اهميت دشمن شناسي ، دشمن شناسي در نهج البلاغه ، اقسام دشمن از نظر حضرت علي(ع) ، تاكتيكهاي دشمنان ، شعارها و بهانه هاي عامه پسند ، ايجاد شبهه ، استفاده از جهالت مردم ،

شناخت دشمن از ضروريات اوليه هر مبارزه است و از طريق آن مي توان بقاي خود و جامعه را تضمين كرد. در طول تاريخ جوامع، تمام شكست ها ناشي از بي توجهي به دشمن بوده است.

از محوري ترين مسائل دفاعي كشور، دشمن شناسي است. با شناخت دشمن مي توان احتمال پيروزي و يا شكست را مشخص كرد و به ايجاد زمينه هاي دفاعي همت گماشت.درعرصه مسائل سياسي و اجتماعي نيز دشمن شناسي از اهميت ويژه اي برخوردار است و از مهمترين عوامل در تأمين امنيت فردي و اجتماعي محسوب مي شود.بر همين اساس بخش عظيمي از آيات قرآن كريم به معرفي دشمن اختصاص يافته است.
درسيره پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نيز به دشمن شناسي توجه بسيار شده است. و درميان معصومين، رفتار حضرت علي(ع) با دشمنان از همه درس آموزتر است. علي(ع) با توجه به شرايط زماني و شيوه حكومتش با دشمناني روبرو بود كه پيامبر (ص) و ديگر ائمه (ع) با آن روبرو نشدند. كساني كه سابقه درخشاني در خدمت به اسلام داشتند؛ انسان هايي كه اهل عبادت و شب زنده داري بودند ولي از روح تعاليم اسلام بي خبر بودند از اين گروه هاي معارض به شمار مي آيند.
علي(ع) با نفاق پنهان روبرو بود؛ دشمناني كه مقابله با آن ها به مراتب سخت تر از مبارزه با نفاق آشكار است. حضرت علي (ع) درحكومت پنج ساله خود با سه جريان مخالف روبرو شد: ناكثين، قاسطين ومارقين.بررسي و شناخت عملكرد اين سه گروه مخالف و مواضع آن حضرت، در برابر آن ها، مي تواند نقش بسيار مهمي درآگاهي از شيوه برخورد با دشمنان داشته باشد.
به عبارت ديگر، تبيين انديشه هاي اميرالمومنين علي (ع) در زمينه شناخت دشمن به ما كمك مي كند تا در اصلاح روش و سلوك خود به منظور مقابله با دشمنان انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي به شكل آگاهانه تري اقدام نماييم.
¤¤¤
اهميت دشمن شناسي
شناخت دشمن از ضروريات اوليه هر مبارزه است و از طريق آن مي توان بقاي خود و جامعه را تضمين كرد. در طول تاريخ جوامع، تمام شكست ها ناشي از بي توجهي به دشمن بوده است.
امروز، قدرت هاي بزرگ با ايجاد سازمان ها و تشكيلات اطلاعاتي و جاسوسي و اختصاص بودجه هاي كلان براي اين مراكز، تلاش مي كنند تا دشمنان بالقوه و بالفعل خود را شناسايي كنند قبل از آنكه نقشه دشمنان كارساز شود آن ها را درهم شكنند. اين تشكيلات در تصميم گيري و برنامه ريزي هاي اساسي اين دولت ها نقش مهمي دارند.
در مكتب رهايي بخش اسلام نيز درباره شناخت دشمن، توصيه هاي فراوان شده است.
صفات دشمنان از ديدگاه قرآن
قرآن كريم نيز به شناخت دشمن، براي حفظ و سلامت جامعه سفارش كرده و در قالب داستان هاي عبرت آموز به معرفي دشمنان توحيد در اشكال گوناگوني چون شيطان شناسي، منافق شناسي، طاغوت شناسي و كفار و مشركان اشاره مي كند.
قرآن شناخت اهداف دشمنان اسلام و جامعه اسلامي را از حساس ترين وظايف مسلمانان عنوان مي كند. مهمترين ويژگي دشمنان اسلام ازنظر قرآن، پيمان شكني آن ها است. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:«كيف وان يظهروا عليكم لايرقبوافيكم لا ولاذمه » چگونه (پيمان مشركان ارزشي دارد) درحالي كه اگر بر شما غالب شوند نه ملاحظه خويشاوندي با شما را مي كنند و نه پيماني را (پايبند هستند).
قرآن دشمنان اسلام را داراي خصلت هاي ناپسندي نظير نژادپرستي، قانون شكني، خوي استكباري و.. مي داند. در آيه پنجم سوره حجر و در آيه 96 سوره بقره يكي از ويژگي هاي دشمنان اسلام دنياپرستي عنوان شده است.
در آيه 54 سوره نساء و آيه 105 سوره بقره حسادت و بدخواهي يكي ديگر از خصلت هاي ناپسند دشمنان شمرده شده است.
همچنين در آيه 100 سوره اسراء و آيه 53 سوره نساء و آيه هاي 75 و 119سوره آل عمران و آيه 74 سوره نساء و آيه 175 سوره آل عمران و آيه 71 سوره طه و آيه 22 سوره انفال تنگ نظري، خيانت، خشم و كينه، شيطان صفتي، خود را قيم مردم دانستن، و بالاخره بي شعوري، از خصلت هاي ناپسند دشمنان اسلام محسوب شده است.
قرآن در جاي ديگر خطر دشمن را چنين بيان مي كند:
«اگر (دشمنان) بر شما دست يابند همچنان با شما دشمن اند و دستان شان (به زور) و زبان هايشان (به تبليغات) به بدي به سوي شما باز است و دوست دارند كافر شويد و از ارزش هاي خويش دست برداريد.»
دشمن شناسي در روايات
همچنين درباره لزوم شناخت دشمن احاديث فراواني از پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) وجود دارد كه به پاره اي از آن ها اشاره مي كنيم:
پيامبر(ص) درباره ضرورت شناخت دشمن مي فرمايد:
«ألا و ان أعقل الناس عبد عرف ربه فأطاعه و عرف عدوه فعصاه»
آگاه باشيد، عاقل ترين مردم كسي است كه خدايش را بشناسد و از او پيروي كند، و دشمن را نيز بشناسد و آنگاه نافرمانيش نمايد. در حديثي ديگر پيامبر(ص) مي فرمايد:
«مردم اگر به ده چيز شناخت پيدا كنند، سعادت دنيا و آخرتشان تأمين است، كه يكي از آن امور شناخت ابليس و ياورانش مي باشد.»
دشمن شناسي در نهج البلاغه
حضرت علي(ع) در نهج البلاغه شناخت دشمن را رمز بينش معرفي مي كند و مي فرمايد:
واعلموا انكم لن تعرفوا الرشد، حتي تعرفوا الذي تركه ولن تأخذوا بميثاق الكتاب حتي تعرفوا الذي نقضه و لن تمسكوا به حتي تعرفوا الذي نبذه...؛
«و بدانيد كه رشد نمي يابيد مگر كه ترك كنندگان آن را بشناسيد و هرگز به كتاب خدا چنگ نمي زنيد، مگر كه فروفكننده آن را چنانكه بايد، شناخته باشيد.»علي(ع) ماهيت دشمنان اسلام را چنين معرفي مي كند:«به بالادست خود نافرمان، به زيردست، ستم كننده، و با ستمكار هم دست اند.»
آن حضرت درباره مكر و حيله دشمن مي فرمايد:
«كن للعدو المكاتم أشد حذراً منك للعدو المبارز»
«از دشمن پنهان بيشتر از دشمن آشكار برحذر باش»
نيز در جاي ديگر به عدم غفلت از دشمن و پرهيز از كوچك شمردن آن سفارش كرده و مي فرمايد:«لا تستصغرن عدواً و ن ضعف»«هرگز دشمني را كوچك مشمار، هرچند ضعيف باشد».
همچنين مي فرمايد: «آفه القوي استضعاف الخصم»«آفت قدرتمند، ضعيف شمردن دشمن است.»
حضرت امام جواد(ع) نيز يكي از اركان مهم دفاع را شناخت دقيق دشمن مي داند و مي فرمايد:«من لم يعرف الموارد اعتيه المصادر»«كسي كه نقشه ها و مواضع كليدي دشمن را نشناسد، در رسيدن به هدف عاجز است.»
از اين احاديث و رهنمودها درمي يابيم، كه يكي از اساسي ترين عوامل پيروزي، شناخت دشمن است. بررسي انقلاب هاي توحيدي نشان مي دهد كه رهبران اين انقلاب ها براي ايجاد انقلاب در جامعه ابتدا چهره دشمنان را شناسايي و سپس مبارزات علني خود را شروع كردند.
معرفي دشمن يكي از اهداف اساسي معصومين(ع)
پس از رحلت پيامبر(ص)، اسلام واقعي از مسير اوليه اش منحرف و خلافت از خاندان پيامبر اسلام(ص) گرفته شد، از اين رو، از همان ابتدا، امامان شيعه تلاش خود را صرف شناسايي چهره دشمان اسلام كردند. حضرت علي، امام حسن، امام حسين و ديگر ائمه(ع) تلاش هاي زيادي در جهت معرفي دشمن به جامعه مسلمين انجام دادند و مهمترين رمز پيروزي آن ها، بويژه پيروزي نهضت حسيني در اين بود كه دشمن را به مردم معرفي كرده بودند. بي ترديد، مهمترين عامل در پيروزي انقلاب اسلامي ما نيز تأكيد حضرت امام(ره) بر شناخت و معرفي دشمنان بوده است و در سايه اين شناخت، انقلاب اسلامي به ثمر رسيد.
اصلاحات حضرت علي(ع) و شكل گيري مخالفان
قبل از آنكه ديدگاه هاي علي(ع) را درباره دشمن و دشمن شناسي تبيين نماييم به بررسي عواملي كه باعث به وجود آمدن دشمناني براي آن حضرت در دوره حكومت ايشان شده است،مي پردازيم. اميرالمؤمنين(ع) پس از بدست گرفتن حكومت، اقدامات اصلاحي را آغاز كرد كه باعث شكل گيري دشمناني براي آن حضرت شد.عمده كارهاي اصلاحي كه باعث به وجود آمدن دشمناني براي علي(ع) شد درسه زمينه بوده است: اداره كشور، حقوق مردم و بيت المال.
اصلاحات در اداره كشور
اميرالمؤمنين(ع) در اداره كشور، والياني را كه عثمان در شهرها گمارده بود، به دليل ظلم و تعدي، بي كفايتي، عدم لياقت و شايستگي و ناآگاهي از راه و رسم كشورداري ]كه همين ويژگي ها باعث شورش مردم در زمان عثمان شده بود[ بركنار كرد و به جاي آنان مرداني ديندار، مدبر ولايق را به كار گماشت.
آن حضرت بر اصل لياقت و شايستگي در كسب مناصب، تأكيد خاص داشت. به عقيده آن حضرت توان، لياقت و شايستگي افراد در نظام سياسي مهمترين اصل بر اداره جوامع بشري است.
تأكيد حضرت علي(ع) بر اين اصل و نيز تلاش در جهت احياي ارزش هاي الهي موجب تقويت دشمنان وي شد.
اصلاحات در زمينه حقوق مردم
حضرت علي(ع) در آنچه به حقوق مردم مربوط مي شد، عموم مسلمانان را در حقوق و وظايف با يكديگر برابر قرار داد.درعصر جاهليت، حقوق افراد برابر نبود. ظهور اسلام اساس آن نابرابري ها را درهم ريخت، اما در زمان عثمان تبعيض هاي عصر جاهليت به نهايت رسيد و سايه شوم بي عدالتي و نابرابري در جامعه حاكم شد. از اين رو قريش كه در سيادت بر قبايل عرب، گذشته اي افتخارآميز داشت در روزگار عثمان سربرافراخت.
درحكومت علي(ع) اين امتيازات جاهلي لغو شد. علي(ع) فرمود:«خوار، نزد من عزيز و گرامي است تا حق او را بگيرم و افراد متكبر و گردنكش نزد من خوارند تا حق مستضعفان را از آنان بازستانم.»
تأكيد حضرت بر عدالت و اجراي عدالت در نظام اجتماعي و سياسي باعث شد تا عده اي از علي(ع) فاصله بگيرند و به جمع مخالفان بپيوندند.
اصلاحات در بيت المال
حضرت علي(ع) در زمينه سياست مالي، موضع سرسختانه و قاطعي داشت.آن حضرت در نخستين خطبه خود در آغاز حكومت فرمود:«اي مردم من يكي از شمايم. با هريك از شما در حق و وظيفه برابرم، روش كار من همان سنت پيامبر شما است و دستور او را به كار خواهم بست، بدانيد، زمين هايي كه عثمان به تيول وابستگان در آورده و اموالي كه به اين و آن بخشيده است، به بيت المال بازمي گردانم و...»
تأكيد اميرالمؤمنين(ع) در برابري همه در مقابل قانون بويژه در پرداخت ماليات و برخورداري از بيت المال، سبب شوررش عده اي عليه ايشان گرديد وبسياري از اشراف، صاحبان نفوذ و بزرگان قبايل درصف دشمنان او قرارگرفتند. به اين ترتيب، علي(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد كرد:
1) ناكثين
جاه طلبان و مقام پرستاني كه در خط مقدم بيعت كنندگان با حضرت علي(ع) بودند و آرزوي رياست در سر داشتند اما با روي كارآمدن حضرت امير(ع) و جايگزيني ارزش هاي الهي به جاي ارزش هاي جاهلي به اهداف خود نرسيدند و راه مخالفت را درپيش گرفتند.
2) قاسطين
اينان روحيه تقلب و نفاق داشتند. ظالماني بودند كه از حكومت هاي پيشين بهره ها بردند و از راه غارتگري، اموال فراوان به دست آوردند. آن ها مي كوشيدند بنيان حكومت علي(ع) را درهم ريزند و حكومت را به دست گيرند.
3) مارقين
كوته فكران و متحجراني كه در حقيقت دين را درك نكردند و روحشان روح عصبيت هاي ناروا و خشكه مقدس و جاهلان خطرناك بود.
اين سه جريان مخالف حكومت، از همان نخستين روزهاي حكومت آن حضرت كه منافع خود را درخطر ديدند، فعاليت هايي را براي سرنگوني حكومت عدل آغاز كردند.
حضرت علي(ع) درنهج البلاغه به مهمترين روش هاي مخالفان در دشمني با خود اشاره كرده است. بررسي يكايك آنها مي تواند ما را در شناخت دشمن ياري دهد.
اقسام دشمن از نظر حضرت علي(ع)
ازديدگاه حضرت علي (ع) دو نوع دشمن در جامعه وجود دارد:
دشمن آشكار و دشمن پنهان. از منظر علي(ع) كم خطرترين دشمن، دشمني است كه دشمني خود را آشكار كرده است، حضرت مي فرمايد:«اوهن الاعداء كيداً من اظهر عداوته»«سست ترين دشمنان كسي است كه عداوتش را آشكار ساخته-است.»
و درجاي ديگر مي فرمايند:«من اظهر عداوته قل كيده»«آن كس كه دشمني اش را اظهار كرده، توطئه و مكرش كم است.»
آن حضرت اظهارمي دارد: خطرناك ترين دشمن، دشمني است كه دشمني اش را پنهان مي كند و اين دشمني همانا نفاق است. امام(ع) دراين زمينه مي فرمايند:«شرالاعداء ابعدهم غوراً و اخفاهم مكيده »
«بدترين دشمنان كساني اند كه حيله خود را بيشتر پنهان مي دارند.»
سخت ترين ضربه به مكتب اسلام از ناحيه همين نوع دشمنان بوده است.
علي(ع) دراين باره مي فرمايد:«انما اتاك بالحديث اربعه رجال ليس لهم خامس: رجل منافق مظهر للايمان متصنع بالاسلام لايتاثم ولايتحرج، يكذب علي رسول الله(ص) معتمداً، فلو علم الناس انه منافق كاذب لم يقبلوا منه و لم يصدقوا قوله ولكنهم قالوا صاحب رسول الله(ص) رآه و سمع منه ولقف عنه فيأخذون بقوله»
«افرادي كه نقل حديث مي كنند، چهار دسته اند و پنجمي ندارند: نخست، منافقي كه اظهار اسلام مي كند، نقاب اسلام را به چهره زده، نه از گناه، باكي دارد و نه از آن دوري مي كند، عمداً به پيامبر(ص) دروغ مي بندد.اگر مردم مي دانستند كه اين شخص، منافق و دروغگو است، از او قبول نمي كردند و تصديقش نمي كردند، اما چون از واقعيت او آگاه نيستند، مي گويند وي صحابي رسول خدا است، پيامبر(ص) را ديده و از او حديث شنيده و مطالب را از او دريافت كرده است، به همين دليل گفته اش را مي پذيرند.»
مشكل ترين مبارزه ها، مبارزه با نفاق است، مبارزه با زيرك هايي است كه احمق ها را وسيله قرار مي دهند. اين پيكار از پيكار با كفر مشكل تر است زيرا جنگ با كفر، مبارزه با يك جريان آشكار است و اما مبارزه با نفاق، در حقيقت مبارزه با كفر مخفي است.
نفاق دو رو دارد: يكي روي ظاهر كه اسلام است و مسلماني، و يك روي باطن كه كفر و شيطنت است و درك آن براي توده ها و مردم عادي بسيار دشوار و گاهي غيرممكن است.
از اين رو مبارزه با نفاق ها در بسياري از موارد به ناكامي منجر شده است، زيرا بسياري از مردم شعاع درك شان از سر حد ظاهر نمي گذرد و نهفته را روشن نمي سازد و تا اعماق باطن نفوذ نمي كند.
علي (ع) در نامه اي به محمدبن ابي بكر مي فرمايد:
«پيغمبر به من گفت: من بر امتم از مؤمن و مشرك نمي ترسم، زيرا مؤمن را خداوند به سبب ايمانش باز مي دارد و مشرك را به خاطر شرك ورزي خوار مي كند، ولكن بر شما از هركه در دل، منافق است و زباني دانا دارد مي ترسم، اينان كلامي كه مي پسنديد، مي گويند و آنچه را ناشايسته مي دانيد مي كنند.»
اميرالمؤمنين(ع) در بحث دشمن شناسي بيشترين تأكيد را درباره نفاق دارد. به اعتقاد علي(ع) بيشترين هم و غم دشمن در مبارزه با اسلام پاشيدن بذر نفاق در بين مسلمانان است. جريان قاسطين نيز در جنگ صفين ازطريق پاشيدن بذر نفاق در صفوف مسلمين توانست حكميت را بر حضرت تحميل كند.
تاكتيكهاي دشمنان
سه جريان عمده مخالف حكومت حضرت علي(ع) هر يك به روشي به دشمني با حضرت پرداختند و براي دستيابي به اهداف خويش توطئه هاي فراواني به راه انداختند. از اين سه جريان، ناكثين از همه بيشتر در اين راه پيش قدم بوده اند. اينها كساني بودند كه جزء اصحاب پيامبر و از اولين بيعت كنندگان با حضرت امير(ع) بودند. سمبل اين جريان طلحه و زبير هستند. بررسي اين جريان مي تواند ما را در شناخت دشمنان داخلي انقلاب اسلامي كه در لباس دوستي تيشه به ريشه انقلاب مي زنند، ياري دهد. جريان ناكثين (پيمان شكنان) قصه دردناك خودي هاي بريده از آرمان ها است. ناكثين داستان عبرت آميز برگزيدگاني است كه دنياطلبي، آنان را در مدار نفاق قرارداد و سرانجام به مبارزه با امام(ع) كشاند. اين جريان آينه عبرت است. درسي براي تمامي كساني كه باور دارند دنيا محل امتحان است و ماده امتحاني آن، عشق به خداست.
مهمترين روش ها و تاكتيك هاي دشمنان اسلام از ديدگاه حضرت علي(ع) عبارتند از:
انجام فعاليتهاي سازماني و تشكيلاتي
فعاليت تشكيلاتي و سازمان يافته، تأثير مهمي در پيروزي يك جريان دارد. ناكثين با آگاهي از نقش و تأثير فعاليت سازماني تلاش كردند تا در قالب يك گروه، حزب و سازمان، متشكل شوند و اهداف خود را به آساني پيش ببرند.
علي(ع) بيان مي دارند، با اينكه اهل باطل در درون خود جهنمي از اختلاف و تفرقه دارند، اما در مقابل حق متحد بوده و در قالب يك تشكل به مقابله با حق مي پردازند. علي(ع) در نهج البلاغه آنگاه كه سخن از پيمان شكنان مي كند بر روي اين نكته تأكيد مي كند كه اينان گروهي متشكل و سازمان يافته هستند.
دشمنان براي رسيدن به اهداف خود با يكديگر متحد شده و همكاري مي كنند. علي(ع) طلحه و زبير، يعلي بن اميه و عبدالله بن عامر را مثال مي زند و مي فرمايد:
«با اينكه طلحه و زبير از شورشيان عليه عثمان بودند هزينه سپاه خود را در جنگ جمل از طريق فرمانداران عثمان تأمين مي كردند به طوري كه يعلي بن اميه كه از طرف عثمان در صنعا حكومت مي كرد و اموال زيادي اندوخته بود چهار هزار دينار و هفتصد شتر در اين راه، در اختيار زبير قرارداد.»
عبدالله بن عامر نيز كه از فرمانداران عثمان بود همين اندازه بودجه سپاه را تأمين كرد و شتري به نام عسكر در مقابل ششصد درهم در اختيار طلحه قرار داد.
ابن ابي الحديد مي نويسد:
وقتي طلحه و زبير شورش كردند، معاويه در نامه اي به زبير از وي به عنوان اميرالمؤمنين ياد مي كند:
«به نام خداوند رحمان و رحيم، به بنده خدا، زبير امير مؤمنان، از معاويه پسر ابوسفيان. درود بر تو، همانا من براي تو از اهل شام بيعت خواستم، آنان پذيرفتند و دسته جمعي اطاعت نمودند. بر شما باد كه بصره و كوفه را در يابيد كه فرزند ابوطالب بر شما سبقت كرد. بعد از به دست آوردن اين دو شهر، ديگر مشكلي در كار نيست و من بعد از تو با طلحه بيعت نمودم. پس خونخواهي عثمان را اعلام كنيد و مردم را نيز به اين مطلب دعوت نماييد و بايد جديت فراوان و چابكي براي اين كار داشته باشيد.»
اينجا است كه علي(ع) از اين مجموعه به عنوان حزب شيطان تعبير مي كند و مي فرمايد:
«الا و ان الشيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله
آگاه باشيد شيطان حزب خويش را گرد آورده و سواران و پيادگان لشكر خويش را فراخوانده است.»
بنابراين، علي(ع) به مسلمانان هشدار مي دهد كه دشمنان براي رسيدن به مقاصد خويش و سرنگوني حكومت اسلامي، با همديگر متحد مي شوند و در قالب سازمان و يا حزب به مبارزه خود ادامه مي دهند.
شعارها و بهانه هاي عامه پسند
يكي از مهم ترين روش هاي مخالفان، طرح شعارهاي عامه پسند است. از اين طريق جو جامعه را مخدوش و با خود همراه مي كنند و براي مردمي جلوه دادن حركت خود، شعاري مناسب را طرح و با آن جامعه را ملتهب مي سازند.
اين شعار و بهانه بنابر مقتضيات زمان به شكلي خاص مطرح مي شود. درزمان حكومت علي(ع) سوژه پيراهن عثمان براي مخالفان آن حضرت بهانه مناسبي بوده است. عجيب اين است كه كساني كه خود در رأس مخالفان حكومت عثمان بودند حتي شادي خود را از قتل عثمان پنهان نكردند، پيراهن خونين عثمان را علم كردند و به مخالفت با علي(ع) برخاستند.
ابن ابي الحديد مي گويد:
طلحه، سخت ترين تحريك كنندگان عليه عثمان بود و بعد از او زبير در اين قسمت از همه بيشتر پافشاري مي كرد.
بلاذري از ابي مخنف و ديگران نقل كرده است:
وقتي مردم، عثمان را محاصره كردند، طلحه براي آنكه حلقه محاصره تنگ تر شده و عثمان كشته شود از ارسال آب و نان براي عثمان جلوگيري مي كرد. تا آنجا كه علي(ع) از اين ماجرا به خشم آمد و براي عثمان آب فرستاد.
حضرت علي(ع) اين جريان را چنين تحليل مي كند:
«به خدا سوگند او (طلحه) براي خونخواهي عثمان با عجله دست به كار نشد، جز اينكه مي ترسيد خون عثمان از خود او مطالبه شود زيرا او متهم به قتل عثمان است و در ميان مردم از او حريص تر بر كشتن عثمان يافت نمي شود...»
و در جاي ديگري مي فرمايد:
«... و انهم ليطلبون حقاً هم تركوه و دماء، هم سفكوه...»
«و اينان در طلب حقي هستند كه خود آنرا ترك كرده اند و خواهان خوني كه خود آنرا ريخته اند.»
به هر حال، ناكثين براي ايجاد ترديد در مسلمانان و مغالطه كاري، گروهي را به عنوان خونخواه دور خود جمع كردند تا حكومت علي(ع) ساقط شود. علي(ع) شيوه پيمان شكنان را بهانه جويي و سوژه يابي معرفي مي فرمايد:
بهانه هايي كه مي آورند چيزهايي است كه تنها در ظاهر، رنگ و رويي دارد و در باطن هيچ.
رهنمودهاي علي(ع) درباره بهانه تراشي هاي دشمنان، ما را به هوشياري در برابر دشمنان و بهانه هايي كه آن را دستاويز توطئه هاي خود قرار مي دهند دعوت مي كند.
استفاده ابزاري از چهره هاي مقبول
شخصيت ها و چهره هاي شناخته شده، همانگونه كه يكي از عوامل مهم پيروزي بوده اند، گاهي بزرگترين عامل انحطاط و باعث انحراف مردم شده اند. دشمنان تلاش مي كنند تا با استفاده از اين چهره ها، مردم را با خود همراه سازند. ناكثين در راه هدف شوم خود، عايشه همسر پيامبر(ص) را با خود همراه كردند زيرا عقيده داشتند، مسلمانان به خاطر احترام به پيامبر(ص)، همراه عايشه در راه مبارزه با علي(ع) همگام مي شوند و اين نقشه نيز مؤثر واقع شد.
علي(ع) درباره اين روش مبارزه ناكثين چنين مي فرمايد:
«پس اينان شورش كردند، در حالي كه همسر رسول خدا را همچون كنيزي كه براي فروش مي برند، به دنبال خود كشاندند در حالي كه همسران خود را در خانه پشت پرده نگه داشتند (تا از نظر بيگانگان دور باشند) و پرده نشين حرم پيامبر را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند»
عايشه عالي ترين چهره براي تبليغات طلحه و زبير بود. اين دو از عنوان ام المؤمنين سوءاستفاده فراوان كردند و از اين راه توانستند مردم را در جنگ جمل عليه علي(ع) بسيج كنند. علي(ع) در برخورد با اين شيوه دشمن مي فرمايد: «راه جلوگيري از انحراف اين است كه حق را شناخت نه شخصيت افراد را»
اين طريق بهترين شيوه براي حفظ انقلاب ها و آرمان ها است و بايد مورد توجه ملت ايران نيز قرار گيرد.
ايجاد شبهه
از آنجا كه حق، مطابق با فطرت، و باطل، برخلاف سرشت آدمي است، باطل با وصف بطلانش نمي تواند ظاهر شود. باطل آنگاه مي تواند نفوذ كند كه لباس حق بپوشد و اين همان چيزي است كه علي(ع) از آن در نهج البلاغه تحت عنوان شبهه ياد مي كند. شبهه چيزي است كه شبيه به حق است. علي(ع) مي فرمايد:
«شبهه را از اين رو شبهه نام نهادند كه شباهت به حق دارد اما براي دوستان خدا، نوري كه آنان را در تاريكي هاي شبهه راهنمايي كند، يقين آن ها است، و راهنماي آن ها، مسير هدايت است، ولي دشمنان خدا، گمراهي شان آنان را به شبهات دعوت مي كند.
حضرت علي(ع) يكي ديگر از روش هاي دشمنان را ايجاد شبهه در ميان مردم مي داند و معتقد است براي مردمي كه به حقايق واقف نيستند، بزرگترين خطر، شبهه است، زيرا عامه مردم آنقدر قدرت تجزيه و تحليل ندارند كه باطل را تشخيص داده و لباس حق را از تن باطل بركنند و دشمنان نيز در پي همين فرصت هستند.
به اعتقاد علي(ع)، دشمنان، باطل را در لباس حق به مردم جلوه مي دهند، تا آنجا كه گاه حتي بر نزديكان هم، حق مشتبه مي گردد. كار شبهه، گاه به آنجا مي رسد كه حتي «حق ناطق» و «تبلور راستين حق» هم بايد تلاش زيادي براي معرفي حق كند تا شبهه داران باور كنند كه لباس حق را بر باطل پوشانيده اند.
هنگامي كه علي(ع) نزديك بصره رسيد، پيمان شكنان كسي را نزد حضرت فرستادند تا حقيقت حال را جويا شود و بدانند با شورشگران (ناكثين) چگونه رفتار خواهد كرد تا شبهه از دلشان زدوده گردد. امام(ع) چگونگي رفتار خويش را به شكلي بيان فرمود كه براي اين شخص روشن شد حق با آن حضرت است، در اين هنگام كه امام اعتراف او را نسبت به حقانيت خويش يافت از او خواست بيعت كند،اما او پاسخ داد:
من فرستاده گروهي هستم و از پيش خود كاري نمي كنم. امام(ع) فرمود:
- اگر آن ها تو را گسيل مي داشتند كه محل ريزش باران را برايشان بيابي و سپس به سوي آن ها باز مي گشتي و از مكان سبزه و آب آگاهشان مي كردي اگر مخالفت مي كردند و به سرزمين هاي بي آب و علف روي مي آوردند تو چه مي كردي؟
- آن ها را رها مي ساختم و به جايي كه آب و گياه بود مي رفتم.
- پس دستت را دراز كن و بيعت نما.
آن شخص مي گويد:
سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق بر من، توانايي امتناع را نيافتم و با آن حضرت بيعت نمودم.
بزرگترين آفت انقلاب اسلامي ايجاد شبهه و شك و ترديد در ميان مردم است. طرح مسايل بي-اساس در جامعه بويژه در زمينه مسايل اعتقادي و ديني از سوي برخي گروه ها مي تواند اعتماد مردم را به انقلاب و نظام سست نمايد و در دراز مدت خطر جدي براي نظام مقدس جمهوري اسلامي به حساب آيد. مقابله با اين ترفند دشمن از ضرور ي ترين وظايف نيروهاي مؤمن و انقلابي است و دراين زمينه بايستي توصيه هاي علي(ع) را جدي گرفته و سرلوحه كارشان قرار دهند.
استفاده از جهالت مردم
يكي از شگردهاي دشمنان اين است كه سعي مي كنند پيوسته مردم را در جهل و ناداني نگه دارند و براي مبارزه از اين روش بهره ها مي گيرند. از ديدگاه علي(ع) طلحه و زبير با استفاده از جهالت مردم بصره توانستند شورش به پا كنند. امام(ع) دراين باره خطاب به مردم بصره مي فرمايد:
«سرزمين شما به آب نزديك است و از آسمان دور، عقل هايتان سبك و افكار شما سفيهانه است، پس هدف خوبي براي تيراندازانيد و لقمه چربي براي مفتخواران و صيدي براي صيادان!
افراد جاهل، سريع ابزار و آلت دست زيرك ها قرار مي گيرند و سد راه مصالح عاليه اسلامي واقع مي شوند. هميشه منافقان بي دين، مقدس نماهاي احمق را عليه حكومت اسلامي برمي انگيزانند.
مكر و حيله
علي(ع) مكر و حيله را از اصولي ترين روش هاي دشمنان اسلام مي داند و علت اتخاذ اين روش را در دوري آن ها از اخلاق و معنويت عنوان مي كند. زيرا سياست درنظر آن ها عبارت است از مكر و حيله، و از سياست چيزي جز آن نمي فهمند. شورشگران بصره نيز از راه مكر و حيله وارد صحنه كارزار شدند. اينها از اولين كساني بودند كه با آن حضرت بيعت كردند و بعداً پيمان خود را شكستند. يكي از آن ها مروان بن حكم بود. وي در جنگ جمل اسير شده بود و با وساطت امام حسن و امام حسين(ع) آزاد شد. پس حسنين(ع) از امام علي(ع) خواستند كه مروان مي خواهد با شما بيعت كند. حضرت بالحني خشم آلود فرمود:
«مگر او پس از قتل عثمان با من بيعت نكرد. هرگز نيازي به بيعت او ندارم دستش دست يهودي (دست خيانتكار و بي وفا) است، اگر با دستش بيعت كند، با پشت خود به شكستن پيمان اقدام مي كند.»
زماني كه عده اي مي گفتند معاويه از علي(ع) سياستمدارتر است امام در پاسخ آن ها فرمود:
«به خدا سوگند معاويه از من سياستمدارتر نيست وي نيرنگ مي زند اما من اهل مكر و حيله نيستم.»
بنابراين يكي از راهكارهاي دشمنان اسلام از ديدگاه علي(ع) استفاده از مكر و حيله است. اين مكر و حيله در زمان هاي مختلف به اشكال متفاوت رخ مي نمايد.
تبليغات و جوسازي
يكي ديگر از شگردهاي هميشگي اهل باطل، جوسازي و تبليغات منفي است. دشمنان با ايجاد جريان هاي انحرافي، افرادي را اسير خود كرده به دنبال خويش مي كشانند. علي(ع) مي فرمايد:
«اي مردم! در طريق هدايت از كمي افراد وحشت نكنيد زيرا مردم در اطراف سفره اي اجتماع كرده اند كه مدت سيري آن كوتاه و گرسنگي آن طولاني است.»
امام(ع) از تبليغات دشمنان به رعد و برق تعبير مي كند و تأكيد مي كند كه آنان از طريق سرو صدا هم نمي توانند به نتيجه برسند زيرا باطل محكوم به فنا است و آن ها مرد شعار هستند نه مرد عمل، ولي اهل ايمان اول عمل مي كند بعد شعار مي دهد.
«قد ارعدوا و ابرقوا و مع هذين الامرين الفشل و لسنا نرعد حتي نوقع ولانسيل حتي نمطر
«بازيگران كارزار جمل، رعد و برق ها به راه انداختند و بالاخره با آن همه هياهو و خروش، شكست خوردند ولي ما براي تهديد ديگران رعدآسا نمي خروشيم تا شكست دشمن تهديد عملي براي آنان گردد و تا باران سيل آور نبارانيم سيلي به راه نمي اندازيم.
ايجاد اختلاف و تفرقه در صف مسلمين
برنده ترين سلاح دشمن تفرقه و اختلاف است و از اين طريق مي كوشد وحدت مسلمانان را خدشه دار كند. اميرالمؤمنين(ع) بيشترين تاكيد را بر وحدت مسلمانان داشته و معتقدند كه براي استحكام نظام و حركت اجتماعي وحدت و هماهنگي، لازم و تفرقه زيانبخش است.
آن حضرت بيان مي دارند كه دشمنان وي از طريق تفرقه در صفوف يارانش توانستند غائله جمل و صفين را به وجود آورند و مردم را به شورش عليه حكومت اسلامي دعوت كنند. آن حضرت درباره دشمنانش مي فرمايد:
«بر مأموران من و خزانه داران بيت المال مسلمين كه در اختيار من است وارد شدند و در شهري كه همه مردمش در اطاعت و بيعت من هستند قدم گذاردند، وحدت آن ها را برهم زدند و جمعيت آن ها را كه همه با من بودند به شورش واداشتند.
از نظر حضرت علي(ع)، تفرقه، آثاري همچون از ياد بردن اهداف الهي، حضور دشمن دركشور و شكست و نابودي و ذلت مؤمن را به همراه دارد.
وحدت در نزد علي(ع) آن چنان مهم و با ارزش است كه به خاطر حفظ وحدت جامعه اسلامي بيست و پنج سال سكوت را درپيش گرفت.
فرصت طلبي
دشمنان اسلام تا فرصت لازم را به دست آورند به بهانه هاي مختلف عليه حكومت اسلامي قيام مي كنند. در واقع، يكي از ويژگي هاي دشمنان اسلام فرصت طلبي آن ها است. آن حضرت خاندان ابوسفيان و قاسطين را فرصت طلباني معرفي مي كند كه هيچ گاه قلبا به اسلام گرايش پيدا نكردند و هرگاه فرصتي حاصل مي شد، دست به شورش مي زدند. مهمترين نشانه اين فرصت طلبي برخوردهاي نابخردانه آنان با حكومت علي(ع) بود و بر همين اساس بود كه پيامبر(ص) با الهام الهي، باطن معاويه را شناخته و طبق نص صريح اهل سنت بارها او را مورد لعنت و نفرين قرار داده و محشورشان در قيامت بر غير امت اسلام را براي او پيش بيني كرده است.
بنابراين، از ديدگاه علي(ع) دشمن هميشه در كمين است و تا فرصت به دست آورد، حمله ور مي شود.
استفاده ابزاري از مقدسات
يكي از شيوه هاي دشمنان در طول تاريخ، استفاده ابزاري از مقدسات بوده است. سوءاستفاده از تقدسات، گريزگاه حق گريزي در طول تاريخ بوده است.
استفاده معاويه در جنگ صفين از قرآن براي فريب ياران علي(ع) نمونه اي از اين شيوه است. حضرت علي(ع) پس از فتنه تحكيم، در نامه اي به معاويه نوشت:
«ثم انك قد دعوتني الي حكم القرآن و لقد علمت انك لست من اهل القرآن و لاحكمه تريد»
تو مرا به حكم قرآن دعوت كردي در حالي كه اهل قرآن نيستي و حكم او را نمي خواهي»
از نظر علي(ع) خوارج، گروهي خشكه مقدس و جاهل مقدس مآب بودند و دشمنان نيز با تفسيرهاي غلط از دين از اين جماعت بهره ها گرفتند و آن ها را عليه علي(ع) شوراندند.
شيوه هاي برخورد علي(ع) با دشمنان
هوشياري در برابر دشمن
حضرت علي(ع) تاكيد دارد، كه بايد پيوسته در برابر دشمن هوشيار بود و هرگز دشمن را كوچك نشمرد. همچنين فرموده اند:
«لاتأمن عدوا و ان شكر»
«از دشمن در امان نباش، هر چند از شما سپاسگزاري مي كند.»
از نظر علي(ع) بايد پيوسته دشمن را زير نظر داشت، اگر لحظه اي از دشمن غفلت كنيم، آسيب هاي فراواني از ناحيه دشمن وارد مي شود. ايشان مي فرمايند:
«من نام عن عدوه انبهته المكائد»
«كسي كه از دشمن غفلت كند، حيله ها و كيدهاي دشمن بيدارش خواهد ساخت.»
حضرت علي(ع) در سفارش به مالك اشتر در پذيرش صلح شرافتمندانه مي فرمايند:
«زنهار، زنهار، سخت از دشمنت پس از پذيرش صلح برحذر باش، چرا كه دشمن گاهي نزديك مي شود كه غافلگير سازد. بنابراين دورانديشي را به كار ببند و خوش بيني را متهم كن.»
علي(ع) مهمترين ويژگي خود را هوشياري در برابر دشمن مي داند و مي فرمايد:
«به خدا سوگند من همچون كفتار نيستم كه با ضربات آرام و ملايم در برابر لانه اش به خواب رود تا صياد به او رسد و دشمني كه در كمين او است غافلگيرش كند(من غافلگير نمي شوم)»
حضرت با بيان اين سخن، توطئه طلحه و زبير را در به دست گرفتن بصره و كوفه ناكام گذاشت.
شيوه منطق و استدلال
دومين شيوه برخورد مولاي متقيان علي(ع) در برابر دشمنان، اتخاذ راههاي اصولي، منطقي و شيوه استدلال است. حضرت به استناد آيه قرآن كه مي فرمايد:
«ادع الي سبيل ربك بالحكمه» با روش منطقي، دشمنان را مهار كرده و از اين طريق مي آموزد كه همواره منطق و استدلال را در مبارزه نبايد فراموش كرد.
«زبير مي پندارد كه بيعتش تنها با دست بوده نه با دل، پس او اقرار به بيعت مي كند ولي مدعي است كه با قلب نبوده است، بنابراين، بر او لازم است بر اين ادعا دليل روشني بياورد وگرنه بايد به بيعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.»
گرفتن بهانه از دست دشمن
دشمنان علي(ع) براي منفور جلوه دادن چهره و حكومت علي(ع) پيراهن عثمان را علم كردند و ايشان را قاتل عثمان خطاب كردند.
آن حضرت در خطبه هاي مختلف به تحليل اين ماجرا مي پردازد و از اين طريق بهانه را از دست دشمن مي گيرد زيرا مي دانست كه اگر اين بهانه در جامعه دامنگير شود، موفقيت بزرگي براي دشمن محسوب مي شود.
مبارزه تا محو كامل دشمن
اميرالمؤمنين(ع) آخرين راه حل را به كارگيري زور در مقابله با دشمن مي داند آن حضرت معتقد است گاهي دشمن از طريق مسالمت آميز اصلاح نمي شود و ادامه وجود آن باعث فساد و ظلم در جامعه مي شود و بايد نابود شود:
«... پس اگر از آن سر باز زنند لبه تيز شمشير را در اختيار آن ها قرار مي دهم و اين كار براي درمان باطل و ياري حق كفايت مي كند.»
درس هاي غيرت آموز
آنچه اسلام واقعي را پس از پيامبر(ع) از انحرافات نجات داد رفتار علي(ع) در زمينه دشمن شناسي و شيوه برخورد با دشمنان بوده است. دشمن شناسي در نظر مولاعلي(ع) آن قدر مهم و بااهميت است كه آن حضرت شناخت دشمن را رمز بينش مي دانند و تاكيد مي كنند كه جدي نگرفتن دشمن و توهم فرض كردن دشمن به معني نشناختن دشمن است. امام(ع) با اين بيان تذكر مي دهند كه دشمن همواره در كمين نشسته است و بايد مراقب و هوشيار بود.
علي(ع) يكي از رسالت هاي خطير انبيا و امامان معصوم(ع) را شناسايي دشمن و معرفي آن ها به مردم عنوان مي كند كه از اين طريق سلامت جامعه را تضمين مي كردند. دوران حكومت علي(ع) مملو از درس هاي عبرت آموز در زمينه دشمن شناسي است؛ زيرا در مدت 5 سال حكومت، تمام هم و غم خود را صرف مبارزه با دشمن و هدايت منحرفان كرده است. اين تجربه گرانقدر بايد الگوي حكومت هاي اسلامي بويژه جمهوري اسلامي قرار گيرد. پيروي از سيره امام علي(ع) و عبرت گرفتن از رفتار آن حضرت در شيوه برخورد و شناسايي دشمن مي تواند ما را در شناسايي دشمنان ياري دهد.
اميرالمؤمنين(ع) به كرات از خطر جريان نفاق در جامعه اسلامي سخن مي گويد و تأكيد دارد كه دشمنان با چهره نفاق، ارزش هاي اسلامي را زير سؤال مي برند و زمينه هاي استحاله نظام اسلامي را فراهم مي كنند.
علي(ع) آن روز با جاهلان مقدس مآب مواجه بود و جامعه اسلامي امروز ما نيز با افراد به اصطلاح روشنفكر و غربزده روبرو است. هر دو جريان در يك نقطه اشتراك دارند و آن فهم نادرست از مباني و تعاليم اسلام است، اين ناآگاهي و جهالت باعث شده است تا در مقابل نظام اسلامي جبهه گيري كنند.

منبع: ويژه نامه پيام حوزه ش29و28

افزودن دیدگاه جدید