عايشه در صحاح سته اهل سنت: فضائل عایشه
فهرستی از آنچه در این سلسله مقالات خواهد آمد:
پيشگفتار
اول - از أبو موسى اشعرى
دوم - از انس و روايتى از نسائى از عايشه
سوم - از عمرو بن العاص
چهارم - از عبد اللّه بن زياد اسدى
قسمت أوّل - حسادتهاى عايشه
الف - نسبت به هوو و شكستن ظرف غذا
ب - حسادتى شديد نسبت به حفصه
ج - نسبت به حضرت خديجه عليهاالسلام
د - نسبت به زنهائى كه خود را هبه مى كردند
قسمت دوم - ادب عايشه
قسمت سوم - تعقيب كردن پيامبر صلى الله عليه و آله
قسمت چهارم- حجاب عايشه
قسمت پنجم - عايشه و رضاع كبير
الف - قرآن:
ب - سنت:
قسمت ششم - برترى صفيه
قسمت هفتم - عايشه و غيبت صفيه
قسمت هشتم - عايشه و ايذاء پيامبر صلى الله عليه و آله
قسمت نهم - عايشه فرمانده جنگ جمل
قسمت دهم - عايشه از پيامبر صلى الله عليه و آله در غضب است
قسمت يازدهم - أعوذ بالله منك
قسمت دوازدهم - آرزوى مرگ عايشه
قسمت سيزدهم - جان دادن پيامبر صلى الله عليه و آله در دامن عايشه و عدم تعيين وصى
قسمت چهاردهم - عايشه و فاطمه بنت قيس
قسمت پانزدهم - عايشه و ابتداى نزول وحى
قسمت شانزدهم -... وصلاة العصر
قسمت هفدهم - عايشه و اتمام نماز در سفر
قسمت هيجدهم - صلاة الضحى
قسمت نوزدهم - محرم و زير شلوارى (شورت)
قسمت بيستم - خروج زنان از منزل جهت نماز
قسمت بيست و يكم - عايشه و لعن
قسمت بيست و دوم - حديث افك
- شأن نزول آيات افك
قسمت بيست و سوم - نزول آيه تيمم
قسمت بيست و چهارم - حديث أمّ زرع
عايشه در صحاح
پيشگفتار
در بررسي هاى قبل نتيجه گرفتيم كه چنين نيست اينكه دانشمندان اهل سنت نام شش كتاب روائى خود را «صحيح» نهاده ـ و مخصوصا روى دو كتاب از آنها آنچنان معتقدند كه گوئى هيچ روايت غير صحيح در آن نمى باشد ـ واقعا روايات مندرج در آن كتابها تماما صحيح باشد. از جمله، مدحى كه آنان از عايشه ام المؤمنين در صحاح سته (و غير صحاح) نموده اند، چنين نيست كه واقعيت داشته باشد. اينان آنچنان شخصيتى از او به تصوير كشيده اند كه گوئى فرشته اى به صورت انسان در آمده و سرانجام نيز فرشته گونه همدوش نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله در اعلا عليين بهشت خواهد بود. اما وقتى به روايات همين صحاح با دقت و تحقيقى منصفانه بنگريم، در لابلاى آن تعريفها مطالبى مى بينيم كه همه آن رشته ها را پنبه نموده و همه آن بافته ها را مى شكافد و بدتر از آن متوجه خواهيم شد كه صاحبان صحاح، از عايشه چهره اى زشت به تصوير كشيده و او را زنى معرفى مى نمايند كه در آتش حسد مى سوزد و رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى آزارد و به او جسارت مى كند و او را به خشم مى آورد و در عدالت او ترديد دارد و براى تبرئه خود داستان جعلى افك را مى تراشد و حتى در حضور مرد اجنبى وضو مى گيرد و ساير آنچه كه شما با مطالعه اين نوشتار از آن آگاه خواهيد شد. از خداوند بزرگ مى خواهيم كه به ما توفيق دهد كه پرده هاى تعصب جاهلانه را دريده و به مصداق كريمه «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ» احسن گفته ها را پيروى كنيم و به مجرد شنيدن صداى مخالف، حكم تكفير را صادر ننمائيم.
مطالب اين نوشتار عموما همچون بررسيهاى قبل برگرفته از شش كتاب روائى اهل سنت مى باشد كه در ميان آنها به صحيح هاى ششگانه معروف گشته است.
«إِنْ أُريدُ إِلاَّ الاْصْلاحَ ما اسْتَطَعْتُ».
قم المشرفه حرم اهل البيت و عشّ آل محمّد عليهم السلام .
پس از آنكه از نقل آنچه كه صاحبان صحاح در فضائل خلفاى ثلاث نوشتند فارغ شديم اينك نوبت آن رسيده است كه به بررسى آنچه كه اينان در فضائل عايشه نقل كردند بپردازيم. البته در ضمن آن حفصه نيز بى نصيب نمانده است!
يكى از موضوعاتى كه دقت در آن بسيارى از مسائل را براى همه روشن مى كند، اين است كه بدانيم از نظر اهل سنت مخالفت و دشمنى و حتى كوچكترين توهين به خلفاى ثلاث و جنگ با آنها گر چه خود آغازگر آن بوده باشند، گناهى نابخشودنى بوده و آن شخص يا آن گروه محكوم به ارتداد و خروج از دين شده و خونشان مباح و كشتن آنها جايز و بلكه واجب مى باشد ولذا مى بينيم كه در طول تاريخ بيگناهانى به جرم شيعه بودن و قبول نداشتن خلفاى ثلاث و نه فحش و توهين به آنها -كه ما آن را صحيح نمى دانيم- به فتواى علماى اهل سنت به قتل رسيدند و نمونه بارز آن شهادت شهيد اول و نمونه هاى زمان ما كشتار فجيع شيعيان به دست گروههايى از فرق اهل سنت در پاكستان و عراق مى باشد.
در بررسى خلفا در صحاح نوشتيم كه وقتى مالك بن نويره حاضر به پرداخت زكات به ابوبكر نشد، او و قومش به «اهل رده» معروف شده و رواياتى را كه عده اى از اصحاب را اهل جهنم مى داند، بر آنها حمل مى كنند. ولى خالد بن وليد كه مالك و عده اى را به شهادت رساند و در همان شبِ كشتن مالك، با همسرش ازدواج كرد، او كه از شمشيرش خون بيگناهان مى ريخت، به لقب «سيف اللّه» مفتخر گشت. اما اگر كسى به أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام جسارت كرده يا با او به نبرد برخيزد يا بر منابر بر او لعنت كند، نه تنها هيچ ايرادى نمى توان بر او وارد كرد، بلكه جايگاه او نيز بهشت برين است و اگر كسى به دشمنان على عليه السلام جسارت كند يا با آنها مخالف باشد او نيز مهدور الدم بوده و قتل او نيز جايز بلكه لازم است.
حاكم در مستدرك از أبي عبد اللّه جدلى نقل مى كند كه مى گويد:
وارد بر أم سلمه شدم. به من گفت: آيا در ميان شما به رسول خدا صلى الله عليه و آله ناسزا گفته مى شود؟ گفتم: پناه بر خدا، يا كلمه اى مشابه آن.
گفت: «سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و سلم ، يقول: من سبّ عليا فقد سبّنى»، يعنى هر كه على را ناسزا گويد مرا ناسزا گفته است.
سند اين روايت هم از نظر حاكم و هم از نظر ذهبى صحيح است.
آيا آنانكه آن حضرت را دشنام مى دادند بايد از آنها تجليل شود يا آنكه به جرم ناسزاگويى به رسول خدا صلى الله عليه و آله مطرود واقع شوند؟!
در روايتى ديگر - كه اين روايت نيز از نظر حاكم و ذهبى صحيح است - از ابوذر نقل مى كند كه گفت: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و سلم : من أطاعنى فقد أطاع اللّه و من عصانى فقد عصى اللّه ومن أطاع عليّا فقد أطاعنى ومن عصى عليّا فقد عصانى».
آيا آنانكه به جنگ با او برخاستند، نافرمانى خدا و رسولش را ننمودند؟
از إبن عباس نيز با سند صحيح روايت مى كند كه وقتى مردى از اهل شام نزدش علي عليه السلام را دشنام داد خطاب به او گفت: «يا عدو اللّه! آذيت رسول اللّه صلى الله عليه و سلم ». يعنى: اى دشمن خدا! رسول خدا صلى الله عليه و آله را آزردى. سپس با استشهاد به آيه 57 از سوره احزاب كه مى فرمايد: «آنان كه خدا و رسولش را بيازارند خداوند آنها را در دنيا و آخرت لعنت كرده و بر ايشان عذابى خوار كننده مهيا كرده است». او را مشمول آن دانسته است.
در روايتى ديگر از عمرو بن شاس اسلمى كه از اصحاب حديبيه بود نقل مى كند كه مى گويد: وقتى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله از علي عليه السلام شكايت كردم حضرت فرمود: «يا عمرو! أما والله لقد آذيتنى. فقلت: أعوذ باللّه أن أوذيك يا رسول اللّه.
قال: بلى من آذى عليا فقد آذانى».(1)
اينها و صدها نظاير اين روايات به ما مى رساند كه دشمنى و مخالفت و نبرد با أمير الموءمنين عليه السلام و هر نوع ايذاء آن بزرگوار به منزله دشمنى و مخالفت با رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد.
بنابراين تكليف كسانى كه با علي عليه السلام مخالفت كرده و حتى به جنگ با حضرتش برخاستند معلوم گرديده است. اما مى بينيم اهل سنت با جعل رواياتى آنقدر آن را كوچك و بى اهميت دانسته و به عوام بى خبر از همه جا چنان وانمود كردند كه عايشه -يعنى فرمانده جنگ جمل و عامل كشتار هزاران فريب خورده- در قيامت، همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده و أعلى عليين بهشت جايگاه اوست. آرى؛ اگر زكات مال را به ابوبكر ندهند مرتدند ولى اگر به جنگ علي عليه السلام بروند در بهشت برينند! اهل سنت چه توجيهى بر اين گفتارشان دارند؟
ما در اين نوشتار برآنيم كه بدانيم در پس رواياتى كه در فضائل عايشه نقل شده چه مطالبى وجود دارد و آيا مى توان آنچه را كه اينان در مدح يكى از دشمنان علي عليه السلام گفته اند پذيرفت؟
شيعه و سنى معتقدند كه حضرت خديجه اوّل زنى است كه به پيامبرى رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله ايمان آورد. فداكاريهاى او و خدماتى كه انجام داد بر كسى پوشيده نيست. آنگاه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در خارج منزل احتياج به آب و غذا داشت خديجه براى حضرتش فراهم مى كرد. در يكى از اين دفعات جبرئيل امين به پيامبر گفت: اى پيامبر! اين خديجه است كه با ظرف آب و غذا آمده است. چون نزد تو رسيد از جانب پروردگارش و نيز از جانب من به او سلام برسان و او را به منزلى در بهشت از زبرجد و مرواريد بشارت بده كه محلى است آرام و بدون هيچ گونه سختى.(2)
در مقابل اين روايت كه يكى از ناقلان آن، خود عايشه است؛ به خاطر حسادتى كه نسبت به خديجه داشت - كه به زودى متعرض آن خواهيم شد - لازم بود مشابه آن را براى خود نيز وضع كند كه در اينجا تنها راوى آن خودش است. او مى گويد: «چون پيامبر صلى الله عليه و آله از خندق برگشت و سلاح را زمين گذاشت و غسل كرد، جبرئيل آمد در حالى كه بر سرش غبار بود»(3). منظور ما از نقل اين گفته عايشه اين است كه معلوم شود عايشه اگر واقعا جبرئيل را مى ديد با توجه به اينكه گرد و غبار و امثال آن در فرشتگان تأثير ندارد، او را بى صفت غبار آلودگى مى ديد. او پنداشت كه آنها مثل انسانند كه غبارآلود يا دود اندود شده و يا در باران خيس شوند و امثال اين تأثيرات. بنابراين مى توان يقين كرد كه روايت زير را در مقابل آنچه كه درباره خديجه كبرى گفتيم، در تعريف خود وضع كرده است. مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به او گفت: «اى عايشه اين جبرئيل است كه بر تو سلام مى فرستد»(4). چنانچه ملاحظه فرموديد اين روايت را كه راوى آن تنها أبو سلمة بن عبد الرحمن از عايشه نقل مى كند همه أرباب صحاح نوشتند بر خلاف روايت مربوط به خديجه كه تنها بخارى آن را نقل كرده است كه البته چند نفر از اصحاب آن را حديث كردند كه يكى از آنها عايشه بوده است. ديگر از رواياتى كه در مدح حضرت خديجه نقل شده است اين حديث است:
«خير نسائها مريم ابنة عمران و خير نسائها خديجة»(5).
مسلم از قول يكى از راويان -وكيع- مى نويسد كه منظور آسمان و زمين است. بنابراين معناى حديث چنين مى شود: «بهترين زنان آسمان مريم و بهترين زنان زمين خديجه است». ممكن است كه اينگونه ترجمه شود: «بهترين زنان آسمان و زمين اين دو زن مى باشند».
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) چهار روايت متن، در ج 3 مستدرك از ص 130 إلى ص 132 وبه شماره هاى 4615 و4617 و4618 و4619 وهمه آنها مورد تأييد ذهبى نيز مى باشد. ترجمه قسمت عربى آنها چنين است:
أوّل ـ از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شنيدم كه مى گفت: هر كه على را دشنام دهد مرا دشنام داده است.
دوم ـ رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هر كه مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است و هر كه نافرمانى من كند نافرمانى خدا كرده است وهر كه على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده است وهر كه نافرمانى على كند مرا نافرمانى كرده است.
سوم ـ اى دشمن خدا! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را آزردى.
چهارم ـ اى عمرو! بدان كه به خدا قسم مرا آزردى. گفتم: پناه مى برم به خدا كه شما را آزرده باشم اى رسول خدا!
فرمود: آرى، هر كه على را بيازارد مرا آزرده است.
(2) الف ـ صحيح بخارى، ج 5، ص 48، كتاب فضائل أصحاب النبى، باب تزويج النبى صلى الله عليه و سلم خديجه وفضلها.
ب ـ صحيح مسلم، ج 4، ص 1887، كتاب فضائل الصحابه، باب 12، ح 71.
ترمذي نيز قسمت اخير آن را در ج 5 سنن، ص 659، كتاب المناقب، باب 62، ح 3876 نقل كرده است. متن عربى آن چنين است:
«اتى جبرئيل النبى صلى الله عليه و سلم فقال: يا رسول اللّه! هذه خديجة قد اتت معها اناء فيه ادام أو طعام أو شراب. فإذا هى اتتك فاقرأ عليها السلام من ربّها ومنّى وبشّرها ببيت في الجنّة من قصب لا صخب فيه ولا نصب».
(3) صحيح بخارى ج 4 ص 25 باب فضل الجهاد و السير، باب الغسل بعد الحرب و الغبار.
«لمّا رجع يوم الخندق ووضع السلاح واغتسل فأتاه جبرئيل وقد عصب رأسه الغبار...».
(4) الف - صحيح بخارى ج 4 ص 136 كتاب بدء الخلق باب ذكر الملائكة و ج 8 ص 55، كتاب الادب باب من دعا صاحبه فنقص من اسمه حرفا و ص 68 و 69، كتاب الاستئذان باب تسليم الرجال علي النساء و... ، و باب اذا قال فلان يقرئك السلام. (در اين باب فقط همين روايت است).
ب - صحيح مسلم، ج 4 ص 1895 و 1896، كتاب فضائل الصحابة، باب 13، ح 90 و 91.
ج - سنن ترمذي، ج 5 ص 53، كتاب الاستئذان، باب 5، ح 2693، و نيز ص 662، كتاب المناقب، باب 63، ح 3881 و 3882.
د - سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1218، كتاب الادب، باب 12، ح 3696.
ه - سنن أبي داود، ج 4، ص 359، كتاب الادب، باب في الرجل يقول فلان يقرئك السلام، ح 5232.
و - سنن نسائى، ج 7، ص 72، كتاب عشرة النساء، باب 3، ح 3958 إلى 3960.
«... هذا جبريل يقرأ عليك السلام...».
(5) الف - صحيح بخارى، ج 4، ص 200، كتاب بدء الخلق، باب واذ قالت الملائكة يا مريم...، وج 5، ص 47، فضائل اصحاب النبى صلى الله عليه و سلم ، باب تزويج النبى صلى الله عليه و سلم خديجة و فضلها... .
ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 1886، كتاب فضائل الصحابة، باب 12، ح 69.
ج ـ سنن ترمذي، ج 5، ص 659، كتاب المناقب، باب 62، ح 3877.
ــــــــــــــــــــــــــــ
در مقابل اين روايت، صاحبان صحاح - غير از ابو داود- با نقل رواياتى عايشه را بهترين زنان معرفى كرده اند. اين روايات 4 دسته اند:
اول - از أبو موسى اشعرى
«قال رسول اللّه صلى الله عليه و سلم : كمل من الرجال كثير ولم يكمل من النساء إلّا آسية امرأة فرعون و مريم بنت عمران وإن فضل عايشة على النساء كفضل الثريد على سائر الطعام»(1).
يعنى مردان زيادى كامل شدند و از زنان تنها آسيه زن فرعون و مريم دختر عمران به كمال رسيدند و فضل عايشه بر ساير زنها مانند فضل ثريد بر ساير غذاها است. توجه داشته باشيد كه اين حديث در باب فضل خديجه عليهاالسلام نوشته شده كه ربطى به آن بزرگ بانوى اسلام ندارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) الف - صحيح بخارى، ج 4، ص 192 و 200، كتاب بدء الخلق، بابهاى: «قول الله تعالى وضرب اللّه مثلا للذين آمنوا...» و «قوله تعالى اذ قالت الملائكة يا مريم...»، وج 5، ص 36، باب فضل عايشة، وج 7، ص 97، كتاب الاطعمة، باب الثريد.
ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 1886، كتاب فضائل الصحابة، باب 12، ح 70.
ج - سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1091، كتاب الاطعمة، باب 14، ح 3280.
د - سنن ترمذي، ج 4، ص 242، كتاب الاطعمة، باب 31، ح 1834.
ه - سنن نسائى، ج 7، ص 70، كتاب عشرة النساء، باب 3، ح 3953.
دوم - از انس و روايتى از نسائى از عايشه
در اين روايت فقط ذيل حديث اول آمده است: «... فضل عايشه على النساء...»(1).
سوم - از عمرو بن العاص
آنگاه كه به فرماندهى غزوه (صحيح آن سريه است نه غزوه) ذات السلاسل منصوب شد(2) او چنين مى گويد: «...فاتيته فقلت: أى الناس أحب اليك؟ قال: عايشة. قلت: من الرجال؟ قال: أبوها. قلت ثمّ من؟ قال: عمر...»(3).
يعنى: نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم و پرسيدم: محبوب ترين مردم نزد تو كيست؟ گفت: عايشة. گفتم: از مردان؟ گفت: پدرش. گفتم پس از آندو؟ گفت: عمر... .
چهارم - از عبد اللّه بن زياد اسدى كه مى گويد:
از عمار شنيدم كه گفت: عايشه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله در دنيا و آخرت مى باشد. او داستانى بدينصورت نقل مى كند:
«لما سار طلحة وزبير وعايشة إلى البصرة بعث على عليه السلام عمار بن ياسر وحسن بن على عليه السلام فقد ماعلينا الكوفة فصعد المنبر... وقام عمار اسفل من الحسن فاجتمعنا اليه فسمعت عمارا يقول: إنّ عايشة قد سارت إلى البصرة ووالله إنّها لزوجة نبيكم في الدنيا والآخرة ولكن الله تبارك وتعالى ابتلاكم ليعلم اياه تطيعون أم هى»(4).
يعنى: چون طلحه و زبير و عايشة به بصره رفتند، على عليه السلام ، عمار وامام حسن عليه السلام را به كوفه فرستاد... شنيدم كه عمار مى گفت: عايشه به بصره رفت و به خدا قسم كه او همسر پيامبرتان در دنيا و آخرت مى باشد و لكن خدا شما را آزمود تا معلوم شود از او اطاعت مى كنيد يا از عايشه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) الف - صحيح بخارى، ج 5، ص 36، باب فضل عايشة، وج 7، ص 98 و 100، كتاب الاطعمة، باب الثريد، وباب ذكر الطعام.
ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 1895، كتاب فضائل الصحابة، باب 13، ح 89.
ج - سنن ترمذي، ج 5، ص 664، كتاب المناقب، باب 63، ح 3887.
د - سنن ابن ماجة، همان، ح 3281.
ه - سنن نسائى، همان، ح 3954.
(2) توجه داشته باشيد كه قبل از او ابوبكر و عمر هر يك فرماندهى جنگ مزبور را به عهده داشتند؛ ولى از ميدان گريختند. بعد از آن دو عمرو بن العاص به فرماندهى منصوب شد وابوبكر و عمر تحت فرمانش قرار گرفتند. او نيز چون آن دو كارى از پيش نبرد. سرانجام أمير المؤمنين عليه السلام به فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرماندهى را به دست گرفت و با پيروزى برگشت.
(3) الف - صحيح بخارى، ج 5، ص 209، غزوه ذات السلاسل.
بد نيست بدانيد كه آقاى بخارى درباره جريان غزوه مذكور فقط همين يك روايت را ذكر كرده كه آن هم هيچ ربطى به آن جنگ ندارد!
ب - صحيح مسلم، ج 4، ص 1856، كتاب فضائل الصحابة، باب أوّل، ح 8.
ج - سنن ترمذي، ج 5، ص 663، كتاب المناقب، باب 63، ح 3885 و 3886، او در حديث شماره 3890 آن را از انس نيز نقل كرده است كه مى گويد از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيده شد... كه ظاهرا سؤال كننده همان عمرو بن العاص مى باشد كه انس اسم او را نبرد. بنابراين نمى توان آن را روايتى ديگر دانست.
(4) صحيح بخارى، ج 9، ص 70، كتاب الفتن، باب بعد از باب الفتنة التى تموج...، وباب بعد از آن (هر دو باب بى نام مى باشند).
ترمذي نيز ذيل حديث را كه تعريف از عايشه مى باشد در كتاب المناقب، ح 3889، آورده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در بررسى اين چهار دسته روايت كه مضمون همه آنها برترى دادن عايشه بر همه زنها مى باشد، بايد گفت كه يا راويان اخبار دروغ گفته و آن را به رسول خدا صلى الله عليه و آله نسبت دادند يا -العياذ بالله- رسول خدا صلى الله عليه و آله بى حساب از افراد تعريف مى كرد. از يك طرف جنگ با على عليه السلام را به منزله جنگ با خود دانسته و از طرفى عايشه را همسر خود در بهشت مى داند.
حديث عبد اللّه بن زياد اسدى نيز بسيار ناشيانه جعل شده است؛ زيرا از يك طرف مى گويد: عايشه در اعلا عليين بهشت است و از يك طرف همه آنانيرا كه در ركاب او با لشگر أمير المؤمنين عليه السلام مى جنگيدند غير مطيع خدا مى داند! البته ما نيز مى گوئيم كه هركس با عايشه همكارى كرد با خدا مخالفت كرد. اينان را چه مى شود. اگر كسى به حكومت وقت زكات ندهد مرتد بوده ولى اگر علاوه بر آن به جنگ با آن برخيزد در بالاترين درجات بهشت است.
البته ما علت اينهمه تعريف و تمجيد از عايشه را دشمنى او با أمير المؤمنين عليه السلام مى دانيم نه اينكه او از فضائل انسانى بهره مند و از رذائل اخلاقى دور بوده است. به خواست خدا در همين نوشتار و با استفاده از همين صحاح شمه اى از اخلاق و رفتار او را بيان مى كنيم تا اهل انصاف بدانند:
«آنكه چون پسته ديدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پياز».
افزودن دیدگاه جدید