من مهدی ام در دست تیغ انتقامم
من مهدی ام در دست تیغ انتقامم مادر به قبر مخفیت بادا سلامم
ای قلب مجروحم کباب از غربت تو باریده اشکم قَرن ها بر تربت تو
عمری برایت گریه همچون اَبر کردم هم سوختم هم ساختم هم صبر کردم
دیروز روگرداند اُمّت یکسر از تو امروز باشد مهدیت تنهاتر از تو
مادر دلم خون است از بندم رها کن دستی برآور بر ظهور من دعا کن
مادر شنیدم بارها،قاتل توراکشت ای یار تنهای علی آخر چرا کشت
قنفذ در آن ساعت به ثانی اقتدا کرد دست تو را از دامن مولا جدا کرد
ای کاش بودم تا علی را یار بودم جای تو من بین در ودیوار بودم
کی میشود بردارم از جانت محن را از جای بیرون آورم باز آن دو تن را
در حلقۀ زنجیرشان محکم ببندم فریاد یا اُمّا رسد از بَند بندم
دریا کنم از خون دل چشم ترم را پرسم چرا کشتید آخر مادرم را
گیرم امیرالمومنین را دست بستید بازوی زهرا چرا آخر شکستید
اجر ذَوِی القُربی پیغمبر کتک بود؟ یا پاسخ حق نمک غصب فدک بود؟
مادر قسم بر اشک چشم دوستانم داد تو زین بیدادگرها میستانم
من بهترین یار وفادار تو هستم روز ظهور هم،عزادار تو هستم
توعالمی رااشک و سوزوشور دادی با روی سیلی خورده خود نوردادی
افزودن دیدگاه جدید