محورهاي استدلال اهل سنت به آيه غار

محورهاي استدلال اهل سنت به آيه غار

 

استدلال اهل سنت به آيه غار بر چند محور استوار است كه اساسى‌ ترين محور‌ هاى آن عبارتند از:

الف: انتخاب ابوبكر براى همراهي:

چون اصل هجرت پيامبر به دستور خداوند انجام شده؛ انتخاب همراه نيز به دستور خداوند بوده است. اين مطلب ثابت مى‌ كند كه ابوبكر مؤمن راستين و صادق بوده است؛ زيرا رسول خدا از باطن او باخبر بود و اگر ابوبكر مؤمن واقعى نبود، رسول خدا او را براى چنين سفر پرخطرى همراه خود نمى‌ كرد؛ چرا كه اگر نفاقى در وجود او بود، هر لحظه امكان داشت مشركين را از جاى آن حضرت باخبر ساخته و او را به دست مشركان بسپارد.

از طرف ديگر رسول خدا ياران مخلص ديگرى كه از نظر نسب نزديكتر از ابوبكر بودند، نيز داشته است؛ ولى از اين ميان وى را براى همراهى انتخاب كرده است، دادن چنين شرافتى به ابوبكر از جانب خدا و رسول او، دلالت بر مقام بلند ابوبكر در دين دارد؛

ب: عدم هجرت ابوبكر پيش از پيامبر:

همه اصحاب، رسول خدا صلى الله عليه وآله را تنها گذاشته و پيش از آن حضرت هجرت كردند؛ اما ابوبكر در آن زمان كه اوج ترس و سختى بود، همراهى آن حضرت را انتخاب و ملازمت و مصاحبت با ايشان را بر هجرت و نجات جان خود ترجيح داد و اين امتياز بزرگ و ويژه‌ اى براى او محسوب مى‌ شود؛

ج: «ثانِى اثْنَيْنِ»:

در اين عبارت، خداوند ابوبكر را دومين نفر، همرديف و همسان پيامبر قرار داده است؛

د: «إِذْ يَقُولُ لصاحبِه»:

در اين فراز از آيه، خداوند ابوبكر را «صاحب» پيامبر ناميده و چون در قرآن كريم اين عنوان فقط به ابوبكر داده شده است، دلالت مى‌ كند كه او برترين صحابى رسول خدا و جانشين بعد از آن حضرت باشد؛

هـ: «لا تحزن»:

رسول خدا به خاطر شفقت و محبتى كه نسبت به ابوبكر داشت، او را دلدارى داد، همچنين حزن و اندوهى كه ابوبكر در آن زمان داشت، براى خودش نبود؛ بلكه نگرانى او به خاطر دلسوزى بر پيامبر و آينده اسلام بود. او مى‌ ترسيد كه مشركان جايگاه رسول خدا را پيدا كنند و خداى ناكرده با كشته شدن آن حضرت، آينده اسلام به خطر بيفتد و اين نشان‌ دهنده كمال ايمان ابوبكر بوده است؛

و: «ان الله معنا»:

در اين فراز از آيه، پيامبر گرامى اسلام معيت و همراهى خداوند را نسبت به خود و ابوبكر نسبت مى دهد و هركس كه خداوند با او باشد و اين مطلب ابوبكر را در زمره متقين و محسنان قرار مى‌ دهد و اين از ويژگى‌ هاى منحصر به فرد ابوبكر به شمار مى‌ رود؛

ز: نزول سكينه بر ابوبكر؛

از آن جايى كه خوف و حزن امر طبيعى است، ابوبكر در آن لحظه دچار حزن و اندوه شد؛ ولى چون مقام و منزلت زيادى نزد خداوند داشت، باري تعالى سكينه اش را بر او نازل كرد تا ايمانش قوى تر شده و حزن و اندوهش پايان يابد؛

ح: خريد مركب براى پيامبر:

زمانى كه رسول خدا قصد خود را مبنى بر هجرت با ابوبكر در ميان گذاشت، ابوبكر به خاطر دوستى و محبتى كه نسبت به آن حضرت داشت، علاوه بر درهم و دينارى كه همراه ايشان كرد، مركبى براى مسافرت آن حضرت خريد.

ط: مشاركت فرزندان ابوبكر:

زمانى كه ابوبكر و رسول خدا در غار به سر مى‌ بردند، عبد الرحمن و اسماء (فرزندان ابوبكر) به يارى آنان شتافته و با آوردن آب و غذا، در هجرت آنان سهيم شدند.

ي: ورود ابوبكر و رسول خدا به مدينه:

زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وارد مدينه شدند، انصار و مهاجر فقط ابوبكر را با آن حضرت ديدند و اگر خداى نخواسته رسول خدا در اين سفر از دنيا مى‌ رفتند، تنها كسى كه مى‌ توانست خلافت بعد از آن حضرت را به عهده گرفته و جانشين وى در ميان امتش شود، ابوبكر بود و اگر در اثناء اين سفر وحيى بر پيامبر نازل مى‌ شد، تنها كسى كه از آن آگاهى داشت، ابوبكر بود، همه اين‌ ها دلالت بر منزلت و مقام رفيع ابوبكر دارد.

 

از ميان دانشمندان سني، فخر الدين رازى تفسيرپرداز شهير آن‌ ها، بيش از ديگران روى اين آيه مانور داده و در دوازده مسأله مستقل آن را بررسى كرده است كه از اين دوازده مسأله، نُه مسأله آن مستقيما به بحث ما مربوط مى‌ شود؛ از اين رو، ما نيز رويكرد اصلى خود را در اين مقاله پاسخ دادن به ادعاهاى وى قرار خواهيم داد؛ هر چند كه به مناسبت، ديدگاه‌ هاى ديگر دانشمندان سنى را نيز مطرح کرده و از پاسخ آن‌ ها نيز غفلت نخواهيم كرد.

 

گفتار اول: انتخاب ابوبكر براي همراهي:

فخررازى در چهارمين مسأله‌ اى كه در ذيل آيه مطرح مى‌ كند، در باره نحوه استفاده برترى و فضيلت ابوبكر از اين آيه مى‌ نويسد:

المسألة الرابعة: دلت هذه الآية على فضيلة أبي بكر رضي الله عنه من وجوه:

الأول: أنه عليه السلام لما ذهب إلى الغار لأجل أنه كان يخاف الكفار من أن يقدموا على قتله، فلولا أنه عليه السلام كان قاطعاً على باطن أبي بكر، بأنه من المؤمنين المحققين الصادقين الصديقين، وإلا لما أصحبه نفسه في ذلك الموضع، لأنه لو جوز أن يكون باطنه بخلاف ظاهره، لخافه من أن يدل أعداءه عليه، وأيضاً لخافه من أن يقدم على قتله. فلما استخلصه لنفسه في تلك الحالة، دل على أنه عليه السلام كان قاطعاً بأن باطنه على وفق ظاهره.

 

الثاني: وهو أن الهجرة كانت بإذن الله تعالى، وكان في خدمة رسول الله جماعة من المخلصين، وكانوا في النسب إلى شجرة رسول الله أقرب من أبي بكر، فلولا أن الله تعالى أمره بأن يستصحب أبا بكر في تلك الواقعة الصعبة الهائلة، وإلا لكان الظاهر أن لا يخصه بهذه الصحبة، وتخصيص الله إياه بهذا التشريف دل على منصب عال له في الدين.

 

مسأله چهارم: اين آيه به چند صورت بر فضيلت ابوبكر دلالت مى‌ كند:

اول:

رسول خدا (ص) هنگامى كه از ترس كشته شدن توسط كفار به طرف غار رفت، اگر از باطن ابوبكر باخبر نبود كه او از مؤمنان حقيقى راستگو و راستين است، هرگز او را به همراه خود نمى برد؛ زيرا اگر ظاهر ابوبكر با باطن ابوبكر تفاوت داشت، ترس آن را داشت كه ابوبكر او را به دشمنانش نشان دهد و همچنين مى‌ ترسيد كه خود ابوبكر او را بكشد؛ اما وقتى رسول خدا او را در اين زمان در كنار خود نگه‌ داشته، ثابت مى‌ كند كه آن حضرت يقين داشته كه باطن ابوبكر با ظاهر او يكسان بوده است.

دوم:

بى ترديد هجرت با اجازه خداوند صورت گرفته و در خدمت رسول خدا (ص) جماعتى از افراد مخلص بوده است كه از نظر نسب به رسول خدا نزديك‌ تر از ابوبكر بوده‌ اند؛ پس اگر همراهى ابوبكر در چنين موقعيت سخت و ترسناكى به دستور خداوند نبوده است، نبايد رسول خدا او را به همراه خود مى برد؛ بنابراين دادن چنين شرافتى به ابوبكر از جانب خداوند، دلالت بر مقام بلند ابوبكر در دين است.

 

نقد و بررسي:

اثبات اين دو ادعاى فخررازي، در گرو اثبات مقدماتى است كه به نظر مى‌ رسد هيچ يك از آن‌ ها تمام نباشد؛

 

آيا ابوبكر، همراه رسول خدا (ص) بوده است؟

اولاً:

بايد ثابت شود همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار، ابوبكر بوده نه شخص ديگري. روشن است كه از خود آيه قرآن كريم چنين مطلبى هرگز ثابت نمى شود؛ چرا كه در آيه غار، هيچ اسمى از ابوبكر برده نشده و صرفا سخن از همراهى است كه با رسول خدا در غار بوده است؛ اما اين كه آن همراه چه كسى است، بايد به كمك روايات موجود در منابع تاريخى و روائى ثابت شود كه آن‌ هم با مشكلاتى مواجه است كه ما به صورت مختصر بعد از نقل اصل روايات در منابع اهل سنت به آن‌ ها اشاره خواهيم كرد.

محمد بن اسماعيل بخارى مى‌ نويسد:

حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا هَمَّامٌ عن ثَابِتٍ عن أَنَسٍ عن أبي بَكْرٍ رضي الله عنه قال: قلت لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم وأنا في الْغَارِ: لو أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ تَحْتَ قَدَمَيْهِ لَأَبْصَرَنَا فقال ما ظَنُّكَ يا أَبَا بَكْرٍ بِاثْنَيْنِ الله ثَالِثُهُمَا.

انس از ابوبكر نقل كرده است كه گفت: هنگامى در غار بودم، به رسول خدا (ص) گفتم: اگر يكى از آن ها (كفار قريش) زير پاهاى خود را نگاه كند، ما را خواهد ديد، آن حضرت فرمود: چرا نگرانى در باره دو نفرى كه سومى آن دو، خداوند است.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1337، ح3453، كتاب المناقب، بَاب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

همين روايت را با تفاوت‌ هايى در متن و سند در جاهاى ديگر بخارى نيز نقل كرده است:

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1427، ح3707 و ج 4، ص 1712، ح4386، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

اين روايات ثابت مى كند كه ابوبكر به همراه رسول خدا در غار بوده است. صرف نظر از مشكلاتى كه در سند آن و به ويژه در انس بن مالك كه با امير مؤمنان عليه السلام ميانه خوشى نداشته وجود دارد، اين روايت با روايت ديگرى كه بخارى در صحيح خود از عائشه نقل كرده است، در تعارض است:

 

هيچ آيه‌ اي در حق خاندان عائشه نازل نشده است:

بخارى در صحيح خود به نقل از عائشه مى‌ نويسد كه وى تصريح كرده است كه هيچ آيه اى در قرآن كريم در باره خاندان وى نازل نشده است:

حدثنا مُوسَى بن إِسْمَاعِيلَ حدثنا أبو عَوَانَةَ عن أبي بِشْرٍ عن يُوسُفَ بن مَاهَكَ قال كان مَرْوَانُ على الْحِجَازِ اسْتَعْمَلَهُ مُعَاوِيَةُ فَخَطَبَ فَجَعَلَ يَذْكُرُ يَزِيدَ بن مُعَاوِيَةَ لِكَيْ يُبَايَعَ له بَعْدَ أبيه فقال له عبد الرحمن بن أبي بَكْرٍ شيئا فقال خُذُوهُ فَدَخَلَ بَيْتَ عَائِشَةَ فلم يَقْدِرُوا فقال مَرْوَانُ إِنَّ هذا الذي أَنْزَلَ الله فيه «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي» فقالت عَائِشَةُ من وَرَاءِ الْحِجَابِ ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي.

از يوسف بن ماهك نقل شده است كه معاويه بن أبى سفيان، مروان را به حكومت حجاز منصوب كرده بود، مروان خطبه خواند و در آن از يزيد بن معاويه نام برد تا براى حكومت بعد از پدرش از مردم بيعت بگيرد. عبد الرحمن بن أبى بكر چيزى گفت، مروان گفت: او را بگيريد. عبد الرحمن وارد خانه عائشه شد و آن‌ ها نتوانستند او را دستگير كنند. مروان گفت: او كسى است كه خداوند اين آيه را در باره او نازل كرده است: «و آن كس كه به پدر و مادر خود گويد: «اف بر شما، آيا به من وعده مى‏ دهيد كه زنده خواهم شد...».

عائشه از پشت پرده گفت: هيچ چيزى از قرآن در باره ما خاندان نازل نشده است؛ مگر اين كه خداوند [آيه] عذر مرا نازل كرده است (اشاره به آيه افك).

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1827، ح4550، كتاب التفسير، بَاب «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا...»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

طبق قواعد زبان عربي، در جمله «ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا» كلمه «شيئا» نكره در سياق نفى است و دلالت بر عموم مى كند؛ يعنى هيچ آيه‌ اى در قرآن كريم به صورت اختصاصى در باره عائشه و اطرافيان او نازل نشده است.

از طرف ديگر كلمه «الا» در جمله «إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي» از ادات حصر است و طبق قواعد ثابت شده در علم اصول، جمله استثنائيه، دلالت بر حصر مى‌ كند و داراى مفهوم است.

بنابراين، اين روايت ثابت مى كند كه هيچ آيه اى در قرآن كريم به صورت اختصاصى در باره خاندان عائشه كه ابوبكر نيز جزو آن است، نازل نشده است. در نتيجه اين روايت با رواياتى كه ثابت مى كند ابوبكر به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار بوده و آيه «غار» در باره او نازل شده است، در تعارض است.

 

آيا مراد از «فينا» فرزندان ابوبكر است؟

برخى از علماى اهل سنت پاسخ داده اند كه مراد از «فينا» فرزندان ابوبكر است و شامل خود ابوبكر نمى شود. عينى در عمدة القارى مى‌ نويسد:

قوله: «فينا» أرادت به بني أبي بكر لأن أبا بكر، رضي الله تعالى عنه. نزل فيه «ثاني اثنين» (التوبة: 40) وقوله: «محمد رسول الله والذين معه» (الفتح:92) وقوله: «والسابقون والأولون» وفي آي كثيرة.

مراد از «فينا» فرزندان ابوبكر است؛ زيرا در باره ابوبكر آيه «ثانى اثنين» و «محمد رسول الله...» و آيه «والسابقون الأولون» و آيات بسيارى نازل شده است.

العيني، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد الغيتابي الحنفي (855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 19، ص 1827، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

ابن حجر عسقلانى نيز در فتح البارى همين ادعا را كرده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 577، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

 

در پاسخ مى‌ گوييم:

اولاً: اين ادعائى است بدون دليل؛ بلكه دليل بر خلاف آن وجود دارد؛ چرا كه طبق ادعاى مروان بن حكم آيه «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا...» در مذمت عبد الرحمن و تكريم پدر و مادر او؛ يعنى ابوبكر و ام رومان نازل شده است و عائشه با گفتن جمله «ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا» نزول هر نوع آيه‌ اى در باره تمام افراد مورد ادعاى مروان نفى مى‌ كند كه از جمله آن‌ ها والدين عبد الرحمن است.

ثانياً: طبق پنداشت اهل سنت، آيات «محمد رسول الله...» و آيه «والسابقون الأولون» شامل فرزندان ابوبكر و از جمله خود عائشه نيز مى شود و عائشه، و ديگر فرزندان ابوبكر را از بارزترين مصاديق همراهان رسول خدا و سابقون الأولون دانسته اند. آيا بدر الدين عينى مى تواند قبول كند كه آيه «محمد رسول الله» و «والسابقون الأولون» شامل عائشه نمى شود؟

بنابراين، سخن عينى و ابن حجر، مردود است.

افزودن دیدگاه جدید