در قرآن آمده است: ان الانسان خلق هلوعا، اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا الا المصلین الذین هم فی صلوتهم دائمون[1]...؛ پیام این آیات این است که سرشت انسان، بر حرص و آز تکوین یافته است و همه انسانها ذاتا چنین خصوصیاتی را دارا هستند، مگر نمازگزاران
در قرآن آمده است: ان الانسان خلق هلوعا، اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا الا المصلین الذین هم فی صلوتهم دائمون[1]...؛ پیام این آیات این است که سرشت انسان، بر حرص و آز تکوین یافته است و همه انسانها ذاتا چنین خصوصیاتی را دارا هستند، مگر نمازگزاران؛ همانهایی که همواره در نمازند و...؛ حال این مسأله مطرح میشود که اگر چنین چیزی صورت واقع داشته باشد، پس چرا بسیاری از کسانی که نماز میخوانند، همچنان حریص و آزمندند و در مقابل کسانی هستند که نماز نمیخوانند، اما حریص و آزمند هم نیستند؟!
پاسخ :
نقد و بررسی:
مقدمه:
اهمیت اجتهاد صحیح در فهم دین
شکی نیست که برای پی بردن به نظرات و اندیشههای یک فرد یا یک دین و مکتب نمیتوان صرفا با مراجعه به برخی نوشتهها یا بخشهایی از سخنان آن فرد یا متفکران آن مکتب، داوری کرد، بلکه ضروری است تا با استفاده از قواعد فهم سخن و هرمنوتیک منطقی تفسیر کلام (چه مکتوب و چه ملفوظ) به تفسیر و فهم و در نهایت داوری، درباره درستی یا نادرستی آن همت گماشت. هر گونه برداشت سطحی و غیرروشمند از سخن هر کس، علاوه بر قبح اخلاقی، میتواند موجب داوری نادرست و سؤرفتارهایی شود که برای خود فرد و کسانی که برداشت او را مبنای داوری و عمل قرار میدهند، مشکلآفرین و گمراه کننده باشد. این مسأله در حیطه برداشت از دین، اهمیتی مضاعف و بلکه چندین برابر دارد؛ زیرا برداشت غلط از دین و نسبت نادرست دادن به آموزههای دینی، علاوه بر گمراهی فرد و دور ماندن او از سعادت مطلوب، میتواند موجبات تردیدها و گمراهیهای دیگران را نیز فراهم کند و مسلما گناه چنین امری بر دوش کسانی است که با فهم ناقص خود اقدام به تفسیر دین کرده و آن را ترویج میکنند[2]. در آموزههای پیامبر و اهلبیت علیهم السلام از تفسیر به رأی درباره قرآن و احادیث، به شدت نهی شده و به کسانی که با برداشت غیر روشمند و یا تحمیل افکار خود بر کتاب خدا یا سنت پیامبر، به تفسیر این آموزهها دست میزنند، وعده عذاب داده شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من فسر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار[3]؛ هر کس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند باید نشیمنگاه خود را برای آتش آماده کند. همین مضمون در روایات پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به تفسیر سخنان آن حضرت نیز وارد شده است.
انسان از منظر قرآن
از منظر قرآن کريم، انسان موجودي است داراي دو ساحت مادي و معنوي يا دو بعد حيواني و انساني. در وجود انسان، خصلتها و ويژگيهايي قرار گرفته که از او معجوني شگفتانگيز آفريده است. قرآن، آدمي را به صفاتي چون، ظلوم (بسيار ستمگر)، جهول (بسيار نادان)، ضعيف (ناتوان)، عجول (شتابزده)، قتور (بخيل)، هلوع،... توصيف کرده است؛ همچنان که در جايي ديگر از فطرت الهي و گرايش به توحيد و فضايل الهي در وجود او سخن گفته است. سؤال اين است که این مجموعه صفات متضاد، چگونه در کنار هم و در يک وجود متشخص قرار گرفته است؟ آيا همه اين صفات نيک و بد، بالفعل در شخصيت انسان حضور دارند و افکار، عواطف و رفتارهاي او را هدايت کرده و تحتتأثير قرار ميدهند؟ يا اين که قصه به صورت ديگري در جريان است؟
آن چه که ميتوان از مباني انسانشناختي اسلام و فلسفههاي بالیده در فضاي فرهنگ اسلامي، فهم کرد اين است که آدمي، حيواني بالفعل و انساني بالقوه است. انسان، در آغاز تولد و پا نهادن به دنياي مادي، موجودي کاملا حيواني، با تمامي خصلتها و مختصات يک حيوان است و همه خصوصيات حيوان در وجود او فعليت و حضور مؤثر دارد. تفاوت فرزند انسان با ديگر حيوانات در اين است که در وجود ديگر حيوانات، هيچ جنبه بالقوهاي براي رشد و تعالي و فراتر رفتن از ماهيت حيواني وجود ندارد امّا در وجود انسان، گرايشها، استعدادها و زمينههايي پنهان و بالقوه نهانده شده است که به او اين امکان را ميدهد تا از مرحله حيواني، عبور کرده و با کنترل و مديريت نیازها، امیال و گرایشهاي حيواني و شکوفا کردن استعدادهاي انساني، به موجودی متعالي و رشديافته تبدیل شود. به تعبیر فلسفی، انسان موجودی همواره در حال شدن است و صورت امکانی ثابتی ندارد. تحقق صورت امکانی انسان، بسته به افکار، نگرشها، عواطف و رفتارهای ارادی او دارد. به عنوان مثال، يک الاغ از همان ابتداي تولد تا مرگ، يک الاغ باقي خواهد ماند و هرگز صلاحیت و استعداد فراتر رفتن از ماهيت خود را ندارد؛ هر چه ميآموزد و تجربه مياندوزد (اگر توصيفی درست باشد)، از محدوده حيوانياش بيرون نخواهد بود. امّا فرزند انسان، حيواني است که ميتواند مرحله حيواني را پشت سر نهاده و به مرحله انساني و تخلق به اخلاق الهي بار يابد.
درست به همين دلیل است که در آيات قرآن کريم، انسانهايي که به اين جنبههاي مهم و ارزشمند وجود خويش بها نميدهند و آن را با رور نميکنند و از استعدادهاي انساني خود براي تعالي و بالندگي در مسیر کمال بهره نميبرند، از چهارپايان گمراهتر و پستتر شمرده شدهاند؛ زيرا اگر حيوان نميتواند از چارچوب ماهيت حيواني خود خارج شود، به این سبب است که صلاحيت و استعداد آن را ندارد و در اين ناتواني، مقصر و گناهکار نيست. امّا آدمي اگر از ابزارهاي رشد و تعالي بهره نبرد و آنها را براي خروج از مرحله حيواني و ورود در مرحله انساني به کار نگيرد و يا اين ابزارهاي مهم را براي تحکيم و تعميق حيوانيت خود مورد استفاده قرار دهد، از حيوان پستتر و گمراهتر است.
آموزش و پرورش، شرط لازم شکوفایی انسانیت
هر چند نيازها، اميال و خواستههاي حيواني و خصلتهايي که از اين نيازها بر ميخيزند (مانند جهل، ظلم، حرص....) از ابتداي تولد، بالفعل در انسان وجود دارد و انسان در اکتساب آنها نيازمند آموزش و تربيت خاصی نيست، امّا نيازها، گرايشها، اهداف متعالي انساني، و خصلتهاي برخاسته از آنها مانند: سخاوت، شجاعت، قناعت، عفت،... بدون ياري تفکر، تعقل، پيروي از انبياي الهي و در يک کلام، آموزش و پرورش الهي، تحقق يافتنی نيست. خداوند براي تربيت بشر و باليده شدن او در مسير رشد و تعالي انساني، نيروي تعقل و تفکر را از دورن[4] وجودش و پيامبران علیهم السلام[5] را از بيرون آن قرار داد تا او را ياري کنند تو انسان ضمن بهره بردن از جنبههاي حيواني و لذت هاي مادي، براي اهداف متعالي و اکتساب خصلتهاي بلند انساني، تلاش کند و استعدادهای بالقوه انساني و معنوي خويش را شکوفا و بارور سازد. بنابراين انساني که تحت تربيت عقل و وحي قرار نگيرد، حيوان بالفعل است که انبوهي از خصلتهاي حيواني را در حد بسيار خطرناک و موحش نشان خواهد داد. البته امکانات و ابزارهای محیطی و شبکه روابط هر کس با دیگری متفاوت است و همین امر موجب میشود که گاه بروز و ظهور یا شدت و ضعف ابراز یک خصلت حیوانی در افراد مختلف، متفاوت باشد. تاريخ زندگي بشر به خوبی اين واقعيت را نشان داده است که تنها کساني به مرحله انساني قدم نهادهاند که مستقيم يا غير مستقيم تحت تعليمات و آموزشهاي پيامبران، اوليای الاهی و علماي رباني بودهاند و کوشيدهاند که ازجنبههاي عقلاني موجود در شخصيت خويش در جهت تحقق اهداف فراحيواني استفاده کنند.
تفکر، نقطه آغاز حرکت
نقطه شروع اين حرکت، تعقل و تفکر در معناي زندگي و پژوهیدن در پرسشهاي بنيادين، و نقطه پايان آن، رسيدن به ايمان ديني و تعبد در برابر مشيت و اراده خداوند است.
بنابراين، همه انسانها، بدون استثنا، خصلتهاي نکوهيدهاي مانند هلوع، جهول، ظلوم، را با خود همراه دارند، مگر کساني که در سايه تربيت شایسته، به پیراستن شخصیت خویش از خصلتهای نکوهیده پرداخته و آرام آرام چنین صفاتی را از گستره وجود خود برچیده و بذر صفات و فضیلتهای ارزشمند انسانی را بر آن بپاشند.
معنا شناسي هلوع
بر خلاف تصور رايج از واژه هلوع، که آن را به حريص و آزمند معنا مي کنند، اين کلمه به معناي خويف و نگران است؛ يعني انسان، از خاستگاه سرشت حيواني خود، موجودي نگران و بيتاب آفريده شده است. از نگاه قرآن و از آن جا که سرشت حيواني انسان، داراي ويژگيهايي مانند ظلوم، جهول، ضعيف، عجول، ... است، طبيعتاً در برابر بديهايي که به او ميرسد، بسيار ناشکيبا و بيتاب ظاهر ميشود؛ چون بديها و ناخواستنيها را دایمي پنداشته و خود را در برابر آن ناتوان میبیند و در مقابل، اگر به او خوبي رسد، بخل ميورزد و ديگران را از سهيم شدن در خیري که نصيب برده است، محروم ميکند؛ چون نگران است که مبادا با بخشش و انفاق، به فقر و ناداری گرفتار شود. اين معنا دقيقا همان چيزي است که قرآن خود، پس از توصيف انسان به هلوع، بدان تصريح ميکند. قرآن کريم ميفرمايد: آدمي هلوع (خويف، نگران) آفريده شده است. هنگامي که به او بدي رسد، بيتابي و ناشکيبي ميکند و هنگامي که خيري را به چنگ آورد، بخل ميورزد و آن را از ديگران منع ميکند. بنابراين اگر چه انسان، به سرشت حيوانياش حريص هم هست، امّا اين آيه به آن اشارهاي ندارد.
نماز حقیقی، مسیر بالندگی
آيات مورد بحث از سوره معارج، چنين تبيين شده است که تنها مصلين (نمازگزاران) هستند که اين صفت (هلوع) را در وجود خويش مهار کرده و از تأثيرگذاري آن بر جنبههاي شخصيت خويش ميکاهند و بلکه آن را از بین میبرند. براي روشن شدن اين حقيقت که چگونه نماز چنين کار کردي دارد و جز نمازگزاران، چنين ويژگياي ندارند، تأمل در چند نکته ضروری است:
نکته اول: مراد از نماز، صورت نماز نيست، بلکه صورت و معناي نماز است. آن چه که اغلب از نمازگزاران صادر ميشود، صورت و ظاهر نماز است نه معنا و حقيقت نماز! در اين جا فرصت کافي وجود ندارد تا درباره حقيقت نماز و نماز حقيقي سخن بگوييم ولي اجمالا ميگوييم که نماز حقيقي، تجلي و تبلور همه ارزشهاي الهي در وجود انسان است. نماز چنان عبادتي است که اگر به درستي و کمال، برگزار شود و مقدمات، شرايط و ملزومات آن به تمامي، محقق شود، عمیقترین اثر آن، رخت بربستن بديها از وجود آدمي است[6] و همين حقيقت، مدنظر عارفان الهي بوده است که گفتهاند: نماز، حقیقت وجودی انسان کامل است[7]. در رواياتي اهل بيت ـ عليهم السلام ـ هم به اين حقيقت به صورتهاي گوناگون، اشاره شده است که نماز ستون اصلي دين و هويتبخش دينداري انسان مؤمن است و اساسا ديگر اعمال نيک انسانها با وجود نماز مقبول و حقيقي، صورت معنا پيدا مي کند.[8]
قرآن کريم در همين آيات موردبحث، خود به گويایي و صراحت، به اين حقیقت اشاره ميکند. قرآن در توصيف مصلين ميفرمايد: آنانکه همواره در نمازند، در اموالشان براي سائلان و محرومان، سهم معلومی هست (به حق فقیران در اموال خویش باور دارند)، روز قيامت را عميقاً باور دارند و از کيفر خداوندگار خویش هراسانند، که همانا هيچ کس از کيفر خداوندگارشان در ايمنی نيست و کساني که اندامهاي جنسي خود را ميپایند، مگر در ارتباط با همسران و کنيزانشان که در چنين صورتي، سرزنش نشوند. و آنان که بر امانتها و پيمانهاشان مراقبت دارند و بر شهادت به حق و راستي، استوارند و بر نمازشان محافظت ميکنند، آنان کساني هستند که در بهشت مورد تکريم قرار خواهند گرفت[9].
دقت و تأمل در اين آيات، نشان ميدهد که انسان، جز به مدد تربيت الهي و ورود در مدرسه پيامبران و آموختن راههاي درست زندگی و مهارت يافتن در رفتارهاي نيک و در یک کلام، داشتن سبک زندگی الاهی، توان مديريت و کنترل خصلت هاي سرکش حيواني خويش را ندارد.
نکته دوم: مقصود ازمصلين در آيه موردنظر، به قرينه آيه الذين هم في صلاتهم دائمون و آیه الذین هم علی صلوتهم یحافظون، ياد خداست. يعني مصلين کساني هستند که همواره با ياد خداوند شاغلند و خود را در محضر او ميبينند. دلشان در هر لحظه با یاد او انس دارد هرچند ممکن است ذهنشان و تنشان در امور معاش درکار باشد[10]. اساسا حقيقت نماز هم ياد خداست. ياد خدا، يعني توجه و تذکر به معناي اصلي و اصيل زندگي و دل بستن به ارزشهاي ابدي و سعادت آفرين! کسي که به خداوند و حيات ابدي و پاداش نيک و بد ايمان دارد، هرگز ظلم نميکند، در جهل و ناداني نميماند، بخل نميورزد، خود را از حرص و آز نکوهيده ميپيرايد، ضعف و ناتواني خود را با مدد توکل و تعبد و تعقل به قوت ايمان و اراده مبدل ميکند، در دشواريها و درشتيهاي زندگي، خود را نميبازد، صبورانه شکرگزار و آرام است، ديگر بندگان خدا را در نعمتهايي که از رحمت الهي نصيب برده است، سهيم مي کند،...؛ بنابراين چنين کسی هلوع نيست و در هنگام دشواري، نگران نيست و آن را دائمي نميپندارد و در هنگام برخورداري، منوع و بخيل نيست تا از انفاق آن بترسد و آن را چون مورچگان، نزد خود گرد آورد.
با اين بيان روشن شد که تنها در صورتي که حقيقت نماز، يعني ياد خدا به معناي حقيقي کلمه، در جان انسان بنشيند و آدمي از جام عشق و معرفت الهي سيراب شود، ميتواند از مرحله هلوع بودن عبور کرده و به مرحله اطمينان و آرامش حقيقي باريابد[11].
بنابراين، نه ملاک داوري درباره هلوع بودن يا نبودن هر فرد، نماز صوري و ظاهري اوست و نه هر کس که به ظاهر چنین صفتی را نشان ندهد، ميتوان گفت که در واقع نيز در شخصيت او وجود ندارد. از اين رو نبايد و شايسته نيست که انسان با نگاه به ظاهر انسانها، شتاب زده قضاوت کند و صفات نيک يا بدي را به آنها نسبت دهد؛ هر چند پسنديده است که در همه موارد، جز هنگامي که خلاف آن يقينا اثبات شود، به مخلوقات خداوند گمان نيک داشته باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . معارج/ 19- 35
[2] . بقره/159 و 160
[3] . ابن ابی جمهور احسائی، کمال الدین، ج ۱، ص ۲۵۶، سید الشهداء، قم، ۱۴۰۵ق و نیز حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص ۱۹۰، موسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۹ق.
[4] . الامام الکاظم علیه السلام: یا هشام! ان لله علی الناس حجتین؛ حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسول و الانبیاء و الائمه و اما الباطنه فالعقول؛ تحف العقول، ص 383
[5] . الامام علی علیه السلام: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول...؛ نهج البلاغه، خطبه اول.
[6]. ان الصلوه تنها عن الفحشاء و المنکر؛ عنکبوت / 45
[7] . حضرت امام خمینی، آداب معنوی نماز
[8]. الصلوه عمود الدین، ان قبلت قبل ماسواها و ان ردت رد ماسواها.
[9] . معارج/ 23-35
[10] ...رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله...؛ نور/37
[11] . یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی؛ فجر/ 27-30
افزودن دیدگاه جدید