اجتهاد در مقابل نص: 94 - گستاخى معاويه نسبت به اهل بيت - عليهم السّلام -
سرورانى كه خداوند متعال در قرآن مجيد، هر گونه پليدى را از ايشان برطرف ساخته است، و جبرئيل، تطهير آنها را از آسمان آورد، و پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - به امر پروردگار به وسيله آنان با دشمنان خود ((مباهله)) كرد؛ سرورانى كه خداوند دوستى آنان را فرض دانست، و پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - از جانب خداوند ولايت ايشان را واجب شمرد؛ آنها كه يكى از دو چيز گرانبهايى هستند كه هر كس چنگ به آنها زد، گمراه نمى شود، و هر كس دست از آنها برداشت، به حق و حقيقت نمى رسد.
اينان ((على اميرالمؤمنين)) و سروراوصيا، برادر پيغمبر و دوست او بود كه در تأسيس دين پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -، خود را به مخاطرات انداخت. و پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - گواهى داد كه او، خدا و پيغمبر را دوست مى دارد و خدا و پيغمبر هم او را دوست مى دارند. و فرمود: ((على نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى است، جز اينكه او پيغمبر نيست)).
ولىّ و وزير پيغمبر و امام امت و پدر دو سبط پيغمبر است. و دو برگ گل پيغمبر حسن و حسين دو آقاى اهل بهشت بودند.
معاويه عبداللّه بن عباس؛ دانشمند بزرگ امت و پسر عمّ پيغمبر را نيز با ايشان در لعنت شريك گردانيد! معاويه آنها را لعنت كرد در حالى كه مى دانست بزرگداشت آنان به حكم ضرورت دين اسلام، واجب است. و مى دانست كه شرافت مقام آنها در نزد سرور بندگان خدا پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله -، ثابت و مسلم است. چرا چنين نباشند، با اينكه آنها اهل بيت نبوت و موضع رسالت و محل آمد و رفت فرشتگان و مركز نزول وحى و تنزيل و معدن علم و تأويل بودند.
معاويه به اين قناعت نكرد كه تنها خود آنها را لعن كند، بلكه كار به جايى رسيد كه دستور داد مردم نيز برادر پيغمبر و همسر دختر والاگهر او و پدر امامان عاليمقام و تنها سرور امت اسلام را لعن كنند! و در هر عيد و روز جمعه، علناً بر روى منبر، اين لعن تكرار شود.
بدينگونه خطيبان در تمام انحاء ممالك اسلامى تا سال 99 هجرى، اين عمل زشت را تكرار مى كردند، تا اينكه ((عمر بن عبدالعزيز)) آن را ممنوع ساخت. تمام اينها به تواتر ثابت شده است. به كتب تاريخ مراجعه كنيد تا به حقيقتى كه گفتيم پى ببريد.
از جمله شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد(690) را بخوانيد كه زننده ترين و شگفت آورترين كلمات را در اين باره راجع به خاندان نبوت، خواهيد ديد.
امام حسن - عليه السّلام - با معاويه، شرط كرد كه پس از صلح، پدرش على را دشنام ندهد، ولى معاويه اين شرط را نپذيرفت و بقيه شروط را قبول كرد. در اين هنگام امام حسن - عليه السّلام - از وى خواست كه در جلو روى او، پدرش را دشنام ندهد!!
ابن اثير در كامل و طبرى در تاريخ امم و ملوك و ابوالفداء و ابن شحنه و همه مورّخانى كه درباره صلح امام حسن - عليه السّلام -، كتاب نوشته اند اين موضوع را ذكر كرده اند. معاويه اين تقاضا را قبول كرد، ولى به آن وفا نكرد، بلكه در منبر كوفه على - عليه السّلام - و امام حسن - عليه السّلام - را لعن كرد.
امام حسين - عليه السّلام - برخاست تا به وى جواب بدهد ولى امام حسن - عليه السّلام - او را نشانيد و خود برخاست و معاويه را رسوا گردانيد و ساكت كرد. اين موضوع را ابوالفرج اصفهانى مروانى در ((مقاتل الطالبيين)) و ساير ارباب سير و تاريخ، نگاشته اند.
معاويه حتى در اين راه بقدرى با وقاحت پيش رفت كه از احنف بن قيس و عقيل؛ برادر اميرالمؤمنين - عليه السّلام - خواست تا آن حضرت را لعن كنند، ولى آنها اعتنا نكردند.
عامر بن سعد بن وقاص - به نقل مسلم در باب فضايل على از صحيح خود - روايت مى كند كه گفت: معاويه به سعد بن ابى وقاص گفت: چرا ابو تراب را دشنام نمى دهى؟
سعد گفت: من سه چيز را كه پيغمبر درباره على گفت، به ياد آوردم كه اگر يكى از آنها را من داشتم از شتران سرخ مو (كه خيلى قيمتى بود) بهتر مى داشتم.
شنيدم وقتى پيغمبر به يكى از جنگها رفت و على را در جاى خود در مدينه منصوب داشت، على گفت: يا رسول اللّه! مرا با زنان و بچه ها باز گذاشتى؟
پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((آيا نمى خواهى نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى باشى، جز اينكه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود؟!)).
و شنيدم كه در روز جنگ خيبر مى فرمود: پرچم را به دست مردى مى دهم كه خدا و پيغمبر را دوست بدارد، و خدا و پيغمبر هم او را دوست بدارند. ما همه در انتظار آن بوديم، ولى پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: على را براى من بخوانيد. وقتى على را آوردند مبتلا به درد چشم بود، پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - آب دهان مبارك در چشم وى كشيد و پرچم را به دست او داد و خداوند فتح را نصيب او كرد.
و چون اين آيه ((فَقُلْ تَعالَوْا اَنْدَعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَكُم))(691) نازل شد، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - على، فاطمه، حسن و حسين - عليهم السّلام - را خواست و فرمود: خدايا! اينان خانواده من هستنند.
اين حديث را نسايى در خصائص علويه و ترمذى در صحيح خود و صاحب جمع بين صحيحين و صاحب جمع بين صحاح ششگانه، روايت كرده اند.
عموم مورّخان مى دانند كه معاويه ((حجر بن عدى)) و ياران پارساى او را نكشت مگر بخاطر اينكه حاضر نشدند على - عليه السّلام - را لعنت كنند. اگر تقاضاى او را اجابت مى كردند خونشان مصون مى ماند. مراجعه كنيد به ((اغانى)) ابوالفرج اصفهانى، جلد شانزدهم چگونگى كشته شدن حجر بن عدى. و حوادث سال 51 هجرى در تاريخ طبرى و ابن اثير و غير اينان تا پى به حقيقت ببريد.
در آنجا نوشته اند كه وقتى عبدالرحمن بن حسان عنزى، در مجلس معاويه از لعن على - عليه السّلام - امتناع ورزيد، او را به نزد زياد فرستاد و دستور داد طورى او را به قتل برساند كه در اسلام كسى را بدانگونه نكشته باشند! زياد هم عبدالرحمن را زنده دفن كرد!!
معاويه همچنان مردم را به لعن على - عليه السّلام - وادار مى كرد، تا جايى كه به گفته ابن ابى الحديد(692) گروهى از بنى اميه به وى گفتند: تو راجع به لعن اين مرد، به منظورت رسيده اى، خوب است دستور دهى ديگر كسى او را لعن نكند.
معاويه گفت: نه به خدا! چندان بايد ادامه پيدا كند كه بر اين رسم بچه ها بزرگ شوند و بزرگها پير گردند و ديگر كسى فضيلتى از او نقل نكند!!
با اينكه - به نقل حاكم نيشابورى - پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در اين حديث صحيح فرمود: ((هر كس على را سب كند مرا سب نموده است)).
احمد حنبل (693) از حديث ام سلمه از عبداللّه يا ابى عبداللّه روايت كرده است كه گفت بر ام سلمه وارد شدم و او به من گفت: آيا در ميان شما به پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فحش مى دهند؟!
گفتم: خدا نكند، پناه به خدا!
ام سلمه گفت: از پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - شنيدم كه فرمود: ((هر كس به على دشنام دهد، مرا دشنام داده است)).
ابن عبدالبر در شرح حال على - عليه السّلام - از ((استيعاب)) روايت مى كند كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((هر كس على را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و هر كس على را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است)). ((هر كس على را بيازارد مرا آزرده است، و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است)).
روايت صحيح در اين مورد متواتر است. بويژه از طرق ما عترت طاهره - سلام اللّه عليهم اجمعين -.
بعلاوه يكى از بديهيات اين است كه دشنام دادن به مسلمان به اجماع پيروان قبله، فسق است. و در صحيح مسلم است كه سب مسلمان ((فسق))، جنگ با وى ((كفر)) است. الا لعنة اللّه على الكافرين!
افزودن دیدگاه جدید