بیانات مقام معظم رهبری درباره فتنه (2)
بیانات در دیدار عمومی مردم چالوس و نوشهر(1388/7/15)
یک مطلب راجع به مسائل کلی کشور و انقلاب عرض کنم. ببینید برادران و خواهران عزیز! خدای متعال به پیغمبرش در ان دوران دشوار مکه میفرماید: ای پیغمبر! من با بصیرت حرکت میکنم؛ «قل هذه سبیلی ادعوا الی اللَّه علی بصیرة انا و من اتّبعنی»؛(1) خودِ پیغمبر با بصیرت حرکت میکند، تابعان و پیروان و مدافعان فکر پیغمبر هم با بصیرت. این مال دوران مکه است؛ ان وقتی که هنوز حکومتی وجود نداشت، جامعه ای وجود نداشت، مدیریت دشواری وجود نداشت، بصیرت لازم بود؛ در دوران مدینه، به طریق اولی . اینی که من در طول چند سال گذشته همیشه بر روی بصیرت تاکید کرده ام، به خاطر این است که یک ملتی که بصیرت دارد، مجموعه ی جوانان یک کشور وقتی بصیرت دارند، اگاهانه حرکت میکنند و قدم برمیدارند، همه ی تیغهای دشمن در مقابل انها کند میشود. بصیرت این است. بصیرت وقتی بود، غبارالودگی فتنه نمیتواند انها را گمراه کند، انها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهی در راه بد قدم میگذارد. شما در جبهه ی جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه خوانی بلد نباشید، اگر قطب نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه میکنید می بینید در محاصره ی دشمن قرار گرفته اید؛ راه را عوضی امده اید، دشمن بر شما مسلط میشود. این قطب نما همان بصیرت است.
من فقط یک جمله عرض بکنم؛ مخاطب من عموم مردمند، بخصوص جوانان؛ همه ی مردم کشورند، بخصوص این مناطق حساس. جوانان عزیز! هر چه میتوانید در افزایش بصیرت خود، در عمق بخشیدن به بصیرت خود، تلاش کنید و نگذارید، نگذارید دشمنان از بی بصیرتی ما استفاده کنند؛ دشمن به شکل دوست جلوه کند، حقیقت به شکل باطل و باطل در لباس حقیقت. امیرالمؤمنین در یک خطبه ای از جمله ی مهمترین مشکلات جامعه همین را میشمارد: «انّما بدء الوقوع الفتن اهواء تتّبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب اللَّه».(4) در همین خطبه، امیرالمؤمنین میفرماید: اگر حق به طور واضح در مقابل مردم اشکار و ظاهر بشود، کسی نمیتواند زبان علیه حق باز کند. اگر باطل هم خودش را به طور اشکار نشان بدهد، مردم به سمت باطل نخواهند رفت. «و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان». ان کسانی که مردم را میخواهند گمراه بکنند، باطل را به صورت خالص نمی اورند؛ باطل و حق را امیخته میکنند، ممزوج میکنند، ان وقت نتیجه این میشود که «فهنالک یستولی الشّیطان علی اولیائه»؛ حق، برای طرفداران حق هم مشتبه میشود. این است که بصیرت میشود اولین وظیفه ی ما. نگذاریم حق و باطل مشتبه بشود.
4) نهج البلاغه، خطبه ی 50: جز این نیست که پیدایش فتنه ها پیروی از هواهای نفسانی است و نیز بدعت هایی که گذاشته میشود، بدعت هایی بر خلاف کتاب خدا. انگاه کسانی کسان دیگر را در اموری که مخالف دین خداست یاری می کنند. اگر باطل با حق نمی امیخت بر جویندگان حق پنهان نمی ماند و اگر حق به باطل پوشیده نمی گشت، زبان معاندان از طعن بریده می شد. ولی همواره پاره ای از حق و پاره ای از باطل در هم می امیزند. در چنین حالی شیطان بر دوستان خود مستولی میشود و تنها کسانی رهایی می یابند که الطاف الهی شامل حالشان شده باشد.
بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری (1388/7/2)
نکته بعدی این است که ما نه فقط در عمل احتیاج به شجاعت داریم، در فهم هم احتیاج به شجاعت داریم. در فهم فقیهانه، احتیاج به شجاعت هست؛ اگر شجاعت نبود، حتی در فهم هم خلل به وجود خواهد امد. درک روشن از کبریات و صُغریات؛ گاهی انسان کبریات را درست میفهمد، در صُغریات اشتباه میکند. این درک صحیح از مبانی دین و از موضوعات دینی و از موضوعات خارجی منطبق با ان مفاهیم کلی و عمومی یعنی کبریات و صُغریات احتیاج دارد به اینکه ما شجاعت داشته باشیم، ترس نداشته باشیم؛ والّا ترس از مالمان، ترس از جانمان، ترس از ابرویمان، انفعال در مقابل دشمن، ترس از جوّ، ترس از فضا؛ اگر این حرف را بزنیم، علیه ما خواهند بود؛ اگر این حرف را بزنیم، فلان لکه را به ما خواهند چسباند؛ این ترسها فهم انسان را هم مختل میکند. گاهی انسان به خاطر این ترسها، به خاطر این ملاحظات، صورتِ مسئله را درست نمیفهمد؛ نمیتواند مسئله را درست درک بکند و حل بکند؛ موجب اشتباه خواهد شد. لذا «و لا یخشون احدا الّا اللَّه» خیلی مهم است؛ در این ایه ی شریفه ی «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه و لا یخشون احدا الّا اللَّه و کفی باللَّه حسیبا»؛(6) معلوم میشود شرط بلاغ و ابلاغ و تبلیغ، همین عدم خشیت است که: «و لا یخشون احدا الّا اللَّه». میگوئی: اقا! اگر این کار را بکنم، ممکن است در دنیا سرم کلاه برود. خوب، «و کفی باللَّه حسیبا»؛ محاسبه را به خدا واگذار کنید و بگذارید خدا برایتان محاسبه کند. اگر پروای قضاوتهای مردم، داوری های گوناگون مردم را به جای پروای از خدا گذاشتیم، مشکل درست خواهد شد؛ چون پروای از خدای متعال تقواست. اگر این را کنار گذاشتیم و ترس مردم جایگزین شد، انوقت فرقانی هم که خدای متعال گفته، پیدا نخواهد شد؛ «ان تتّقوا اللَّه یجعل لکم فرقانا»؛(7) این فرقان ناشی از تقواست؛ روشن شدن حقیقت برای انسان، دستاورد تقواست. و به نظر من این مسئله خیلی مهم است؛ مسئله ی خشیت از مال و جان و حرف مردم و ابرو و زمزمه ها و حرفها و حدیثها و تهمتها و اینها، خیلی مهم است؛ اینقدر این مسئله مهم است که خدای متعال به پیغمبرش خطاب میکند و او را برحذر میدارد: «و اذ تقول للّذی انعم اللَّه علیه و انعمت علیه امسک علیک زوجک و اتّق اللَّه و تخفی فی نفسک ما اللَّه مبدیه و تخشی النّاس و اللَّه احقّ ان تخشاه»؛(8) ملاحظه ی حرف مردم، ملاحظه ی این تهمتی که خواهند زد، ملاحظه ی چیزی را که خواهند کرد، نباید کرد؛ «و اللَّه احقّ ان تخشاه». به نظر من یکی از چیزهائی که فتوحات گوناگون امام را ارزانی ان بزرگوار داشت، همین شجاعت او بود، که فتوحات علمی، فتوحات معنوی، فتوحات سیاسی، فتوحات اجتماعی، این مجذوب شدن دلها به ان بزرگوار را - که واقعا چیز عجیبی بود - به وجود اورد. و شجاعت ان بزرگوار این بود که ملاحظه ی هیچ چیزی را نمیکرد. بالاخره اهل فتنه مایلند که خشیت خودشان را، خوف از خودشان را در دل نخبگان و خواص، به جای خشیت از خدا بنشانند؛ یعنی مایلند که از انها ترسیده بشود؛ «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل».(9) یعنی اینکه دائما دارند به ما میگویند: اقا ! «انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم»، جوابش همین است: «فقالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل». نتیجه اش هم این است: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء».(10) نتیجه ی این احساس، این درک، این حقیقت روحی و معنوی همین است که: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء». بنابراین، بایستی این شجاعت را داشت.
این را هم عرض بکنیم؛ بعضی ها در فضای فتنه، این جمله ی «کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»(14) را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلا در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه فتنه گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود.
در جنگ صفین ما از ان طرف عمار را داریم که جناب عمار یاسر دائم - اثار صفین را نگاه کنید - مشغول سخنرانی است؛ این طرف لشکر، ان طرف لشکر، با گروه های مختلف؛ چون انجا واقعا فتنه بود دیگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنه ی عظیمی بود؛ یک عده ای مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگری بود؛ این طرف میرفت، ان طرف میرفت، برای گروه های مختلف سخنرانی میکرد - که اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست - از ان طرف هم ان عده ای که «نفر من اصحاب عبد اللَّه بن مسعود ...» هستند، در روایت دارد که امدند خدمت حضرت و گفتند: «یا امیرالمؤمنین - یعنی قبول هم داشتند که امیرالمؤمنین است - انّا قد شککنا فی هذا القتال»؛(15) ما شک کردیم. ما را به مرزها بفرست که در این قتال داخل نباشیم! خوب، این کنار کشیدن، خودش همان ضرعی است که یحلب؛ همان ظهری است که یرکب! گاهی سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری کنند؛ همه بایستی بصیرت داشته باشند. امیدواریم ان شاءاللَّه خدای متعال ما را و شما را به انچه میگوئیم، به انچه نیت داریم، عامل کند؛ موفق کند.
خطبه های نماز جمعه ی تهران 20/6/1388
درباره ی اهل جمل، در قضیه ی جنگ جمل - که یکی از ازمایشهای بسیار دشوار امیرالمؤمنین بود - فرمود: «انّ هؤلاء قد تمالئوا علی سخطة امارتی»؛ اینها جمع شدند، دست به یکی کردند برای اینکه نسبت به این حکومتی که به امیرالمؤمنین رسیده است، خشم خود را اشکار کنند. «و ساصبر»؛ فرمود: من صبر خواهم کرد.اما تا کی؟ «ما لم اخف علی جماعتکم»؛(6) ان وقتی که ببینم حرکت اینها دارد بین شما مسلمانها شکاف ایجاد میکند، اختلاف ایجاد میکند، برادران را در مقابل هم قرار میدهد، ان وقت وارد عمل خواهم شد و فتنه را علاج خواهم کرد؛ تا ان وقتی که ممکن است، صبر میکنم و با نصیحت رفتار میکنم.
یکی از خصوصیات امیرالمؤمنین در ممشای سیاسی اش این بود که با دشمنان خود و مخالفان خود با استدلال حرف میزد و استدلال میکرد. در نامه هائی که حتّی به معاویه نوشته است - با اینکه دشمنی بین معاویه و امیرالمؤمنین شدید بود، در عین حال او نامه مینوشت، اهانت میکرد، حرفهای خلاف میگفت - استدلال میکرد بر اینکه روش تو غلط است. با طلحه و زبیر که امدند با امیرالمؤمنین بیعت کردند - اینها به عنوانی که میخواهیم عمره برویم، از مدینه خارج شدند، رفتند به طرف مکه. امیرالمؤمنین مراقب بود، از اول هم گفت که اینها قصدشان عمره نیست. رفتند و کارهائی کردند؛ حالا تفاصیلش زیاد است - حضرت اینجور میفرماید: «لقد نقمتما یسیرا و ارجاتما کثیرا»؛(7) شما یک چیز کوچک را وسیله و مایه ی اختلاف قرار دادید، این همه نقاط مثبت را ندیده گرفتید؛ دم از دشمنی میزنید، دم از مخالفت میزنید. با اینها متواضعانه امیرالمؤمنین حرف میزند، توضیح میدهد؛ میگوید: من دنبال دشمن نمیگردم. این مدارا را دارد. اما ان وقتی که این مدارا اثر نکند، ان وقت جای قاطعیت علوی است؛ ان جائی است که امیرالمؤمنین نشان میدهد که با کسانی مثل خوارج، انجور رفتار میکند که خودش فرمود: «انا فقات عین الفتنة»؛(8) چشم فتنه را من در اوردم. و کسی دیگر غیر از علی نمیتوانست - به گفته ی خود ان بزرگوار در نهج البلاغه - این کار را بکند.
بیانات در دیدار جمعی از شعرا (14/6/1388)
خب، در اینجا شاعر چه نقشی دارد؟ مردِ هنری و مردِ فرهنگی - مرد شامل زنها هم میشود - یعنی انسانِ هنری و انسانِ فرهنگی، در این صحنه چه وظیفه ای دارد؟ به نظر من وظیفه خیلی سنگین است، خیلی بزرگ است. مهمترین وظیفه هم تبلیغ و تبیین است؛ «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه و لا یخشون احدا الّا اللَّه»؛(1) این یک معیار است؛ حقیقتی را که درک میکنید، ان را تبیین کنید. کسی انتظار ندارد برخلاف انچه که میفهمید حرف بزنید. نه، انچه را که میفهمید، بگوئید. البته برای اینکه انچه میفهمید درست و صواب باشد، باید تلاش و مجاهدت کنید؛ چون در حوادثِ فتنه گون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است. اگر بنا باشد یک شاعر هم مثل دیگران گول بخورد، فریب بخورد و بی بصیرتی به سراغش بیاید، این خیلی دون شان یک انسان هنری و یک انسان فرهنگی است. پس باید حقیقت را فهمید؛ بعد هم باید همان حقیقت را تبلیغ کرد. نمیشود با شیوه های سیاسی - شیوه های سیاستگران و سیاستمداران - در عالم فرهنگ حرکت کرد، این خلاف شان فرهنگ است. در عالم فرهنگ بایستی گره گشائی کرد؛ بایستی حقیقت را باز کرد، بایستی گره های ذهنی را باز کرد. و این تبیین لازم دارد، یعنی همان کار انبیاء؛ فصاحت و بلاغتی هم که گفته اند در بیان لازم است، بلاغتش به این معناست. اگر چه که بلاغت را در کتب فنی به معنای مطابقه ی با مقتضای حال معنا میکنند، اما ان یک معنای خاصی از بلاغت است؛ معنای اوّلی و صریح بلاغت این نیست؛ بلاغت یعنی رساندن، بلاغ یعنی رساندن. اینی که مثلا میگویند حافظ این شعر فصیح و بلیغ را گفته، بلیغش یعنی چه؟ یعنی مناسب مقتضای حال گفته؟ چه میدانیم ما ان وقتی که این شعر را گفته، مقتضای حال بوده یا نبوده! ما الان داریم نگاه میکنیم؛ بحث اقتضای حال نیست؛ یعنی رساست. بلیغ یعنی رسا؛ رسا بگوئید، روشن بگوئید، مبین بگوئید؛ اما انچه را که میفهمید بگوئید؛ هیچ انتظار نیست - حق هم نیست که انتظار باشد - کسی بر خلاف فهمیده ی خودش حرف بزند. سعی هم بکنید که انچه که فهمیدید درست باشد.
بیانات در سالروز ولادت حضرت امیرالمومنین (ع) (1388/4/15)
این فتنه هائی که دشمن بر پا کرده بود، امید بسته بود که شاید بتواند از این اب گل الود ماهی بگیرد. بحمداللَّه این فتنه ها تمام شد. هر فتنه ای در مقابل حق، در مقابل ملت هوشیار از بین خواهد رفت؛ گرد و غبار فرو خواهد نشست. همیشه همین جور است.
پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی در پی حادثه خونین تروریستی در زاهدان (1388/3/8)
حادثه ی خونین تروریستی در زاهدان که به شهادت جمعی و مجروح شدن جمع بیشتری از ارادتمندان به اهل بیت نبوت در روز شهادت حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها انجامید موجب تاسف و تاثر و نگرانی فراوان اینجانب گردید. تعرض به جان مردم مؤمنی که برای عبادت خداوند و عرض ارادت به اهل بیت علیهم السلام در خانه ی خدا گرد امده اند جنایت بزرگی است که خداوند مرتکبان و مسبّبان ان را نخواهد بخشید: وَ مَن یقتُل مُؤمِنا مُتَعَمِّدا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدا فیها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِ. مباشران این جنایت اگرچه ممکن است بر اثر عصبیت و جهل مرتکب این گناه بزرگ شده باشند لیکن نمی توان تردید کرد که دست طراحان سیاسی برخی قدرت های مداخله گر و دستگاههای جاسوسی انان نیز به خون بیگناهان این حادثه ی خونین الوده است. ایجاد فتنه و اشوب و برادرکشی میان مسلمانان در کشورهای این منطقه و در کشور عزیز ما یکی از هدفهای همیشگی دشمنان جمهوری اسلامی بوده و تنها با هوشیاری مردم و پیگیری مسئولان میتوان جلو این خباثت و رذالت سیاسی را گرفت. لازم است مردم مؤمن و بیدار زاهدان و دیگر شهرها در ان استان و همه جای کشور توجه کافی به توطئه ی دشمنان داشته باشند و با حفظ یکپارچگی و وحدت اسلامی و ملی، دشمنان ایران و اسلام را ناکام سازند. لازم است علما و معتمدان اهل تسنن در ان استان مواضع قاطع خود را در بیزاری از مفسدانی که بنام دفاع از اهل سنت دست به چنین جنایاتی می ز نند، بار دیگر صریحا ابراز نموده مردم را از کید و مکر دشمن اگاه سازند، و نیز لازم است علما و متنفذان شیعه همگان را از نیت شوم دشمنان که ایجاد کینه های مذهبی و قومی است مطلع ساخته از واکنش های نسنجیده و عصبی جلوگیری نمایند. مسئولان و ماموران امنیتی و سیاسی باید با هوشیاری و جدیت از امنیت عموم مردم مسلمان پاسداری نموده عاملان این جنایت را به پنجه ی عدالت بسپرند. اینجانب به خانواده های داغدار، همدردی و تسلیت خود را معروض داشته علو درجات برای شهیدان و شفای عاجل برای مجروحان از خداوند متعال مسئلت می نمایم.
بیانات در مراسم مشترک نیروهای مسلح استان کردستان (1388/2/23)
عزیزان من! حضور نیروهای مسلح در سالهای اول انقلاب، توانست توطئه های دشمن را که میخواستند در این بخش از کشور فتنه و برادرکشی و ناامنی به وجود بیاورند، از بین ببرد. امروز بحمداللَّه این منطقه از اسیب دشمنان محفوظ است؛ حضور نیروهای مسلح، حضور هوشمندانه و اگاهانه و مقتدرانه ای است. اما من به شما این را تاکید میکنم: از کید دشمنان نباید غافل بود؛ نه در این منطقه و نه در هیچ نقطه ی کشور. نظام اسلامی که با استکبار و ظلم جهانی پنجه در افکنده است، همیشه منتظر توطئه ها و ضربه ها و تعدی ها و تجاوزهای دشمنان باید باشد؛ خود را اماده نگه دارد. این دستور قرانی است: »و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخیل«.(1) این امادگی، یک وظیفه ی عمومی ملی است، اما بالخصوص متوجه به نیروهای مسلح است. ما میدانیم، می بینیم، اطلاعات دقیق داریم که دشمنان نظام جمهوری اسلامی و دشمنان ملت ایران، حتّی در نزدیکی مرزهای نظام جمهوری اسلامی، مایل به توطئه و فراهم کردن زمینه های ناامنی اند. باید هشیار باشید.
بیانات در دیدار روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان (1388/2/23)
انچه در درجه ی اول من در این جمع نورانی و معنوی به نظرم میرسد که عرض کنم، همین حکایت سنگینی مسئولیت است. علماء دین در اسلام، پیشروان اصلاح و ترقی و پیشرفت ملتند. این مسئولیت بر عهده ی عالمان دین گذاشته شده است. اینکه در خطبه ی نهج البلاغه هست که: «و ما اخذ اللَّه علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛(1) یعنی عالم دین در مقابل ظلم، بی عدالتی، تجاوز انسانها به یکدیگر نمیتواند ساکت و بیطرف بماند. بیطرفی در اینجا معنا ندارد. فقط مسئله این نیست که ما حکم شریعت و مسئله ی دینی را برای مردم بیان کنیم. کار علماء کار انبیاء است. «انّ العلماء ورثة الانبیاء».(2) انبیاء کارشان مسئله گوئی فقط نبود. اگر انبیاء فقط به این اکتفا میکردند که حلال و حرامی را برای مردم بیان کنند، این که مشکلی وجود نداشت؛ کسی با اینها در نمی افتاد. در این ایات شریفه ای که این قاری محترم با صوت خوش و با تجوید خوب در اینجا تلاوت کردند: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه و لا یخشون احدا الّا اللَّه»،(3) این چه تبلیغی است که خشیت از مردم در او مندرج است که انسان باید از مردم نترسد در حال این تبلیغ. اگر فقط بیان چند حکم شرعی بود که ترس موردی نداشت که خدای متعال تمجید کند که از مردم نمیترسند؛ از غیر خدا نمیترسند. این تجربه های دشواری که انبیاء الهی در طول عمر مبارک خودشان متحمل شدند، برای کی بود؟ چه کار میکردند؟ «و کاین من نبی قاتل معه ربّیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل اللَّه و ما ضعفوا و ما استکانوا».(4) چی بود این رسالتی که باید برایش جنگید؟ باید جنود اللَّه را برای او بسیج کرد، پیش برد؛ فقط گفتن چند جمله ی حلال و حرام و گفتن چند مسئله است؟ انبیاء برای اقامه ی حق، برای اقامه ی عدل، برای مبارزه ی با ظلم، برای مبارزه ی با فساد قیام کردند، برای شکستن طاغوتها قیام کردند. طاغوت ان بتی نیست که به فلان دیوار یا در ان زمان به کعبه اویزان میکردند؛ او که چیزی نیست که طغیان بخواهد بکند. طاغوت ان انسان طغیانگری است که به پشتوانه ی ان بت، بت وجود خود را بر مردم تحمیل میکند. طاغوت، فرعون است؛ «انّ فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم».(5) این، طاغوت است. با اینها جنگیدند، با اینها مبارزه کردند، جان خودشان را کف دست گذاشتند، در مقابل ظلم ساکت ننشستند، در مقابل زورگوئی ساکت ننشستند، در مقابل اضلال مردم سکوت نکردند. انبیاء، اینند. «انّ العلماء ورثة الانبیاء».(6) ما اگر در کسوت عالم دین قرار گرفتیم - چه زنمان، چه مردمان، چه سنی مان، چه شیعه مان - ادعای بزرگی را با خودمان داریم حمل میکنیم. ما میگوئیم نحن ورثة الانبیاء. این وراثت انبیاء چیست؟ مبارزه ی با همه ی ان چیزی است که مظهر ان عبارت است از طاغوت؛ با شرک، با کفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ این وظیفه ی ماست. ما نمیتوانیم ارام بنشینیم، دلمان را خوش کنیم که ما چند تا مسئله گفتیم. با این، تکلیف برداشته نمیشود. این، قدم اول.
بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادی سنندج (1388/2/23)
بسیار خرسندم و خدای متعال را سپاسگزارم که توفیق عنایت کرد تا بار دیگر - ولو با فاصله ای زیاد - در این استان سرافراز و در میان شما مردم عزیز و وفادار حضور پیدا کنم. کردستان سرزمین فداگاریهای بزرگ است؛ سرزمین هنر و فرهنگ است؛ سرزمین صفا و وفاداری است؛ سرزمین مردمِ وفاداری است که در حساسترین سالهای عمر این نظام و این کشور با مردانگی خود و با رشادت خود، توطئه های بزرگی را خنثی کردند. سرزمین مردم با رشادت و با رشد عقلی و اگاهی است که توطئه ی دشمن را در لحظات حساس تشخیص دادند و با فداکاری خود فتنه ی بزرگی را خاموش کردند، پیش از انکه ان فتنه بتواند به هدفهای شوم خود برسد. این از یاد ملت ایران نخواهد رفت. کردستان در تاریخ انقلاب اسلامی، نشان افتخاری را با خود حمل میکند که در کمتر استانی نظیر ان را میشود دید.
عزیزان من! این را همه بدانند؛ نظام اسلامی تنوع اقوام را در کشور بزرگ و سرفرازمان یک فرصت میداند. سنتهای مختلف، اداب و عادات مختلف و استعدادهای گوناگون و متنوع، یک فرصت است که اجزاء گوناگون این ملت بتوانند یکدیگر را تکمیل کنند: با مراودات درست و با همزیستی و اتحاد کامل. برای ملت ما این یک افتخار است که چنین نگاهی به مسئله ی تنوع اقوام دارد. علت هم این است که اسلام منبع الهام این نظام است و در این نگاه اسلامی، بین نژادهای مختلف و زبانهای مختلف - ولو از ملتهای گوناگون - تفاوتی نیست، چه برسد به اقوام مختلف در میان یک ملت. نگاه اسلام این است و نگاه نظام اسلامی هم این است. لذاست ما به منطقه ی کردی - استان کردستان - و مناطق اقوام دیگر، با نگاه اسلامی نگاه میکنیم؛ نگاه اسلامی، برادری و اتحاد و همدلی و صمیمیت است؛ هر کسی که با این نگاه مخالفت کند و شیوه ی دیگری را انتخاب بکند، برخلاف سیاست نظام اسلامی رفتار کرده است. همه این حقیقت را دریافته اند که نظام اسلامی، مردم این استان را مردم خود و وفاداران به انقلاب و سربازان انقلاب میداند. لذا در همان دورانی که در اینجا و جاهای دیگر، یک عده ایادی بیگانه به نام مردم کرد حرفهائی میزدند - که مردم کرد روحشان از ان حرفها خبر نداشت، ان روزی که در این استان و استانهای همجوار، دستهای شیطنت امیز دشمنان به فکر فتنه و برادرکشی بودند، خود مردم این استان در صفوف مقدم قرار گرفتند؛ یاد مجموعه ی رشید و پرافتخار پیشمرگان کرد مسلمان هرگز از خاطره ی ان کسانی که مجاهدات انها را دیدند، نخواهد رفت. به ارواح انها - که پنج هزار و چهارصد شهید از مردم این استان به شهادت رسیدند - درود میفرستیم و به ان کسانی که از انها باقی هستند و به خانواده های انها سلام میکنیم. از خداوند متعال برای همه ی انها رحمت و مغفرت میخواهیم.
ملت عزیز ایران! من به شما عرض میکنم، درست در نقطه ی مقابل خواست دشمنان، همه ی ما باید در انتخابات حضور فعالی داشته باشیم. انتخابات ابروی ملی ماست؛ انتخابات یکی از شاخصهای رشد ملی ماست؛ انتخابات وسیله ای برای عزت ملی است. وقتی ببینند که ملت ایران با شور و با شعور و با درک کامل و اگاهی پای صندوقهای رای میروند، معنایش چیست؟ معنایش این است ملت برای خود حق و توان تصمیم گیری قائل است؛ میخواهد در اینده ی کشور اثر بگذارد و مسئولان کشور و مدیران اصلی کشور را انتخاب کند. انتخاب رئیس جمهور یعنی انتخاب رئیس قوه ی مجریه و کسی که اغلب امکانات کشور در اختیار اوست. و می بینید اگر چنانچه رئیس جمهوری شور و نشاط و شوق و اراده داشته باشد، چه خدمات بزرگی را برای این کشور انجام میدهد؛ میخواهند این نباشد. من عرض میکنم: همه باید اصرار داشته باشید که در انتخابات شرکت کنید. به نظر من مسئله ی اول در انتخابات، مسئله ی انتخاب این شخص یا ان شخص نیست؛ مسئله ی اول، مسئله ی حضور شماست. حضور شماست که نظام را تحکیم میکند، پایه های نظام را مستحکم میکند، ابروی ملت ایران را زیاد میکند، استقامت کشور را در مقابل دشمنی ها زیاد میکند و دشمن را از طمع ورزیدن به کشور و از فکر ضربه زدن و توسعه و فساد و فتنه منصرف میکند. این یک مسئله ی بسیار مهم است؛ پس مسئله ی اول، شرکت در انتخابات است.
افزودن دیدگاه جدید