چرا خدا ما را مجبور به انتخاب یک راه مشخص می کند؟
آنچه در دین به عنوان گفتار الهی بیان شده است، بیان دو راه با دو نتیجه کاملا متضاد است که انسان می تواند هر کدام را بنا به تمایل خویش انتخاب کند.
«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا * إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِینَ سَلَاسِلَاْ وَ أَغلَالًا وَ سَعِیرًا * إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كاَنَ مِزَاجُهَا كَافُورًا؛[انسان، آیات ۳-۵] راه را به او نشان داده ایم. یا سپاسگزار باشد یا ناسپاس. * ما براى كافران زنجیرها و غلها و آتش افروخته آماده كرده ایم. * نیكان از جامهایى مى نوشند كه آمیخته به كافور است.»
این نوع بیان در عده ای احساس جبر به وجود می آورد. اما آیا واقعا نام این نوع بیان را می توانیم جبر بنامیم؟
جمله بسیار مشهوری در بین علمای دینی وجود دارد که می گویند: " اول العلم معرفه الجبار و آخره تفویض الامر الیه " یعنی در آغاز مسیر علم، با خدای زورگو مواجه می شوید و در انتهای علم، تمام امور خود را به او واگذار می کنید. چون در آغاز انواعی از تهدید و بیان عقاب مشاهده می شود.
«فَأَمَّا الَّذینَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً؛[آل عمران/۵۶] اما آنان را كه كافر شدند، در دنیا و آخرت به سختى عذاب خواهم كرد.»
«أَعْتَدْنا لِلْكافِرینَ عَذاباً مُهیناً؛[نساء/۳۷] ما براى كافران عذابى خواركننده مهیا ساخته ایم.»
«أَمَّا الَّذینَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلیما؛ [نساء/۱۷۳] كسانى را كه ابا و سركشى كرده اند به عذابى دردآور معذب خواهد داشت.»
و از طرف دیگر انواع مختلفی از امور واجب بیان شده که باید آن را انجام دهیم:
«كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیامُ؛[بقره/۱۸۳] روزه داشتن بر شما مقرر شد.»
«إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ كِتاباً مَوْقُوتاً؛ [نساء/۱۰۳] نماز بر مؤمنان در وقتهاى معین واجب گشته است!»
ما در بین انواع واجبات و محرماتی قرار گرفته ایم، که باید آن ها را رعایت کنیم و اگر آن ها را مورد بی توجهی قرار دهیم، سرنوشت تلخ و ناگواری در انتظارمان است. پس احساس جبر، احساس غلطی نیست.
اما آیا این زورگویی بد است؟
ما معمولا از جبر خوشمان نمی آید. و اصولا جبر در جایی برای ما به وجود می آید که امری بر خلاف میل ما صورت می گیرد. ولی اگر کمی توجه کنیم، متوجه می شویم که هر زورگویی ای بد نیست! ما در آغاز زمان مدرسه رفتن، میل چندانی نداشتیم که از محیط خانه جدا شده و به محیطی ناشناخته وارد شویم! ما میلی نداریم که روزهای متعدد، به جای تفریح و گردش، سخت مشغول مطالعه باشیم تا در کنکور رتبه خوبی کسب کنیم! و نمونه های بسیار دیگری که ناچار بوده ایم ، آن ها را انجام دهیم و در زمان اشتغال اصلا میلی به آن نداشته ایم!
ولی بعد از گذراندن آن مرحله، از سختی و زحمت کشیده شده، احساس شعف و شادی داریم. هیچ کس بعد از گذراندن دوران تحصیل، والدین خود را سرزنش نمی کند که چرا او را علیرغم میلش به مدرسه فرستاده اند. بلکه سپاسگزار آن ها نیز خواهد بود. و قطعا پدر و مادری که به خواسته کودکانه فرزندشان تن داده اند، و قبول کرده اند که به جای تحصیل و به مدرسه رفتن، در خانه بماند و بازی کند، روزی توسط همین کودک، ملامت خواهند شد!
رمز مفید بودن همه این جبرها و زور گویی ها، به این دلیل است که ممکن است در برخی مقاطع، امیال حیوانی و پست انسان، او را از سعادت و خوشبختی اش محروم کند. و طبیعتا تا زمانی که گرفتار این امیال پست باشیم، به این جبر اعتراض می کنیم. اما اگر بتوانیم خود را از شر آن خلاص کرده و درجه ای بالا رویم، خود را دربست تسلیم این جبرها می کنیم (و آخره تفویض الامر الیه)
حتی در مقاطعی این جبرها از بیرون بر ما تحمیل نمی شود. و خودمان با توجه به عقل و مرتبه عالی وجودی مان، آن را بر مرتبه پست درونی مان تحمیل می کنیم.
با توجه به این نکات به جای اینکه خدا را موجودی زورگو ببینیم، موجودی دلسوز و مهربان می بینیم که با تاسف، عدم فرمانبری از خود را نقل می کند:
«یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ؛[یس/۳۰] افسوس بر این بندگان كه هیچ پیامبرى براى هدایت آنان نیامد مگر اینكه او را استهزا مى كردند!»
خدای متعال دستور العمل سعادت ما را بیان نموده که از رتبه نازله وجودی خود، و امیال شهوانی پست، به سمت رتبه اعلای خود برویم. و چون ما گرفتاران شهوات و نفس، در بند بسته شده ایم، نیاز به تنبه های شدید داریم و بیان عذاب شدید در قرآن به همین مناسبت است! ما در هنگام گناه فریب خوردگانی هستیم که هشدار دلسوزانه خدای متعال را فراموش کرده ایم:
«لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ؛[بقره/۱۶۸] از گامهاى شیطان، پیروى نكنید! چه اینكه او، دشمن آشكار شماست!»
و علیرغم اینکه به مهربان و خیرخواه خویش پشت کرده ایم و دست در گریبان دشمن انداخته ایم، خدای متعال، همچنان به مهر ورزی خود ادامه می دهد و ما را به بازگشت می خواند و در صورت بازگشت، به بهترین وجه ما را به سعادت می رساند:
«مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً؛[فرقان/۷۰] كسانى كه توبه كنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، كه خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مىكند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.»
اما امان از ما که بیدار نشویم تا اینکه دشمن ما، به نهایت مقصود خود برسد و آنجا که ما را به اوج بدبختی رسانده، با تمسخر از ما جدا شود:
«وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِیَ عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ؛[ابراهیم/۲۲] و شیطان، هنگامى كه كار تمام مىشود، مىگوید: «خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف كردم! من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینكه دعوتتان كردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنا بر این، مرا سرزنش نكنید خود را سرزنش كنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرك شما درباره خود، كه از قبل داشتید، بیزار و كافرم!»
افزودن دیدگاه جدید