اربعین: 4. روز شمار زندگانی‌ امام‌ حسین‌ (ع) قسمت دوم

حسین‌ (ع) از قیام‌ تا شهادت‌ (رجب‌ سال‌ 60 تا محرم‌ سال‌ 61 ه)

پانزدهم‌ رجب‌ سال‌ 60 هجری‌ (مرگ‌ معاویه‌ و آغاز خلافت‌ یزید)

معاویه‌ بن‌ ابوسفیان‌ در نیمه ی‌ ماه‌ رجب‌ سال‌ 60 هجری‌ قمری‌ در شام‌ از دنیا رفت‌. هنگام‌ مرگ‌ وی‌ فرزندش‌ یزید در حوارین‌ به‌ سر می‌ برد. معاویه‌ وصیت‌ نامه‌ ای‌ به‌ این‌ مضمون‌ خطاب‌ به‌ یزید نوشت‌: «به‌ اطلاع‌ او برسانید كه‌ من‌ بر او جز از چهار مرد بیم‌ ندارم‌ و آنان‌ حسین‌ بن‌ علی‌ و عبدالله‌ بن‌ عمر و عبدالرحمن‌ بن‌ ابوبكر و عبدالله‌ بن‌ زبیرهستند، اما حسین‌ بن‌ علی‌، خیال‌ می‌ كنم‌ مردم‌ عراق‌ او را رها نكنند و وادار به‌ خروج‌ كنند. اگر چنین‌ كرد بر او در گذر... » یزید چون‌ به‌ دمشق‌ رسید و زمام‌ امور خلافت‌ را در دست‌ گرفت‌ به‌ نوشته ی یعقوبی‌ «به‌ عامل‌ مدینه‌، ولید بن‌ عتبه‌ بن‌ ابی‌ سفیان‌ نوشت‌: هنگامی‌ كه‌ نامه‌ ام‌ به‌ تو رسید، حسین‌ بن‌ علی‌ و عبدالله‌ بن‌ زبیر را احضار كن‌ و از آن‌ دو بیعت‌ بگیر، پس‌ اگر زیر بار نرفتند، آن‌ دو را گردن‌ بزن‌ و سرهای‌ آن‌ دو را نزد من‌ بفرست‌، مردم‌ را نیزبه‌ بیعت‌ فراخوان‌ و اگر سرباز زدند، همان‌ حكم‌ را درباره‌ آنان‌ اجرا كن‌. »

 

بیست‌ وهفتم‌ رجب‌ سال‌ 60 هجری‌

(ملاقات‌ امام‌ حسین‌ (ع) با ولید بن‌ عتبه‌ ولی‌ مدینه‌ )

چون‌ نامه ی یزید به‌ ولید بن‌ عتبه‌، فرماندار مدینه‌ رسید، ولید با مروان‌ حكم‌ (والی‌ سابق‌ مدینه‌ ) در این‌ مورد به‌ مشورت‌ پرداخت‌. «مروان‌ گفت‌ : از ناحیه ی عبدالله‌ بن‌ عمروعبدالرحمن‌ بن‌ ابوبكر مترس‌ كه‌ آن‌ دو خواستار خلافت‌ نیستند، ولی‌ سخت‌ مواظب‌ حسین‌ بن‌ علی‌ و عبدالله‌ بن‌ زبیر باش‌ و هم‌ اكنون‌ كسی‌ بفرست‌، اگر بیعت‌ كردند كه‌ چه‌ بهتر وگرنه‌ پیش‌ از آنكه‌ خبر آشكار شود و هر یك‌ از ایشان‌ جایی‌ بگریزد و مخالفت‌ خود را ظاهر سازد، گردن‌ هر دو را بزن‌. » ولید، عبدالله‌ بن‌ عمرو بن‌ عثمان‌ را كه‌ نوجوانی‌ بود، دنبال‌ امام‌ حسین‌ (ع) و عبدالله‌ بن‌ زبیر فرستاد. هنگامی‌ كه‌ پیام‌ آور والی‌ مدینه‌ نزد امام‌ آمد، آن‌ حضرت‌ متوجه‌ مرگ‌ معاویه‌ گردید، لذا تنی‌ چند از دوستان‌ و غلامان‌ خویش‌ راجمع‌ كرد و همراه‌ خود به‌ دار الاماره‌ برد تا در صورت‌ وجود خطر آنان‌ را به‌ كمك‌ بطلبد.

طبری‌ می‌ نویسد: «حسین‌ بیامد و بنشست‌، ولید نامه‌ را به‌ او داد كه‌ بخواند و خبرمرگ‌ معاویه‌ را داد و او را به‌ بیعت‌ خواند. حسین‌ گفت‌: انالله‌ انا الیه‌ راجعون‌، خدا معاویه‌ را رحمت‌ كند و تو را پاداش‌ بزرگ‌ دهد، اینكه‌ گفتی‌ بیعت‌ كنم‌، كسی‌ همانند من‌ به‌ نهانی‌ بیعت‌ نمی‌ كند، گمان‌ ندارم‌ به‌ بیعت‌ نهانی‌ من‌ بس‌ كنی‌ و باید آن‌ را میان‌ مردم‌ علنی‌ كنیم‌. گفت‌ : آری‌. گفت‌: وقتی‌ میان‌ مردم‌ آیی‌ و آنها را به‌ بیعت‌ خوانی‌ ما را نیز به‌ بیعت‌ بخوان‌ كه‌ كار یكجا شود. ولید كه‌ سلامت‌ دوست‌ بود گفت‌: به‌ نام‌ خدای‌ برو تا با جمع‌ مردم‌ بیایی‌. » امام‌ پس‌ از خارج‌ شدن‌ از فرماندهی‌ مدینه‌ تصمیم‌ به‌ خروج‌ از مدینه‌ و حركت‌ به‌ سوی‌ مكه‌ گرفت‌.

همان‌ شب‌ عبدالله‌ بن‌ زبیر از مدینه‌ خارج‌ شد، فردای‌ آن‌ روز ماموران‌ حكومتی‌ دنبال‌ او رفتند و شب‌ بعد نیز امام‌ حسین‌ (ع) تصمیم‌ به‌ ترك‌ مدینه‌ گرفت‌ و خواهرش‌ زینب‌ و ام‌ كلثوم‌ و برادر زادگانش‌ و برادرانش‌، جعفر و عباس‌ و عموم‌ افراد خانواده‌ اش‌ كه‌ درمدینه‌ بودند، همراه‌ ایشان‌ رفتند غیر از محمد بن‌ حنفیه‌ كه‌ در مدینه‌ ماند. ابن‌ عباس‌ هم‌ چند روز پیش‌ از آن‌ به‌ مكه‌ رفته‌ بود.

 

بیست‌ وهشتم‌ رجب‌ سال‌ 60 هجری‌ (خروج‌ امام‌ از مدینه‌ به‌ سوی‌ مكه)

امام‌ حسین‌ (ع) در شب‌ یكشنبه‌ دو روز مانده‌ از ماه‌ رجب‌ سال‌ 60 هجری‌ به‌ اتفاق‌ همراهان‌ از مدینه‌ عازم‌ مكه‌ شدند؛ حضرت‌ هنگام‌ خروج‌ از مدینه‌ وصیت‌ نامه‌ ای‌ نوشت‌ و به‌ برادرش‌ محمد حنفیه‌ داد وپس‌ از حمد وثنای‌ خداوند اهداف‌ و انگیزه‌ های‌ خودبرای‌ خروج‌ از مدینه‌ را بیان‌ فرمودند.

 

سوم‌ شعبان‌ سال‌ 60 هجری‌ (ورود امام‌ حسین‌ (ع) وهمراهانش‌ به‌ مكه‌ )

امام‌ و یارانش‌ در شب‌ جمعه‌ سوم‌ شعبان‌ سال‌ 60 هجری‌ قمری‌ وارد شهر مكه‌ شدند. «هنگامی‌ كه‌ امام‌ وارد مكه‌ شد، مردم‌ شهر بسیار خشنود شدند و حتی‌ ابن‌ زبیر، كه‌ خود داعیه ی رهبری‌ داشت‌ در نماز امام‌ و مجلس‌ حدیث‌ او شركت‌ می‌ كرد. مكه‌ پایگاه‌ دینی‌ اسلام‌ بود و طبعا توجه‌ بسیاری‌ را به‌ خود جلب‌ می‌ كرد. در آنجا امام‌ با افراد وشخصیت‌ های‌ مختلف‌ در تماس‌ بود وعلل‌ عدم‌ بیعت‌ خود با یزید را بیان‌ می‌ كرد. درهمین‌ روزها كه‌ دمشق‌ نگران‌ كسانی‌ بود كه‌ بیعت‌ نكرده‌ و در حجاز بودند، در كوفه‌ حوادثی‌ می‌ گذشت‌ كه‌ از طوفان‌ سهمگین‌ خبر می‌ داد.

شیعیان‌ علی‌ (ع) كه‌ درمدت‌ بیست‌ سال‌ حكومت‌ معاویه‌ صدها تن‌ كشته‌ داده‌ بودند و همین‌ تعداد یا بیشتر از آنان‌ در زندان‌ به‌ سر می‌ بردند، همین‌ كه‌ از مرگ‌ معاویه‌ آگاه‌ شدند، نفسی‌ راحت‌ كشیدند. ماجراجویانی‌ هم‌ كه‌ ناجوانمردانه‌ علی‌ (ع) را كشتند وگِرد پسرش‌ را خالی‌ كردند تا دست‌ معاویه‌ در آنچه‌ می‌ خواهد باز باشد، همین‌ كه‌ معاویه‌ به‌ حكومت‌ رسید و خود را از آنان‌ بی‌ نیاز دید به‌ آنان‌ اعتنایی‌ نكرد، از فرصت‌ استفاده‌ كردند و در پی‌ انتقام‌ برآمدند تا كینه‌ ای‌ كه‌ از پدر در دل‌ دارند از پسر بگیرند. دسته‌ بندی‌ شروع‌ شد شیعیان‌ علی‌ در خانه ی علی‌ سلیمان‌ بن‌ صرد خزاعی‌ گرد می‌ آمدند. سخنرانی‌ ها آغاز شد. سرانجام‌ تصمیم‌ گرفتند تا امام‌ را به‌ كوفه‌ دعوت‌ كنند. در مدت‌ امامت‌ سه‌ ماهه‌ امام‌ حسین‌ (ع) نامه‌ های‌ فراوانی‌ از كوفه‌ برای‌ آن‌ حضرت‌ رسید كه‌ مضمون‌ نامه‌ ها این‌ بود: «كوفه‌ و عراق‌ آماده‌ برای‌ آمدن‌ شماست‌. ما همه‌ در انتظار تو هستیم‌ و تو را یاری‌ خواهیم‌ كرد. » یعقوبی‌ می‌ نویسد: «حسین‌ به‌ مكه‌ رفت‌ و چند روزی‌ بماند. مردم‌ عراق‌ به‌ او نامه‌ نوشتند و پی‌ در پی‌ فرستادگانی‌ روانه‌ كردند و آخرین‌ نامه‌ ای‌ كه‌ از ایشان‌ بدو رسید، نامه‌ های‌ ابن‌ هانی‌ و سعید بن‌ عبدالله‌ حنفی‌ بود: «بنام‌ خدای‌ بخشاینده‌ مهربان‌، به‌ حسین‌ بن‌ علی‌، از شیعیان‌ با ایمان‌ و مسلمانش‌، اما بعد، پس‌ شتاب‌ فرما كه‌ مردم‌ تو را انتظار می‌ برند و جز تو پیشوایی‌ ندارند، شتاب‌ فرما والسلام‌. »

 

پانزدهم‌ رمضان‌ سال‌ 60 هجری‌ (اعزام‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ كوفه‌ )

وقتی‌ كه‌ تعداد نامه‌ های‌ كوفیان‌ از حد متعارف‌ گذشت‌، حسین‌ (ع) لازم‌ دیدعراقیان‌ را بیش‌ از این‌ منتظر نگذارد. بنابراین‌ پاسخی‌ بدین‌ مضمون‌ برای‌ كوفه‌ نوشت‌: «هانی‌ وسعید آخرین‌ فرستادگانی‌ بودند كه‌ نامه‌ های‌ شما را برای‌ من‌ آوردند. به‌ من‌ نوشته‌ اید نزد ما بیا كه‌ رهبری‌ نداریم‌. من‌ برادر و پسر عمویم‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را نزد شما می‌ فرستم‌ تا مرا از حال‌ شما و آنچه‌ در شهر شما می‌ گذرد خبر دهد»

 

پنجم‌ شوال‌ سال‌ 60 هجری‌ (ورود مسلم‌ به‌ كوفه‌ )

امام‌، مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را همراه‌ تنی‌ چند به‌ سوی‌ كوفه‌ روانه‌ كرد. مسلم‌ پس‌ ازپیشامدهای‌ بسیار در پنجم‌ شوال‌ سال‌ 60 هجری‌ وارد شهر كوفه‌ شد. چون‌ مسلم‌ به‌ كوفه‌ رسید، مردم‌ نزد وی‌ آمدند و با او بیعت‌ كردند. و پیمان‌ بستند و قرار نهادند و اطمینان‌ دادندكه‌ او را یاری‌ و پیروی‌ و وفاداری‌ كنند.

 

یازدهم‌ ذی‌ القعده‌ سال‌ 60 هجری‌ (رسیدن‌ نامه‌ مسلم‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع))

مسلم‌ پس‌ از ورود به‌ كوفه‌ در خانه ی‌ «مختار بن‌ ابی‌ عبیده‌ ثقفی‌» ساكن‌ شد. مردم‌ كوفه‌ دسته‌ دسته‌ به‌ خانه ی مختار می‌ آمدند و مسلم‌ نامه‌ حسین‌ را برای‌ آنان‌ می‌ خواند وآنان‌ می‌ گریستند و بیعت‌ می‌ كردند. در مورد تعداد افرادی‌ كه‌ در مدت‌ اقامت‌ مسلم‌ در كوفه‌ با وی‌ بیعت‌ كردند، میان‌ مورخان‌ اتفاق‌ نظر وجود ندارد. بیشترین‌ رقم‌ را حدود یك‌ صدوبیست‌ هزار نفر و كمترین‌ رقم‌ را دوازده‌ هزار نفر نوشته‌ اند. مسلم‌ وقتی‌ استقبال‌ مردم‌ وآمادگی‌ آنان‌ را برای‌ یاری‌ امام‌ مشاهده‌ كرد، نامه‌ ای‌ به‌ این‌ مضمون‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع) نوشت‌:

«براستی‌ كه‌ مردم‌ این‌ شهر گوش‌ به‌ فرمان‌ و در انتظار رسیدن‌ تواند. » بنابراین‌ امام‌ تصمیم‌ گرفت‌ تا از حجاز روانه‌ عراق‌ شود.

در آن‌ روزها اوائل‌ ذی‌ الحجه‌ امام‌ از حادثه‌ دیگری‌ آگاه‌ شد كه‌ او را به‌ بیرون‌ رفتن‌ از حجاز مصمم‌ تر ساخت‌ او دانست‌ كه‌ فرستادگان یزید خود را به مكه رسانده اند تا درمراسم حج بر وی حمله كنند و ناگهان او را بكشند.

 

هشتم‌ ذی‌ الحجه‌ سال‌ 60 هجری‌ (حركت‌ امام‌ از مدینه‌ به‌ عراق‌ )

امام‌ حسین‌ (ع) پس‌ از دریافت‌ نامه ی مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و احساس‌ خطر از دژخیمان‌ یزید، احرام‌ حج‌ خود را به‌ عمره‌ تبدیل‌ كرد و پس‌ از انجام‌ مراسم‌ عمره‌ از احرام‌ بیرون‌ آمدو در روز سه‌ شنبه‌ روز ترویه‌ (هشتم‌ ذی‌ الحجه‌ سال‌ 60 ه. ق) پس‌ از شصت‌ وپنج‌ روز اقامت‌ در مكه‌ به‌ اتفاق‌ حدود هشتادو شش‌ نفر مرد از شیعیان‌ و دوستان‌ و خانواده‌ خود ازمكه‌ بیرون‌ آمده‌ و به‌ سوی‌ عراق‌ حركت‌ كرد. از سوی‌ دیگر خبر ارسال‌ نامه‌ های‌ مردم‌ كوفه‌ و دعوت‌ از امام‌ حسین‌ (ع) برای‌ آمدن‌ به‌ آن‌ شهر یزید را نگران‌ ساخت‌ و پس‌ ازمشورت‌ با مشاوران‌ خود تصمیم‌ گرفت‌ تا «نعمان‌ بن‌ بشیر» را از حكومت‌ كوفه‌ معزول‌ و «عبیدالله‌ بن‌ زیاد» حاكم‌ بصره‌ را با حفظ‌ سمت‌ به‌ حكومت‌ كوفه‌ منصوب‌ نماید.

عبیدالله‌ پس‌ از دریافت‌ فرمان‌ یزید مبنی‌ بر انتصاب‌ وی‌ به‌ حكومت‌ كوفه‌ به‌ اتفاق‌ تعدادی‌ از همراهانش‌ به‌ صورت‌ مخفیانه‌ وارد كوفه‌ شد تا ضمن‌ آزمایش‌ واكنش‌ مردم‌ و میزان‌ علاقه‌ آنان‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع)، رهبران‌ مخالفان‌ یزید را شناسایی‌ نماید. مردم‌ كوفه‌ كه‌ با استبداد شدید عبیدالله‌ بن‌ زیاد مواجه‌ شدند به‌ تدریج‌ مسلم‌ را تنهاگذاشته‌ و از بیعت‌ خود عقب‌ نشینی‌ كردند.

مدتی‌ بعد، پس‌ از شناسایی‌ محل‌ استقرار مسلم‌، ایشان‌ از خانه ی مختار به‌ خانه «شریك‌ بن‌ اعور» رفت‌. شریك‌ چند روز بعد درگذشت‌ و مسلم‌ به‌ خانه ی «هانی‌ بن‌ عروه‌» رفت‌. اما عبیدالله‌ كه‌ به‌ وسیله‌ جاسوسان‌ خود از مخفی‌گاه‌ مسلم‌ و ارتباط‌ او با یاران‌ وهوادارنش‌ مطلع‌ شده‌ بود، هانی‌ را احضار و پس‌ از شكنجه‌ زندانی‌ نمود.

 

هشتم‌ ذی‌ الحجه‌ سال‌ 60 هجری‌ (خروج‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ با چهار هزار نفر ازهمراهانش‌ از كوفه‌ )

همین‌ كه‌ خبر دستگیری‌ و زندانی‌ شدنی‌ هانی‌ در شهر منتشر شد، مسلم‌ دانست‌ كه‌ دیگر درنگ‌ جایز نیست‌ و باید از نهانگاه‌ بیرون‌ آید و جنگ‌ را آغاز كند. پس‌ جارچیان‌ خود را فرستاد تا مردم‌ را آگاه‌ سازند. نوشته‌ اند از هیجده‌ هزار تن‌ كه‌ با او بیعت‌ كرده‌ بودند چهار هزار تن‌ در خانه‌ هانی‌ و خانه‌ های‌ اطراف‌ گرد آمده‌ بودند. مسلم‌ آنان‌ را به‌ دسته‌ هایی‌ تقسیم‌ كرد و هر دسته‌ ای‌ را به‌ یكی‌ از بزرگان‌ شیعه‌ سپرد. دسته‌ ای‌ از این‌ جمعیت‌ به‌ قصر ابن‌ زیاد روانه‌ شدند، ولی‌ ابن‌ زیاد موفق‌ شد آن‌ مردم‌ بی‌ تدبیر را با ایجاد اختلاف‌ و استفاده‌ از حربه‌ تهدید متفرق‌ سازد. نتیجه‌ این‌ شد كه‌ در شامگاه‌ آن‌ روز جز سی‌ تن‌ با او نماندند. چون‌ نماز مغرب‌ را خواند. یك‌ تن‌ از یاران‌ خود را همراه‌ نداشت.

مسلم‌ چون‌ نماز شام‌ را خواند و خود را تنها دید در كوچه‌ های‌ كوفه‌ سرگردان‌ شد، درحالی‌ كه‌ گروه‌ زیادی‌ در جستجوی‌ وی‌ بودند، تا سرانجام‌ زنی‌ به‌ نام‌ «طوعه‌» كه‌ از شیعیان‌ علی‌ (ع) بود او را درون‌ خانه‌ برد و پناه‌ داد. اما شب‌ هنگام‌ پسر وی‌ از وجود مسلم‌ در خانه‌ مطلع‌ شد و به‌ ماموران‌ عبیدالله‌ خبر داد. همین‌ كه‌ ابن‌ زیاد پناهگاه‌ مسلم‌ را دانست‌، «محمد اشعث‌ » را با شصت‌ یا هفتاد تن‌ برای‌ دستگیری‌ وی‌ فرستاد. مسلم‌ پس‌ ازدرگیری‌ با ماموران‌ ابن‌ زیاد ونشان‌ دادن‌ رشادت‌ ها و شجاعت‌ های‌ بسیار مجروح‌ ودستگیر شد و در روز نهم‌ ذی‌ الحجه‌ سال‌ 60 هجری‌ قمری‌ به‌ همراه‌ هانی‌ به‌ دستور ابن‌ زیاد به‌ شهادت‌ رسید.

امام‌ حسین‌ (ع) در مسیر خود از مدینه‌ به‌ كربلا ابتدابه‌ منزل‌ ذات‌ عرق‌ »رسید كه‌ در ذات‌ عراق‌ «بشر بن‌ غالب‌ اسدی‌» كه‌ از عراق‌ می‌ آمد با سید الشهداء ملاقات‌ كرد و ازاوضاع‌ عراق‌ باخبر شد. در همین‌ منزل‌ بود كه‌ فرزدق‌ رسید وسئوال‌ كرد: یابن‌ رسول‌ الله‌ درموقع‌ حج‌ چرا عجله‌ كردی‌ ؟امام‌ پاسخ‌ داد: اگر من شتاب نمی كردم در مكه مرا دستگیر می كردند و با ریختن خون من در خانه خدا احترام كعبه را از بین می بردند. آن‌ گاه‌ حضرت‌ از اوضاع‌ كوفه‌ و عراق‌ سوال‌ كرد، فرزدق‌ پاسخ‌ داد: دلهایشان با تو و شمشیرهایشان علیه توست. »

سپس‌ كاروان‌ امام‌ از ذات‌ عراق‌ به‌ سمت‌ «حاجز» (كه‌ وادیی‌ است‌ در مكه‌ كه‌ مردم‌ كوفه‌ وبصره‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ مدینه‌ از این‌ راه‌ می‌ روند و منزل‌ و فرودگاه‌ حجاج‌ است‌) حركت‌ كرد. در این‌ منزل‌ بود كه‌ امام‌ نامه‌ ای‌ به‌ اهل‌ كوفه‌ نوشت‌ (و آن‌ در واقع‌ پاسخ‌ نامة‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ بود) و خبر حركت‌ امام‌ و همراهانش‌ ازمكه‌ به‌ سمت‌ عراق‌ به‌ اهالی‌ اطلاع‌ داده‌ شد. و سپس‌ حسین‌ (ع) نامه‌ را به‌ «قیس‌ بن‌ مسهر صیداوی‌ » داد تا همراه‌ عبدالله‌ بن‌ یقطر به‌ كوفه‌ برساند. قیس‌ وهمراهش‌ چون‌ به‌ قادسیه‌ رسیدند، جاسوسان‌ عبیدالله‌ آنان‌ را شناسایی‌ كردند، و «حصین‌ بن‌ نمیر تمیمی‌ » را دستگیر كرد و چون‌ قیس‌ نامه‌ را خورده‌ بود و حاضر به‌ افشای‌ متن‌ نامه‌ نشد، به‌ دستور ابن‌ زیاد او را از بالای‌ ساختمان‌ دارالاماره‌ كوفه‌ به‌ پایین‌ پرتاب‌ كردند و به‌ شهادت‌ رسید. امام‌ و همراهانش‌ سپس‌ از حاجزبه‌ « عیون‌ » آمدند (و آنجا فرودگاه‌ زوار بصره‌ بود كه‌ در آن‌ گودال‌ هایی‌ وجود داشت‌ كه‌ آب‌ در آنها جمع‌ شده‌ بود. ) در این‌ محل‌ «عبدالله‌ بن‌ مطیع‌ عدوی‌ » به‌ حضور امام‌ رسید و امام‌ را از عزیمت‌ به‌ كوفه‌ منع‌ كرد. امام‌ در پاسخ‌ فرمود: «احترام‌ به‌ خدا و رسول‌ (ص) و قریش‌ وعرب‌ به‌ این‌ است‌ كه‌ من‌ زیر بار زور نروم‌ » و حركت‌ كرد.

سپس‌ كاروان‌ امام‌ از عیون‌، به‌ منزل‌ «حزیمه‌ » رسید و یك‌ شب‌ در این‌ منزل‌ اقامت‌ گزید وآن‌ گاه‌ راهی‌ «زرود» از منازل‌ معروف‌ بین‌ مكه‌ و كو فه‌ شدند. در این‌ محل‌ امام‌ با «زهیر بن‌ قین‌ بجلی‌ » كه‌ عازم‌ سفرحج‌ بود، ملاقات‌ كرده‌ و زهیر سرانجام‌ به‌ حسین‌ (ع) پیوست‌. بنا به‌ نوشته‌ پاره‌ ای‌ از منابع‌ در همین‌ منزل‌ امام‌ از شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌ و تغییر كوفه‌ مطلع‌ شد. بسیار نگران‌ و پریشان‌ حال‌ شد وبا صدای‌ بلند گریست‌.

در هر حال‌ حسین‌ (ع) چون‌ از كشته‌ شدن‌ مسلم‌ و هانی‌ و نیز قتل‌ دو پیكی‌ كه‌ به‌ كوفه‌ فرستاده‌ بود، مطلع‌ گشت‌، همراهان‌ خود را فرا خواند و چون‌ می‌ خواست‌ ذمه مردم‌ همراهش‌ را از تعهد، آزاد سازد به‌ آنان‌ گفت‌: «خبر جانگدازی‌ به‌ من‌ رسیده‌ است‌، مسلم‌ وهانی‌ كشته‌ شده‌ اند. شیعیان‌ ما را رها كرده‌ اند. حالا خود می‌ دانید، هر كه نمی خواهد تا پایان با ما باشد، بهتر است راه خود را بگیرد و برود» گروهی‌ رفتند این‌ گروه‌ مردمی‌ بودندكه‌ دنیا را می‌ خواستند، گروهی‌ هم‌ ماندند و آنان‌ مسلمانان‌ راستین‌ بودند.

پس‌ از حركت‌ از «زرود» امام‌ و همراهانش‌ هنگام‌ غروب‌ به‌ سرزمین‌ «ثعلبیه‌ »رسیدند. به‌ نوشته برخی‌ منابع‌ «عبدالله‌ بن‌ سلیمان‌» و «خدری‌ بن‌ مشعل‌» و احتمالا «عبدالله‌ بن‌ سلیم‌» و «المنذری‌ بن‌ مشعل‌» كه‌ پس‌ از پایان‌ مراسم‌ حج‌ قصد داشتند خود را به‌ امام‌ برسانند در بین‌ راه‌ با مردی‌ از قبیله‌ بنی‌ اسد روبه‌ رو شدند و از وی‌ اوضاع‌ كوفه‌ راپرسیدند، گفت‌ : من‌ بیرون‌ نیامدم‌، مگر شاهد قتل‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌ بودم‌. دیدم‌ كشته‌ آنها را در بازار روی‌ زمین‌ می‌ كشیدند.

آنان‌ پس‌ از ملاقات‌ خود را به‌ كاروان‌ امام‌ رسانیده‌ و از آن‌ حضرت‌ خواستند كه‌ ازاین‌ سفر منصرف‌ شود، ولی‌ امام‌ نپذیرفت‌ و فرمود: قضای الهی جاری می شود و من مامورم به این سفر بروم. پاره‌ ای‌ از منابع‌ هم‌ برخورد امام‌ حسین‌ (ع) و فرزدق‌ را در این‌ محل‌ می‌ دانند. درهر حال‌ امام‌ و همراهانش‌ از ثعلبیه‌ به‌ طرف‌ منزل‌ «شقوق‌ » حركت‌ كردند. در این‌ محل‌ هم‌ امام‌ با مردی‌ كه‌ از كوفه‌ می‌ آمد، برخورد كرد و از وی‌ خبر حوادث‌ كوفه‌ را گرفت‌

. در این‌ منزل‌ امام‌ جنایات‌ بنی‌ امیه‌ و كشتار اصحاب‌ پیامبر (ص) و دوستان‌ علی‌ (ع) را برای‌ حاضران‌ متذكر شد. سپس‌ كاروان‌ امام‌ و همراهانش‌ در منزلی‌ به‌ نام‌ «زباله‌ » وارد شد. در این‌ سرزمین‌ مردی‌ خبر قتل‌ «قیس‌ بن‌ مسهر صیداوی‌ » را داد و بازهم‌ امام‌ در حالی‌ كه‌ بسیار متاثر بود، در جلسه‌ ای‌ كه‌ تشكیل‌ داد، همراهان‌ خود را درجریان‌ حوادث‌ قرار داد و از آنان‌ خواست‌ هر كه‌ می‌ خواهد برگردد. سپس‌ قافله‌ از زباله‌ حركت‌ كرد تا به‌ منزل‌ «بطن‌ العقبه‌» پیش‌ رفتند و پس‌ از اقامت‌ كوتاهی‌ به‌ طرف‌ منزل‌ «شراف‌ » یا «اشراف‌ » حركت‌ كردند دراین‌ منزل‌ شب‌ را ماندند كاروان‌ پس‌ از استراحت‌ مقداری‌ آب‌ برداشتند و نزدیك‌ نیم‌ روز راه‌ پیمودند؛ كه‌ با سپاه‌ اعزامی‌ عبیدالله‌ بن‌ زیاد به‌ فرماندهی‌ «حر بن‌ یزید ریاحی‌ » روبه‌ رو شدند. امام‌ و اصحابش‌ به‌ سمت‌ «ذوحسم‌ »حركت‌ كردند.

در اینجا بود كه‌ حر راه‌ بر كاروان‌ امام‌ بست‌. امام‌ فرمود: «این‌ مردم‌ مرا به‌ سرزمین‌ خود خوانده‌ اند تا با یاری‌ آنان‌ بدعت‌ هایی‌ را كه‌ در دین‌ خدا پدید آمده‌ است‌، بزدایم‌. این‌ نامه‌ های‌ آنهاست‌ و دستور داد تا دعوت‌ نامه‌ های‌ مردم‌ كوفه‌ را به‌ حر نشان‌ بدهند، حال‌ اگرپشیمان‌ اند بر می‌ گردم‌ » حر گفت‌ : «من‌ از جمله‌ نامه‌ نگاران‌ نیستم‌ و از این‌ نامه‌ ها هم‌ خبری‌ ندارم‌. امیر من‌، مرا مامور كرده‌ است‌، هرجا تو را دیدم‌، راه‌ بر تو گیرم‌ و تو را نزد اوببرم‌. » بدیهی‌ است‌ كه‌ امام‌ حسین‌ (ع) پیشنهاد وی‌ را نمی‌ پذیرد و او هم‌ امام‌ را رهانمی‌ كند تا به‌ حجاز برگردد و حتی‌ به‌ او اجازه‌ نمی‌ دهد كه‌ در منزلی‌ آباد و پر آب‌ و علف‌ فرودآید.

سرانجام‌ پس‌ از مذاكرات‌ بسیار موافقت‌ شد تا كاروان‌ امام‌ به‌ راهی‌ برود كه‌ نه‌ به‌ سوی‌ مكه‌ باشد و نه‌ به‌ سوی‌ كوفه‌، تا دستور جدید عبیدالله‌ بن‌ زیاد برسد. در همین‌ منزل‌ (ذوحسم‌ ) بود كه‌ امام‌ خطبه‌ بسیار مهمی‌ ایراد كرد و به‌ برخی‌ اهداف‌ خود از قیام‌ اشاره‌ كردند. در گرمای‌ ظهر امام‌ دستور داد تا یارانش‌ سپاهیان‌ حر را كه‌ بسیار تشنه‌ بود، سیراب‌ سازند و در حالی‌ كه‌ سیدالشهداء و همراهانش‌ به‌ طرف‌ قادسیه‌ پیش‌ می‌ رفتند، حر بالشكریانش‌ به‌ فاصله‌ كوتاهی‌ آنان‌ را تعقیب‌ می‌ كرد تا اینكه‌ به‌ سرزمین‌ وسیعی‌ به‌ نام‌ «بیضه‌ » رسیدند. در این‌ منزل‌ امام‌ برای‌ سپاه‌ حر خطبه‌ ای‌ خواند وقایع‌ را برای‌ آنان‌ به‌ روشنی‌ بیان‌ كرد. سپس‌ قافله‌ مكه‌ از بیضه‌ وارد سرزمینی‌ به‌ نام‌ «الرهیمه‌ » شد. در اینجا بامردی‌ از اهل‌ كوفه‌ به‌ نام‌ «ابوهرم‌ » ملاقات‌ كرد، و در پاسخ‌ به‌ سوال‌ وی‌ در مورد علت‌ خروج‌ از مكه‌، انگیزة‌ قیام‌ و حركت‌ خود را بیان‌ فرمودند.

كاروان‌ امام‌ سپس‌ به‌ محلی‌ به‌ نام‌ «عذیب‌ » رسیدند و امام‌ از اصحاب‌ خود پرسید:راه‌ از كدام‌ طرف‌ است‌ ؟ بنا به‌ اظهار برخی‌ از منابع‌، «طرماح‌ بن‌ عدی‌ الطائی‌ » كه‌ از كوفه‌ آمده‌ بود، راه‌ را به‌ امام‌ نشان‌ داد و از آن‌ حضرت‌ خواستند تا بازگردد. امام‌ در پاسخ‌ فرمود:خداوند تو را جزای‌ خیر بدهد، اما من‌ معاهده‌ ای‌ با این‌ مردم‌ و عهدی‌ با خدا دارم‌ كه‌ باید بدان‌ عمل‌ كنم‌ این‌ سخن‌ ها را گفتند و رفتند تا به‌ منزل‌ «قصر بنی‌ مقاتل‌ » رسیدند. درمنزل‌ قصر بنی‌ مقاتل‌ امام‌ با «عبدالله‌ بن‌ حر جعفی‌ » ملاقات‌ كردند و از وی‌ خواست‌ كه‌ در این‌ سفر همراه‌ او باشد ولی‌ او قبول‌ نكرد و از امام‌ خواست‌ تا اسب‌ و شمشیر او را بپذیرد. حسین‌ (ع) دیگر اعتنایی‌ به‌ او نكرد. پس‌ از حادثه‌ عاشورا وی‌ پیوسته‌ تأسف‌ می‌ خورد كه‌ چرا چنان‌ توفیق‌ بزرگی‌ را از دست‌ داده‌ است‌.

حسین‌ و همراهانش‌ پس‌ از برداشتن‌ آب‌ بسیار، شبانه‌ از قصر بنی‌ مقاتل‌ به‌ طرف‌ «نینوا» (از قراء كوفه‌ ) حركت‌ كردند و صبحگاهان‌ به‌ این‌ محل‌ رسیدند. اینجا بود كه قاصدی‌ به‌ نام‌ «مالك‌ بن‌ نسر كندی‌ » نامه‌ ای‌ از عبیدالله‌ بن‌ زیاد به‌ این‌ مضمون‌ برای‌ حر آورد: «چون‌ این‌ نامه‌ و فرستاده من‌ رسید بر حسین‌ سخت‌ بگیر و او را جز در بیابان‌ بی‌ پناهگاه‌ و بی‌ آب‌ فرود نیاور، من‌ فرستاده‌ خود را مامور كردم‌ كه‌ با تو باشد و او تو را رهانخواهد كرد تا مرا از اجرای‌ اوامر آگاه‌ سازد».

 

دوم‌ محرم‌ سال‌ 60 هجری‌ (ورود امام‌ حسین‌ (ع) و یارانش‌ به‌ سرزمین‌ كربلا)

پس‌ از رسیدن‌ نامه‌ عبیدالله‌ بن‌ زیاد، حر تغییر رویه‌ داد و قصد داشت‌ تا مانع‌ ازحركت‌ امام‌ شود؛ زیرا نینوا نه‌ آب‌ داشت‌ و نه‌ آبادانی‌ و با دستور عبیدالله‌ هماهنگی‌ لازم‌ راداشت‌. اما پس‌ از گفتگوهای‌ بسیار امام‌ و همراهانش‌ به‌ طرف‌ سرزمین‌ كربلا حركت‌ كرده‌ و روز چهارشنبه‌ اول‌ محرم‌ یا پنج‌ شنبه‌ دوم‌ محرم‌ سال‌ 60 هجری‌ قمری‌، در این‌ سرزمین‌ فرود آمدند. به‌ نوشته‌ منابع‌ چون‌ ابی‌ عبدالله‌ وارد سرزمین‌ كربلا شدند، اسب‌ آن‌ حضرت‌ قدم‌ از قدم‌ برنداشت‌. حضرت‌ فرمودند: این‌ سرزمین‌ را چه‌ می‌ نامند؟ گفتند:كربلا، امام‌ ضمن‌ خواندن‌ اشعاری‌، دستور داد تا خیمه‌ ها را در آن‌ محل‌ سرپاكنند.

عبیدالله‌ بن‌ زیاد پس‌ از اطلاع‌ از رسیدن‌ امام‌ حسین‌ (ع) و یارانش‌، نامه‌ ای‌ به‌ این‌ مضمون‌ به‌ امام‌ نوشت‌ : «ای‌ حسین‌ ! به‌ من‌ خبر رسیده‌ كه‌ به‌ كربلا وارد شده‌ ای‌، یزید بن‌ معاویه‌ برای‌ من‌ نوشته‌ كه‌ بر بستر نرم‌ نخوابم‌ و آرام‌ نگیرم‌، و غذای‌ سیر نخورم‌ تا تو را به‌ خدای‌ خبیر ملحق‌ سازم‌ (بكشم‌ )، یا آن‌ كه‌ تسلیم‌ من‌ و حكم‌ یزید می‌ شوی‌. والسلام‌» حضرت‌ نامه‌ را خواند و همان‌ دم‌ آن‌ را به‌ دور افكند. پیك‌ گفت‌ : پاسخ‌ نامه‌ را بده‌. امام‌ فرمودند: «این‌ نامه‌ پاسخ‌ ندارد» ابن‌ زیاد پس‌ از آنكه‌ از بی‌ اعتنایی‌ حسین‌ (ع) به‌ نامه‌ خود مطلع‌ شد، بسیار خشمگین‌ شد و به‌ جمع‌ آوری‌ سپاه‌ برای‌ جنگ‌ با امام‌ حسین‌ (ع)پرداخت‌.

 

سوم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌ (ورود عمر بن‌ سعد و سپاهیانش‌ به‌ كربلا)

عبیدالله‌ بن‌ زیاد برای‌ مقابله‌ با امام‌ حسین‌ (ع) و مجبور كردن‌ وی‌ به‌ پذیرفتن‌ بیعت‌ با یزید «عمربن‌ سعد ابن‌ ابی‌ وقاص‌» را در رأس‌ چهار تا شش‌ هزار نفر (به‌ اختلاف‌ منابع‌ ) به‌ كربلا فرستاد و عمر در روز سوم‌ محرم‌ سال‌ 60 هجری‌ وارد كربلا شد و بلافاصله‌ مذاكرات‌ خود را با امام‌ آغاز كرد عمر، حسین‌ (ع) را خوب‌ می‌ شناخت‌ و می‌ دانست‌ كه‌ اومرد سازش‌ نیست‌، ولی‌ بیشتر مایل‌ بود تا كار بدون‌ جنگ‌ و با مصالحه‌ به‌ پایان‌ برسد. بنابراین‌ پس‌ از آنكه‌ نخستین‌ گفتگو بین‌ او و امام‌ صورت‌ گرفت‌، نامه‌ ای‌ به‌ ابن‌ زیادنوشت‌ كه‌ خدا را شكر كه‌ فتنه‌ آرام‌ گرفت‌ و جنگ‌ برنخاست، چراكه‌ من‌ از حسین‌ پرسیدم‌ كه‌ چرا به‌ اینجا آمده‌ ای‌ ؟ گفت‌: مردم‌ این‌ شهر از من‌ دعوت‌ كرده‌ اند كه‌ نزد آنها بیایم‌، حالاكه‌ شما نمی‌ خواهید برمی‌ گردم‌ » اما ابن‌ زیاد در پاسخ‌ نامه‌ ابن‌ سعد نوشت‌ : كار را برحسین‌ سخت‌ گیر و آب‌ را بر او و یارانش‌ ببند، مگر اینكه‌ حاضر شوند با شخص‌ من‌ به‌ نام‌ یزید بیعت‌ كند.

 

پنجم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌ (ورود شبث‌ بن‌ ربعی‌ با چهار هزار نفر سپاه‌ به‌ كربلا)

عبیدالله‌ بن‌ زیاد پس‌ از این‌ كه‌ احساس‌ كرد عمر بن‌ سعد در مقابله‌ با امام‌ مصمم‌ نیست‌، شبث‌ بن‌ ربعی‌ را در رأس‌ چهار هزار نفر نیروی‌ جنگی‌ به‌ كربلا فرستاد، شبث‌ روزپنجم‌ محرم‌ وارد كربلا شد و تحت‌ فرمان‌ عمر بن‌ سعد قرار گرفت‌. به‌ نوشتة‌ منابع‌ ابن‌ زیاد در فاصلة‌ روزهای‌ سوم‌ تا دهم‌ محرم‌ افراد دیگری‌ را به‌ همراه‌ جنگجویان‌ به‌ كربلافرستاد. از جمله‌ سنان‌ ابن‌ انس‌ نخعی‌ را با چهار هزار نفر، عروة‌ بن‌ قیس‌ را با چهار هزارنفر شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌ را با چهار هزار نفر و نصر مازنی‌ را با سه‌ هزار نفر برای‌ جنگ‌ باامام‌ به‌ كربلا عازم‌ نمود.

 

هفتم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌ (رسیدن‌ دستور عبیدالله‌ بن‌ زیاد مبنی‌ بر بستن‌ آب‌ برسپاه‌ امام‌ )

نامه‌ عبیدالله‌ بن‌ زیاد مبنی‌ بر بستن‌ آب‌ بر روی‌ حسین‌ و یارانش‌ در صورت‌ خودداری‌ از بیعت‌ در روز هفتم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌ قمری‌ به‌ عمر بن‌ سعد رسید و عمر«عمر بن‌ حجاج‌ » را با پانصد سوار مامور كرد تا با استقرار دركنار رودخانه‌ فرات‌ مانع‌ ازدسترسی‌ سپاه‌ امام‌ به‌ آب‌ شوند. بنابراین‌ از روز هفتم‌ محرم‌ تشنگی‌ نیز بر مشكلات‌ امام‌ و همراهانش‌ اضافه‌ شد.

 

نهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌ (ورود شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌ به‌ كربلا)

در روز نهم‌ محرم‌ «شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌ » در راس‌ چهار هزار نفر سپاهی‌ واردكربلا شد. شمر حامل‌ نامه‌ ای‌ از ابن‌ زیاد برای‌ عمر بن‌ سعد بود. بدین‌ مضمون‌ كه‌ بدون‌ فوت‌ وقت‌ جنگ‌ را با حسین‌ شروع‌ كند. شمر ضمن‌ تلاش‌ برای‌ تحریك‌ جنگ‌ و قتل‌ امام‌ حسین‌ (ع) امان‌ نامه‌ ای‌ هم‌ برای‌ پسران‌ ام‌ البنین‌ (عباس‌، عبدالله‌، جعفر و عثمان‌ )آورد، آنان‌ نپذیرفتند. در عصر روز نهم‌ محرم‌ (تاسوعا) زمینه‌ برای‌ آغاز جنگ‌ فراهم‌ شد وعمر كه‌ بیمناك‌ بود مبادا رقیبش‌ شمر سمت‌ فرماندهی‌ كل‌ را از دست‌ وی‌ خارج‌ كندشخصا تیری‌ در كمان‌ گذاشت‌ و سوی‌ خیمه‌ های‌ امام‌ حسین‌ (ع) پرتاب‌ كرد و دیگران‌ رابه‌ شهادت‌ طلبید كه‌ اولین‌ تیر را وی‌ پرتاب‌ كرده‌ است‌.

در این‌ هنگام‌ امام‌ حسین‌ (ع) برادرش‌ عباس‌ را نزد عمر فرستاد و تقاضای‌ یك شب‌ مهلت‌ كرد، كه‌ مورد موافقت‌ قرار گرفت‌. شكی‌ نیست‌ كه‌ امام‌ مایل‌ به‌ جنگ‌ نبود و تاآخرین‌ لحظات‌ كوشید تا وجدان‌ خفته‌ این‌ مردم‌ دنیا خواه‌ را با سخنانی‌ كه‌ سراسر خیرخواهی‌ و دلسوزی‌ و روشنگری‌ بود، بیدار سازد. به‌ آنان‌ گفت‌ : كه‌ این‌ آخرین‌ فرصتی‌ است‌ كه‌ برای‌ انتخاب‌ زندگی‌ آزاد به‌ آنان‌ داده‌ می‌ شود. اگر این‌ فرصت‌ را از دست‌ بدهند دیگر، هیچگاه‌ روی‌ رستگاری‌ را نخواهند دید. اگر به‌ این‌ عزت‌ پشت‌ پا زنند، به‌ دنبال‌ آن‌ زندگی‌ پر مذلتی‌ در انتظار ایشان‌ است‌.

برای‌ همین‌ بود كه‌ نخستین‌ ساعات‌ روز دهم‌ محرم‌ نیز به‌ پیغام‌ بردن‌ و سخن‌ گفتن‌ و خطبه‌ خواندن‌ گذشت‌. خطبه‌ های‌ امام‌ در ساعات‌ آخر بیش‌ از آنكه‌ نشان‌ دهنده‌ روح‌ آزادگی‌ و شرف‌ و پرهیزگاری‌ باشد، نمایانگر اوج‌ دلسوزی‌ بر مردم‌ گمراه‌ و تلاش‌ انسانی‌ برای‌ نجات‌ مردم‌ است‌. جای‌ هیچ‌ تردیدی‌ نیست‌ كه‌ سخنان‌ و اقدامات‌ امام‌ برای‌ رهایی‌ از چنگ‌ دشمن‌ و یا بیم‌ از كشته‌ شدن‌، گفته‌ نشده‌ است‌، بلكه‌ بوی‌ آشتی‌ طلبی‌ و خیر خواهی‌ و دوستی‌ طلبی‌ می‌ دهد.

با فرا رسیدن‌ شب‌ نهم‌ محرم‌ عمر بن‌ سعد نماینده‌ ای‌ را نزد امام‌ حسین‌ (ع)فرستاد و پیغام‌ داد: یك‌ امشب‌ را من‌ به‌ شما مهلت‌ می‌ دهم‌، اگر تا صبح‌ تسلیم‌ شدی‌ من‌ به‌ ابن‌ زیاد خبر می‌ دهم‌، شاید تو را آزاد بگذارد و گرنه‌ پس‌ از گذشت‌ شب‌ نمی‌ توانم‌ ازجنگ‌ خودداری‌ كنم‌. حسین‌ همان‌ پاسخی‌ را داد كه‌ مكرر فرموده‌ بود: «من‌ مرگ‌ با عزت‌ را بهتر از زندگی‌ با ذلت‌ می‌ دانم‌ ». در آن‌ شب‌ (شب‌ عاشورای‌ سال‌ 61 هجری‌ قمری‌ )امام‌ حسین‌ بار دیگر یارانش‌ را در رفتن‌ و یا ماندن‌ در كنار وی‌ و شهادت‌ مخیر گذارد وساعاتی‌ را به‌ ذكر و عبادت‌ حق‌ تعالی‌ گذراند تا اینكه‌ فردای‌ آن‌ روز یكی‌ ازاستثنایی‌ ترین‌ روزهای‌ تاریخ‌ دمید.

 

دهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌ (آغاز درگیری‌ سپاه‌ امام‌ حسین‌ (ع) با لشكر ابن‌ زیاد)

با دمیدن‌ فجر روز دهم‌ سال‌ 61 هجری‌ قمری‌ سرانجام‌ آنچه‌ نباید بشود، شد؛ یاآنچه‌ باید روی‌ دهد، آغاز گردید. عاشورا منشأ یك‌ سلسله‌ وقایع‌ تاریخی‌ و مظهرصحنه‌ ای‌ خونین‌ است‌ كه‌ آن‌ همه‌ مقدمات‌ برای‌ این‌ روز است‌. این‌ همه‌ موخرات‌ كه‌ درآینده‌ اتفاق‌ افتاد. اثر وقایع‌ این‌ روز تاریخی‌ است‌ اصحاب‌ اندك‌ امام‌ حسین‌ (ع) در آن‌ صحرای‌ خشك‌ در محاصره‌ انبوهی‌ از دشمنان‌ قرار گرفته‌ بودند، صفوف‌ سپاهیان‌ دوطرف‌ برای‌ آغاز جنگی‌ نابرابر آراسته‌ شد. در یك‌ سوی‌ میدان‌ حدود هفتاد و دو نفر سوار وپیاده‌ مهیای‌ جانبازی‌ بودند و در سوی‌ دیگر حدود بیست‌ ودو هزار نفر لشكر ماجراجوی‌ پست‌ فطرت‌ انتقام‌ جوی‌ كینه‌ توز و منافق‌ قرار داشتند كه‌ هر آن‌ انتظار می‌ كشیدند با قتل‌ فرزند پیامبر (ص) اموال‌ و دارایی‌ های‌ او را به‌ غنیمت‌ بگیرند. قبل‌ از شروع‌ جنگ‌ عمر بن‌ سعد بار دیگر حسین‌ (ع) را به‌ بیعت‌ با یزید فرا خواند، پاسخ‌ حسین‌ همان‌ بود كه‌ بارهافرموده‌ بود: «مرگ‌ با عزت‌ در نظر حسین‌ بهتر است‌ از زندگی‌ با ذلت‌ ».

آرایش‌ سپاه‌ امام‌ حسین‌ (ع) در روز عاشورا چنین‌ بود كه‌ «زهیر بن‌ قین‌ » را درمیمنه‌ سپاه‌ قرار داد. «حبیب‌ بن‌ مظاهر اسدی‌ » را به‌ فرماندهی‌ میسره‌ لشكر گماشت‌. پرچم‌ را به‌ دست‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ سپرد. به‌ دستور امام‌ در خندقی‌ كه‌ قبلا اطراف‌ خیمه‌ ها كنده‌ بودند، آتش‌ روشن‌ كردند. عمر بن‌ سعد نیز صفوف‌ سپاه‌ خود را آراست‌، درحالی‌ كه‌ حدود بیست‌ تا سی‌ هزار قشون‌ در اختیار داشت‌. فرماندهی‌ میمنه‌ سپاه‌ را به‌ «عمربن‌ حجاج‌ بن‌ زبیدی‌ » داد و شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌ عادی‌ را به‌ فرماندهی‌ میسره‌ سپاه‌ منصوب‌ كرد، بر پیادگان‌ «عروه‌ بن‌ قیس‌ الحمس‌ » را امیر كرد و بر رجاله‌ ها و كلوخ‌ اندازها «شبث‌ بن‌ ربعی‌ » را گماشت‌ و پرچم‌ را به‌ دست‌ «ذوید»، غلام‌ خود داد.

پس‌ از آرایش‌ صفوف‌ دو سپاه‌، امام‌ حسین‌ (ع)، زهیر بن‌ قین‌، بریر بن‌ خضیر و حربن‌ یزید ریاحی‌ (كه‌ به‌ سپاه‌ امام‌ ملحق‌ شده‌ بود) هر كدام‌ خطبه‌ ای‌ در حقانیت‌ خاندان‌ اهل‌ بیت‌ و عدم‌ مشروعیت‌ بنی‌ امیه‌ و یزید ایراد كردند.

جنگ‌ آغاز شد و در جنگی‌ نابرابر یاران‌ حسین‌ (ع) به‌ قلب‌ سپاه‌ دشمن‌ حمله‌ بردند و تا ظهر عاشورا تعدادی‌ از آنان‌ به‌ شهادت‌ رسیدند و افراد باقیمانده‌، نماز ظهر را به‌ امامت‌ امام‌ حسین‌ (ع) خواندند. سپس‌ به‌ جنگ‌ با دشمن‌ پرداختند و تا حدود دو ساعت‌ بعدازظهر همگی‌ به‌ شهادت‌ رسیدند. بنا به‌ اظهار منابع‌ اولین‌ كسی‌ كه‌ در جنگ‌ با دشمن‌ تن‌ به‌ تن‌ كشته‌ شد، حر بن‌ یزید ریاحی‌ بود و آخرین‌ شهید عباس‌ (ع) بود. در این‌ روزحتی‌ طفل‌ شش‌ ماهه ی‌ امام‌ نیز شربت‌ شهادت‌ نوشید.

سرانجام‌ امام‌ حسین‌ (ع) پس‌ از آنكه‌ اهل‌ بیت‌ را امر به‌ صبر و بردباری‌ كرد، خودبه‌ میدان‌ جنگ‌ شتافت‌ و طی‌ خطبه‌ هایی‌ ضمن‌ دعوت‌ لشكر عمر به‌ تفكر و تدبر، برفضائل‌ خود و اهل‌ بیت‌ و مقام‌ خود و برادرش‌ حسن‌ (ع) در نزد پیامبر را برشمرد. سپس‌ فرمود: «ای‌ گروه‌ دغا در ریختن‌ خون‌ پسر پیامبر شتاب‌ مكنید كه‌ به‌ زیان‌ شما تمام‌ خواهد شد، ای‌ ناكس‌ مردم‌ زشت‌ خو! سوگند به‌ خدای‌ بزرگ‌ كه‌ آن‌ زنازاده‌ ما را بر آن‌ داشت‌ كه‌ بین‌ لباس‌ ذلت‌ و شهادت‌ یكی‌ را انتخاب‌ كنیم‌. ای‌ مردم‌ ! ما هرگز دستخوش‌ ذلت‌ نمی‌ شویم‌.... » سپس‌ با شجاعت‌ ودلاوری‌ بی‌ نظیر به‌ قلب‌ سپاه‌ دشمن‌ حمله‌ برد وپس‌ از وارد شدن‌ جراحات‌ بسیار بر بدن‌ مباركش‌ و تحمل‌ ضربات‌ شمشیر، نیزه‌ و كمان‌ به‌ شهادت‌ رسیدند.

سر آن‌ حضرت‌ را «شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌ »یا «سنان‌ بن‌ انس‌ » از پیكر جدا كرد، خولی‌ به‌ كوفه‌ نزد ابن‌ زیاد برد. جنگ‌ در حدود ساعت‌ چهار بعد از ظهر خاتمه‌ یافت‌.

سپاهیان‌ ابن‌ زیاد پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع) به‌ خیمه‌ های‌ خانواده ی امام‌ حمله‌ بردند، آنها را غارت‌ نمودند و به‌ آتش‌ كشیدند و زنان‌ و كودكان‌ را در بیابان‌ آواره‌ كردند. ساعت‌ های‌ آخر روز سپری‌ می‌ شد. دیوانه‌ هایی‌ كه‌ از خشم‌ و شهوت‌ و مال‌ و جاه‌ دنیا، جسم‌ و روحشان‌ را پر كرده‌ بود، پس‌ از آنكه‌ كشتند و سوختند وبردند و در مقابل‌ خودكوچكترین‌ مقاومتی‌ از زن‌ و مرد ندیدند، یكباره‌ به‌ خود آمدند و دانستند كه‌ كاری‌ زشت‌ كرده‌ اند و از خود پرسیدند: سید جوانان‌ بهشت‌ را برای‌ خشنودی‌ مردی‌ تبهكار به‌ خاك‌ وخون‌ كشیدیم‌. پشیمان‌ شدند، اما دیگر دیر شده‌ بود.

 

كوفه‌ یك‌ بار دیگر خواری‌ خود را به‌ زشت‌ ترین‌ صورت‌ به‌ تاریخ‌ نشان‌ داد.

 

یازدهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌ (حركت‌ كاروان‌ اسراء از كربلا به‌ كوفه‌ )

فردای‌ روز عاشورا یعنی‌ در یازدهم‌ محرم‌ سال‌ 61 هجری‌ قمری‌، به‌ دستورعمربن‌ سعد زنان‌ و كودكان‌ اهل‌ بیت‌ را از اطراف‌ جمع‌ آوری‌ كرده‌ و به‌ اسارت‌ گرفتند وپس‌ از آن‌ كه‌ عمر بن‌ سعد بركشته‌ های‌ سپاه‌ خود نماز خواند و آنان‌ را دفن‌ كرد، اسرای‌ اهل‌ بیت‌ را حركت‌ داده‌، همراه‌ لشكریان‌ خویش‌ به‌ كوفه‌ و نزد عبیدالله‌ بن‌ زیاد بردند. خطبه‌ های‌ آتشین‌ حضرت‌ زینب‌ (س‌ ) و امام‌ سجاد (ع) رسواگر چهره‌ زشت‌ بنی‌ امیه‌ دركوفه‌ وشام‌ بود.

اول‌ صفر سال‌ 61 هجری‌ قمری‌ (ورود اسرای‌ اهل‌ بیت‌ (ع) به‌ دمشق‌ نزد یزیدبن‌ معاویه‌ )

بیستم‌ صفر سال‌ 61 هجری‌ (بازگشت‌ اهل‌ بیت‌ (ع) از شام‌ به‌ مدینه‌ ).

 

نتیجه

بررسی‌ منابع‌ و ماخذ تاریخی‌ نشان‌ می‌ دهد كه‌ قیام‌ امام‌ حسین‌ (ع) حركتی‌ آگاهانه‌ و با برنامه‌ بوده‌ است‌ و زمینه‌ ها و انگیزه‌ های‌ آن‌ را می‌ توان‌ در موارد زیر بر شمرد:

1. زمینه‌ های‌ قیام‌ امام‌ حسین‌ (ع)، به‌ دوران‌ خلافت‌ خلیفه ی‌ سوم‌ (عثمان‌ ) وقدرت‌ گیری‌ بنی‌ امیه‌ و تسلط‌ آنان‌ بر بخش‌ هایی‌ از جهان‌ اسلام‌ باز می‌ گردد.

2. امام‌ برای‌ خودداری‌ از بیعت‌ با یزید بن‌ معاویه‌ كه‌ مردی‌ فاسق‌، فاجر و نالایق‌ بود، قیام‌ كرد.

3. حسین‌ (ع) به‌ منظور عمل‌ به‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منكر قیام‌ كرد؛ زیراتسلط‌ یزید بر مسلمانان‌ و ادعای‌ خلافت‌، منكری‌ روشن‌ بود كه‌ امام‌ نمی‌ توانست‌ درمقابل‌ آن‌ ساكت‌ باشد.

4. جواب‌ مثبت‌ امام‌ به‌ مردم‌ كوفه‌، و تلاش‌ برای‌ تشكیل‌ حكومت‌ اسلامی‌ وجمع‌ آوری‌ نیرو برای‌ انجام‌ یك‌ قیام‌ مسلحانه‌ علیه‌ یزید از دیگر انگیزه‌ های‌ قیام‌ بود.

 

آثار و نتایج قیام حسینی

نهضت‌ حسین‌ (ع) آثار و نتایج‌ مهمی‌ بر جا گذاشت‌ كه‌ به‌ اختصار می‌ توان‌ به‌ موارد زیر اشاره‌ كرد:

1. رسوا ساختن‌ ماهیت‌ یزید و حزب‌ بنی‌ امیه‌.

2. احیای‌ فرهنگ‌ شهادت‌ و ایثار در میان‌ مسلمانان‌.

3. قیام‌ امام‌ حسین‌ (ع) الگویی‌ برای‌ قیام‌ ها و انقلاب‌ های‌ جهان‌ اسلام‌ شد وحتی‌ در قیام‌ غیر مسلمانان‌ نیز آثار مثبتی‌ بر جای‌ گذاشت‌.

4. تغییر افكار و جایگزین‌ نمودن‌ اخلاق‌ بلند نظرانه‌ و عالی‌ انسانی‌ به‌ جای‌ اخلاق‌ جاهلی‌ حاكم‌ در آن‌ روزگار.

افزودن دیدگاه جدید