دلايل الهى بودن نصب امام: آيه هشتم: « وَرَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَيَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ»

دلايل الهى بودن نصب امام: آيه هشتم: « وَرَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَيَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ»

از جمله آياتى كه صراحت دارد، مقام امامت، يك مقام انتصابى است و نصب آن فقط به دست خدا است، آيه مباركه ذيل است:

 

وَرَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَيَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَتَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ.القصص/ 68.

 

و پروردگار تو هر چه را بخواهد مى‏آفريند و برمى‏گزيند، و آنان اختيارى ندارند. منزّه است خدا، و از آنچه [با او] شريك مى‏گردانند برتر است.

 

مفسران شأن نزول اين آيه را در مورد وليد بن مغيره (مرد ثروتمند مكه) و عروة بن مسعود ثقفى (رئيس طائف) ذكر كرده اند كه مشركان گفتند: چرا قرآن بر اين دو نفر نازل نشد؟

 

وَقالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم. أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ورَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ. زخرف/ 31- 32.

 

و گفتند: «چرا اين قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندى) از اين دو شهر(مكه و طائف) نازل نشده است؟!» آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مى‏كنند؟! ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم تا يكديگر را مسخر كرده (و با هم تعاون نمايند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‏آورى مى‏كنند بهتر است!

 

آنگاه خداوند در آيه مورد بحث ( 68/ قصص)، جواب اين گفتار مشركان را اين گونه بيان فرموده كه اختيار جعل نبوت و نزول قرآن به دست خداست بر هر كه بخواهد آن را نازل مى كند.

 

مفسران در مورد كلمه «ما» در « ما كان» دو وجه را ذكر كرده اند:

 

وجه اول: «ما» نافيه باشد در اين صورت بايد بر كلمه «ويختار» وقف كرد و جمله بعد، از ماقبلش جدا معنا مى شود ؛ يعنى پرودگار تو هرچه را بخواهد مى آفريند و برمى گزيند. وبراى آنها اختيارى نيست؛ بلكه اختيار به دست خداست.

 

وجه دوم: «ما» موصوله باشد؛ در اين صورت هردو جمله به هم وصل است و معنا اين مى شود: پرودگار تو هرچه را بخواهد مى آفريند و آنچه را براى آنان خير و مصلحت دارد بر مى گزيند.

 

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص170، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة الأولى، 1409هـ

 

اگر دقت شود نتيجه ى هر دو وجه يكى است و آن اينكه گزينش نبى و از جمله گزينش امام و مصلحت انديشى براى انسان، در اختيار خداست نه مردم؛ زيرا اختيار به دست كسى است كه علم به احوال شخص داشته باشد و چنين علمى مربوط به خداوند است.

انتخاب امور خير و مصلحت مردم توسط خدا و امر نبوت و امامت بالاترين امر خير و مصلحت:

 

با توجه به شأن نزول آيه، مسأله انحصار انتخاب الهى نبوت توسط خداوند روشن است. سؤال اين است كه نصب الهى امام از كجاى آيه استفاده مى شود؟

 

جواب اين است كه مسأله امامت نيز از خود آيه استفاده مى شود.

در آيه مذكور چه كلمه «ما» را در «ماكان» نافيه گرفته شود يا موصوله، با بيان ذيل، اين مطلب قابل اثبات خواهد بود.

 

در صورتى كه «ما» نافيه باشد و بر كلمه «يختار» وقف شود معنايش اين است كه مطلق اختيار به دست خدا است و بندگان هيچ گونه اختيارى در هيچ امرى را ندارند. از جمله امورى كه بندگان در آنها از خود اختيار ندارد، انتخاب پيامبر و امام است.

 

اما در صورتى كه كلمه «ما» موصوله باشد، معناى «ما» اثبات است و كلمه «يختار» بر سر او مى آيد در اين صورت معنايش اين مى شود: خداوند آن چيزى را كه خير و مصلحت مردم در آن است برمى گزيند. بدون شك امر نبوت و امامت هردو به مصلحت مردم و امت اسلامى است.

 

طبرى «ما» را در اين وجه، به معناى «الذي» گرفته و مى گويد:

 

فقال الله لنبيه محمد صلى الله عليه وسلم وربك يا محمد يخلق ما يشاء أن يخلقه ويختار للهداية والإيمان والعمل الصالح من خلقه ما هو في سابق علمه أنه خيرتهم نظير ما كان من هؤلاء المشركين لآلهتهم خيار أموالهم.

 

پس خداوند براى پيامبرش محمد صلى الله عليه وسلم فرمود: پروردگار تو اى محمد هرچه را بخواهد مى آفريند و براى هدايت و ايمان و عمل صالح از ميان بندگانش آن كسى را كه طبق علم سابقش خير و مصلحت بندگان است، بر مى گزيند. نظير مشركان كه بهترين اموالشان را براى خدايانشان بر مى گزينند.

 

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج20، ص100، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ

 

بغوى از مفسران اهل سنت مى گويد:

 

(ما كان لهم الخيرة) قيل (ما) للإثبات معناه ويختار الله ما كان لهم الخيرة أي يختار ما هو الأصلح والخير.

 

گفته شده كه «ما» در جمله «ماكان لهم الخيرة»، معناى اثبات دارد؛ معنايش اين است كه خداوند آن چه را كه به خير و نفع امتت است برمى گزيند. يعنى؛ آن چه را كه اصلح وخير است بر مى گزيند.

 

البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاى516هـ)، تفسير البغوي، ج3، ص452، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

 

با توجه به سخن اين مفسران، آيه شريفه بيان مى كند كه خداوند هر امر خير و هر چيزى كه به مصلحت مؤمنان است بر مى گزيند و بدون ترديد چون خداوند عالم به همه امور است و احاطه علمى بر تمام امور دارد مى داند چه چيزى خير و به نفع و مصلحت مؤمنان است و همان را بر مى گزيند.

 

بدون شك بالاترين امر خير، مسأله نبوت و رهبرى جامعه پس از پيامبر است. همان گونه كه تنها حق انتخاب و گزينش در همه امور خير به دست خدا است، امر نبوت و امامت كه بالاترين آنها است، نيز تنها خداوند حق انتخاب آن را دارد.

 

گذشته از اين بيان در خصوص آيه فوق، كه انتخاب نبوت و امامت را افاده مى كند در منابع روائى، رسول خدا صلى الله عليه وآله جمله: «وَيَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ» را به امر نبوت و امامت تفسير نموده و تصريح كرده است كه انتخاب اين دو مقام به دست انسان نيست.

 

اين روايت علماى شيعه با استفاده از منابع اهل سنت در كتابهايشان آورده است.

 

سيد بن طاووس، در كتاب «الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف» به آياتى كه در شأن اميرمؤمنان عليه السلام نازل شده اشاره كرده و از جمله روايت ذيل را در رابطه به آيه مورد بحث از كتاب محمد بن مؤمن شيرازى كه از يكى از علماى اهل سنت است مى آورد.

 

متأسفانه اصل اين كتاب فعلاً در دسترس ما نيست؛ به اين لحاظ روايت را از منابع شيعه ذكر مى كنيم:

 

سيد بن طاووس مى گويد:

ومن ذلك ما رواه محمد بن مؤمن في كتابه المذكور [المستخرج من تفاسير الاثني عشر] في تفسير قوله تعالى «وربك يخلق ما يشاء ويختار ما كان لهم الخيرة» بإسناده إلى أنس بن مالك قال سألت رسول الله صلي الله عليه وسلم عن معنى قوله «وربك يخلق ما يشاء»؟

 

قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ مِنْ طِينٍ كَيْفَ يَشَاءُ ثُمَّ قَالَ «وَيَخْتارُ» إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَنِي وَأَهْلَ بَيْتِي عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ فَانْتَجَبَنَا فَجَعَلَنِيَ الرَّسُولَ وَجَعَلَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام الْوَصِيَّ ثُمَّ قَالَ «ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ» يَعْنِي مَا جَعَلْتُ لِلْعِبَادِ أَنْ يَخْتَارُوا وَلَكِنِّي أَخْتَارُ مَنْ أَشَاءُ فَأَنَا وَأَهْلُ بَيْتِي صَفْوَةُ اللَّهِ وَخِيَرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ ثُمَّ قَالَ «سُبْحانَ اللَّهِ» يَعْنِي تَنْزِيهاً لِلَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ بِهِ كُفَّارُ مَكَّةَ ثُمَّ قَالَ «وَرَبُّكَ» يَا مُحَمَّدُ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ مِنْ بُغْضِ الْمُنَافِقِينَ لَكَ وَلِأَهْلِ بَيْتِكَ وَما يُعْلِنُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مِنَ الْحُبِّ لَكَ وَلِأَهْلِ بَيْتِكَ.

 

انس مى گويد: از رسول خدا صلى الله عليه وسلم از معناى «وربك يخلق ما يشاء» پرسيدم آن حضرت فرمود: خداوند آدم را از گل آنگونه كه خواست آفريد. سپس فرمود: «و يختار»، يعنى؛ خداوند من و اهل بيتم را بر جميع مردم انتخاب كرد. ما را برگزيد به من مرتبت نبوت داد و على بن ابى طالب را وصى نمود آنگاه فرمود: ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ يعنى اختيار انتخاب را به مردم نداده‏اند. ولى من [خدا] بر مى‏گزينم كسى را كه مى خواهم پس من و اهل بيتم برگزيده و امتياز دار از ميان مردميم بعد فرمود: منزه است خدا از آنچه مشركين مكه بر او شريك مى‏گيرند. بعد فرمود: اى محمّد! پروردگارت مى‏داند چه در دلهاى خود پنهان كرده‏اند از كينه براى تو و خانواده‏ات و چه در زبان آشكار مى‏كنند از علاقه به شما.

 

ابن طاووس الحلي، ابي القاسم علي بن موسي (متوفاي664هـ)، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ص 97، چاپخانه: الخيام ـ قم، چاپ: الأولى1399

 

تعدادى از بزرگان شيعه همانند علامه مجلسى و شيخ صدوق و ديگران نيز اين روايت را با استناد به كتاب شيرازى آورده اند:

 

 المجلسي، محمد باقر (متوفاي1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏23، ص74، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء، بيروت - لبنان، الطبعة الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.

 

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص678، تحقيق ونشر: قسم الدراسات الاسلامية- مؤسسة البعثة- قم، الطبعة الأولى، 1417هـ

 

در رواياتى كه از ائمه طاهرين عليهم السلام رسيده به طور كلى امر امامت را يك امر الهى دانسته و بر انتخاب و انتصاب آن توسط خداوند تصريح كرده اند.

 

يكى از روايات اين است:

 

امام هشتم عليه السلام در روايت طولانى، بعد از بيان صفات و ويژگيهاى امام، به عدم امكان گزينش امام توسط انسان اشاره نموده و فرموده است:

 

فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ بِمَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ....

أَ ظَنُّوا أَنَّ ذَلِكَ يُوجَدُ فِي غَيْرِ آلِ الرَّسُولِ كَذَبَتْهُمْ وَاللَّهِ أَنْفُسُهُمْ‏ وَمَنَّتْهُمُ الْأَبَاطِيلَ وَارْتَقَوْا مُرْتَقًى صَعْباً دَحْضاً تَزِلُّ عَنْهُ إِلَى الْحَضِيضِ أَقْدَامُهُمْ رَامُوا إِقَامَةَ الْإِمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَةٍ بَائِرَةٍ نَاقِصَةٍ وَآرَاءٍ مُضِلَّةٍ فَلَمْ يَزْدَادُوا مِنْهُ إِلَّا بُعْداً- قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ لَقَدْ رَامُوا صَعْباً وَقَالُوا إِفْكاً وَ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً وَوَقَعُوا فِي الْحَيْرَةِ إِذْ تَرَكُوا الْإِمَامَ عَنْ بَصِيرَةٍ- «وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكانُوا مُسْتَبْصِرِينَ» رَغِبُوا عَنِ اخْتِيَارِ اللَّهِ وَاخْتِيَارِ رَسُولِهِ إِلَى اخْتِيَارِهِمْ وَالْقُرْآنُ يُنَادِيهِمْ- «وَرَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَيَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَتَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ»‏

 

كيست كه به شناخت امام برسد و بتواند او را انتخاب كند؟ از اختيار انسان دور است ‏...

آيا گمان بردند كه «امام» در غير خاندان رسول خدا (ص) يافت شود؟ به خدا سوگند خودشان خويش را تكذيب كردند و بيهوده آرزو بردند و بگردنه‏ بلند لغزاننده‏اى گام نهادند كه آن‏ها را بنشيب پرتاب كند، خواهند به عقل نارساى خود امامى سازند و برأى گمراه‏ كننده پيشوائى پردازند، جز دورى و دورى از مقصد حق بهره نبرند، خدا آنان را بكشد تا كى دروغ گويند! به راستى به پرتگاه برآمدند و دروغ بافتند و سخت به گمراهى افتادند و به سرگردانى گرفتار شدند، آنگاه كه دانسته و فهميده امام خود را گذاشتند و پرچم باطل افراشتند «شيطان كارشان را برابرشان آرايش داد و آنها را از راه بگردانيد با آنكه حق جلو چشم آنها بود» (عنكبوت- 28)

 

از انتخاب خداى جل جلاله و رسول خدا روى برتافتند و به انتخاب باطل خويش گرائيدند در حالى كه قرآن آنها فرا مى خواند به اين كه: و پروردگار تو هر چه را بخواهد مى‏آفريند و برمى‏گزيند، و آنان اختيارى ندارند. منزّه است خدا، و از آنچه [با او] شريك مى‏گردانند برتر است.

 

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الأمالي، ص777، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

استدلال علامه مجلسى بر عدم اختيار انسان در امر امامت

 

ايشان بعد از اين كه دو آيه 31- 32 سوره زخرف را بعد از آيه مورد بحث ذكر مى كند، بر عدم صلاحيت انسان در اختيار وگزنيش امام، اين گونه استدلال مى نمايد:

 

أقول: الآيتان صريحتان في أن الرزق والمراتب الدنيوية لما كانت بقسمته وتقديره سبحانه فالمراتب الأخروية والدرجات المعنوية كالنبوة وما هو تاليها في أنه رفعة معنوية وخلافة دينية وهي الإمامة أولى وأحرى بأن تكون بتعيينه تعالى ولا يكلها إلى العباد وأيضا إذا قصرت عقول العباد عن قسمة الدرجات الدنيوية فهي أحرى بأن تكون قاصرة عن تعيين منزلة هي تشتمل على الرئاسة الدينية والدنيوية معا وهذا بين بحمد الله في الآيتين على وجه ليس فيه ارتياب ولا شك والله الموفق للصواب.‏

 

اين دو آيه، صريح در اين است كه قسمت و تقدير روزى و مراتب دنيوى به دست خداست؛ پس مراتب اخروى و درجات معنوى، همانند نبوت و امامت است كه آن دو، يك مقام بلند معنوى و خلافت دينى است سزاوار است كه به تعيين خدا باشد و خداوند تعيين آن را به بندگان موكول ننمايد.

 

و نيز طبق اين آيات، عقل بندگان از قسمت درجات دنيوى قاصر است؛ پس به طريق اولى عقل بشر از تعيين امامت كه يك رياست دنيوى و دينى است قاصر است. روى اين لحاظ بشر نمى تواند امام را تعيين كند. و سپاس خدا را كه اين دو امر در اين دو آيه به صورت روشن بيان شده كه هيچ گونه شكى در آن نيست.

 

المجلسي، محمد باقر (متوفاي1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏23، ص67، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء- بيروت - لبنان، الطبعة الثانية المصححة، 1403- 1983 م.

استدلال علامه بحرانى بر انتصاب الهى امام

 

علامه بحرانى بر انتصاب الهى امام اين گونه استدلال كرده است:

 

دلت الآية على نفي الخيرة للخلق مطلقا في الخلق والحكم فليس لهم أن يثبتوا حكما ولا ينفوا حكما من قبل أنفسهم ولا أن يختاروا أحدا فيقدموه في منزلة ويأخروا غيره عنها بل الحكم في ذلك كله لله تعالى، فكانت الآية ناصة على أنه لا يجوز لأحد أن يختار إماما فينصبه في الإمامة بعد نص الله وقبله كما هو مفادها إذ لو صح ذلك لكان مناقضا لمدلول الآية وحيث بطل الاختيار في كل شئ بطل الاختيار للناس في الإمامة فوجب أن يكون الإمام منصوصا عليه.

 

اين آيه بر نفى اختيار بندگان مطلقا در امور خلق و حكم دلالت مى كند. بنابراين، بندگان حق اثبات و نفى حكم را از نزد خودشان ندارند و نيز حق ندارند كه كسى را برگزينند و آن را در يك جايگاهى مقدم كنند و ديگرى را از آن مقام بركنار نمايند؛ بلكه حكم در اين موارد همه براى خدا است. پس اين آيه نص در اين است كه براى هيچ كسى جايز نيست كه امامى را برگزيند و او در منصب امامت (بعد از نص خدا در اين مورد يا قبل از آن) منصوب كند؛ زيرا اگر نصب امام براى هر كسى درست باشد، مناقض با مدلول آيه است. از آنجايى كه طبق آيه اختيار بندگان در هرچيزى مورد اعتبار نباشد و باطل باشد، اختيار مردم در امامت نيز باطل است. پس واجب است كه امام بايد از جانب خداوند تعيين شده باشد.

 

البحراني، علي (متوفاي1340هـ)، منار الهدى في النص على إمامة الإثني عشر (ع)، ص155، تحقيق: تنقيح وتحقيق وتعليق: السيد عبد الزهراء الخطيب، ناشر: دار المنتظر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ الأولى1405 - 1985 م

نكته تكمليى آيه:

 

نكته مهم اين است كه در آيه: «وَرَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَيَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ»، كلمه «يختار» بر كلمه «يخلق» عطف شده و كلمه «ربك» بر سر يختار هم مى آيد. معناى آيه اين مى شود كه پروردگار تو هر چه را بخواهد مى آفريند و پروردگار تو هرچه را كه به صلاح شما باشد بر مى گزيند.

 

و در بحث روائى اين آيه بيان شد كه رسول خدا مصداق كلمه «ما» را امر نبوت و امامت دانسته است. در نتيجه آيه مى گويد: گزينش «پيامبر» و «امام» در امر نبوت و امامت كه به صلاح و خير امت است، در اختيار خدا است.

 

آنوقت از آيه ديگر استفاده مى شود، وقتى خداوند يك امرى را براى مردم مقدر نمايد و در نظر بگيرد، هيچ كس حق انتخاب و اختيار از پيش خود ندارند:

 

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْص اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا. احزاب/ 36

 

هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش در مورد امرى حكم نمايند، اختيارى داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را نمايد، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!

 

از ضميمه كردن آيات فوق، با اين آيه روشن مى شود كه بشر هيچگونه حق انتخاب امام و پيامبر را ندارند.

سخن فخر رازى از مفسران معروف اهل سنت در توضيح اين آيه جالب و حجت قاطع است:

 

فقال في هذه الآية لا ينبغي أن يظن ظان أن هوى نفسه متبعه وأن زمام الاختيار بيد الإنسان كما في الزوجات، بل ليس لمؤمن ولا مؤمنة أن يكون له اختيار عند حكم الله ورسوله فما أمر الله هو المتبع وما أراد النبي هو الحق ومن خالفهما في شيء فقد ضل ضلالاً مبيناً، لأن الله هو المقصد والنبي هو الهادي الموصل، فمن ترك المقصد ولم يسمع قول الهادي فهو ضال قطعاً.

 

خداوند در اين آيه مى فرمايد: سزاوار نيست كه كسى گمان كند كه مى تواند از هواى نفس خود پيروى نمايد و زمام اختيار به دست خود انسان باشد، همان گونه كه زوجات چنين اختيارى دارند؛ بلكه هيچ مرد و زن مؤمنى در برابر حكم خدا و رسولش اختيارى نداشته و بايد از آن چه خداوند به آن امر نموده است، پيروى نمايند و آن چه را پيامبر خواسته حق مى باشد و هر كه با خدا و رسولش در حكمى مخالفت نمايد، به گمراهى آشكارى گرفتار گشته، زيرا خداوند مقصود مؤمن و پيامبر، راهنما و رساننده به آن مقصود است، لذا اگر كسى مقصود اصلى را رها نمايد و به سخن راهنما گوش نسپارد قطعا گمراه است.

 

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج25، ص183، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

 

جالب اينجا است كه آيه فوق، با تعبير «ما كان لمؤمن ولا مؤمنة» مى فهماند، آنهايى كه در امر «امامت» در مقابل اين انتخاب و گزينش خداوند نا فرمانى مى كنند و برخلاف انتخاب خدا كسى ديگرى را به اين مقام بر مى گزينند از زمره مؤمنان خارج و به تعبير فخر رازى از هدايت الهى به دور و در گمراهى آشكاراند.

افزودن دیدگاه جدید