای دریافتند که وضعشان و محلشان [برای ارتش سوریه] کاملا آشکار است» و کسی که آنها را با این دقت مورد هدف قرار می‌دهد «فقط به این دلیل می‌تواند چنین کاری کند که اطلاعات کافی از تمامی سنگرها و خطوط دفاعی آنها و مختصات مهم‌ترین مراکز و پایگاه‌ها و انبارهای سلاحشان در اختیار دارد.»

احساس «آشکار بودن» گروه‌های مسلح، باعث هرج و مرج و سرخوردگی‌ای در صفوف آنها شده و همین امر موج سنگینی از اتهامات متقابل در بین این گروه‌ها؛ -مبنی بر دادن اطلاعات به ارتش سوریه و خیانت‌کار دانستن یکدیگر- به راه انداخت. این اتفاق، هسته‌های بی‌اعتمادی این گروه‌ها به یکدیگر را ایجاد کرده و در نهایت منجر به این شد که هر یک از آنها به شکل مستقل از دیگر گروه‌ها اقدام به فعالیت کنند.

 

برخی از فرماندهان هم پوشش دادن و حمایت از جبهه‌ی دیگر گروه‌ها را رد کردند چون می‌ترسیدند ماجرا، کمین باشد. این یعنی آنکه گروه‌ها از هم پاشیده بودند. دیگر در یک جبهه‌ی واحد عمل نمی‌کردند؛ در نتیجه‌ی چنین وضعی بود که آن فروپاشی و سقوط ایجاد شد و خیلی‌ها را حیرت‌زده کرد.

نورالدین زنگی: اذعان به نفوذ و تلاش برای دستگیری نیروهای نفوذی
به همین جهت هیچ عجیب نیست که می‌بینیم یکی از فرماندهان ارشد حرکت «نورالدین زنگی»، یعنی ابوبشیرة معارة که منصب فرمانده کل نظامی «جیش حلب» را هم به عهده دارد، به زبان آمده و در حساب توییترش رسما از خیانت[های موجود] حرف بزند و بنویسد: «اگر خیانتکاران داخل نبودند، دشمن خارجی [یعنی ارتش سوریه] نسبت به ما جری نمی‌شد.»

البته مسئله در حد اتهام‌زنی شفاهی باقی نماند. بلکه حرکت نورالدین زنگی اقدام به برخی جستجوها و تحقیقات کرد که طی آن موفق شد چند روز پیش از فتح کامل منطقه‌ی شرقی حلب، برخی شبکه‌های مرتبط با ارتش سوریه را کشف کرده و تلاش برای دستگیری اعضای آن را کلید بزند.

طبق اطلاعاتی که السفیر به دست آورده، اکثر اعضای این شبکه‌ها (از جمله افراد [نفوذی] که به عنوان نیروهای رسانه‌ای در برخی از گروه‌های مسلح کار می‌کردند) موفق به فرار شده و توانستند خود را با امنیت به مناطق تحت سیطره‌ی ارتش برسانند و مابقی افراد باقی مانده نیز تلاش داشتند، فرار کنند.

 

البته تعدادی از این نیروها نیز به چنگ دستگاه امنیتی حرکت نورالدین زنگی افتادند و بازجویی از آنان برای کشف مابقی شبکه‌ها آغاز شد. البته کشف این شبکه‌ها با بازجویی تقریبا میسر نبود چون این شبکه‌ها به صورت خوشه‌ای سازماندهی شده بودند، به نحوی که هر کدام از این شبکه‌ها هیچ اطلاعاتی درباره‌ی شبکه‌ی دیگر در اختیار نداشتند.

زخمی شدن فرمانده «ارتش حلب» و اثبات نفوذ اطلاعاتی
جریان زخمی شدن ابوعبدالرحمن النور، تنها چند ساعت بعد از تعیین شدنش به عنوان فرمانده کل «جیش حلب» تنها یکی از دلایلی متعددی بود که عمق نفوذ دستگاه اطلاعاتی سوریه در ساختار گروه‌های مسلح [تروریستی] را ثابت می‌کرد.

اما دقیقا همین حادثه، نشانگر مسائل دیگری هم بود که همگی به بی‌اعتمادی مطلق بین گروه‌های مسلح [تروریستی] کمک کرد و همین، دست آخر منجر به تقسیم آنها به دو بخش مجزا شد.

طبق اطلاعاتی که السفیر از یکی از منابع نزدیک به یکی از گروه‌های مسلح عضو «ارتش آزاد» در محلات شرقی به دست آورده، زخمی شدن ابوعبدالرحمن النور میخ آخر تابوت «جیش حلب» بود، آن هم در حالیکه هنوز به صورت کامل تشکیل هم نشده بود. چون تقریبا یقین وجود دارد که تلاش برای ترور فرمانده جیش حلب تنها چند ساعت پس از اعلان تشکیل آن، یا نتیجه‌ی درز کردن مکان حضورش به ارتش سوریه بوده یا آنکه از طرف کسانی هدف قرار گرفته که گمان می‌رفته دوست هستند و این چیزی بود که برخی از گروه‌های مسلح، تحقیق راجع به آن را شروع کرده بودند.

اما در هر حال نتیجه در هر دو حالت یک چیز بود: بی اعتماد شدن گروه‌ها به یکدیگر. همین بی‌اعتمادی باعث شد که [تروریست‌ها حاضر در شرق حلب که همگی با هم، جیش حلب را تاسیس کرده بود] به دو بخش تقسیم شوند: بخش اول شامل الجبهة الشامیه (که ابوعبدالرحمن النور عضو آن بوده) و گروه [تروریستی] «فاستقم» و فیلق الشام می‌شد. و بخش دوم فتح الشام [جبهه النصره] و نورالدین زنگی و احرار الشام و «مجاهدوا اشداء» ( که همین چند وقت پیش از احرار الشام منشعب شد) و برخی گروه‌های دیگر را در بر می‌گرفت.

منبعی که خود در محلات شرق حلب حضور داشت و با السفیر گفتگو می‌کرد و به دلیل حساسیت این اطلاعات درخواست کرد تا نامش ذکر نشود؛ تاکید نمود که بخش دوم، ابوالعبد (فرمانده مجاهدو اشداء) را به عنوان جانشین ابوعبدالرحمن در رهبری کل گروه‌های مسلح حلب تعیین کردند ولی دسته‌ی اول زیر بار این مسئله نرفتند.

تایید نفوذ اطلاعاتی ارتش سوریه داخل گروه‌های تروریستی
معیوف ابوبحر (فرمانده نظامی بخش حلب در حرکت نورالدین زنگی) هم بسیاری از اطلاعات پیش‌گفته را تایید کرد. او [که در زمانی گفتگو می‌کرد که هنوز بخش‌هایی از حلب شرقی در دست تروریست‌ها بود] ضمن اشاره به این نکته که «پاکسازی این افراد در مراحل آخرش قرار دارد» تاکید کرد که «گروه‌های مسلح از زیر بار شوک بیرون آمده و بعد از فرار خائنین و دستگیری آن خائنینی که داخل مناطق ما باقی مانده بودند، دارند اوضاعشان را از نو مرتب می‌کنند.»

افزودن دیدگاه جدید