چرا رهبر با فقیه و فیلسوف و مدیر و اقتصاددان و هنرمند و دانشجو جلسه می گزارد و برای همه سخن دارد؟
فهم معنای رهبری، جواب این سوال را تبیین می کند. چون اگر جامعه دارای اجزاء و ابعاد مختلف است، رهبری باید شامل همه آنها بشود و همه را همگام در یک مسیر راهنمایی کند. تا حقیقت جامعه، جدایی از تفرق ها و رسیدن به وحدت باشد. و با این توجه، اگر رهبر از گروه و جماعتی غافل باشد، راه خطا رفته و مصالح جامعه را آسیب رسانده است.
جامعه ای که هنرمند او سر در لاک خود کرده باشد، و با فیلسوف بیگانه باشد، و مدیر او کاری به اقتصاد دان نداشته باشد، به مثابه ماشینی می ماند که تمام اجزای آن فراهم است. اما هنوز مونتاژ نشده و توانایی اندک حرکتی نیز ندارد.
و حال که بناست تمام این اجزاء با یکدیگر گره بخورند و حرکت جمعی را شکل دهند، در یک مرکز و محوری باید ساماندهی گردند. در اینجا رهبر با همه اقشار کار دارد و برای همه آنها مطلب می گوید.
اما با این دید، رهبر برای هنرمند از انواع ژانرهای سینمایی نمی گوید و برای او تاریخچه سینما تدریس نمی کند. برای دانشجو درس شیمی و زمین شناسی نمی گوید و برای فیلسوف بحث از ماهیت و عوارض به راه نمی اندازد.
بلکه برای دانشجو، از مشارکت سیاسی در جامعه و لزوم پیشرفت علمی می گوید و برای هنرمند از لزوم رعایت فرهنگ خودی و پرهیز از فرهنگ کفر می گوید و فقیه و فیلسوف را به بررسی مسائل روز جامعه می کشاند.
البته ممکن است رهبر، علاوه بر مدیریت جامعه، ابعاد شخصیتی دیگری نیز داشته باشد. مثل آنجا که یک رهبر قریحه شعری نیز دارد و ممکن است در جمع شعرا علاوه بر ابعاد رهبری جامعه (مثل ترویج فرهنگ با ابزار هنر) یک نظر تخصصی در انشای شعری نیز اعلام بکند. چنین نظری غیر از نظرات مدیریتی جامعه است. و این گونه نیست که همه چشم بر جهت دهی رهبر بدوزند و نظر او را مطاع بدانند. بلکه در این جا، نظر رهبر، به عنوان نظر یک متخصص و با معیارهای تخصصی محک می خورد.
افزودن دیدگاه جدید