اجتهاد در مقابل نص: 21 - نهى از حجّ تمتّع!
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - خود اين فريضه را انجام داد. و از سوى خداوند متعال مأمور به انجام آن گرديد. نص صريح گفتار خداوند اين است: ((پس هر كس بعد از انجام عمره، به حج بپردازد، هر چه ميسر شود، قربانى كند. و هر كس نيابد(301)، سه روز در ايام حج و هفت روز موقعى كه برگشتيد(302) روزه بگيريد. اين ده روز تمام است. اين عمل براى كسى است كه خانواده اش مقيم مسجد الحرام نباشد(303)، از خدا بترسيد و بدانيد كه خداوند (در صورت سرپيچى) بشدت، كيفر مى دهد))(304).
كيفيّت حجّ تمتّع
كيفيّت تمتّع بردن از عمره به حج يا حجّ تمتّع، اين است كه شخص در يكى از سه ماه: شوال، ذيقعده و ذيحجه در ميقات (305)، به نيت عمره، احرام مى بندد، سپس به مكه مى آيد و خانه كعبه را طواف مى كند، بعد سعى بين صفا و مروه را انجام مى دهد، آنگاه تقصير مى كند و از احرام بيرون مى آيد؛ يعنى چيزهايى كه بر وى حرام بود، حلال مى شود، تا اينكه در همان سال از مكه احرام ديگرى براى حج ببندد. و افضل اين است كه اين احرام در مسجد الحرام انجام گيرد. سپس به ((عرفات)) برود، و از آن پس، روانه ((مشعر الحرام)) شود. و بعد هم اعمال حج را به همان كيفيت كه به تفصيل در كتب فقهى و مناسك حج آمده است، بجا آورد. اين است پرداختن از عمره به حج يا (حج تمتّع).
ابن عبدالبرّ قرطبى مى گويد: اختلافى در ميان علماء (علماى اهل تسنّن) نيست كه مقصود خداوند در آيه ((فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ اِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْى)) انجام عمره در ماههاى حج قبل از حج است (306). سپس قرطبى مى گويد: اين حجّ تمتّع - بنا بر اصحّ روايات - بر كسى كه 48 ميل از هر سمت مكه دور باشد، واجب است (307).
علت اينكه اين ((حج)) را به ((تمتّع)) اضافه نموده و ((حجّ تمتّع)) مى گويند، اين است كه: در اين حج ((متعه)) هست. متعه، به معناى لذت است؛ چون در مدت فاصل بين دو احرام (احرام عمره و حج) محظورات احرام مباح و حلال مى گردد. و شخص عامل به آن، مى تواند در اين مدت از آنچه در احرام عمره حرام بود، و در احرام حج نيز حرام مى گردد، لذت و تمتّع ببرد.
اين همان معنايى بود كه عمر و بعضى از اتباعش، ناخوش مى داشتند. به طورى كه گوينده آنها گفت: ((آيا در اين مدت ما راه برويم و آلتهاى ما تر باشد؟!))(308).
در مجمع البيان است كه مردى گفت: آيا به قصد حجّ خارج شويم و سرهاى ما (از آب غسل جنابت) تر باشد؟ و پيغمبر به او فرمود: ((تو هيچگاه به اين احكام ايمان نمى آورى))(309).
و از ابو موسى اشعرى نقل شده كه وى به مشروع بودن حج تمتّع فتوا مى داد، مردى به او گفت: جلو بعضى از فتواهايت را بگير؛ زيرا اطلاع ندارى كه اميرالمؤمنين عمر! چه تغييراتى در احكام داده است. بعد كه ابو موسى، عمر را ملاقات كرد و در اين باره از وى پرسش نمود، عمر گفت: مى دانى كه پيغمبر خود و يارانش حجّ تمتّع را انجام مى دادند، ولى من خوش ندارم كه زائران خانه خدا، بعد از عمل عمره زير درخت اراك بروند و با همسران خود در آميزند، سپس در حالى كه آب غسل از سرهاشان مى ريزد، به حج بروند(310).
به روايت ديگر ابو موسى گويد: عمر گفت: حج تمتّع سنّت پيغمبر است، ولى من مى ترسم حاجيان در زير درخت با زنان خود همبستر شوند، سپس با آنها به حج بروند(311).
ابو نضره مى گويد: عبداللّه بن عباس امر به متعه كرد و عبداللّه زبير از آن نهى مى نمود. من اين را براى جابر بن عبداللّه انصارى نقل كردم. جابر گفت: داستان آن را مى دانم. ما در عصر رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - از اين تمتّع استفاده مى كرديم، اما وقتى عمر به خلافت رسيد، گفت: خداوند آنچه را خواست براى پيغمبرش حلال كرد، قرآن هم به جاى خود نازل شد. حج و عمره را همانطور كه خداوند به شما امر كرده است، به انجام رسانيد(312). و از همبستر شدن با اين زنان خوددارى كنيد. از اين پس، هر مردى را نزد من آوردند كه با زنى تا مدت موقت نزديكى نموده است، او را سنگسار مى كنم (313).
روزى عمر در منبر خطبه خواند و ضمن آن با كمال صراحت و بى پروايى گفت: دو لذت (متعه) در زمان پيغمبر بود، و من از آنها جلوگيرى خواهم كرد، و مرتكب آنها را مجازات مى كنم؛ لذت بردن در حج و لذت بردن از زنان (با عقد موقت)(314)!!
و در روايت ديگرى است كه عمر گفت: ((اى مردم! سه چيز در زمان پيغمبر مشروع و معمول بود، ولى من از آنها جلوگيرى مى كنم و حرام مى دانم. و مرتكب آنها را به كيفر مى رسانم: حج تمتّع، و متعه زنان (315). و گفتن ((حىّ على خير العمل)) در اذان!!))(316).
توضيحى درباره حجّ تمتّع
تمام افراد خاندان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - و به پيروى آنان، همه دوستان ايشان، اين كار عمر را مردود دانسته اند. بسيارى از صحابه نيز رأى عمر را تصويب نكردند و روايات آنها در اين خصوص به حد تواتر رسيده و موجب قطع و يقين است.
كافى است بگوييم كه مسلم در صحيح خود(317) از شفيق نقل مى كند كه عثمان از متعه (متعه حج و متعه زن) جلوگيرى مى كرد و على - عليه السّلام - دستور مى داد كه استفاده كنند. عثمان در اين باره به على - عليه السّلام - سخنى گفت. ولى على - عليه السّلام - به عثمان فرمود: مى دانى كه ما اين كار را در زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - معمول مى داشتيم. عثمان گفت: بله، ولى بيمناك بوديم! .
و در آن كتاب از سعيد بن مسيّب (318) روايت مى كند كه: على و عثمان در عسفان (319) گِرد آمدند. عثمان از متعه و عمره تمتّع منع كرد؛ على - عليه السّلام - فرمود: چرا از كارى كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - امر كرده است، جلوگيرى مى كنى؟
عثمان گفت: به من كار نداشته باش!
على - عليه السّلام - فرمود: نمى توانم كار به تو نداشتم باشم...
و همچنين در كتاب مزبور از غنيم بن قيس روايت مى كند كه گفت: از سعد وقّاص راجع به حجّ تمتّع سؤال كردم، گفت: ما آن را انجام داديم. و اين كافر به عرش است (320).
نيز در صحيح مسلم از ابوعلاء از مطرف روايت مى كند كه گفت: عمران بن حصين به من گفت: امروز حديثى برايت نقل مى كنم كه بعد از اين، خدا به وسيله آن به تو سود رساند: بدانكه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - به گروهى از خانواده خود دستور داد تا حج تمتّع كنند. بعد از آن هم آيه اى نازل نشد كه آن را نسخ كند. پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - هم تا زنده بود، از آن نهى نكرد. هر كس مى خواهد آنچه را خود فكر مى كند، خوب بداند!
نيز در صحيح مسلم از حميدبن هلال از مطرف روايت مى كند كه عمران بن حصين به من گفت: حديثى برايت نقل مى كنم، شايد خداوند به وسيله آن به تو نفع بدهد؛ پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - حج و عمره را با هم جمع كرد، و تا زنده بود از آن نهى نكرد. آيه اى هم نازل نشد كه آن را تحريم كند...
و در آن كتاب از قتاده از مطرف نقل مى كند كه گفت: عمران بن حصين در يك بيمارى كه به مرگش منتهى شد، به دنبال من فرستاد و گفت: مى خواهم چند حديث برايت نقل كنم، شايد خداوند بعد از من از آن راه به تو نفع بدهد. اگر من زنده بودم، آن را مكتوم بدار. و چنانچه وفات كردم براى هر كس كه خواستى بازگو كن. اين را بدان كه پيغمبر خدا - صلّى اللّه عليه وآله - حج و عمره را با هم جمع كرد. بعد هم نه آيه اى در نسخ آن نازل شد و نه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - از آن نهى كرد. ولى مردى هر چه خواست در اين باره گفت!
وباز مسلم در صحيح خود، به طريق ديگرى از قتاده از مطرف بن عبداللّه بن شخير از عمران بن حصين روايت مى كند كه گفت: من مى دانم كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - بين حج و عمره جمع كرد، بعد از آن هم نه آيه اى در نسخ آن آمد و نه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - ما را از آن قدغن كرد. ولى مردى به رأى خود چيزى گفت.
و نيز در همان كتاب از طريق عمران بن مسلم از ابو رجا و او از عمران بن حصين روايت مى كند كه گفت: آيه حج تمتع در كتاب خدا نازل شد، سپس پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - ما را مأمور به آن كرد. بعد از آن هم نه آيه اى در نسخ آن آمد و نه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - تا زنده بود ما را از آن نهى كرد. مردى به نظر خود در اين باره چيزى گفت (321).
مؤلّف:
اين حديث در صحيح مسلم از طرق ديگرى هم روايت شده است كه ما به آنچه ذكر شد، اكتفا نموديم. بخارى نيز آن را در صحيح خود، جلد اوّل، صفحه 187 (باب تمتّع) از عمران بن حصين نقل كرده است.
مالك بن انس در كتاب ((الموطأ))(322) از محمد بن عبداللّه بن حارث بن نوفل بن عبدالمطّلب روايت مى كند كه: از سعد وقّاص وضحاك بن قيس شنيده بود كه آن دو، در سالى كه معاويه حج رفت، درباره حج تمتع مذاكره مى كردند. ضحّاك بن قيس گفت: اين كار (حج تمتّع) را كسى انجام نمى دهد، مگر اينكه جاهل به امر خداوند باشد.
سعد وقّاص گفت: بد حرفى زدى!
ضحاك گفت: عمر بن خطاب از آن نهى مى كرد.
سعد گفت: پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - آن را انجام داد و ما هم با حضرت (حج تمتع) انجام داديم (323).
در مسند احمد حنبل (324) از عبداللّه بن عباس روايت مى كند كه گفت: پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - خود حج تمتع را انجام داد.
عروة بن زبير گفت: ابوبكر و عمر آن را قدغن كردند.
ابن عباس گفت: اين پسرك چه مى گويد؟
گفتند: مى گويد: ابوبكر و عمر آن را حرام دانستند.
ابن عباس گفت: مى بينم كه اينان به هلاكت مى رسند. من مى گويم پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - مى گويد آنها مى گويند: ابوبكر و عمر نهى كرد! (325).
ايّوب روايت مى كند كه عروة بن زبير به ابن عباس گفت: از خدا نمى ترسى كه مى گويى متعه حلال است؟
ابن عبّاس گفت: اى پسرك! برو از مادرت بپرس!
عروه گفت: اما ابوبكر و عمر آن را معمول نمى داشتند.
ابن عباس گفت: به خدا قسم! مى بينم كه شما با اين كارتان به عذاب خدا گرفتار شويد. من از پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - براى شما روايت نقل مى كنم، شما از ابوبكر و عمر سخن مى گوييد... ! (326).
در صحيح مسلم (327) روايت مى كند كه مردى راجع به حج تمتع از ابن عباس سؤال كرد، ابن عباس گفت: حلال است.
آن مرد گفت: عروة بن زبير آن را حرام مى داند.
ابن عباس گفت: مادر عروه زنده است، خود او از پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - روايت مى كند كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - اجازه داد، برويد از وى بپرسيد.
راوى گفت: نزد مادر عروه رفتيم، ديديم زنى درشت اندام و نابيناست. او گفت: آرى، پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - اجازه داد!
در صحيح ترمذى (328) روايت مى كند كه: از عبداللّه عمر راجع به حج تمتع سؤال شد، گفت: حلال است.
سائل پرسيد: پدرت از آن جلوگيرى مى كرد؟
عبداللّه گفت: به من بگو اگر پدرم از آن جلوگيرى كرد و پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - آن را معمول داشت، من بايد از پدرم پيروى كنم يا از پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -؟!
سائل گفت: بلكه از پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -.
عبداللّه گفت: ((پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - خود حج تمتع انجام داد. و بسيارى از روايات ديگر كه صريح است در رد نهى عمر از حج تمتع.
علاوه، پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در آخرين حج خود (حجة الوداع) سخنانى فرمود كه بايد اهل ايمان آن را بدانند و عمل كنند. به حديث آن در صحيح مسلم (329) مراجعه كنيد، مى بينيد كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در حضور عموم زائران خانه خدا - كه بيش از صد هزار نفر مرد و زن از پيروانش بودند و از اقطار مختلف آمده بودند تا با وى مراسم حج را انجام دهند - موضوع حج تمتع را اعلام داشت. و چون آن را ا علام فرمود، سراقة بن مالك برخاست و گفت: يا رسول اللّه! اين حج تمتع براى امسال ماست يا براى ابد؟
پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - انگشتان دست مبارك را يكى بعد از ديگرى گشود وفرمود: عمره براى هميشه داخل در حج شد، عمره تا ابد داخل در حج شد!
و نيز مسلم روايت مى كند كه على - عليه السّلام - در حالى كه پيراهن پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - را پوشيده بود، از يمن بازگشت و ديد كه فاطمه - عليها السّلام - هم مانند ديگران از احرام در آمده و لباس الوانى پوشيده و سرمه به چشم كشيده است.
على - عليه السّلام - به فاطمه - عليها السّلام - اعتراض كرد، ولى فاطمه - عليها السّلام - گفت: پدرم دستور داده كه چنين كنم. على - عليه السّلام - مى فرمايد: نزد پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - رفتم و آنچه از فاطمه - عليها السّلام - ديده و شنيده بودم، به حضرتش اطلاع دادم، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: فاطمه مى گويد، راست مى گويد... (330).
افزودن دیدگاه جدید