توصیف خداوند از لسان مبارک امام صادق علیه السلام برای یک زندیق
هشام ميگويد: زنديقي از امام صادق عليه السلام ضمن سئوالات خود پرسيد: «خدا چيست؟»
امام فرمود: «او شيئي است بر خلاف همهي اشياء، و منظورم از اين کلام اثبات معناي اين سخن است و اين که او شيئي است به حقيقت «شيئي و چيزي بودن» [حقيقتا چيزي است که وجود دارد] جز آنکه نه جسمي دارد و نه شکلي و نه دريافته ميشود و نه لمس ميگردد و نه با حواس پنجگانه درک ميشود و نه خيال و اوهام او را درک ميکند و نه هلاکت ونابودي در او راه دارد که نقصاني در او به وجود آورد و نه گذشت زمان در او تغييري ايجاد ميکند».
- آيا ميگويي او شنوا و بيناست؟
- او شنوا و بيناست؛ شنوا بدون عضوي براي شنيدن و بينا بدون وسيلهاي جهت ديدن؛ بلکه او به نفس خويش مي شنود و به نفس خويش مي بيند، سخن من چنين نيست که وقتي مي گويم «به نفس خود ميبيند و به نفس خويش ميشنود» چنان باشد که او چيزي است و نفس او چيز ديگري، بلکه اين عبارت را براي تفهيم و تفاهم به کار ميبرم؛ بنابراين ميگويم که او با «کل وجود خود» شنواست، و باز نه به اين معنا که وقتي ميگويم «کل او» يعني وجود او بعض و جزء داشته باشد، ولکن ميخواهم مطلب را به تو بفهمانم، و منظورم جز اين نيست که او شنوا و بينا و دانا و آگاه است بدون هيچ اختلافي در ذات و بدون هيچ اختلافي در معنا.
- پس او چيست؟
- او رب و معبود است، او الله است؛ و باز مراد من از رب و الله حروف «ا، ل، ه» و «ر، ب» نيست، بلکه منظور من آن معنا و وجودي است که خالق همهي اشياء است و سازندهي آنهاست و منظورم از به کار بردن اين حروف همان معناست که به الله و الرحمن و رحيم و عزيز و اسمهاي ديگر ناميده ميشود، و او خداي معبود است که عزيز و جليل باد.
- ولي ما هيچ چيزي که به فکر آيد نمييابيم مگر آنکه مخلوق است!
- اگر چنين باشد تکليف توحيد از ما برداشته ميشود زيرا در مورد چيزي که اصلا به فکر نيايد تکليفي نداريم و لکن ما ميگوييم هر چه از طريق حواس به فکر ما راه يابد و محدود به حواس گردد و شکلي در حواس ما داشته باشد که بتوان همانندي براي آن تصور نمود، آن مخلوق است؛ بنابراين در اثبات خالق اشياء بايد خدا را از دو جهت ناسزاوار او، بيرون بدانيم؛ يکي نفي که نفي او موجب ابطال و انکار اوست، و ديگري تشبيه چرا که شباهت داشتن از صفات مخلوقات است که آشکار است، از اجزايي ترکيب و تأليف يافتهاند، پس از اثبات صانع و خداي متعال ناگزيريم، به خاطر آنکه مخلوقات نيازمند اويند، و همه مصنوعند و صانع آنان غير از خودشان است و مثل آنان نيست، چرا که مثل ايشان شبيه به ايشان خواهد بود در ترکيب و تأليفي که در آنان آشکار است و نيز شبيه به ايشان خواهد بود در اين که قبلا نبودند و بعدا به وجود آمدند، و از خردي به بزرگي و از سياهي به سپيدي و از نيرومندي به ناتواني منتقل ميشوند، و در احوال ديگري که در مخلوقات موجود است و حاجتي نيست ما آن را بيشتر بيان کنيم.
- وقتي خدا را اثبات کني در واقع براي او حد قائل شدهاي!
- نه هرگز براي او حدي قائل نشدهام، بلکه فقط بودن او را اثبات ميکنم و بين نفي و اثبات هيچ مرتبهاي نيست.
- آيا او هستي دارد؟
- آري، هيچ چيز جز به هستي که دارد اثبات نميشود.
- آيا او کيفيت و چگونگي دارد؟
- نه؛ زيرا کيفيت و چگونگي از جهت صفت است. و به واسطهي احاطه بر چيزي ميتوان کيفيت و چگونگي او را بيان کرد؛ ولي در اثبات خداي متعال بايد از دو جهت تعطيل؛ (نفي کردن و هيچ انگاشتن او) و تشبيه؛ (او را چون ديگر اشياء پنداشتن) بيرون رفت؛ زيرا هر کس او را نفي کند انکار او کرده و پروردگاري او را کنار گذاشته و بر بطلان او قائل شده است، و هر کس او را تشبيه به غير او نمايد، او را به صفت مخلوقات و مصنوعات که سزاوار پروردگاري و خدايي نيستند اثبات کرده است؛ پس بايد گفت براي او کيفيتي است که جز او سزاوار آن نيست، و غير او در آن شرکت ندارد و هيچ کس بر آن احاطه اي ندارد و هيچ کس جز او نميداند که چگونه است.
- آيا او به وجود خود با اشياء مباشرت دارد و کاري را انجام ميدهد؟
- او برتر از آن است که به وجود خود با اشياء مباشرت داشته و کاري انجام دهد؛ چرا که اين صفت مخلوق است که با وجود خود با اشياء تماس و مباشرت دارند [و کارهايشان با بدن و اعضاء انجام ميشود] و خداي متعال اراده و مشيت او نافذ در همه چيز است، و هر چه بخواهد [با اراده] انجام ميدهد. [2] .
اصول کافي، ج 1، ص 83، حديث 6.
افزودن دیدگاه جدید