اجتهاد در مقابل نص: 58 - شدت عمل نسبت به جبلة بن ايهم

اجتهاد در مقابل نص: 58 - شدت عمل نسبت به جبلة بن ايهم

موضوع از اين قرار بود كه پانصد نفر از سواران قبيله ((عك وجفنه)) در حالى كه قيافه عربى آنها آشكار و لباسهايشان با تارهاى طلا و نقره مليله (529) دوزى شده و ((جبله)) (پادشاه عرب زبان غسانى اردن) پيشاپيش آنها بود و تاجى مكلل (530) به گوهرهاى قيمتى مادرش ماريه، به سر داشت، وارد مدينه شدند و همگى اسلام آوردند.

مسلمانان نيز از اسلام آوردن اينان و مسلمان شدن افرادى كه در پشت سر، جزء پيروان آنها بودند، فوق العاده خوشحال شدند. جبله، در موسم حج همان سال، با پيروانش همراه خليفه به حج رفت. در همان حال كه جبله، مشغول طواف بود، مردى از قبيله فزاره روى حوله اى كه او به خود پيچيده بود پا گذاشت و حوله باز شد. جبله يك سيلى به صورت او زد.

مرد فزارى شكايت به عمر برد و عمر حكم كرد كه يا جبله حاضر شود مرد فزارى هم يك سيلى به او بزند، يا او را از خود راضى كند. چندان كار را بر او سخت گرفت كه جبله از منصرف ساختن عمر و مرد فزارى مأيوس شد.

شب هنگام جبله با همراهانش گريخت و روى به قسطنطنيه نهاد وعلى رغم فشار و سختگيرى عمر، همگى مرتد شدند و مجدداً به كيش نصارا برگشتند. هرقل (هراكيلوس) امپراطور روم نيز مقدم آنها را گرامى داشت و بيش از آنچه انتظار داشتند در رعايت حال و تجليل آنها كوشيد(531). با اين وصف ((جبله)) به علت از دست دادن دين اسلام، مى گريست! و در اين باره گفته است:

يعنى: ((اشراف بخاطر يك سيلى، نصرانى شدند. اگر من صبر كرده بودم، از آن ضررى نمى ديدم آنچه مرا باز داشت، لجبازى و نخوت من بود. بدان وسيله چشم سالمم را به كورى فروختم. كاش! مادرم مرا نزاده بود و كاش! من برمى گشتم به سوى حرفى كه عمر زد. كاش! من ناراحتيهاى حجاز را تحمل مى كردم و در ميان قبيله ربيعة يا مضر، اسير بودم))(532).

 

مؤلّف:

كاش! خليفه اين امير عرب و همراهان او را نمى آزرد و به هر وسيله كه بود و در امكان داشت، رضايت مرد فزارى را به دست مى آورد، ولى عمر كجا و اين كارها كجا!

او مى خواست در اولين لغزشى كه از جبله سر مى زد، بينى پر عزت او را به خاك بمالد و از اوج عزت، به حضيض ذلت بكشاند. اين روش عمر با هر فرد با شخصيت و بزرگزادى بود. چنانكه افراد مطلع و متتبع در حالات او به خوبى اطلاع دارند و او را مى شناسند، چقدر فرق است بين معامله اى كه وى با مغيرة بن شعبه نمود و حد زناى محصنه را از او برطرف ساخت، و برخوردى كه با خالدبن وليد (بزرگزاده قبيله بنى مخزوم - مترجم) داشت كه در آنجا اصرار ورزيد خالد را سنگسار كنند، و اگر ابوبكر مانع نبود، سنگسار شده بود. چنانكه قبلاً ذكر شد.

علت اين بود كه نيروى شخصى خالد و بزرگ شمردن خود، باعث سختگيرى عمر نسبت به او شد، همانطور كه شخصيت جبله و عزت نفس وى ايجاب كرد كه با او آن رفتار را داشته باشد. به عكس مغيرة بن شعبه! زيرا او با همه سياستمدارى و مكر و حيله اى كه داشت، بيش از سايه اش در اختيار عمر بود، به طورى كه خود را از كفش او پست تر مى دانست، به همين جهت او را با همه فسق و فجورش براى خود حفظ كرد و رها گذاشت.

سياست عمر اين افتضا را داشت كه نسبت به افراد با شخصيت، مانند جبله و خالد، سختگيرى نشان دهد. وگاهى اين سختگيرى را نسبت به كسان آنها يا متعلقان شخص، عملى مى ساخت تا آنها را خوار و ذليل كند. چنانكه با پسرش عبدالرحمن، ام فروه خواهر ابوبكر، جعده سلمى، ضبيع تميمى، نصر بن حجاج، ابو ذؤيب پسر عمويش و ابو هريره بدبخت و امثال آنها چنين كرد.

عمر، توجه مخصوصى داشت كه خوردنى، نوشيدنى، مسكن و مركبش، ساده و در برابر شهوات، خويشتندار و نسبت به لذات، امساك داشته باشد. و آنچه به دست مى آيد به مردم عطا كند و خود و خانواده اش چيزى از آن برندارد و به بيت المال بيفزايد و نسبت به حساب حكمرانان، طريق حزم و احتياط را از دست ندهد.

و از اين قبيل امورى كه ملت را با خود راه مى برد؛ به طورى كه زبانها لال و دهانها بسته شد. هيچيك از عمال و مأمورانش از سختگيرى و شدت عمل وى سالم نماندند جز معاوية بن ابى سفيان، با اينكه ميان آنها از لحاظ مشرب و سيرت، تفاوت فراوانى وجود داشت؛ زيرا مى بينيم هيچگاه عمر از معاويه باز خواست نكرد و هرگز مورد مؤاخذه اش قرار نداد، بلكه او را رها كرد كه هر چه مى خواهد انجام دهد. و به وى گفت: ((نه امرى به تو مى كنم و نه از چيزى بر حذر مى دارم))! (533). هر كس عمر را شناخته است مى داند كه چرا نسبت به معاويه اين همه گذشت داشت!!

افزودن دیدگاه جدید