چرا امت به امام علی (ع) پشت کرده و ایشان را رها کردند؟
يكي از شبهاتي كه در طول قرون گذشته همواره از سوي اهل سنت و به ويژه وهابيت مطرح شده است اين شبهه است كه اگر امير المؤمنين عليه السلام از سوي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به عنوان جانشين انتخاب شده بود ، معقول نبود كه صحابه با آن مخالفت و از بيعت با آن حضرت امتناع ورزند . چطور شد كه با اين همه نصوصي كه شما ادعا ميكنيد ، بازهم خلافت به امام علي عليه السلام نرسيد ؟
علماي شيعه جوابهاي مختلفي از اين شبهه دادهاند كه به چند جواب به صورت مختصر اشاره ميكنيم .
بخل عدهاي ، سبب شد كه امام به خلافت نرسد :
همانگونه كه اشاره شد ، اين شبهه سخن جديدي نيست كه به تازگي مطرح شده باشد ؛ بلكه در طول تاريخ و حتي در زمان خود امير المؤمنين عليه السلام نيز مطرح بوده است .
شخصي از طايفه بني اسد از امام علي عليه السلام سؤال كرد :
چگونه شما را كه از همه سزاوارتر بوديد از مقام خلافت كنار زدند ؟
كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام وأنتم أحق به ؟
حضرت در پاسخ فرمود :
يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةُ
وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ
وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ
نهج البلاغة ، خطبة 162، نهج البلاغه محمد عبده ، ج2 ، ص64 و شرح ابن أبي الحديد ، ج9 ، ص 241 و علل الشرايع ، ج1 ، ص146 .
اى برادر بنى اسدى ! تو مردى پريشان و مضطربى كه نابجا پرسش ميكنى ؛ اما در عين حال احترام خويشاوندى و بستگى برقرار ، و حق پرسش محترم است . اكنون كه مىخواهى بدانى ، پس بدان كه كه آن ظلم و خودكامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد ، در حالى بود كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود كه : گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند ، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قيامت است .
سپس حضرت امير صلوات الله عليه به شعر امرء القيس استناد مي جويد ومي فرمايد:
واگذار ، داستان تاراج آن غارتگران را و به ياد آور داستان شگفت دزديدن شترهاى سوارى را ... .
كينه قريش از كشته شدن پهلوانانشان توسط امير المؤمنين عليه السلام :
اسلام در آغاز با مشكلات بسياري مواجه بود كه از جمله آنها مخالفت سران قريش و بزرگان از مشركين بود كه نميخواستند با ظهور اسلام قدرت و مكنتي را كه سالها در اختيارشان بود ، از دست بدهند . آنها با تمام توان در برابر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و پيشرفت اسلام ايستادگي و براي رسيدن به هدفشان از هيچ تلاشي دريغ ننمودند .
ولذا با ورود پيامبر اسلام به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي ، آنها احساس خطر بيشتري كردند و به همان اندازه تلاششان را نيز بيشتر كردند ؛ تا جايي كه با راه انداختن جنگهاي متعدد براي اسلام مشكلات فراواني را ايجاد كردند .
امير المؤمنين عليه السلام در اين جنگها به تنهايي به اندازه تمام سربازان مسلمان از خود جانفشاني نشان داد و سران كفر را يكي پس از ديگري به هلاكت رساند . شمشير برّان حيدر كرّار پهلواناني را به زمين زد كه از سران كفر به حساب ميآمدند و با كشته شدن آنها بود كه دين نوپاي اسلام به مرور سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و مشركان قريش را براي هميشه مغلوب و سر شكسته كرد .
آن حضرت در جنگ بدر دهها نفر از قريش را به جهنم واصل كرد ، در جنگ احد زماني كه تمامي صحابه فرار را بر قرار ترجيح داده بودند پروانه وار دور شمع وجود رسول خدا ميچرخيد و شجاعانه از آن حضرت دفاع ميكرد ، در جنگ خندق عمرو بن عبدود پهلوان نامي عرب را به زمين زد ، در جنگ خيبر وحنين و... .
تا زماني كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم زنده بود ، نتوانستند به امير المؤمنين عليه السلام آسيبي برسانند ؛ اما با رحلت آن حضرت ، دملهاي چركين كينه ، سر باز كرد و دشمني منافقان و آنهايي كه به زور اسلام آورده بودند علني شد .
ابن أبي الحديد معتزلي در اين باره مينويسد :
إن قريشا اجتمعت على حربه منذ يوم بويع بغضا له وحسدا وحقدا عليه ، فأصفقوا كلهم يدا واحدة على شقاقه وحربه ، كما كانت حالهم في ابتداء الاسلام مع رسول الله صلى الله عليه وآله ، لم تخرم حاله من حاله أبدا .
شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص 151 .
قريش با كينه هاي فروخفته و بيماري حسادت دست در دست يكديگر به جنگ با امير المؤمنين روي آورد همانگونه كه در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز به همين روش و سيره عمل كرده بود .
براي اثبات اين مطلب مؤيدات زيادي وجود دارد كه به چند دليل اشاره ميكنيم :
الف : تصريح به كينه قريش از امام عليه السلام به خاطر كشتن پدرانشان :
از امام زين العابدين و ابن عباس سؤال كردند :
لم أبغضت قريش عليا ؟ قال : لأنه أورد أولهم النار ، وقلد آخرهم العار .
مناقب آل أبي طالب ، ابن شهر آشوب ، ج 3 ، ص 21 .
امام سجاد عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه چرا قريش با علي عليه السلام دشمني مي ورزيد؟ مي فرمايد: چون علي عليه السلام سران آن ها را به دوزخ فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار و ننگ باقي نگذاشت .
و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مينويسد :
عن ابن طاوس عن أبيه قال قلت لعلي بن حسين بن علي ما بال قريش لا تحب عليا فقال لأنه أورد أولهم النار وألزم آخرهم العار .
تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ، ص 290 .
ابن طاوس از پدرش نقل مي كند كه گفت : به امام سجاد عرض كردم : چرا قريش علي عليه السلام را دوست نداشت ؟
فرمود : چون سران آنان را به جهنم فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار وننگ چيزي باقي نگذاشت .
عثمان بن عفان در گفتگويي كه با امير المؤمنين عليه السلام داشته ، به همين مطلب اشاره ميكند :
عن ابن عباس ، قال : وقع بين عثمان وعلى عليه السلام كلام ، فقال عثمان : ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم ، وقد قتلتم منهم يوم بدر سبعين ، كأن وجوههم شنوف الذهب ، تصرع أنفهم قبل شفاههم !
شرح نهج البلاغة ، ج 9 ص 23 و التذكرة الحمدونية ، ابن حمدون (متوفاي 608هـ ) ج 7 ، ص 168 ، ناشر : دار صادر ، بيروت ، 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : إحسان عباس ، بكر عباس و نثر الدر في المحاضرات ، منصور بن الحسين الآبي (متوفاي 421هـ) ج 2 ، ص 48 ، ناشر : دار الكتب العلمية ، بيروت /لبنان ، 1424هـ ، 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : خالد عبد الغني محفوط .
ابن عباس مي گويد : بين علي عليه السلام و عثمان نزاع و اختلافي پيش آمد عثمان گفت : اگر قريش شما را به جهت كشته شدن هفتاد نفر از آنان در روز بدر دوست ندارند من چه مي توانم بكنم .
ب : كينههاي مخفي شده در سينههاي قريش :
طبراني در المعجم الكبير مينويسد :
قلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك الا من بعدي قال قلت يا رسول الله في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك .
المعجم الكبير ، طبراني ، ج11 ، ص60 و تاريخ بغداد ، ج12 ، ص394 و تاريخ مدينة دمشق ، ج42 ، ص322 و فضائل الصحابة ، ابن حنبل ، ج2 ، ص651 ، ح 1109.
علي عليه السلام مي گويد : از رسول خدا(ص) پرسيدم : چرا گريه مي كني ؟ فرمود : كينههايي در سينه ها حبس شدهاند كه پس از رفتن من سرباز خواهند نمود .
عرض كردم : آيا دين من سالم خواهد ماند ؟
فرمود : آري دينت سالم مي ماند.
ج : حيله گري امت در حق امير المؤمنين (ع) :
حاكم نيشابوري در المستدرك مينويسد :
عن ابي ادريس الاودي عن علي رضى اللّه عنه قال: إنّ ممّا عهد إليّ النبي صلى اللّه عليه وآله أنّ الأمّة ستغدر بي بعده.
علي عليه السلام ميفرمايد : پيامبر خدا به من فرمود : مردم پس از من با تو كينهورزي خواهند كرد .
و بعد از نقل روايت ميگويد :
هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه.
المستدرك ، ج 3 ، ص140 ، باب إخبار النبي بقتل علي عليه السلام و تاريخ بغداد ، خطيب بغدادي ، ج11 ، ص216 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 6 ، ص218 و مجمع الزوائد ، هيثمي ، ج 9 ، ص137 .
انتقام از علي عليه السلام بجاي پيامبر صلي الله عليه وآله:
قريش در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، از آن حضرت شكستهاي متعددي متحمل شدند و هيچ وقت نتوانستند اين شكستها را جبران كنند . بعد از رحلت آن حضرت ، تلاش كردند كه انتقام آن را از اهل بيت آن حضرت و به ويژه از امير المؤمنين عليه السلام بستانند كه اتفاقاً موفق نيز بودند . امير المؤمنين عليه السلام در خطبهاي ميفرمايد :
اللَّهُمَّ انّى اسْتَعْديكَ عَلى قُرَيْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَ حُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها، فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بى ، وَ الدَّآئِرَةُ عَلَىَّ .
اللَّهُمَّ احْفَظْ حَسَناً وَ حُسَيْناً، وَ لا تُمَكِّنْ فَجَرَةَ قُرَيْشٍ مِنْهُما ما دُمْتُ حَيّاً، فَاِذا تَوَفَّيْتَنى وَ انْتَ الرَّقيبُ عَلَيْهِمْ، وَ انْتَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ شَهيدٌ.
شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ، ص 298 .
از تو بر قريش كمك مي خواهم ، آنان كينهها وبديهاي فراواني نسبت به فرستادهات در دل داشتند ؛ اما از اجراي آن ناتوان ماندند و تو بين آنان وخواهش هايشان مانع بودي ، و اكنون نوبت به من رسيده است و به طرف من هجوم آوردهاند .
بار خدايا حسن وحسين مرا حافظ باش ، و تا زنده هستم دست قريش را از آسيب رساندن به آنان دور فرما ، وچون بميرم تو خود بر آنان حافظي ، وتو بر هر چيزي شاهد و ناظري .
ودر روايتي ديگر ميفرمايد :
كل حقد حقدته قريش على رسول الله صلى الله عليه وآله أظهرته في وستظهره في ولدى من بعدي ، ما لي ولقريش ! إنما وترتهم بأمر الله وأمر رسوله ، أفهذا جزاء من أطاع الله ورسوله إن كانوا مسلمين ! .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ص 328 و ينابيع المودة لذوي القربى ، القندوزي ، ج 1 ص 407 .
قريش تمام كينههايي كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در دل داشت در حق من آشكار نمود و پس از من به زودي در حق فرزندان من نيز آن را ابراز خواهد كرد ، مرا با قريش چه كار ؟! ، همانا به امر خدا و رسول با آنان جنگيدم ، آيا اين است سزاي كسي كه خدا و پيامبرش را اطاعت كرده است ؟
براي اثبات اين مطلب ميتوان به دلايلي ديگر نيز استناد جست كه از آن جمله است:
الف : معاويه تلاش ميكرد كه يك نفر از بني هاشم باقي نماند :
امير المؤمنين عليه السلام در روايتي ميفرمايد :
والله لود معاوية ، أنه ما بقي من بني هاشم نافِخُ ضِرمةٍ إلا طعن في بطنه (نيطه) ، إطفاء لنور الله : ( ويأبى الله إلا أن يتم نوره ولو كره المشركون ) .
الفايق في غريب الحديث ، جار الله الزمخشري ، ج 2 ، ص 282 غريب الحديث ، ابن قتيبة ، ج 1 ، ص 367 و عيون الأخبار ، ابن قتيبة ، ج1 ، ص78 ، طبق برنامه مكتبة الشاملة و مروج الذهب المسعودي ، ج1 ، ص356 طبق برنامه المكتبة الشاملة و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 5 ص 221 و و النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص 112 و النهاية في غريب الحديث ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 86 و ج 5 ، ص 90 و لسان العرب ، ابن منظور ، ج 3 ، ص 63 و ... .
به خدا سوگند معاويه دوست داشت كه هيچ يك از بني هاشم باقي نماند ؛ مگر اين كه شكمش دريده شود تا نور خدا را خاموش كند ، غافل از اين كه : خدا مىخواهد كه نور خود را به كمال رساند ؛ گر چه كافران و خدا ناباوران را خوش آيند نباشد .
ب: تخريب خانههاي بني هاشم:
ابو الفرج اصفهاني در الأغاني مينويسد :
أمر عمرو صاحب شرطته على المدينة بعد خروج الحسين أن يهدم دور بنى هاشم ففعل وبلغ منهم كل مبلغ .
الاغاني ، ج4 ، ص155 .
پس از بيرون رفتن امام حسين عليه السلام از مدينه ، يزيد به فرمانده نيروهاي نظامياش عمرو بن سعيد دستور داد تا خانه هاي بني هاشم را ويران كند ، او هم طبق فرمان عمل كرد ؛ بلكه هر كاري از دستش بر ميآمد انجام داد .
ج : شادي عمرو بن سعيد از كشته شدن امام حسين عليه السلام :
قتل الحسين بن علي قال فدخلت على عمرو بن سعيد فقال ما وراءك فقلت ما سر الأمير قتل الحسين بن علي فقال نادى بقتله فناديت بقتله فلم أسمع والله واعية قط مثل واعية نساء بني هاشم في دورهن على الحسين ... .
تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 4 ، ص 357 و نهاية الأرب في فنون الأدب ، شهاب الدين النويري (متوفاي 733هـ) ج 20 ، ص 297 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ - 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مفيد قمحية وجماعة .
حسين عليه السلام به شهادت رسيده بود ، نزد عمرو بن سعيد رفتم ، گفت : چه خبر ؟ گفتم : آنچه امير را خوشحال كرده است كشته شدن حسين بن علي است ، گفت: قتل حسين را به مردم اعلان ، در بين مردم خبر كشته شدن حسين را پخش كردم ، به خدا سوگند صداي گريه و ناله زن ها را از خانه هاي بني هاشم شنيدم كه هيچگاه چنان ناله هايي نشنيده بودم ... .
و نيز ابن أبي الحديد مينويسد :
وأما مروان ابنه فأخبث عقيدة ، وأعظم إلحادا وكفرا ، وهو الذي خطب يوم وصل إليه رأس الحسين عليه السلام إلى المدينة ، وهو يومئذ أميرها وقد حمل الرأس على يديه فقال :
يا حبذا بردك في اليدين * وحمرة تجرى على الخدين * كأنما بت بمسجدين *
ثم رمى بالرأس نحو قبر النبي ، وقال : يا محمد ، يوم بيوم بدر وهذا القول مشتق من الشعر الذي تمثل به يزيد بن معاوية وهو شعر ابن الزبعرى يوم وصل الرأس إليه . والخبر مشهور .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 4 ، ص 72 .
و اما مروان پسر او (حكم) از خود او بد عقيدهتر و ملحدتر و كافرتر بود ، و او است كه هنگام امارتش در مدينه چون سر مقدس حسين عليه السلام به دست او رسيد ، سر را روى دست گرفت و اين شعر را خواند :
به به از اين خنكى تو كه بر روى دست احساس مى شود و از اين گلگونى چهره ات ، گويى شب را در محشدين به سر برده اى !
آن گاه سر را به طرف قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم افكند و گفت : اى محمد ، امروز به تلافى روز بدر !
و محمد بن عقيل در النصايح الكافية مينويسد :
( وذكر ) أبو عبيدة في كتاب المثالب وأبو جعفر في تاريخه إن عبيد الله بن زياد كتب إلى عمرو بن سعيد بن العاص وهو وال على المدينة الشريفة يبشره بقتل الحسين عليه السلام فقرأ كتابه على المنبر وأنشد رجزا ثم أومأ إلى القبر الشريف وقال : يا محمد يوم بيوم بدر فأنكر عليه قوم من الأنصار .
النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص 75 .
عبيد الله بن زياد به والي مدينه عمرو بن سعيد بن عاص نام نوشت و كشته شدن حسين را به او بشارت داد ، نامه را بالاي منبر بر مردم خواند سپس به قبر رسول خدا اشاره كرد و گفت : اي محمد ! امروز تلافي روز بدر است ، گروهي از انصار به وي اعتراض كردند .
انگيزه حسد قريش نسبت به امير المؤمنين (ع) :
بر كسي پوشيده نيست كه امير المؤمنين عليه السلام در دامان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پرورش يافته ، نخستين كسي است كه به آن حضرت ايمان آورد و او را در تمامي مصائب ياري كرده است . رسول خدا نيز او را بيش از هر كسي دوست ميداشت ؛ تا جايي كه دخترش را به آن حضرت داد و در روز مؤاخات با او رسماً عقد اخوت بست و ... .
اين مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قريشيان شعله ور شود، وتا زماني كه رسول خدا زنده بود ، اين آتش خطرناك زير خاكستر باقي مانده بود ؛ ولي با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعله ور شد ؛ تا جايي كه خلافت را كه حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلمها را در حق وي روا داشتند .
واما آن چه سبب شعله ور شدن اين همه حسادت در وجود قريش شد عبارتند از:
تعيين امام علي عليه السلام به عنوان خليفه :
ترديدي نيست كه امير المؤمنين عليه السلام مقام ويژه و بس عظيمي نزد برادر و پسر عمويش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم داشت . پيامبر اسلام در طول دوران بعثت از امير المؤمنين تمجيد و به جانشيني وي تصريح ميكرد، ودرموقعيتهاي مناسب با الفاظ و عبارات گوناگون ، خلافت آن حضرت را براي مردم تشريح واعلام مي كرد و هرگونه شك و ترديد ي را در اين باره رفع ميكرد .
در سال سوم بعثت ، همزمان با اعلام رسالت ، در جلسه مشهور به «يوم الدار» جانشيني وي را نيز براي پيروانش بيان كرد و فرمود :
إن هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا
تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 2 ، ص 63 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 63 و المناقب ، الموفق الخوارزمي ، ص 8 و تفسير البغوي ، ج 3 ، ص 400 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 13 ، ص 211 و ... .
اين علي برادر و وصي وجانشين من در بين شما است ؛ پس گوش به فرمان وي باشيد و از او اطاعت كنيد .
مردم وقتي فهميدند رياست عامه و ولايت مطلقه بعد از رسول خدا از آنِ امير المؤمنين عليه السلام است ، از جا برخواستند و با خنده خطاب به ابوطالب گفتند :
به تو دستور داده است كه از پسرت اطاعت كني و حرف شنوي داشته باشي .
عقد اخوت ، ميان رسول خدا و امير المؤمنين عليه السلام :
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مراسم عقد اخوت را در دو مرحله برگزار كرد ، مرحله اول در مكه و مرحله دوم در مدينه و از ميان تمام مسلمانان علي بن أبي طالب عليه السلام براي برادري خودش انتخاب كرد و فرمود :
تو براي من همانند هارون براي موسي هستي ، جز اين كه بعد از من پيامبري وجود ندارد .
ابن عبد البر در ترجمه امام علي عليه السلام مينويسد :
آخى رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم ، بين المهاجرين ، ثم آخى بين المهاجرين والأنصار ، وقال في كل واحدة منهما لعلي : أنت أخي في الدنيا والآخرة.
الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1099 .
رسول خدا بين مهاجران عقد برادري بست ، سپس بين مهاجران و انصار و در هريك از اين دو مراسم به علي فرمو د: تو در دنيا و آخرت برادر من هستي .
و ابن اثير در اسد الغابة مينويسد :
وأخاه رسول الله صلى الله عليه وسلم مرتين فان رسول الله آخى بين المهاجرين ثم آخى بين المهاجرين والأنصار بعد الهجرة وقال لعلي في كل واحدة منهما أنت أخي في الدنيا والآخرة .
أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 16 .
رسول خدا دو دفعه علي را به برادري خودش انتخاب و معرفي كرد ؛ زيرا آن حضرت بين مهاجران عقد اخوت را بست و پس از هجرت بين مهاجران و انصار ، و در هر مرتبه به علي فرمود : تو برادر من در دنيا و آخرت هستي .
پيروزي علي عليه السلام ، در جنگ ها :
پيروزي امير المؤمنين عليه السلام در جنگهاي زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، يكي از مواردي بود كه حسادت ديگران را برافروخت و باعث شد كه بعد از رسول خدا با آن حضرت دشمني كنند .
تمام ايمان در برابر شرك :
در سال پنجم هجرت ، زماني كه امير المؤمنين عليه السلام براي مبارزه با عمرو بن عبدود فرستاد ، فرمود :
برز الايمان كله إلى الشرك كله .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 13 ص 261 و ينابيع المودة لذوي القربى ، القندوزي ، ج 1 ص 281 .
ايمان كامل در برابر تمامي شرك قرار گرفت .
قندوزي حنفي در ينابيع المودة مينويسد :
عن حذيفة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : ضربة على في يوم الخندق أفضل أعمال أمتي إلى يوم القيامة .
ينابيع المودة لذوي القربى ، القندوزي ، ج 1 ، ص 282 .
ضربه شمشير علي در جنگ خندق برترين اعمال امت من تا روز قيامت است .
و قاضي ايجي در المواقف در مقايسه فضائل امير المؤمنين عليه السلام با خليفه اول به طور قطعي اين مطلب را پذيرفته و مينويسد :
الرابع الشجاعة : تواتر مكافحته للحروب ولقاء الأبطال وقتل أكابر الجاهلية حتى قال صلى الله عليه وسلم يوم الأحزاب ( لضربة علي خير من عبادة الثقلين ) وتواتر وقائعه في خيبر وغيره .
كتاب المواقف ، عضد الدين الإيجي (متوفاي756هـ) ج 3 ، ص 628 ، ناشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن عميرة .
رويارويي علي با قهرمانان عرب در جنگ ها و كشتن بزرگان مشركان ، نشان از شجاعت او است و همين براي او بس كه رسول خدا در جنگ احزاب فرمود : ضربه علي در خندق برتر از عبادت جن و انس است .
و همچنين سعد الدين تفتازاني نيز در قياس آن حضرت با ابوبكر مينويسد :
وأيضا هو أشجعهم يدل عليه كثرة جهاده في سبيل الله وحسن إقدامه في الغزوات وهي مشهورة غنية عن البيان ولهذا قال النبي صلى الله عليه وسلم لا فتى إلا علي ولا سيف إلا ذو الفقار وقال صلى الله عليه وسلم يوم الأحزاب لضربة علي خير من عبادة الثقلين .
شرح المقاصد في علم الكلام ، سعد الدين التفتازاني (متوفاي791هـ) ، ج 2 ، ص 301 ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى .
علي به دليل فراوني پيكارهايش در راه خدا و آثار ارزشمندش درجنگ ها كه نيازي به گفتگو ندارد شجاع ترين مسلمان است و به همين جهت بود كه رسول خدا در باره وي فرمود : جوانمردي نيست جز علي ، و شمشيري نيست مگر ذوالفقار ، و در روز احزاب فرمود : يك ضربه شمشير علي از عبادت جن و انس بهتر است .
خدا و رسولش علي را دوست دارند :
در سال هفتم هجري در جنگ خيبر ، زماني كه ديگران نتوانستند قلعه خيبر را فتح كنند، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود :
فردا پرچم را به دست کسي خواهم سپرد که خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسول را دوست دارد ، کرّاري است که هرگز فرار نمي کند و تا سنگر دشمن را فتح نکند ، باز نخواهد گشت .
محمد اسماعيل بخاري در صحيحش داستان را اين گونه نقل مي کند :
أَخْبَرَنِي سَهْلٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَعْنِي ابْنَ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يُفْتَحُ عَلَى يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ فَبَاتَ النَّاسُ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَى فَغَدَوْا كُلُّهُمْ يَرْجُوهُ فَقَالَ أَيْنَ عَلِيٌّ فَقِيلَ يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَأَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ فَقَالَ أُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَكُونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ انْفُذْ عَلَى رِسْلِكَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ .
صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 20 و صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 121 ، 122 .
از سهل بن سعد روايت كرده است گفت كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر ، فرمود : فردا پرچم اسلام را به مردى خواهم سپرد كه خيبر به دست او فتح مىشود و خدا و رسول را دوست مىدارد ، و خدا و رسول هم او را دوست مىدارند . مسلمانان آن شب را در اين انديشه سپري كرده و به استراحت پرداختند كه فردا پرچمدار اسلام چه كسى خواهد بود ؟ و اينك لحظه موعود فردا رسيده است ، همه چشم ها به دست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دوخته شده كه پرچم را به دست چه شخصى به اهتزاز در مىآورد . در اين حال پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود : على كجاست ؟
يكى از حاضران پاسخ داد : على عليه السّلام به درد چشم گرفتار است . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حضرت على عليه السّلام را نزدخودش طلبيد ، سپس آب دهان مبارك را به چشم على عليه السّلام ماليد و دعا كرد بلافاصله درد چشم برطرف شد ، آنچنان كه از آغاز دردى نداشته است ! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت على عليه السّلام داد و فرمود : با اين مردم نبرد مىكنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند . سپس خطاب به على عليه السّلام ، فرمود : اينك با كمال قدرت و توانائى و با آرامش خاطر به مسير خود ادامه بده همين كه به خيبر رسيدى ، نخست آنان را به آئين اسلام دعوت كن و آنچه بر آن ها واجب مىگردد به اطلاعشان برسان . به خدا سوگند ! اگر خدا بوسيله تو مردى را به اسلام هدايت كند ، بهتر است براي از شتران سرخ مو .
و جالب اين است كه بسياري از علماي اهل سنت از زبان عمر بن الخطاب نوشتهاند كه او گفته بود :
هيچ گاه امارت را به اندازه آن روز دوست نداشتهام كه رسول خدا امارت را به علي داد .
مسلم نيشابوري در صحيحش مي نويسد :
عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ هَذِهِ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَا أَحْبَبْتُ الْإِمَارَةَ إِلَّا يَوْمَئِذٍ قَالَ فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ أَنْ أُدْعَى لَهَا قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَأَعْطَاهُ إِيَّاهَا .
صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 121 و مسند احمد ، ج 2 ، ص 384 .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر فرمود : پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مىدهم كه خدا و رسول را دوست مىدارد و خداوند خيبر را به دست او فتح مىكند . عمر بن خطّاب گفت : آن روز بود كه خواهان امارت بودم و در اين رابطه با همدستانم ، آهسته سخن گفتم و آرزو مىكردم (كه اى كاش) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا پرچمدار اسلام معرفى كند .
(ولى بر خلاف انتظار) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على را به حضور طلبيد و پرچم اسلام را به دست او داد .
بستن تمام درها به سوي مسجد ، جز در خانه علي عليه السلام :
يكي از مسائلي كه شعلههاي حسد را در دلهاي ديگران شعله ور كرد ، اين بود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دستور دارد تمام درهايي كه به سوي مسجد باز شدهاند بسته شود ، جز در خانه امير المؤمنين عليه السلام . اين فرمان آن قدر بر صحابه گران آمد كه حتي لب به اعتراض گشودند و دليل آن را جويا شدند ؛ پيامبر فرمود : من دستور بسته شدن درها را صادر كردهام مگر در خانه علي ، شنيدهام بعضي سخناني گفته اند ، به خدا سوگند من از جانب خودم اين كار را نكردم ؛ بلكه فرمان از جانب خدا صادر شد و من انجام دادم .
در روايت زيد بن أرقم آمده است :
عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ كَانَ لِنَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبْوَابٌ شَارِعَةٌ فِي الْمَسْجِدِ قَالَ فَقَالَ يَوْمًا سُدُّوا هَذِهِ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ قَالَ فَتَكَلَّمَ فِي ذَلِكَ النَّاسُ قَالَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِهِ الْأَبْوَابِ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ وَقَالَ فِيهِ قَائِلُكُمْ وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَيْئًا وَلَا فَتَحْتُهُ وَلَكِنِّي أُمِرْتُ بِشَيْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 4 ص 369 ، ح 18484 .
ابن حجر عسقلاني بعد از نقل روايت ميگويد :
أخرجه أحمد والنسائي والحاكم ورجاله ثقات .
فتح الباري ، ابن حجر ، ج 7 ص 13 .
احمد ، نسائي و حاكم اين روايت را نقل كردهاند و روات آن مورد اعتماد هستند .
و حاكم نيشابوري بعد از نقل آن مينويسد:
هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه .
المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ص 125 .
اين روايت با شرائطي كه مسلم و بخاري قبول دارند، صحيح است ؛ ولي آنها نقل نكردهاند .
فرستادن علي عليه السلام براي خواندن سوره برائت :
در سالهاي آخر عمر رسول خدا بود كه سوره برائت نازل شد . اين سوره بايد براي كفار مكه خوانده ميشد . ابتدا ابوبكر براي خواندن آن به طرف مكه رفت ؛ اما در ميان راه فرستاده رسول خدا آن را از ابوبكر گرفت و به امير المؤمنين داد، ودر اين باره فرمود :
لا يذهب بها الا رجل منى وأنا منه .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 331 و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 133 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 4 ، ص 467 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 7 ، ص 374 و ... .
اين آيات را جز من ويا كسي كه از من باشد نبايد بر مردم مكه بخواند.
ازدواج امير المؤمنين با فاطمه عليهما السلام :
روايات فراواني در كتابهاي شيعه و سني وجود دارد كه بسياري از صحابه ؛ از جمله خليفه اول و دوم براي خواستگاري از فاطمه زهرا سلام الله عليها آمدند ؛ اما نبي مكرم اسلام دست رد به سينه همه آنها زد ؛ ولي وقتي امير المؤمنين عليه السلام خواستگاري كرد ، بلا فاصله قبول و دخترش را به ازدواج او درآورد . اين مسأله نيز باعث شد كه شعلههاي حسادت در وجود ديگران شعله ور شود ؛ تا جايي كه حتي زنان خود را نزد فاطمه سلام الله عليها فرستادند و از امير المؤمنين عليه السلام عيب جويي كرده و گفتند كه او فقير است و ... .
ابن حجر هيثمي در باب 11 از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است ، ميگويد :
وأخرج أبو داود السجستاني أنّ أبا بكر خطبها ، فأعرض عنه صلى الله عليه وآله ، ثمّ عمر فأعرض عنه ...
الصواعق المحرقة ، 163 .
ابو داود سجستاني نقل كرده است كه ابوبكر از حضرت زهرا خواستگاري كرد ، رسول گرامي اسلام او را رد كرد ، سپس عمر خواستگاري كرد رسول خدا او را نيز رد كرد ...
ابن حبان در صحيحش و نسائي در سننش مينويسند :
عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال خطب أبو بكر وعمر رضى الله عنهما فاطمة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنها صغيرة فخطبها على فزوجها منه .
سنن النسائي ، ج 6 ، ص62 و خصائص أمير المؤمنين (ع) ، النسائي ، ص 114 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و...
عبد الله بن بريده از پدرش نقل ميكند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاري كردند ، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به آنها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علي عليه السلام خواستگاري نمود ، پيامبر او را به ازدواج علي عليه السلام درآورد .
حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث ميگويد :
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه .
المستدرك ، ج 2 ، ص167.
اين حديث ، طبق شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل بودند صحيح است ؛ اما آن دو نقل نكردهاند .
متقي هندي مينويسد :
خطب أبو بكر وعمر فاطمة إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فأبى رسول الله صلى الله عليه وسلم عليهما .
كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص 114 .
ابوبكر و عمر فاطمه را از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، آن حضرت نپذيرفت .
و همچنين هيثمي مينويسد :
عن حجر بن عنبس ، فقال : خطب أبو بكر وعمر رضى الله عنهما فاطمة رضى الله عنها فقال النبي صلى الله عليه وسلم هي لك يا على . رواه الطبراني ورجاله ثقات .
مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص204 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 1 ، ص 386 و ج 5 ، ص 520 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 4 ، ص 34 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 204 و ... .
حجر بن عنبس مي گويد : ابوبكر و عمر فاطمه (عليها السلام ) را از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، پيامبر خطاب به علي عليه السلام فرمود : فاطمه براي تو است . اين روايت را طبراني نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند .
نتيجه :
از آن چه گذشت ، اين نتيجه را ميگيريم كه عوامل بسياري ؛ از جمله حسادتها ، كينهها و بغضهايي كه قريش از آن حضرت به خاطر كشتن پهلوانان و قهرمانان آنها در جنگهاي مختلف در دل داشتند ، سبب شد كه حق امير المؤمنين غصب و آن حضرت خانه نشين شوند .
موفق باشيد
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
افزودن دیدگاه جدید