22 دلیل عمده که باعث نابودی آمریکا خواهد شد
به گزارش تی وی شیعه به نقل از پايگاه خبري مفكرة الاسلام، "عامر عبدالمنعم " نويسنده مصري و سردبير سايت "العرب نيوز " در مقالهاي به بررسي اوضاع و شرايط آمريكا پرداخته و 22 دليل براي فروپاشي قريبالوقوع اين امپراطوري ذكر ميكند.
نويسنده پيش از اين در مقالهاي از مرگ آمريكا سخن به ميان آورده بود، عبدالمنعم ميدانست اين دولت جنگطلب هماكنون لحظات پاياني و سقوط خود را ميگذراند و به مانند يك گاو قرباني شده، صداي زجرآوري از خود در آورده و با دستها و پاهاي خود ضربات نااميدانهاي به چپ و راست ميزند تا هر آنچه پيرامونش است را بترساند. شايد آنانكه با چشمان بسته به او نزديك ميشوند احساس كنند اين گاو ضرباتي قوي دارد، اما آنانكه در فاصله دورتري از اين گاو زخمي ايستادهاند، پايانش را نزديك ديده و حالات كنونياش را مرگ و نابودي ميدانند.
نويسنده ميگويد: زمانيكه مقاله پيشين خود با عنوان "آمريكا مرد " را نوشتم، به دنبال كشف يك حقيقت براي ملت خود بودم؛ حقيقتي كه رسانهها، با ايجاد ابهام و سروصداي تبليغاتي به دنبال آن است تا نگاهها را از افول آمريكا و پايان امپراطوري شرور آن دور نگاه دارد.
عكسالعمل و جوابيه فرماندهي مركزي ايالات متحده آمريكا نسبت به مقاله اين نويسنده مسئلهاي غيرمعمول بود كه باعث تعجب شد؛ به نظر ميرسد براي اين قوم قابل تحمل نبود كسي دست بر روي حقيقتي كه متوجه ايشان است بگذارد، چرا كه گشودن چنين بابي منجر به شورش و خيزش منطقه عليه سلطه آمريكا خواهد شد و آمريكا را وادار به خروج از كشورهاي منطقه خواهد كرد تا باقيمانده دستان آغشته به خون اين كشور، از جهان اسلام عقب كشيده و آمريكا مجبور شود به خود پرداخته و زخمهاي خود را درمان كند و در وراي اقيانوس سر به لاك خود فرو برد، به منافع فرزندان خود بيانديشد و به فراهم نمودن آموزش و سلامت شهروندان خود بپردازد. طول عمر آمريكا فقط بسته به ميزان شير و خوني است كه حاكمان عرب و مسلمان در اختيارش قرار ميدهند؛ كه اگر خدمتهاي اين اعراب (كه آن را از ملت خود دريغ كردند) نبود، بزرگي آمريكا و رژيم صهيونيستي تا به امروز ادامه نمييافت؛ اما حكمت خداوند بود كه آمريكا باقي بماند و به دست ملت مستضعف عراق و افغانستان نابود شود.
افغانستان فقيرترين كشور اسلامي است كه اتحاد جماهير شوروي را ساقط كرد و امروز همين كشور آمريكا را در هلمند و قندهار شكست داده است؛ اين اتفاق در زماني روي داد كه استخوانهاي ارتش آمريكا در فلوجه و الانبار به دست ملتي كه بيش از يك دهه است از محاصره رنج ميبرد خرد شد و قدرت نظامي ارتش آمريكا شكست خورد تا بدين ترتيب شكست نظامي آخرين صحنه سقوط اين امپراطوري باشد.
اين گزارش در ادامه پاسخ آمريكا به مقاله پيشين خود را مورد نقد قرار مي دهد و مينويسد: در اين پاسخ آمده است: اين جنگها انتخاب ما نبوده و ايالات متحده ناچار به دفاع از خود شده " كه البته اين يك مغلطه بزرگ است... و با نظر باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا، تناقض دارد؛ اوباما جنگ افغانستان را متفاوت از عراق دانسته و آن را اينگونه توصيف ميكند: " جنگي ابلهانه، جنگي عجولانه، جنگي كه به جاي منطق متكي بر احساس است و به جاي تكيه بر اصول مبتني بر انگيزههاي سياسي ميباشد "...
به دليل موضعگيري باراك اوباما نسبت به اين جنگ، مردم آمريكا وي را انتخاب و جرج بوش مورد نفرين و لعنشان قرار گرفت. رئيس جمهور پيشين آمريكا نتوانست از دليل خود مبني بر آغاز جنگ دفاع كند؛ وي در كنار "جان مك كين " نامزد انتخاباتي از حزب خود نيز حاضر نشد تا مبادا تأثير منفي بر رقابت انتخاباتياش داشته باشد. اگر همان گونه كه به نظر ديدهبانهاي دولت ايالات متحده، جنگ افغانستان يك ضرورت براي دستيابي به بن لادن بود، جنگ عراق براي چه در گرفت؟ آيا صدام ارتباطي با القاعده داشت؟ آيا صدام در حمله به برجهاي تجاري نقشي داشت؟ سلاحهاي كشتار جمعي كه بهانه راهاندازي جنگ بود كجاست؟ در اينجا لازم است به طرح قرن آمريكا براي سلطه بر جهان اشاره كرد... در اينجا طرح و برنامههايي وجود دارد كه مربوط به پيش از جنگ است... هيچ چيز تصادفي نيست...صحبت پيرامون دلايل ديگر توجيهاتي زائد است.
اگر اسامه بن لادن متهم است، آيا اين مسئله به آمريكا اجازه ميدهد بدون تحقيق و بررسي، به افغانستان حمله و شهرها را نابود سازد؟ اگر اطلاعاتي وجود دارد كه روند اتهام را تغيير ميدهد، چرا دادگاهي ويژه اسامه بن لادن ترتيب داده نشد؟
نكته دوم اين پاسخ حاكي از آن است كه حضور آمريكا در اين دو كشور تنها منحصر به هدفگيري افراطگراها بوده است. ما سوال ميكنيم: آيا موشكها و بمبهاي كور، فرقي ميان تندرو و غيرتندرو قائلاند؟ آيا بمبي كه "فرش " نام دارد و هر موجود زندهاي را در اطرافش هلاك ميكند، تندروها را از بقيه جدا ميسازد؟ آيا بمبهايي كه توسط هواپيماهاي بدون سرنشين پرتاب ميشوند، ميان قربانيان فرقي قائلاند؟
نويسنده ميافزايد: اگر هم منظور شما از تـندورها، طالبان و القاعده است، آيا تمام كساني را كه در افغانستان به قتل ميرسانيد نيز از تندروها هستند؟ يا آنكه بنا بر مدارك ويكيليكس بر اين جنايات، شهروندان افغان را به نابودي كشانديد. تندروهاي عراق كجا هستند؟ بيش از يك مليون عراقي را كشتيد، صدها هزار نفر را شكنجه كرديد و در حق شهروندان مرتكب جنايت شديد، زندانيان مرد و زن را به بدترين شكل ممكن مورد شكنجه قرار داديد و زندان "ابوغريب " خود شاهدي بر اين مصيبت بشري است... زندان گوانتانامو نيز به همين شكل. ناتواني از توجيه جنگ عراق، نويسنده جواب را بر آن داشت با تمركز بر روي مسئله افغانستان سخن از دستاوردهايي خيالي زده و با سرعت از مسئله عراق بگذرد.
نكته سوم جوابيه كاخ سفيد اين است كه عقبنشيني آمريكا از عراق مبتني بر امضاي يك تفاهمنامه امنيتي با عراق بود. نويسنده اين جوابيه معتقد است "واگذاري مأموريتهاي امنيتي به عراقيها و پايبندي آمريكا به اين مسئله دليل پيروزي اين كشور بر خشونت تندروها ميباشد. " به عبارت ديگر، عقبنشيني نيروهاي آمريكايي به دليل حملات مقاومت و شكست ارتش آمريكا نيست كه البته اين سخن از منطق و واقعيت به دور است؛ اين تفاهمنامه وسيلهاي براي حفظ آبروي نيروهاي آمريكايي بود و تصميم عقبنشيني كه پيش از اوباما در زمان بوش اتخاذ شد، بعد از آني بود كه عراق به گورستان سربازان آمريكايي تبديل شده بود و يك سوم تجهيزات آمريكايي به دست نيروهاي مقاومت عراق از بين رفته بود.
زماني كه در اين جوابيه سخن از افغانستان ميشود، با افتخار افزايش شمار نيروهاي آمريكايي و افزايش تلاش براي آموزش نيروهاي افغان ياد ميشود و چنين پنداشته ميشود كه آلمان، انگلستان و جمهوري چك اعلام افزايش نيرو كردهاند كه البته اين درست نيست. اوباما بارها اعلام كرد آغاز واگذاري مأموريتهاي امنيتي به نيروهاي افغان در نيمه سال 2011 انجام خواهد شد و اين جوابيه معتقد است اين مطلب دلالت بر پيروزي است و نه شكست!!
نويسنده اين مقاله اظهار ميدارد، فرار كردن چگونه ميتواند پيروزي باشد؟ اين تناقض چيست؟ اعزام نيروهاي بيشتر و همزمان دم از عقبنشيني زدن، نشانه اشتباهات ناشي از ضررهاي واقعي است كه نميتوان آنها را ناديده گرفت.
از جمله مغالطه كاريهاي فرماندهي مركزي ايالات متحده در جوابيه آن اين است كه آنها سعي دارند اينگونه القا كنند كه ارتش آمريكا، ايالات متحده را ترك و براي ساخت عراق و افغانستان فداكاري كرد! به گونهاي كه دم از اجراي طرحهاي عمراني مانند ساخت مدارس، بيمارستان، نيروگاههاي برق و راه و... در عراق و افغانستان ميزنند، گويي كه شرايط زندگي براي شهروندان اين دو كشور بهبود يافته؛ سخني كه نيازي به شرح و توضيح ندارد.
عراق بعد از حمله اشغالگران به ويرانه بدل شده و شبكههاي ماهوارهاي اين مصيبت و رنج را به تصوير ميكشند. افغانستاني كه طبق اين جوابيه ادعا ميشود، خدمات بهداشتي در آن از 8 درصد در سال 2002، هماكنون به بيش از 83 درصد رسيده است، ادعاي دروغي است، چرا كه نيروهاي آمريكايي و نيروهاي وابسته به ناتو تنها بر كمتر از 20 درصد سرزمينهاي افغانستان تسلط دارند، به عبارت دقيقتر تنها بر مراكز استانها تسلط دارند؛ نتايج انتخابات اخير كه در 20 درصد از اين بخشها برگزار شد و تنها 10 درصد مردم افغانستان در آن شركت كردند منعكس كننده اين مطلب ميباشد؛ پس چگونه ممكن است خدمات به بيش از 83 درصد مردم افغانستان ارائه شده باشد.
روزنامه انگليسي اينديپندنت اعلام كرد، استعفاي ژنرال "استنلي مككريستال " فرمانده پيشين نيروهاي آتلانتيك شمالي و ارتش آمريكا در افغانستان نتيجه ارزيابي غلط وي از حملات نظامي افغانستان بود كه چند روز پيش از استعفاي خود آن را به وزراي دفاع كشورهاي عضو ناتو ارائه كرده بود.
ژنرال مككريستال گزارشي مهمي از جنگ منتشر ساخت و افزايش تمرد نرم در اين جنگ را مورد توجه قرار داد، وي همچنين تحقق هرگونه پيشرفتي را طي چند ماه آينده بعيد دانست. در گزارش مككريستال آمده، تنها 5 منطقه از 116 منطقه افغانستان جزو مناطق امن، ثبت شدهاند، درحاليكه ساير مناطق از ناامني رنج ميبرند؛ 40 منطقه نيز جزو مناطق خطرناك يا بسيار ناامن به شمار ميآيند، به عبارتي بيش از نيم ميليون سرباز آمريكايي و افغاني تحت امر نيروهاي اشغالي تنها بر 5 منطقه تسلط دارند و طالبان بر 111منطقه ديگر حكومت ميكنند، پس نيروهاي آمريكايي چگونه ميتوانند به 83 درصد مردم افغانستان خدمترساني كنند.
در اين جوابيه آمده كه ارتش آمريكا با ارائه مراقبتهاي بهداشتي توانسته ميانگين مرگ و مير كودكان تازه متولد شده و زير 5 سال را كاهش دهد و تنها در سال 2008، توانسته از 85 هزار كودك مراقبت كند. آيا ارائه اين برنامهها توسط يونيسف نيازمند حضور 150هزار سرباز در اين كشور است؟!
با اين وجود، گزارشهاي بينالمللي و مطالبي كه روزانه در رسانههاي آمريكايي و غربي پيرامون اوضاع بهداشت در اين دو كشور ارائه ميشود، اين ادعاها را انكار ميكند؛ بعنوان مثال:
- سازمان بهداشت جهاني ماه گذشته اعلام كرد، وبا در افغانستان منتشر شده است.
- افغانستان يكي از 4 كشوري است كه با وجود ريشهكني فلج اطفال در جهان، همچنان از اين بيماري رنج ميبرد؛ فلج اطفال از بيماريهاي عفوني است كه ميتواند منجر به مرگ شود؛ كساني كه واكسينه نشوند به اين بيماري مبتلا شده و درماني نيز ندارد.
- بنا به گزارش سال 2008 كميسارياي مستقل حقوق بشر در افغانستان، با وجود كمك 35 ميليارد دلاري كشورهاي خارجي به افغانستان از زمان اشغال اين كشور در سال 2001، حدود 600هزار كودك خياباني به دليل شدت جنگ و فساد از حمايت و مراقبت محروم شدهاند. نبايد فراموش كرد، شمار افرادي كه توسط نيروهاي آمريكايي و همپيمانانش در افغانستان به قتل ميرسند، كمتر از يك ميليون نفر نيست.
اگر از افغانستان بگذريم، اوضاع سلامت و بهداشت در عراق به ويژه در فلوجه به دليل بكارگيري چندين تن اورانيوم غنيشده و گسترش سرطان، نقص نوزادن و جنينها، به مراتب خطرناكتر است.
اينها شماري از آماري است كه حجم فاجعه را نشان ميدهد:
* تحقيقات ميداني انجام شده توسط برخي سازمانهاي دولتي نشان ميدهد فلوجه، در مقايسه با پيامدهاي ناشي از دو بمب اتمي آمريكايي منفجر شده در هيروشيما و ناكازاكي در سال 1945، شاهد ميانيگين بالاتري از سرطان بوده است.
* 3 ميليون پناهنده عراقي در خارج از اين كشور وجود دارند.
* 2 مليون آواره خانههاي خود را در عراق ترك كردند.
از آمار و ارقام عجيب جوابيه فرماندهي مركزي ايالات متحده آمريكا، بحث مربوط به اقتصاد افغانستان است؛ اينگونه پنداشته شده كه اين آمار در سال 2008 تا 2009، 100% افزايش داشته است؛ مشخص نيست اين رشد چگونه محقق شده، در حالي كه اظهارات آمريكا و در صدر آن باراك اوباما همواره به فساد كرزي و اطرافيان آن اشاره دارد؛ از طرفي نيز كرزي بر فساد آمريكاييها تأكيد دارد كه مدعي است آنها سه چهارم كمكهاي صورت گرفته به افغانستان را به سرقت ميبرند. در كنفرانس اخير كمككنندگان به افغانستان كه در كابل برگزار شد، دو طرف يكديگر را متهم به سرقت اين كمكها نمودند، تا جائيكه قرار بر تقسيم اموال ميان دو طرف متهم به فساد گرديد.
وي در ادامه مقاله خود با استناد به اسناد و مدارك بينالمللي ادعاهاي كاخ سفيد در مورد دستاوردهاي خود در عراق و افغانستان را زير سوال ميبرد:
1-در گزارش شاخص فساد Corruption Perceptions Index سال 2009 از سوي سازمان شفافسازي بينالمللي واقع در برلين، افغانستان و عراق از جمله فاسدترين كشورهاي جهان هستند. اين گزارش 180 كشور را در برميگيرد، كه در آن عراق در رتبه 176 و افغانستان در رتبه 179 قرار دارد.
2-عراق و افغانستان از جمله خطرناكترين كشورهاي جهان هستند و نبود امنيت در اين دو كشور بنا بر گزارش سالانه امنيت جهاني "گلوبال بيس انديكس " در سال 2010 كه مؤسسه "اكونوميست اينتليجنس يونيت "[موسسه اطلاعات اقتصادي] وابسته به مجله انگليسي "اكونوميست " برآن نظارت دارد، آمده است. در اين گزارش شاخص امنيت در 149 كشور جهان مورد بررسي قرار گرفته كه در نتيجه آن، عراق در رتبه 149 و افغانستان در رتبه 147 قرار گرفته است.
3-در ششمين سنجش ساليانه كشورهاي شكست خورده در سال 2010، افغانستان و عراق از جمله 10 كشور اول بودند. تهيه اين گزارش توسط نشريه "سياست خارجي " با همكاري مركز "صندوق براي صلح " تهيه شده است؛ اين مركز يك مركز پژوهشي آمريكايي ميباشد كه با پرداختن به درگيريهاي بينالمللي به دنبال راههاي اداره اين درگيريها، حل آنها و علل به راه افتادن آنها ميباشد. اين سنجش رتبه دولتها را بنا بر درجه ضعفشان در اداي وظايف محوله به آنها تعيين ميكند.
4-گزارشهاي سازمان ملل به اين مطلب اشاره دارد كه افغانستان به بزرگترين كشور توليد كننده مواد مخدر در 10 سال اخير تبديل شده است.
*فروپاشي آمريكا*
شايد به دليل عجله در پاسخ به ادعاهاي مطرح شده از سوي فرماندهي مركزي ايالات متحده آمريكا، برخي مطالب از قلم افتاده باشد، اما مسئله مهمتري كه بسياري را به بسيج شدن در پشت اين جوابيه واداشته، صحبت از فروپاشي و سقوط آمريكا و نابودي رؤياي امپراطوري اين كشور است. رهبري آمريكا گشوده شدن اين مطلب و بحث پيرامون آن را برنميتابد چرا كه موجب رسوايي مسائلي ميشود كه آنها به دنبال پنهان كردن و دور نگاه داشتن آن از انظار همگان ميباشند.
مسئله فروپاشي و سقوط امپراطوري آمريكا، موضوع بحث متفكرين و استراتژيستها در آمريكا و سراسر جهان و با تمامي زبانها ميباشد؛ كساني كه به دنبال اطلاع از هزاران تحقيق و سند مرتبط با اين موضوع هستند، كافي است در گوگل سرچ كنند تا به صدها هزار عنوان پيرامون اين موضوع دست يابند.
با سرچ سريع عنوان "فروپاشي امپراطوري آمريكا " 186000 عنوان و با سرچ "سقوط امپراطوري آمريكا " 163000 عنوان و با سرچ انگليسي " The collapse of the American empire "359000 هزار عنوان يافت ميشود.
اخيرا در آمريكا، دهها كتاب پيرامون فروپاشي امپراطوري آمريكا منتشر شده كه بارزترين آنها كتابهاي (مرز قدرت ... پايان استثنائي آمريكا) نوشته "اندرو باسيفچ " استاد تاريخ و روابط بينالملل دانشگاه بوستن و كتاب (جنگ سه تريليون دلاري) نوشته "ژوزف استيجلتز " برنده جايزه نوبل اقتصاد جهان در سال 2000 و "ليندا بيلمز " استاد سياست عمومي دانشگاه هاروارد ميباشد.
بنا بر پيشبينيهاي انديشمندان اقتصادي غرب، سقوط قريبالوقوع امپراطوري آمريكا و عقبنشيني از جهان، سريعتر از آنچه تصور ميكنيم محقق خواهد شد و آنگونه كه جورج بوش، رئيسجمهور سابق آمريكا اعلام كرد زمان آن سال 2025 نخواهد بود؛ در آن روز ملت آمريكا خواهان جدايي از نفت و جايگزيني آن با انرژي ديگري هستند، در آن روز قدرتي خارج از سلطه ايالات متحده بر خاورميانه حكومت خواهد كرد.
در ادامه نويسنده براي اطمينان از فروپاشي قريبالوقوع امپراطوري آمريكا، شاخصهايي را در سه حيطه مورد بررسي قرار ميدهد: فروپاشي اقتصادي، شكست نظامي و افول سياسي و فرهنگي.
در اين بخش، نويسنده با تكيه بر شاخصه اقتصادي، به مانند امپراطوريهاي پيشين بر پايان نزديك امپراطوري آمريكا تأكيد ميكند. اقتصاد يكي از عوامل سقوط امپراطوريهاي گذشته بوده است. زماني كه اتحاد جماهير شوروي تفكيك و دچار فروپاشي شد، با وجود شكستش در افغانستان از لحاظ نظامي ضعيف نبود، بلكه به دليل سايش نابودكننده اقتصاد روسيه و تراكم بدهيها دچار فروپاشي شد. همين مسئله براي امپراطوري بريطانيا، فرانسه و حتي امپراطوري عثماني رخ داد و در اثر ناتواني اقتصادي و كثرت بدهيها سقوط كردند.
در اينجا منظور از سقوط بازگشت آمريكا به قرون وسطي نيست، بلكه مقصود آن است كه تبديل به كشوري عادي خواهد شد كه در مرزهاي خود زندگي ميكند؛ اين كشور همچنان مانند بريطانيا، فرانسه و روسيه دولتي قوي باقي خواهد ماند، ولي طمع توسعه و استعمار آن پايان يافته و سلطه آن بر جهان پايان خواهد پذيرفت.
در مرحله دوم اين بحث، نويسنده شكست طرح نظامي آمريكا و غرب در عراق و افغانستان و ناتواني آمريكا در ورود به جنگ هاي جديد را مورد بررسي قرار ميدهد و به دنبال اثبات اين مسئله است كه توان نظامي، بعد از آنكه به نهايت خود رسيد، ديگر رو به ضعف نهاده و سلاحهاي پيشرفته به تنهايي، پيروزي و تحقق اهداف استراتژيك را ميسر نميسازد.
در مرحله سوم نويسنده ضمن تكيه بر فروپاشي سياسي و اخلاقي آمريكا و غرب با نگاهي جامع، به آينده جهان پس از فروپاشي آمريكا و جايگاه مسلمانان در نظام نوين جهان ميپردازد.
*شاخصهاي اقتصادي فروپاشي قريبالوقوع آمريكا*
در ميدان گاوبازي، مبارزي كه بنيهاش ضعيف باشد قادر نيست در ابتدا بر گاو عظيمالجثة پيروز شود و اگر در مقابل اين گاو بايستد بدون شك كشته خواهد شد، اما خونريزي مستمر ناشي از تيرهاي كوچك، اين گاو با شاخهاي بلندش را وادار ميكند تا در پايان مبارزه بر زمين بيفتد.
آنچه براي آمريكا رخ داد اين بود كه درگير جنگهاي سريع شده و در كمترين زمان بر دشمناني كه ضعف در ايشان رخنه كرده، پيروز ميشد. اين مسئله در دو جنگ جهاني رخ داد؛ جنگهايي رخ داد و عملياتهاي نظامي به راه افتاد. اين جنگها تأثيري بر قدرت اقتصادي ايالات متحده نداشت چرا كه در كوتاه مدت به پايان ميرسيد و از ديگر سو بودجههاي مازاد آمريكا اين توان نظامي را پشتيباني ميكرد.
مسئله جديدي كه در جنگهاي اخير براي آمريكا رخ داد، اين بود كه با واكنشهاي غير منتظره و مقاومتي روبرو شد كه اين كشور را در مقابل دوستان غربياش تحقير كرده و هيبت آن را در هم شكست. ملت افغانستان و عراق تسليم نشدند و آمريكا و غرب در هر دو جنگ شكست خوردند؛ دولت بوش اقتصاد آمريكا را در جنگ فرسايشي وارد كرد؛ قرض، بدهي و فشار بر بودجه بالا گرفت و با طولاني شدن جنگ اقتصاد آمريكا دچار تزلزل شد و ناگهان قلعه بر سر بوش خراب شد تا جائيكه مجبور شد با ذلت و خواري از منصب رياست خارج شود.
ملت آمريكا كه در ابتدا از جنگ حمايت كرد، به رهبر خود پشت كرده و دور شد و اوباما را بعنوان نخستين رئيس جمهور سياه پوست كشور انتخاب كردند تا شايد ارتش را از خارج به عقب كشانده و فروپاشي را متوقف سازد؛ اما اوباما پس از ويراني و از دست رفتن فرصت بر سر كار آمد.
ديگر رئيس جمهور جديد جز طمع در دور بعدي رياستجمهوري خود قادر به انجام كاري نبود، لذا براي نزديك شدن به فقرا اقدام به درمان، استخدام و معافيت ايشان از ماليات نمود، هرچند اين مسئله باعث افزايش كسري بودجه آمريكا شد.
كساني كه اوضاع اقتصادي آمريكا را دنبال ميكنند، درمييابند كه بازيابي سلامت آمريكا تنها يك سراب و خواب پريشان است و اين كشور بسيار بسيار به ورشكستگي نزديك شده و فروپاشي آن خيلي سريعتر از چيزي است كه تصور ميكنيم و ما ناگاه به مانند فروپاشي اتحاد جماهير شوروي خود را در برابر سقوط ناگهاني ايالات متحده خواهيم يافت.
با پيگيري تغيير اوضاع اقتصادي و مطلع شدن از پيشبينيهاي تحليلگران جهاني و آمريكايي ميتوان 22 دليل بر فروپاشي قريبالوقوع ايالات متحده آمريكا در نظر گرفت از جمله:
1-افزايش بيسابقه كسري بودجه: دفتر بودجه كنگره آمريكا اعلام كرد ميزان كسري بودجه در سال 2010 به 1.342 تريليون دلار رسيده و كنگره انتظار دارد اين كسري در سال 2011 به 1.066 تريليون دلار برسد. كسري بودجهاي كه كاخ سفيد در فوريه گذشته اعلام كرد چيزي در حد 8.53 تريليون دلار در طول 10 سال بوده است، اما ديوان بودجه اعلام كرد كه ميزان اين كسري به 9.75 تريليون دلار افزايش يافته است. كارشناسان انتظار دارند بودجه سال 2011 سبب كسري 10 تريليون دلاري طي 10 سال اخير شود.
2-افزايش كسري شاخص بازرگاني به دليل افزايش واردات از خارج و بازگشت صادرات آمريكايي: گزارش وزارت بازرگاني ايالات متحده حاكي است كه ميزان اين كمبود در سال 2009 به 375 ميليارد دلار رسيد و اين ميزان امسال كاهش نيافته و در طول 6 ماه نخست سال جاري به 334.9 ميليارد دلار رسيده است. به گفته وزارت بازرگاني خارجي آمريكا، كسري شاخص تجاري آمريكا در آگوست 2010، 8.8% رشد داشت يعني از 42.6 ميليارد دلار در ژولاي به 46.4 ميليارد دلار در آگوست 2010 افزايش يافت.
چين در صدر كشورهايي قرار دارد كه در مقايسه با ايالات متحده، ميزان تجارت به نفع اين كشور متمايل است. كسري شاخص تجاري آمريكا با اين كشور به عنوان نمونه از 2/20 ميليارد دلار در آگوست سال گذشته به 28 ميليارد دلار در ماه مشابه امسال رسيده است.
3-بنا به گزارش وزارت خزانهداري آمريكا در ژوئن، ميزان بدهكاريهاي عمومي آمريكا طي 10 سال گذشته با افزايش 58% ، از 5.647 تريليون دلار در سال 2000 به 13 تريليون دلار در سال 2010 رسيد، يعني چيزي حدود 93% توليد ناخالص داخلي اين كشور. انتظار ميرود اين ميزان در سال 2015، به 19.7تريليون دلار برسد يعني 102.6% توليد ناخالص داخلي، در نتيجه ايالات متحده چارهاي جز ورشكستگي ندارد.
بنا بر گزارش مارس گذشته گروه اقتصادي شبكه "CNN "، اين آمار و ارقام رسمي، شامل بندهاي مخفي كه حجم اين بدهيها را به ارقام نجومي ميرساند، نميباشد؛ از جمله آنها ضرر و زيانهاي شركتهاي ورشكسته است كه دولت آمريكا آنها را اداره ميكند و نيز خسارتهاي كاهش ماليات. كارشناسان بر اين مطلب تأكيد دارند كه ميزان بدهيهاي آمريكا كه هر روز 1.4 ميليارد دلار و هر دقيقه حدود يك ميليون دلار افزايش مييابد، به مانند يك بمب ساعتي است كه ممكن است هر لحظه منفجر شود.
4-چين به تنهايي با در دست داشتن حدود يك تريليون دلار از اسناد خزانه و اوراق بدهيهاي آمريكا، هر زمان كه بخواهد از اين اسناد خلاص شود، قادر است اقتصاد آمريكا را از پا بيندازد.
5-گزارش كميته مشترك اقتصادي وابسته به كنگره آمريكا اعلام كرد كه هزينههاي دو جنگ طي سالهاي 2002 و 2008، بر خلاف برآورد 50 تا 60 ميليارد دلاري دولت بوش به حدود 1.6 تريليون دلار رسيد. در آينده نيز هزينههاي اقتصادي به مراتب بيشتر از اين خواهد بود، چرا كه بنا بر پيشبينيها هزينه اين دو جنگ در فاصله سالهاي 2003 و 2017، به 3.5 تريليون دلار خواهد رسيد؛ به عبارتي هر خانوار معمولي آمريكايي متحمل هزينهاي حدود 46400 دلار خواهد شد.
6-افزايش هزينه جنگ عراق و افغانستان به 6.4 تريليون دلار: اين مطلب را "ژوزف استيگليتز " اقتصاددان و برنده جايزه نوبل به همراه "ليندا بيلمز " استاد دانشگاه هاروارد، نويسندگان كتاب "جنگ 3 تريليون دلاري "، با در نظر گرفتن هزينههاي نگهداري سربازان زخمي و سالم اعلام كردهاند. اين دو نفر بعد از دو سال و به دنبال آمار جديد اتحاديه كهنه سربازان، ارقام منتشر شده در كتابهاي خود را اصلاح كردند.
7-از حقايق ثبت شده در كنگره، آن است كه جنگ براي آمريكا ماهيانه 80 ميليارد دلار هزينه دارد و از طرفي هزينه اعزام سربازان به منطقه به 2.5 ميليارد دلار رسيده است. هزينه پرتاب بمبها و موشكها حدود 10 تا 15 هزار دلار در ساعت است و هزينه راهاندازي هر يك ناو هواپيمابر، روزانه 3 ميليون دلار است.
8- افزايش بودجه دفاعي طي 10 سال اخير فشار زيادي را بر بودجه عمومي ايالات متحده تحميل نموده است. بودجه تخصيص يافته از سوي پنتاگون در سال 2001، 432 ميليارد دلار بوده كه در سال 2008، اين ميزان به 696.3 ميليارد دلار و در سال 2011 به 720 ميليارد دلار رسيده است.
9- وزارت بازرگاني آمريكا بر خلاف وعدههاي داده شده از سوي دولت، بر كاهش رشد توليد ناخالص داخلي و كاهش تقاضاي محصولات غير دفاعي آمريكا در بازار جهاني تأكيد دارد كه اين مسئله كشور را به سمت ورشكستگي پيش ميبرد.
10- نوسان بازار سهام آمريكا، عدم اعتماد به اين بازار و نيز فرار سرمايهگذاريهاي خارجي از اين كشور: عدم اعتماد بينالمللي به بازارهاي مالي آمريكا و فرار سرمايهگذاريهاي خارجي، موجب ايجاد بحران در اعتبار آمريكا شده است.
11- تعطيلي دهها هزار كارخانه و شركت آمريكايي و اخراج كارگران آنها: بر اساس آمارهاي ورشكستگي بكار رفته از سوي وكلا و بانكها، در ژانويه 2010، 6502 شركت به موجب قوانين ورشكستگي تقاضاي حمايت از بدهكاران نمودند در حاليكه اين آمار در مي 2009، 6055 شركت بوده است.
12- ورشكستگي بيش از 150 بانك آمريكايي كه همچنان 500 بانك ديگر در آستانه ورشكستگي هستند؛ سقوط بانكها موجب ميشود كه كشور در تمامي زمينههاي اقتصادي به طور كامل فلج شود.
13- كاهش ارزش دلار در برابر ساير پولهاي رايج: ارزش دلار در برابر يورو و يوان چين به كمترين ميزان ممكن رسيده است. اين كاهش مستمر قيمت دلار اعتماد در سرمايهگذاري، به ويژه بر روي اسناد دولت آمريكا و بازار پولي اين كشور را از بين ميبرد.
14- روي آوردن سرمايهگذاران به خريد طلا به جاي سرمايهگذاري بر روي دلار: چرا كه طلا منبعي ارزشمند ميباشد، در حاليكه دلار ارزش جهاني خود را از دست داده است؛ اين مسألهاي است كه موجب افزايش قابل توجه قيمت طلا شده است.
15- در ليست نيوزويك در مورد بهترين كشورها در جهان، آمريكا از رتبه نخست ميان 100 كشور جهان در سال 2000 به رتبه 11 در سال 2010، نزول كرده است.
*به سوي فقر*
16- طي نيم قرن، ميانيگن فقر در آمريكا به بالاترين سطح خود رسيده است، به گونهاي كه تعداد فقرا در سال گذشته 43.6 ميليون تن از شهروندان آمريكايي بوده است. مركز آمار ايالات متحده تأكيد كرد ميانگين فقر از چيزي حدود 13.2% در سال 2008 به 14.6% در سال 2009 رسيده كه از آغاز آمارگيري فقرا در سال 1959، بالاترين سطح آن ميباشد.
17- شمار شهروندان محروم از بهداشت از 46.3 ميليون در سال 2008 به 50.7 ميليون در سال 2009 افزايش يافته، يعني چيزي حدود 16.7% كل شهروندان ايالات متحده.
18- در حال حاضر 10 ميليون آمريكايي از بيمه بيكاري استفاده ميكنند و اين چيزي حدود 4 برابر اين تعداد در سال 2007 ميباشد.
19- بيش از 41 ميليون آمريكايي از كوپن غذا استفاده ميكنند كه طي دسامبر 2007 تا ژوئن 2010، شمار آمريكاييهايي كه به برنامه كوپن غذا اضافه شدهاند 55% افزايش داشته است.
20- بنا بر گزارش گروه مسئول از جانب سناي آمريكا وابسته به برنامه وزارت بازرگاني، بيش از 6 ميليون خانواده آمريكايي به مدت 60 روز يا بيشتر از پرداخت اقساط خود عقب ماندهاند.
21- ميزان بيكاري در ايالات متحده به دليل كاهش ميانگين رشد و تعطيلي بيشتر كارخانهها و انتقال برخي كارخانهها به كشورهاي آسيايي و نيز انبوه جنسهاي ارزان چيني در بازار آمريكا، افزايش يافته است. ميزان بيكاري در سال 2000، 3.9% بوده است. وزارت كار آمريكا اعلام كرد ميانگين بيكاري به 9.6% افزايش داشته است. در حال حاضر مجموع تعداد بيكاران در ايالات متحده حدود 15 ميليون كارگر است كه 6.2 ميليون نفر از آنان در بيكاري طولاني (بيشتر از 26 هفته) به سر ميبرند، يعني بيش از 40% بيكاران مدتي بيش از 6 ماه را در جستجوي كار ميگذرانند، در حاليكه 21% ايشان مدتي بيش از يك سال را در بيكاري به سر ميبرند.
22- كاهش ميزان تحصيل در آمريكا بويژه در زمينه آموزش عالي: اوباما در اين راستا اعلام كرد: تعداد محصلين در اين سطح از آموزش از ميان شهروندان ما به سخني 50% است، اين در حالي است كه شمار افرادي كه در دوره دبيرستان ترك تحصيل ميكنند بالاترين ميزان در ميان كشورهاي صنعتي ميباشد و همزمان نيمي از دانشجوياني كه تحصيلات دانشگاهي خود را آغاز ميكنند، آن را به پايان نميرسانند.
اينها بارزترين شاخصهايي بود كه نشان ميدهد ايالات متحده با سرعت به سمت فروپاشي به پيش ميرود؛ نويسنده در پايان به هشداري اشاره ميكند كه "نيل فرگوسن "، كارشناس اقتصادي آمريكا، استاد دانشگاه هاروارد، نويسنده مقالات هفتگي مشهور در روزنامه لس آنجلس تايمز و صاحب كتاب "امپراطوري- صعود و نابودي سيستم جهاني بريطانيا و درسهايي براي قدرتهاي جهاني " آن را مطرح كرده و آن اين است كه امپراطوري آمريكا طي دو سال آينده به صورت غيرمنتظرهاي فروپاشي خواهد كرد.
آمريكا سقوط خواهد كرد همانگونه كه امپراطوريهاي ديگر سقوط كردند، صفحه اين امپراطوري نيز در هم پيچيده خواهد شد و ديگر ستوني براي آن باقي نخواهد ماند و به خاطر جنايتهاي ضد بشري اين امپراطوري كسي بر آن نخواهد گريست.
افزودن دیدگاه جدید