عوامل پیدایش مدعیان دروغین مهدویّت و گرایش مردم به آنان ( بخش اول )

اندیشه مهدویت، در راه رسیدن به مقصود، ممكن است در دریای پرتلاطم حوادث، با موانعی روبه رو شود. شرط رسیدن به ساحل نجات در درجه اول، تقویت نیروی محرك این گفتمان و در درجه دوم، شناخت و رفع موانع احتمالی است.

اندیشه مهدویت، در راه رسیدن به مقصود، ممكن است در دریای پرتلاطم حوادث، با موانعی روبه رو شود. شرط رسیدن به ساحل نجات در درجه اول، تقویت نیروی محرك این گفتمان و در درجه دوم، شناخت و رفع موانع احتمالی است.

«متمهدان» و «مدعیان دروغین»، مفهوم و انگاره‌ای هستند كه تأمل در آن‌ها، برای همگان پر جاذبه است. عده‌ای دوست دارند بدانند چرا در طول تاریخ، و در حوزة مهدویت، با چنین ادعاهایی رو‌به‌رو هستیم؟

با رخ‌نمایی این‌گونه پرسش‌ها و پرسش‌های دیگر، موضوع مورد بحث، اهمیت ویژه‌ای یافته است؛ اما مهم، روشمند كردن پژوهش در این زمینه است. تحلیل پیامدها، آثار و خاستگاه‌های مدعیان دروغین، در گرو شناخت دقیق عوامل پیدایش آنان است.

نگارنده در این مقاله، علل زمینه ساز، علل تسهیل كننده و علل شتاب زای پیدایش مدعیان دروغین و گرایش مردم به آنان را نقد و بررسی می‌كند.

 

l   پیش در آمد

 

شناخت و بازشناخت اندیشه مهدویت، شناخت و بازشناخت بزرگ‌ترین جریان معرفتی و معنویتی در طول تاریخ است. بازكاوی و بازپژوهی این جریان، یك ضرورت عینی است؛ تا جریانی كه برای ناب سازی معرفت دینی و بازسازی و نوسازی فرهنگی، معنوی و اجتماعی اتفاق می‌افتد، پیوسته زلال و اصیل بماند و مانند همیشه، الهام بخش همة آزادی خواهان جهان باقی بماند.

نیرومندی اندیشه مهدویت در جایگاه یك اصل مبتنی بر سنت‌های ریشه‌دار اسلامی، و یأس از الگوهای دروغین رایج، موجب گرایش روزافزون حقیقت‌طلبان به اندیشه مهدویت شده است.

شناخت آفات نظری و عملی و آسیب‌های ذهنی و عینی اندیشه مهدویت، امری پسندیده و لازم است. در عین حال، شناخت و تحلیل ریشه‌ها و علل پیدایش و رشد مدعیان مهدویت، یك ضرورت «عقلانی» است؛ تا با نابود كردن «علل»، معلول‌ها نیز از بین رفته و با ادعاهای پیدا و پنهان در حال وقوع نیز مبارزه شود.

به دیگر سخن، با شناخت علل و ریشه‌های انحراف مدعیان دروغین، می‌توان از آفات درونی و بیرونی و آسیب‌های تدریجی نیز جلوگیری كرد؛ یعنی در مقام «رفع» یا پیشگیری برآمد.

انحراف زدایی از آموزه اصیل مهدویت و زنده نگه داشتن آن، یك ضرورت اجتناب ناپذیر است؛ به ویژه اگر دست‌های پیدا و پنهان دوستان ناآگاه و دشمن آگاه و مغرض را در انحراف آفرینی «مهدویت» در طول تاریخ بشناسیم.

 

l   ضرورت بحث از عوامل پیدایش مدعیان دروغین

 

در بحث از یك موضوع، گاهی آن را تشریح می‌كنند و علت‌یابی. كار اول را «توصیف»،[1] وقایع‌نگاری و تشریح وضع موجود، و عمل دوم را «تبیین»[2] و یافتن چرایی آن می‌نامند. بحث اول، به هست‌ها می‌پردازد و بحث دوم به چرایی و علت «هست‌ها» (شفیعی‌فر، 1377: ج3، ص288).

این دو مسأله در بحث از مدعیان دروغین نیز صدق می‌كند و از دو منظر می‌توان به مدعیان دروغین نگریست؛ یكی پرداختن به سیر حوادث و وقایع نگاری و فرایند زندگی مدعیان و دیگری جست و جوی علت یا علل آن. دیدگاه اول، به تاریخ مدعیان دروغین می‌انجامد و مجموعه‌ای از وقایع است كه از داده‌های آن، هیچ گاه سخن نمی‌گوید؛ بلكه می‌بایست تعبیر و تفسیر شوند. دیدگاه دوم به نظریه پردازی در مسأله منجر می‌شود و با كمك آن می‌توان تصویری روشن و جامع از موضوع ارائه داد.

تصور ما از عوامل و علل پیدایش متمهدیان، نقش مهمی در انتخاب ابزارها، شیوه‌ها و روش‌های مبارزه با آنان دارد. تفكر و اندیشه مهدویت در اوضاع و مقاطع مختلف، گاهی دچار آسیب یا آفت می‌شود. احیاگر در عرصه احیای دین با دو تشخیص بسیار مهم روبه‌رو می‌شود: تشخیص درد و تشخیص درمان. اگر حقیقت یاب، درد اندیشه خود را در نیابد و سرّ رنجوری آن را كشف نكند و دچار خطا شود، از اساس، ره به خطا برده است، و اگر درد دین را به نیكی دریابد، گامی دیگر برای توفیق در پیش روی دارد و آن، حسن درمان است. آسیب شناسی كمك می‌كند شخص، این گونه موانع و آفات را بهتر بشناسد و در راه اصلاح آن‌ها بكوشد یا از آن‌ها پیش‌گیری كند.

در بحث مهدویت نیز تا چرایی و چگونگی پیدایش مدعیان به خوبی تحلیل نشود، نمی‌توان تصویری روشن و جامع از آن ارائه داد؛ پس اگر ریشه‌ها و علل پیدایش مدعیان دروغین را همراه اهداف و انگیزه‌ها شناختیم، راه تحریف، كژاندیشی و عوام‌گرایی دربارة چنان واقعه عظیم و مكتب‌سازی بسته خواهد شد.

قابل ذكر است كه تقسیم عوامل و تفكیك آن‌ها در این مقاله، برای سهولت بیشتر در گزارش و تحلیل و بررسی آن‌ها است وگرنه، واقعیت از تعامل و هم آوایی چند زمینه و بستر در یك مدعی خبر می‌دهد. علل و عواملی كه این جا بررسی می‌شوند، دارای حصر عقلی نیستند و فقط حاصل كاوش نویسنده در منابع است.

 

نویسنده : امیرمحسن عرفان

 

عوامل متعددی در پیدایش مدعیان موثرند كه آن‌ها را به سه دسته تقسیم می‌كنیم:

1. عوامل زمینه ساز (محرك): مجموعه عواملی ریشه‌ای كه در زمینه سازی و بسترسازی پیدایش مدعیان، نقش داشته است.

2. عوامل تسهیل كننده: عواملی كه سبب آسان‌تر شدن طرح ادعاهای دروغین یا گرایش مردم به چنین ادعاهایی است.

3. عوامل شتاب زا (كاتالیزور): عواملی كه روند رو به جلوی ادعاهای دروغین و گرایش مردم به آن را سرعت بیشتر می‌بخشد.

 

اكنون به شرح و تبیین این عوامل می‌پردازیم:

 

l   عوامل زمینه ساز

 

1. نجات باوری مهدوی

آنچه به ماهیت شور انگیز و انقلابی امامت در تشیع می‌افزاید، اصل مهدویت است. انتظار فرج و امید به ظهور امام غایب، امیدواری شیعه را برای پیروزی نهایی بر ظلم و ستم و سامان یافتن جهان می‌فهماند. همین پیوند معنادار بین ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و تشكیل حكومت حق، بهانة برخی «فعالیت‌های تندروانه» می‌شود.

شیعیان در هر دوره‌ای انتظار داشتند منجی رهایی‌بخش به نام «قائم» قیام كند و آنان را از آزارها و فشارهای سیاسی روزگار برهاند. درست است كه در پس پرده برخی از ادعاها، اغراض شخصی و مادی و بهره برداری‌های سیاسی وجود داشت؛ اما بیش از همه، این موج شدید مهدی خواهی و نجات طلبی بود كه موجب تطبیق ناآگاهانه و عموماً غیر مغرضانه مهدی موعود بر امامان شیعه یا افراد دیگری از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌شد.

با عنایت به چنین انتظاری، پس از درگذشتن هر امام، رحلت او در باور دسته‌ای از افراد نمی‌گنجید؛ چرا كه قائم، باید پیش از مرگ خود، بساط ستم را بر می‌چید و با پر كردن زمین از عدل و داد، رسالتش را به اتمام می‌رساند؛ از این روی، این دسته یا به انكار درگذشت امام معتقد می‌شدند یا حداقل انتظار آن‌ها این بود كه امام، بعد از رحلتش دوباره به زمین برگردد و وظیفه خود را تمام كند.

مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین لنكرانی رحمت الله علیه دربارة گرایش مردم به علی محمد باب می‌گوید:

این باور تحرك بخش اسلامی و شیعی مهدویت بود كه (البته با خطای تشخیص مصداق)، و صحنه گردانی بازیگران سیاسی، غوغای بابیت را در ایران اسلام و شیعه برانگیخت و جمعی از شیعیان (ساده لوح) را حول پرچم كسی گرد آورد كه مدعی باب امام عصر بود و با ندای «یا صاحب‌الزمان» به تهورهای بعضاً كم نظیر و شگفت انگیز در برابر قوای حكومت وا داشت (كوچك‌زاده، 1378: ص85).

آفریقا را فراموش نكنیم؛ سرزمینی كه از زمان راه‌یابی اسلام به آن، منطقه‌ای پر استعداد در پذیرش مفاهیم موعودباوری و مهدویت بوده است. این پدیده، معلول ستم خلفای اموی و عباسی در صدر اسلام و ظلم مستعمران در سده‌های اخیر است.

تثبیت مفهوم مهدویت با رویكرد نجات بخشی، زمینه مؤثری در ایجاد جریانات دینی و سیاسی در آفریقا بوده است. ظلم و ستم موجود و محرومیت شدید مردم آفریقا، «مهدویت» را در آن سرزمین، قوت می‌بخشد. اگر سرزمین آفریقا را زادگاه «مدعیان مهدویت» بدانیم، راه دوری نرفته‌ایم. این امر، با توجه به زمینه‌های روانی و اجتماعی ناشی از وجود بی‌عدالتی و تبعیض در آفریقا سبب شد مهدی سودانی بیشترین بهره را از آموزه مهدویت ببرد.

سودان تا اوایل دهه هشتاد قرن نوزدهم میلادی از ناحیه سه گروه تحت ستم بود: استعمارگران انگلیسی، حكام و مأموران ترك و مصری و اشراف و ملّاكان و تجار بزرگ محلی و منطقه ای (موثقی، 1374: ص224). این فشارها و ظلم‌ها به تدریج اعتراضات گسترده‌ای را همراه داشت. البته مهم‌ترین مسأله مورد اعتراض، هجوم و حضور بیگانگان و اروپاییان بود. توده‌های مردم محروم و مسلمانِ اقوام بربر، هسته مركزی جنبش اصلاحی و ضد استعماری را آغاز كردند. رهبری این جنبش گسترده كه از سال 1881م آغاز شد، كسی نبود جز محمد احمد بن عبدالله (1843-1885م) معروف به مهدی سودانی (هالت ـ ام ـ دبلیو، 1366: ص92).

 

مؤلف كتاب مسلمانان آفریقا می‌نویسد: «ظهور مهدی در بخش آفریقای شمالی یك پدیده خاص است» (كوك، 1373: ص70).

 

2. جهل و نادانی مردم

دین، بسیاری اوقات، آماج بهره‌برداری‌های نادرست قرار می‌گیرد. مردم، با عشق و احساس، بر گرد دین حلقه می‌زنند و اگر از آموزه‌های آن به درستی آگاهی نداشته باشند، در دام شیادان گرفتار خواهند شد.

ناآگاهی‌های مردم ایران در زمان قاجاریه، یكی از مهم‌ترین علل گرایش عده‌ای به سید علی محمدباب بود. مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین لنكرانی رحمت الله علیه بر این باور است:

بابیان فداكار و جان فشان اولیه كه در قیام‌های خونی زمان باب شركت داشتند و خود را به آب و آتش می‌زدند، بابی و بهایی (به معنایی كه امروزه از این كلمات مراد می‌كنیم) نبودند؛ بلكه شیعیانی ساده لوح و ره گم كرده بودند كه در تشخیص «مصداق» به خطا رفته، به عشق هواداری از صاحب الزمان و قائم موعود، اسیر مشتی بازیگران سیاسی شده بودند (عبداللهی، 1371: ص72).

علت اصلی تأثیرگذاری و رشد مدعیان دروغین مهدویت، جهل مردم است. بدون تردید، می‌توان نادانی را عامل اصلی همه انحرافات در تاریخ اسلام دانست. بسیاری از افرادی كه در دام چنین مدعیانی گرفتار می‌شوند، در حقیقت جویندگان آب هستند؛ اما چون آب واقعی را ندیده و نشناخته‌اند، به دنبال سراب راه افتاده‌اند.

 

3. نابسامانی‌های اجتماعی و اقتصادی

امیرالمؤمنین علیه السلام دربارة فقر در كارایی ذهن می‌فرماید: الفقر یُخرِسُ الفطن عَن حجتِهِ (سید رضی، بی‌تا: ح3)؛ تهیدستی، مرد زیرك را در برهان كند می‌سازد.

آیا با چنین دل مشغولی‌ای می‌توان از چنین شخصی انتظار داشت در زندگی روزمره خود، سهم لازم دینداری را بپردازد و خود را برابر اندیشه و نظرهای التقاطی حفظ كند. شاید راز آن كه گفته شد فقر زمینه ساز كفر است (كلینی، 1405: ج2، ص307)، همین نكته باشد.

تأملی در قیام فاطمیان كه با ادعاهای مهدویت «عبیدالله المهدی» همراه بود و همچنین قیام و ادعای مهدویت «مهدی سودانی» در شمال آفریقا ما را به این نكته رهنمون می‌سازد كه نابسامانی‌های اجتماعی و اقتصادی و فقر شدید مردم، بستر مناسبی برای طرح این گونه ادعاها و گرایش شدید مردم فراهم می‌ساخت. در اواخر قرن سوم و هم زمان با قیام فاطمیان، مغرب و افریقیه از نظر اقتصادی از وضعیت مطلوبی برخوردار نبودند. و این بحران‌های اقتصادی، جامعه افریقیه و مغرب را دستخوش تغییر كرد (چلونگر، 1381: 221).

اوضاع نابسامان نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران در دوران قاجار نیز بستر اجتماعی مناسبی برای ظهور بابیه را فراهم ساخت. این اوضاع، در یك نگرش كلی عبارت بود از:

 

الف. انحطاط نظام سیاسی ایران؛

ب. فساد زاید الوصف حكومت و نخبگان سیاسی؛

ج. رقابت استعمار برای كسب منافع ملی مردم ایران؛

ه‍. اعطای امتیازات گوناگون به بیگانگان و غارت ذخایر ملی؛

و. فقر عمومی و بی‌سوادی گسترده (كاتوزیان، 1373: ص76).

 

4. فزون طلبی و زیاده خواهی

دلبستگی به دنیا، یكی از زمینه‌های افكار التقاطی و منحرف است كه متأسفانه دامن اندیشه مهدویت را نیز در بر می‌گیرد. این زیاده خواهی و دنیاطلبی، تحت عناوین مختلفی می‌گنجد كه عبارتند از:

 

4-1. تضعیف رقیب

در طول تاریخ می‌بینیم عده‌ای برای تضعیف رقیب و در كشاكش رقابت‌های سیاسی و نظامی، اندیشه اصیل مهدویت را هم بی‌نصیب نگذاشته و با اتهاماتی واهی، رقیب را به ادعای مهدویت متهم می‌كنند؛ برای مثال عده‌ای بر این باورند كه «مختار بن ابی عبیده ثقفی» برای پیشرفت نهضت و قیامش مهدویت «محمد بن حنفیه» را مطرح كرد؛ ولی بررسی‌ها و كاوش‌های تاریخی، ما را به این نكته رهنمون می‌سازد كه این، اتهامی واهی است؛ زیرا دشمنان مختار درصدد بودند كه اولاً: چهره قیام مختار را از حالت یك قیام مذهبی به یك قیام اعتقادی تبدیل كرده و آن را بدعتی در دین اسلام معرفی نمایند. ثانیاً: این تبلیغات منفی، بهانه‌ای برای سركوب دیگر قیام‌های شیعی باشد (صفری فروشانی، 1378: ص85 و 86).

نمونه‌ای دیگر، «عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب» است كه[3] در سال 127ق‍ در كوفه بر ضد فرماندار منصوب بنی امیه قیام كرد. وی در جنگی كه بین او و «ابن هبیره»، سردار سپاه بنی امیه روی داد، شكست خورد و در سال 129 ق در هرات كشته شد (جزری، 1407: ج5، ص5).

عبدالله از دو سو مورد حمله بود؛ هم از سوی بنی امیه كه بر ضد آن‌ها قیام كرده بود و هم از سوی بنی عباس كه او را رقیب اصلی خود می‌دانستند. این هر دو گروه، تبلیغات وسیعی را بر ضد او به راه انداخته بودند. اتهام ادعای مهدویت او نیز صرفاً برای تضعیف و خرافی جلوه دادن عقاید بود (صفری فروشانی، همان: ص91).

 

4-2. ادامه حیات فرقه ای

بعضی از سران فرقه‌های غلات مانند مغیریّه، از قیام‌های علویان بر ضد حكومت عباسی سوء استفاده می‌كردند و با ادعای مهدویت، سعی در جذب نیرو به سوی خود داشتند. مغیریّه ادعا داشتند محمد بن عبدالله بن حسن معروف به نفس زكیه كه بر ضد بنی عباس و حكومت منصور قیام كرد و كشته شد، مهدی است و كشته نشده است؛ بلكه در كوه‌های ناحیه حاجز بین مكه و نجد قرار دارد.

 

4-3. سوء استفاده‌های مالی

عده‌ای با مطرح كردن مهدویت امامی از امامان شیعه كه از دنیا رفته بود، خود را جانشین او در زمان غیبتش معرفی می‌كردند و بدین وسیله برای خود مال و مقامی كسب می‌كردند. مهم‌ترین مصداق این جریان، سران «واقفیه» می‌باشند. سران این فرقه پس از شهادت امام كاظم علیه السلام به دلایلی از جمله سوء استفاده‌های مالی، امامت حضرت رضا علیه السلام را نپذیرفتند و ادعا كردند موسی بن جعفر علیه السلام همان مهدی است و در غیبت به سر می‌برد.

این انحراف كه بسیاری از عالمان و راویان شیعه را در كام خود فرو برد، به چندین شعبه تقسیم شد و مشكلات فراوانی را برای امامان بعدی به وجود آورد. شیخ طوسی رحمت الله علیه می‌نویسد:

اولین كسانی كه قائل به وقف شدند، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی بودند كه به طمع اموال، به دنیا رو كردند و گروهی را با پرداختن اموالی كه خود به خیانت برداشته بودند، با خود همراه نمودند .... یونس بن عبد الرحمان گفته است: در زمان شهادت امام كاظم علیه السلام نزد نمایندگان آن حضرت، اموال زیادی بود كه طمع در آن‌ها باعث شد در آن امام توقف كنند و وفاتش را انكار كنند (تا اموال را به امام بعدی نپردازند) و برای خود بردارند. نزد زیاد بن مروان، هفتاد هزار دینار و نزد علی بن ابی حمزه، سی هزار دینار بود. من كه حقیقت امامت امام رضا علیه السلام را دریافتم، مردم را به او دعوت كردم؛ اما آن دو نفر بیست هزار دینار برای من فرستادند و پیغام دادند كه دست از این كار بردار. ما تو را بی‌نیاز می‌كنیم؛ ولی من امتناع كردم و آنان بنای دشمنی با مرا گذاشتند (طوسی، 1417: ص63 و 64).

در زمان غیبت صغرا و نیابت نایب دوم، محمد بن عثمان رحمت الله علیه، «محمد بن علی بن بلال» به همین انگیزه ادعای نیابت كرد. او از راویان حدیث و از وكلای قدیمی بغداد بود كه روابط نزدیكی با امامان معصوم علیهم السلام داشت. با وجود این، او نیابت نایب دوم را انكار كرد و مدعی وكالت از جانب امام دوازدهم علیه السلام شد و وجوهی را كه باید به محمد بن عثمان می‌داد، نزد خود نگاه می‌داشت (طوسی، 1348: ص579). موقعیت اجتماعی «محمد بن علی بن بلال» میان شیعیان كه موجب شد ادعای او مورد توجه عده‌ای قرار گیرد، محمد بن عثمان را واداشت برای حل این مشكل، ترتیب دیدار او با امام علیه السلام را بدهد؛ از این رو در ملاقاتی مخفیانه، محمد بن عثمان، او را با امام روبه‌رو كرد (همو، بی‌تا: ص26).

 

5. باورهای غلط

اندیشه مهدویت، از یك سو علل و عواملی دارد و از سویی دیگر، اهداف و اغراضی عالی. عده‌ای عالمانه یا جاهلانه، عامدانه یا غافلانه، آموزه مهدویت را به گونه‌ای تفسیر كرده‌اند كه یا علل و عوامل پیدایش این رخداد را دستخوش تغییر می‌كند و آن را دگرگون جلوه می‌دهد یا اهداف‌ آن را به گونه‌ای معرفی می‌كند كه با اهداف واقعی آن و متون روایی و پژوهش‌های عمیق و علمی ناسازگار است. برخی از این باورهای غلط عبارتند از:

 

5-1. تعیین وقت ظهور

امامان معصوم علیهم السلام بر عدم تعیین زمانی برای ظهور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف بسیار تأكید داشتند (كلینی، همان: ج1، ص368) و حتی تعیین كنندگان زمان معین برای ظهور را دروغ گو نامیدند (همان)؛ ولی در طول تاریخ، عده‌ای به جای پرداختن به برهان، فقط برای تحریك احساسات و بدون در نظر گرفتن عواقب آن، درباره ظهور وعده‌های دروغین خود به مردم القا می‌كردند و همین امر، زمینه را برای پیدایش مدعیان دروغین فراهم می‌ساخت.

سید كاظم رشتی، شاگرد شیخ احمد احسایی، از كسانی است كه بدون در نظر گرفتن روایات معصومان علیهم السلام به نزدیكی ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بشارت می‌داد. وی، در نزدیكی‌های وفاتش امام غایب طبق اصطلاح شیخیه (یعنی ظهور حقیقت و روح امام در قالب شخص معین) را بسیار نزدیك می‌دانست و همیشه به شاگردانش گوشزد می‌كرد: «زود است كه پس از من، امام غایب ظاهر گردد». وی این مژده و پیشگویی را بارها مطرح كرده و می‌گفت: «شاید امام غایب، كسی كه روح امام در او ظاهر می‌شود) میان شماها باشد». و به شاگردان و پیروانش تأكید می‌كرد: «بر یكایك شما لازم است كه شهرها را بگردد و ندای امام غائب را اجابت كند» (مدرسی چهاردهی، 1345: ص20).

بر همین اساس، نخستین پیروان سید علی محمد باب را شیخیان متعصبی تشكیل می‌دادند كه بنابر آموزه‌های سید كاظم رشتی منتظر ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بودند. جالب آن كه عده‌ای چون «ملاحسین بشرویه ای» در مسجد كوفه در انتظار ظهور حضرت اعتكاف كردند و چون خبر «بابیت» سید علی محمد باب به آنان رسید، نزد سید علی محمد رفته و ضمن پذیرش دعوت او، از مبلّغان سرسخت او شدند (موسوی بجنوردی، 1381: ج13، ص34).

 

5-2. مهدویت نوعی

در باب مهدویت، عقیده شیعه این است كه مهدویت خاصه صحیح و مقبول است؛ به این معنا كه مهدی این امت، یك فرد معین است كه موعود امت‌ها و ملت‌ها بوده و ابعاد و ویژگی‌های او مشخص است؛ ولی بعضی از صوفیه، قائل به مهدویت نوعیه بوده یا هستند؛ به این معنا كه عقیده دارند در هر عصری و دوره باید یك مهدی وجود داشته باشد كه ویژگی‌ها و خواص مهدویت و هادویت را داشته باشد. آنان بر این باورند كه هیچ عصری خالی از یك مهدی هادی نیست و ضرورتی هم ندارد كه مشخص شود از نسل چه كسی است و چه خصوصیاتی دارد (نفیسی، 1373: ص57).

این تفكر صوفیانه در عده‌ای رسوخ كرد و گاهی با اندیشه‌های فلسفی در آمیخت و عناوین و اصطلاحات تازه‌ای به بازار علم وارد كرد. طرح این قضیه فلسفی با مشرب صوفیانه، یكی از علت‌های طرح و گرایش اندیشه‌ای با عنوان مهدویت نوعیه شد؛ به این معنا كه مقام مهدویت بلكه نبوت در سلوك عارفانه و صوفیانه برای كسی كه به مرحله فنا یا مرحله ولایت كبرا دست یابد، میسر است؛ بنابراین نگرش كاملاً صوفیانه مهدویت یك مفهوم و عنوان است كه می‌تواند مصادیق متعددی داشته باشد. عده‌ای با سوء استفاده از چنین طرز تفكری، خود را مهدی موعود نامیدند. در این میان، انگیزه‌های سیاسی گرایش به عقیده مهدویت نوعیه نیز نباید مورد غفلت واقع شود؛ اهدافی كه از سوی خلفای اموی و عباسی برای انحراف امت اسلامی و تضعیف جایگاه حقیقی امامت و ولایت در نظر بود.

ادعای مهدویت «محمد بن فلاح»[4] و «محمد بن عبدالله نوربخش»[5] با تفكر و اندیشه صوفیانه آمیخته شده بود و آنان در همین راستا ادعای مهدویت كردند.

 

5-3. نگاه سطحی و عاطفی به آموزه مهدویت

یكی از ریشه‌های انحراف و تحریف در پدیده مهدویت، نگاه «سطحی» به آن است؛ یعنی صرفاً نقل گزارشی از ظهور حضرت بدون توجه به فلسفه و انگیزه قیام، پیامدها و آثار حكومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف. با چنین رهیافت نقل گرایانه محضی است كه با نقلیات و روایات تاریخی «متهافت» و «متناقض» از پدیده مهدی مواجهیم كه اساساً تحلیل عقلانی درباره آن دیده نمی‌شود. این خود عاملی می‌شود تا به عمق حادثه راه نیافته، نقل‌ها و فهم‌های متفاوت و متهافت از حكومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بازشناسی و نقد نشود.

عوامل تاریخی خاص از جمله مهجوریت و مغلوبیت سیاسی‌ـ اجتماعی در قرون متمادی، عاملی شد تا مسلمانان، رویكردی «عاطفی» به آموزه مهدوی داشته باشند؛ در نتیجه از كانون اندیشه مهدویت، كمترین بهره‌برداری معرفتی ـ معنویتی انجام شد. این خود دستمایه‌ای شد تا برخی شیادان، خود را مهدی زمان جا زنند و از ظرفیت‌های عاطفی مسملین سوء استفاده كنند كه چنین مشكلی هنوز هم ادامه دارد.

 

6. حمایت‌های بیگانگان

همه كسانی كه درك عمیق و دقیقی از تاریخ معاصر دارند، می‌دانند كه بابیه، بهائیه و ازلیه در ایران و قادیانیه در هند، مسلك‌هایی هستند كه دست سیاست، آن‌ها را به صورت دین در آورد و به جان ملت مسلمان ایران انداخت، تا از رهگذر تفسیرهای ارتجاعی و خرافاتی آنها، و ایجاد اختلاف در جامعه اسلامی، هسته پویایی دین اسلام و مذهب تشیّع در ایران گرفته شود و راه برای سیطره استعمار هموار گردد.

 

در تهاجم پیروان مسلك‌های استعماری به دین و هویت ملی، سه هدف اساسی دنبال می‌شد:

 

1. خارج كردن دین از حوزه اجتماعی و در رأس آن، سیاست و حكومت؛

2. توجیه حضور استعمار در كشور به عنوان یگانه عامل تجدد و ترقی؛

3. تثبیت نیروهای غرب گرا در اركان سیاست گذاری و تصمیم گیری كشور (جمعی از نویسندگان، 1386: ص323).

 

مسلك‌های استعماری بابیه و بهائیه دقیقاً همین اهداف را تعقیب می‌كنند. سر لوحه آموزه‌های این مسلك ها، جدایی دین از حوزه سیاست و حكومت است.

بزرگ‌ترین مشكل استعمار برای حضور در كشورهای اسلامی ـ علاوه بر ماهیت سیاسی دین و سیاسی بودن مسلمانان ـ وجود برخی احكام حماسی و تحرك بخش اسلام مثل احكام جهاد بود. بهائیت از این جنبه نیز در خدمت استعمار قرار گرفت؛ برای نمونه، حسینعلی بهاء[6]، همچون قادیانی در هند، مأموریت داشت یكی دیگر از احكام مترقی اسلام یعنی حكم جهاد را متزلزل سازد، تا این مانع بزرگ نیز از راه استعمار برداشته شود. او می‌گوید: «این ظهور،‌رجعیت كبری و عنایت عظمی است كه حكم جهاد را در كتاب محو كرده است (اشراق خاوری، 128 بدیع: ص217).

 

توجه به مستندات زیر، روابط پشت پرده بابیت و بهائیت با روسیه تزاری را به خوبی روشن می‌سازد:

 

1. تشكیل اولین مركز تبلیغی مهم بهایی در خاورمیانه (با عنوان مشرق الاذكار) در عشق آباد روسیه و با حمایت آشكار روس‌ها (جمعی از نویسندگان، 1386: ص29).

 

2. برادر، شوهر خواهر و خواهرزاده حسینعلی بهاء در استخدام سفارت روسیه بودند و خود بها نیز در جریان ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط بابیان، با حمایت جدی و پیگیر سفیر روسیه «پرنس دالگوركی» از زندان و اعدام نجات یافت و با محافظت سفارت روسیه از ایران خارج شد (همان).

 

3. پیشنهاد «پرنس دالگوركی» به حسینعلی بهاء پس از آزادی از زندان مبنی بر سفر به روسیه، و نیز بدرقه رسمی بهاء تا مرز عراق توسط كارگران سفارت روسیه نیز گام‌های بعدی سفارت روسیه در حمایت از حسینعلی نوری است (شهبازی، 1382: ش27، ص20).

پیوند بهائیت با دولت انگلیس در سده اخیر، از مسائلی است كه می‌توان گفت بین مورخان و آگاهان رشته تاریخ و سیاست، نوعی «اجماع» بر آن وجود دارد.[7] در دوران عباس افندی[8] معروف به عبد البهاء (1921-1844م) حكومت عثمانی فرو پاشید و انگلستان، متصرفات این حكومت را به چنگ آورد. عبد البهاء با اربابان تازه فلسطینی روابط تنگاتنگی برقرار كرد؛ چنانكه در مراسم خاصی، مقامات انگلیسی فلسطین به او لقب «سِر» (sir) دادند؛ لقبی كه از طرف شاه انگلیس عطا می‌شود و پاداش خدمت مهم به امپراتوری است. بعدها نیز ژنرال آللنبی به نمایندگی از دربار لندن نشان شوالیه (Knight hood) را به عباس افندی عطا كرد.

قادیانی نیز كه در سال 1880م ادعای مهدویت را مطرح كرد، از حمایت سرشار دولت انگلیس برخوردار بود. وی در نوشته‌هایش مردم را برای اطاعت از دولت انگلیس و همدردی با آنان ترغیب كرد (فرمانیان، 1382: ش17، ص152). وی در سال 1897م در جشن تولد شصت سالگی ملكه انگلستان نوشتن رساله‌ای به نام «تحفه قیصریه» را آغاز كرد و در آن، ملكه را سایه خدا برشمرد و اطاعت او را اطاعت از خدا یاد كرد. جالب آن كه وی مراد از «أولوا الأمر» در آیه 59 سوره نساء را ملكه انگلستان می‌دانست.

بزرگ‌ترین خدمت قادیانی به استعمار، فتوای او بر حرمت جهاد بود. وی با این‌كه در صفوف مسلمانان بود، جهاد را برای مسلمانان جایز نمی‌دانست. او می‌گفت: خدا محتاج به شمشیر نیست؛ بلكه دین خود را با آیات آسمانی تأیید خواهد كرد (بهشتی، 1386: ص147).

 

l   عوامل تسهیل كننده

 

1. تكلیف گریزی و اباحه گری

بین پیروان هر مكتب، هستند كسانی كه انگیزه گردن نهادن به بایدها و نبایدها را ندارند و همیشه و همه گاه تلاش می‌ورزند از زیر بار تكلیف، شانه خالی كنند؛ اما برای این امر، توجیهی ندارند؛ لذا از خانواده و جامعه بیرون رانده می‌شوند. همچنین عده‌ای بی‌اعتقادند و نمی‌توانند بی‌اعتقادی خود را بروز دهند؛ زیرا جامعه و خانواده آنان بر شالوده دینداری بنا شده است و كار آنان، شنا بر جریان خلاف است. این افراد، در جامعه دینداران، خود را زندانی می‌پندارند و همیشه برای خود راه فراری می‌جویند؛ از این روی با هر نغمه‌ای كه با هواها و هوس‌های اینان همراه باشد، همنوا می‌شوند و با هر حركتی كه بی‌تقوایی و لاابالی گری اینان را نادیده انگارد یا برای آن توجیه و مبنایی درست كنند، همراه می‌شوند.

درباره محمد بن نصیر نمیری از مدعیان دروغین نیابت در دوران غیبت صغرا می‌گویند وی قائل به اباحی گری بود و همة محرمات را حلال می‌دانست. وی لواط را جایز می‌دانست و می‌گفت از ناحیه مفعول، نشانه تواضع و فروتنی و از ناحیه فاعل یكی از شهوات و طیبات است و خداوند هیچ كدام از این دو (تواضع و طیبات) را حرام نكرده است. [9]

انگیزه‌های مهم گرایش شماری از جوانان به مسلك بابیت و بهائیت، همین آسان گیری و بی‌پروایی اخلاقی بوده كه این مسلك از آن سخن می‌گفته است. رهبران بابیت، به نام اصلاح دین و تمدن و نوآوری، مرزهای شرعی میان زن و مرد و پوشش زن را در اسلام به سخره می‌گرفتند و برای تبلیغ مرام خود و جذب جوانان به سوی مسلك خود از زنان استفاده می‌كردند.

قرة العین[10] از نخستین زنان گرونده به باب است كه در محفل بابیان و هواداران خود، بی‌حجاب آشكار می‌شده، منبر می‌رفته است. در یكی از سخنرانی‌های خود، خطاب به بابیان می‌گفته است: «ای اصحاب! این روزگار، از ایام فترت شمرده می‌شود. امروز تكالیف شرعیه، یك باره ساقط است و این صوم و صلات كاری بیهوده است (انصاری، 1382: ص80)».

 

2. بی‌تفاوتی خواص

انسان، موجودی اجتماعی است و همواره تكامل و پیشرفت خود را در همبستگی و تعامل با جامعه می‌بیند؛ لذا انسان و جامعه دارای رابطه دو سویه تأثیرپذیری و تأثیرگذاری هستند. مردم نیز از حیث تأثیرات متقابل به دو گروه تأثیرگذار و تأثیرپذیر تقسیم می‌شوند. از دیدگاه جامعه شناسی، گروه تأثیرگذار «خواص» و گروه تأثیرپذیر را «عوام» می‌نامند. با نگاهی دقیق به جوامع پیشین، در می‌یابیم كه عوام و خواص، در دوره‌های مختلف منشأ تحولات تاریخی بوده‌اند؛ به گونه‌ای كه هر پدیده تاریخی، حاصل نوع عملكرد این دو طایفه و تعامل آنها است.

مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهی است. در رشد و پیدایش مدعیان دروغین مهدویت عملكرد خواص بسیار مؤثر است. نكته پر اهمیت آن است كه بسیاری از ادعاهای دروغین در آغاز پیدایی، كم اهمیت جلوه می‌كردند. در واقع، در مقطع ایجاد این انحراف ها، كمتر كسی فكر می‌كرد كه یك جریان كوچك و كم اثر، روزی به صورت یك فرقه و جریان، در تاریخ بماند و موجبات انحرافات گوناگون اخلاقی، اجتماعی و اعتقادی را فراهم آورد. طبعاً اگر در زمان مناسب، عالمان و حاكمان متعهد و مسؤول با این گونه انحرافات برخورد می‌كردند و با افشاگری یا ردیّه نویسی و حتی ایجاد محدودیت، مانع از عضوگیری و گسترش آن جریان میان مردم می‌شدند، میزان اثرگذاری آن محدود می‌شد، و طبعاً ‌در راستای زمان، اثری از آن باقی نمی‌ماند.

 

3. جعل احادیث

عقیده به مهدی موعود، چنان در ذهن و قلب مردم رسوخ كرده بود كه از همان صدر اسلام در انتظار ظهورش بودند. این انتظار، در ایام هرج و مرج و بحران‌ها و حوادث ناگوار تاریخی، شدت می‌یافت. طبیعی است كه جاعلان حدیث نیز از این قضیه سوء استفاده كرده و به جعل حدیث و تغییر متن آن می‌پرداختند.

در این میان، مدعیان مهدویت نیز برای پیشبرد ادعای خویش از روایات جعلی مدد می‌جستند؛ برای مثال، برای گسترش هرچه بیشتر ادعای مهدویت «عبیدالله المهدی» در آفریقا، داعیان اسماعیلیه بر اساس بعضی روایاتِ منسوب به اهل بیت علیهم السلام كه ظهور مهدی از مغرب خواهد بود، روایاتی جعل كرده و پیش بینی می‌كردند ظهور، در سال غلبه فاطمیان بر آفریقا خواهد بود. آنان از امام هادی علیه السلامروایتی نقل می‌كردند كه در سال 254ق فرموده است: «با گذشت چهل و دو سال، بلا و گرفتاری‌ای كه گرفتار آن هستید، رفع خواهد شد» (قاضی نعمان، بی‌تا: ص73).

مبلغان اسماعیلی برای جلب اقوام بربر و بادیه نشین به مهدویت، احادیثی جعل كردند كه طبق این احادیث، مهدی موعود از بین اقوام شیعه نشین ظهور خواهد كرد. بیشتر این احادیث، ظهور مهدی را از نواحی دور دست كشورها و كناره‌های سرزمین‌های آباد مانند «زاب» در آفریقا و «سوس» در مغرب تعیین می‌كرد (ابن خلدون، 1363: ج1، ص328).

 

5. برداشت‌های ناصحیح از روایات

كاوش‌ها و جستارهایی كه درباره احادیث صورت می‌گیرد، باید بر مبنای اصول و مبانی موجود در قرآن و سنت اصیل و تردیدناپذیر باشد، نه آن‌كه بر اساس دست‌مایه‌های ذهنی جاری در جامعه باشد. در اینجا قصد بررسی روش‌های چگونگی برخورد با روایات در میان نیست؛ بلكه قصد داریم با بیان مثالی، چگونگی تفسیر ناروا از احادیث مهدویت و سوء استفاده از آن در موضوع مدعیان دروغین را روشن كنیم.

یكی از نشانه‌های ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، طلوع خورشید از سمت مغرب گفته شده است.[11] روایات مربوط به این نشانه، بیشتر در منابع اهل سنت آمده و آنچه در كتاب‌های شیعه وجود دارد، همان مضمون را تكرار كرده است. بخش عمده این احادیث، ذیل آیه 158 سوره انعام وارد شده است. اسماعیلیان، از این روایات سوء استفاده كردند و با برداشتی ناروا آن را بر مهدی فاطمی تطبیق نمودند؛ زیرا وی از منطقه «مغرب» در شمال آفریقا قیام كرد.

قاضی نعمان مورخ اسماعیلی مذهب (متوفای 363ق) نیز ضمن گزارش این حدیث، آن را پیش‌گویی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره مهدی فاطمی دانسته است. وی می‌نویسد:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: «در سال سی‌صد هجری خورشید از مغرب طلوع خواهد كرد». این، حدیث مشهوری است و تا كنون خورشید از مغرب طلوع نكرده و پس از این هم نخواهد كرد؛ پس مقصود رسول خدا، قیام مهدی از مغرب است و مهدی همان خورشیدی است كه فرموده سی‌صد سال پس از هجرت من طلوع خواهد كرد.[12]

 

 

 

منبع: المهدیون

افزودن دیدگاه جدید