اجتهاد در مقابل نص: 30 - ارث جدّ با وجود برادر و فتواى عمر در اين باره

اجتهاد در مقابل نص: 30 - ارث جدّ با وجود برادر و فتواى عمر در اين باره

بيهقى در كتاب ((سنن)) و كتاب ((شعب الايمان)) ومتقى هندى در كنز العمال (408)، روايت كرده اند كه عمر از پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - سؤال كرد كه ارث جدّ با برادران چگونه است؟

پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: عمر! منظورت از اين سؤال چيست؟ چنان مى بينم پيش از آنكه آن را ياد بگيرى از دنيا بروى!

راوى حديث - سعيد بن مسيّب - گويد: قبل از آنكه عمر آن را ياد بگيرد، مُرد!

مؤلّف:

عمر در مدت خلافتش در اين مسئله حيران و سرگردان بود. به طورى كه گفته اند: هفتاد جور حكم كرد! عبيده سلمانى به نقل از ابن ابى شيبه مى گويد: ((من درباره حكم عمر، راجع به ارث جد، صد قضاوت مختلف خوانده و از بر كرده ام!))(409).

خود عمر(410) گفت: ((من درباره ارث جدّ، حكمها صادر كردم و از حق هم تجاوز ننمودم!)) ولى عاقبت، در اين مسئله مشكل، رجوع به زيدبن ثابت نمود.

طارق بن شهاب زهرى، به نقل از دميرى در حيات الحيوان در مادّه ((حيه))، مى گويد: عمر بن خطاب در ارث جدّ، با برادران حكمهاى گوناگونى صادر نمود. سپس صحابه را جمع كرد و كتف گوسفندى را گرفت كه آن را در آن بنويسد. آنها ديدند عمر مى خواهد به جاى جدّه، پدر قرار دهد! در اين هنگام مارى بيرون آمد و همه فرار كردند. عمر گفت: اگر خدا مى خواست آن را تثبيت كند، امضا مى كرد.

سپس عمر به خانه زيد بن ثابت رفت و به وى گفت: آمده ام تا درباره ارث جد با تو گفتگو كنم من مى خواهم به جاى جد، پدر قرار دهم.

زيد گفت: من موافقت نمى كنم كه آن را ((پدر)) قرار دهى. عمر هم با حال غضب بيرون رفت.

بار ديگر سراغ زيد فرستاد و موضوع را از او خواست. زيد هم نظر خود را در قطعه پوستى نوشت و براى او فرستاد. وقتى نوشته زيد را ديد به منبر رفت و آن را براى مردم قرائت كرد، سپس گفت: زيد بن ثابت درباره ارث جدّ، نظرى دارد كه من آن را امضاء مى كنم! (411).

افزودن دیدگاه جدید