بهره گيرى قرآن از تشبيهات متداول میان عرب جاهلی، نشانه تأثيرپذيرى آن از فرهنگ اعراب است. گاهى قرآن از عادات و رسم زبانى معهود، استفاده كرده و به اصطلاح، بر طبق زبان قوم[1]، سخن گفته است؛ مثلا در توصیف جهنم گفته است: طَلعُها كَأَنّهُ رُؤُوس شَياطين[2]شکوفه

بهره گيرى قرآن از تشبيهات متداول میان عرب جاهلی، نشانه تأثيرپذيرى آن از فرهنگ اعراب است. گاهى قرآن از عادات و رسم زبانى معهود، استفاده كرده و به اصطلاح، بر طبق زبان قوم[1]، سخن گفته است؛ مثلا در توصیف جهنم گفته است: طَلعُها كَأَنّهُ رُؤُوس شَياطين[2]شکوفه درخت زقوم، گويى سرهاى شياطین است." براى شيطان سرى درست كردن و زشت منظرى را براى او بار كردن، گويى از اعراب به عاريه گرفته شده است؛ در حالى كه در واقع، نه شیطانی هست و نه چنان سری دارد. نزول عربى قرآن به اين معنا نيست كه تنها واژگان و جملات آن عربى باشد، بلكه قرآن با معلومات و ادبيات و معتقدات آن روز عرب تلازم دارد[3].

پاسخ :

نقد و بررسی:
مقدمه:
يکي از شيوه هاي مؤثر و رايج براي انتقال پيام در همه زبان ها، صناعت ادبی تشبيه است. در صناعت تشبيه، کوشش مي شود که از مدل‌ها و نمادهاي محسوس و ملموس و متداول ميان مردم، براي انتقال پيام استفاده شود.
به کار بردن صنعت تشبيه، به صورت طبيعي، در جايي درست و منطقي است که مشبه به، از لحاظ وضوح و روشنی مفهوم، در سطح بهتري از مشبه، براي شنونده قرار داشته باشد و مخاطب سخن، به واسطه تشبيه، از مقصود گوینده درک واضح تری پيدا کند و تا حد ممکن، به مراد گويند کلام پي ببرد. از رهگذر تشبيه، چيزهاي گنگ و عناصر بي زبان طبيعت، به سخن در مي آيند و در جمادات هم، زندگي احساس مي شود. تشبيه يک شيوه عقلايي براي گفتگوست و اساساً در برخي موارد، جز از راه تشبيه، نمي توان پيامي را به عموم مردم منتقل کرد.
معناشناسي تشبیه
واژه تشبيه، از ریشه واژگانی الشَبه الشِبه و الشبيه، به معناي مِثْْل و مانند گرفته شده است و در اصطلاح به معناي نسبت دادن يک خصوصيت به چيزي از راه قرار دادن آن چیز، مثل چيز ديگر است[4]. مثلا اگر گفتيم فلان شخص، مانند جغد است، در واقع خواسته‌ایم از راه ايجاد مماثلت ميان او و جغد، که ضرب المثل شومي و نکبت است، خصلت نکوهیده نکبت و شوم بودن را به او نسبت دهيم.
تشبيه بر چهار پايه استوار است[5]:
1. مشَبه؛ چيزي که به چيز ديگر تشبيه مي شود.
2. مشَبه به؛ چيزي که مشَبه، به آن تشبيه مي شود.
3. ادات تشبيه؛ کلماتي که در بيان تشبيه به کار مي روند؛ واژگانی چون مثل، کاف تشبيه، ...در زبان عربی و مانند، چون، همچون، مثل،... در زبان فارسی.
4. وجه شباهت؛ يعني صفتي که مشَبه در آن صفت، به مشَبه به تشبيه مي شود و در اغلب موارد در کلام ذکر نمي شود.
گونه شناسي تشبيه
تشبيه، به يک اعتبار، به چهار قسم تقسیم شده است:
1. تشبيه محسوس به محسوس؛ مانند: و القمر قدرناه منازل حتي عاد کالعرجون القديم[6]؛ و ماه را در منازلي (مدارهايي) قرار داديم که (در مسير حرکت خود، دوباره به منزل اول) باز مي گردد، در حالی که گويي مانند شاخه قوسي شکل و زرد رنگ درخت خرماست.
2. تشبيه معقول به معقول؛ مانند تشبيهه رابطه خلق با خداوند، به رابطه صورت هاي ذهني با نفس انسان.
3. تشبيه معقول به محسوس؛ که فراوان در قرآن و کلام عرب ديده مي شود.
4. تشبيه محسوس به معقول؛ اين قسم از تشبيه در قرآن به ندرت آمده است و در کلام عرب و غير عرب نيز استعمالي فراوانی ندارد؛ زيرا پدیده محسوس، فرع بر حقیقت معقول است و فهم مفاهيم معقول دشوارتر از فهم مفاهيمی است که مابه ازاي محسوس دارند[7]؛ بنابراين، در اغلب موارد، حکمت تشبيه اقتضا مي‌کند که محسوس به معقول تشبيه نشود، مگر در موارد نادر؛ مثلا در جايي که معقول در ميان عرف عام يا خاص، به عنوان يک حقيقت محسوس تصور مي شود و در ذهن ها، رنگ و آب حسي دارد، مي توان محسوس را به معقول تشبيه کرد؛ مثلا در داستان حضرت يوسف ـ عليه السلام ـ هنگامي که زنان مصري جمال دل رباي يوسف را ديدند، گفتند: ما هذا بشراً ان هذا الا ملک کريم[8]؛ اين (جوان خوبروي) بشر نيست، او نيست مگر فرشته اي بزرگوار!
فرشته، در ذهن و زبان عرب و غير عرب، سمبل زيبايي است[9] و هر فرد زيبايي را به فرشته تشبيه مي کنند، در حالي که فرشته، موجودي معقول است، امّا مفهوم آن، چنان با ذهن مردم مأنوس شده که گويي موجودي محسوس است!
نمونه ديگر تشبيه محسوس به معقول، تشبيه شکوفه‌هاي درخت زقوم در جهنم، به سرهاي شياطين است. مفهوم شيطان، هر چند مفهومي معقول است، امّا به سبب کثرت استعمال آن در ميان عرب، به کثرا استعمال آن در میان عرف، به عنوان سمبل زشتي و پليدي، گويي به موجودي محسوس بدل شده است؛ البته ممکن است اين مثال را از باب تشبيه معقول به معقول هم به حساب آوريم؛ زیرا بنابر یک تفسیر، درخت زقوم نیز امری معقول و کنایه از خصلت‌ها و باورهای نادرست و زشتی است که در اعماق وجود انسان ریشه‌ می کند و اخلاق و رفتارهای زشت و نکوهیده، شکوفه‌ها و میوه‌های آن به شمار می‌روند.[10]
حکمت تشبيه
اين که مقصود از درخت زقوم چيست و آيا مفهومي معقول است يا محسوس؟ و اين که آيا شياطين، موجوداتي خيالي‌اند يا معقول؟ بحثي که باید در جاي خود به آن پرداخته شود؛ امّا این پرسش که چرا قرآن شکوفه‌هاي درخت زقوم را به سرهاي شياطين تشبيه کرده است، بايد مورد بررسي قرار گيرد. آیا مقصود قرآن صرف تشبیه برای هدفی حکیمانه است یا علاوه بر این می خواهد وجود شیاطین را هم مورد تأیید قرار دهد؟
در آموزه هاي قرآن کريم، بهشت نماد و تجلي همه خيرها، زيبايي ها و خوبي هاست و در مقابل، جهنم، نماد و تجلي همه زشتي ها و شرور است. بهشت و هر چه در بهشت است، زيبا و دل انگيز است و در برابر، جهنم و هر چه در آن است، پر از زشتي و پليدی؛ بنابراين، در آیات قرآن، جهنم و جهنميان و آن چه به آن ها تعلق دارد، به گونه اي تصوير و ترسيم شده است که حالت اشمئزاز و تنفر را در مخاطبان بر انگيزد و آنان را از نزديک شدن به افکار، رفتارها و خصلت هايي که از جهنم زاده شده است و بلکه خود جهنم عينی است، برماند. در برابر، بهشت، بهشتيان و مختصات بهشت را آن چنان زيبا و دل انگيز به تصوير کشیده است که هوش از سرها بربايد و شوق ها و ذوق ها و احساس هاي لطيف را براي رسيدن و بهره بردن از آن برانگيزد.
اگر قرآن در توصيف جهنم و مختصات آن، تنها به وجود درخت زقوم اشاره مي کرد، هر چند خود درخت زقوم هم نوعي تشبيه معقول به محسوس است، زشتي و پليدي آن به صورت برجسته احساس نمي شد، امّا با توجه به اين که شياطين (ديوها و غول ها) در ذهن و زبان عرب، سمبل زشتي و پليدي هستند و نفوس مردم از شنيدن نام آن ها دچار نفرت و اشمئزار مي شود، شکوفه هاي درخت زقوم را، که خوراک جهنميان است، به سرهاي شياطين تشبيه کرد تا از رهگذر تشبيه، بر نفرت شنوندگان بيفزايد و آنان را از جهنم و رفتارهاي جهنم ساز دور کند. این مهم نیست که شیاطین واقعا موجودات معقولی هستند که در مرتبه‌ای از مراتب هستی وجود دارند یا صرفا زاییده وهم و خیال عرب جاهلی بوده اند و قرآن شکوفه های درخت زقوم را به سرهای آنان تشبیه کرده است. قرآن، در آیه مورد بحث، هرگز در صدد تأیید یا رد چنین مسأله‌ای نیست، بلکه می خواهد با تشبیه شکوفه های درخت زقوم به سرهای شیاطین، که سمبل زشتی، هول انگیزی و پلیدی در ذهن مخاطب هستند، اوج زشتی و خباثت آن را به تصویر کشیده و نهایت نفرت و دل زدگی را در روان او پدید آورد.
قرآن با مردم سخن مي گويد و هر متکلم عاقل و حکيمي براي انتقال پيام خود بايد از شيوه ها، واژه ها، تعبيرها، تشبيه ها و کنايه هاي اهل آن زبان، بهره ببرد تا بتواند مقصود و مراد خود را به نحو بهتر و مؤثر تري در ذهن و جان مخاطب بکارد و بروياند.
اين تأثير پذيري از فرهنگ زمانه عرب جاهلي، تأثيري ارادي و حکيمانه است و در اين امر، نقصي بر قرآن نيست، بلکه نشانه فصاحت و بلاغت و حکمت آفریننده آن به شمار مي رود.
برخي از مفسران، در ذیل آیه مورد بحث، واژه شيطان را به مار خطرناک و زشت و یا گياه زشت منظر، تفسیر کرده اند و گفته اند که تشبيه شکوفه هاي درخت زقوم به سرهاي شياطين، در واقع تشبيه معقول به محسوس است و شياطين در این آیه، اموری خيالي و مرهوم نيستند.
برخي گفته اند: هر کسي تصوير زشت و هول انگيزي از شيطان و شياطين در ذهن خود دارد و مقصود قرآن از سرهاي شياطين، همان صورت هاي ذهني مخاطبان است[11].
بنابراين، هم اصل استفاده از صناعت تشبيه امري حکيمانه است و هم تشبيه شکوفه هاي درخت زقوم به سرهاي شياطين، و اين نوع تأثير پذيري از فرهنگ زمانه، نه تنها نقصي بر قرآن نيست که نشانه هاي حکمت و علم نازل کننده آن است.
آیا قرآن، از باورها و ارزش‌های زمانه متأثر شده است؟!
اين که برخي گفته اند: زبان قرآن با اعتقادات و معلومات فرهنگ زمان خود، تلازم دارد، سخني است که مي تواند درست يا نادرست باشد.
اگر اين سخن به اين معناست که عقايد، باورها و ارزش ها و خرافه هاي عربي جاهلي در قرآن انعکاس يافته و مورد تصديق و تأييد قرار گرفته است، سخنی به غايت نادرست و ناموجه است؛ زيرا هم خود قرآن کريم چنين تأثيرپذيري را با شدت و صراحت ناممکن مي داند[12] و هم بررسي و تأمّل در آيات قرآن و تفکر در محتواهاي فکري، علمي و فلسفي و نيز قوانين و تنظيمات رفتاري توصيه شده در آن، چنين تأثيرپذيري ناموجهی را مردود معرفی می‌کند.
فرهنگ عرب جاهلي در هنگام نزول قرآن را، آميزه اي از عناصر فکري و رفتاري درست و غلط بوده است. اسلام با تأييد عناصر درست و ريشه دار و طرد و رد عناصري که زاييده خرافه و جهل بودند، به پالايش و پيرايش و والايش فرهنگ زمانه همت گماشت. اگر چنان تأثیر پذیری‌ای اتفاق افتاده بود، باید در میان آموزه‌های قرآن کریم شاهد توصیه به شرک، بت پرستی، دختر کشی، قبیله پرستی،... بودیم؛ زیرا موارد برشمرده از مهم ترین عناصر فرهنگ رایج عرب جاهلی بودند!
امّا اگر سخن بالا به اين معناست که قرآن در مواردي که به محتواي غني و اصيل مفاهيم و ارزش هاي آن لطمه اي نزند، از عناصر فرهنگي خاصی، براي تسهيل انتقال پيام و گشودن باب گفتگو ميان خود و مخاطبان نخستینش، استفاده کرده است، سخنی درست و منطقي است. يکي از موارد چنین تأثير پذيري اي، استفاده از مثل ها و تشبيه هاي عرب زمان نزول است.
در مورد مسائل علمى قرآن، بعضى از آن ها از راه علوم تجربى به قطع اثبات شده است و هيچ يك از آن ها مخالف علوم روز نمى باشد[13].
قرآن در بيش از پنجاه مورد، از تشبيهات عرف عرب جاهلی استفاده كرده است، تا مطالب خود را محسوس تر و به ذهن مخاطب نزديك تر كند. اما از تشبيه هايى كه عرف مردم با آن نامأنوس باشند، استفاده نكرده است.
استفاده قرآن از تشبيهات عرف عرب، در اصل مطالب و محتوا و معارف بلند آن تأثيرى ندارد، بلكه صرفا ابزارى برای انتقال مفاهیم است. به عنوان مثال، متلاشى شدن كوه ها در روز قيامت را به پشم حلاجى شده[14]، پراكنده شدن مردم در روز قيامت را، به پراكنده شدن ملخ ها[15]، شعله هاى آتش را به شتر زرد موى[16] و روش عذاب قوم عاد را، به كنده شدن نخل تشبيه كرده است[17] و...همه اين تشبیه ها تنها حكايت از آن دارد كه مشبّه به در بين عرف عرب، ملموس و محسوس بوده و استفاده از آن، درك مفاهيم قرآن را آسان تر كرده است.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابراهیم/4
[2] . صافات، 65
[3] . روزنامه نشاط، ش1، 26/7/79.
[4] . لسان العرب، ماده "شبه".
[5]. بر ساحل سخن، ص 154; حسين دهنوى، ادبيات فارسى، ص 291.
[6] . یس/41
[7]. تشبيهات و تمثيلات در قرآن، ص 261. (با اختصار و توضيح)
[8] . یوسف/31
[9] . الميزان، ج17، ص222.
[10] . الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه...وضرب الله مثلا کلمه خبیثه کشجره خبیثته...ابراهیم/24تا26
[11] . تفسير نمونه، ج 19، ص 71; مجمع البيان، ج 20، ص 492; كشف الحقايق، ج 3، ص 53.
[12] . وَ لايَأتيه الباطِل مِن بَين يَديه و لا مِن خَلفِه...؛ فصلت/42
[13] . ر. ك: محمدعلى رضايى اصفهانى، مقدمه اى بر تفسير علمى قرآن; و اعجاز علمى قرآن.
[14] . صافات، 65.
[15] . قمر، 7.
[16] . مرسلات،30ـ33
 

 

 بهره گيرى قرآن از تشبيهات متداول میان عرب جاهلی، نشانه تأثيرپذيرى آن از فرهنگ اعراب است. گاهى قرآن از عادات و رسم زبانى معهود، استفاده كرده و به اصطلاح، بر طبق زبان قوم[1]، سخن گفته است؛ مثلا در توصیف جهنم گفته است: طَلعُها كَأَنّهُ رُؤُوس شَياطين[2]شکوفه درخت زقوم، گويى سرهاى شياطین است." براى شيطان سرى درست كردن و زشت منظرى را براى او بار كردن، گويى از اعراب به عاريه گرفته شده است؛ در حالى كه در واقع، نه شیطانی هست و نه چنان سری دارد. نزول عربى قرآن به اين معنا نيست كه تنها واژگان و جملات آن عربى باشد، بلكه قرآن با معلومات و ادبيات و معتقدات آن روز عرب تلازم دارد[3].

افزودن دیدگاه جدید