یکی از دلائل متأثر بودن قرآن از فرهنگ زمان نزول، یعنی فرهنگ جاهلی، این است که قرآن، فرهنگ اعتقادى و اجتماعى و حقوقى و...اعراب را امضا يا اصلاح كرد، و این یعنی بازتاب فرهنگ اعراب در آموزه‌های قرآن! به دیگر سخن، اعراب براى خود داراى اعمال و مناسكى بوده‌اند

یکی از دلائل متأثر بودن قرآن از فرهنگ زمان نزول، یعنی فرهنگ جاهلی، این است که قرآن، فرهنگ اعتقادى و اجتماعى و حقوقى و...اعراب را امضا يا اصلاح كرد، و این یعنی بازتاب فرهنگ اعراب در آموزه‌های قرآن! به دیگر سخن، اعراب براى خود داراى اعمال و مناسكى بوده‌اند و قرآن، پاره‌ای از اعمال و عناصر فرهنگی اعراب جاهلى را امضا کرده و یا با اصلاح آن‌ها، پذيرفته است؛ به عنوان مثال مناسک حج، از مهم‌ترین مناسک عرب جاهلی است و در زمان جاهليت با برجستگی خاصی، مرسوم بوده است و قرآن آن را همراه با اصلاح برخى از مناسک پذيرفت. نيز ايلاء، ظهار، لعان و...[1]

پاسخ :

نقد و بررسى:
مؤلفه‌های فرهنگ عرب جاهلی
قرآن کريم، آخرين و جامع ترين کتاب آسماني است که حامل پيام نهايي خداوند براي انسان هاست. قرآن علاوه بر نوآوري هايي که در مسائل گوناگون اعتقادي، اخلاقي و علمي، متناسب با نياز مخاطبانش، دارد همه آموزه هاي راستين و قوانين جهان شمول و فطري کتاب هاي پيامبران پيشين را نيز مورد تأييد قرار داده است و به تعبير خود قرآن، بر کتاب هاي پيامبران گذشته مهیمن و نگاهبان است[2].
هنگامی که پیامبر اسلام به رسالت مبعوث شد و آیات قرآن به تدریج نازل می‌گشت، در منطقه ‌ى جزيرة العرب، آيين‌هاى بسيارى وجود داشت که هر کدام از آن ها در میان عرب جاهلی، پیروانی را به خود اختصاص داده بود و تا اندازه‌ای بر فرهنگ مردمان آن سرزمین تأثیر گذار بود. از جمله این ادیان، می توان به دين حنيف ابراهيم علیه السلام (حنفاء)، دین يهود، آیین مسیحیت، آیین زرتشت، صابئين، مجوسیان، مزدكیان، مانویان و... اشاره کرد.[3] برخى از این آیین ها، الهى و صاحب كتاب و شريعت بودند و آموزه‌های نخستین آن‌ها ريشه در وحى خداوند داشت، ولی پاره‌ای از این آموزها، بر اثر گذشت زمان و سلطه فرمان روايان ستمگر و تصرف‌های علمان سودجو و زراندوز، دست خوش تحريفات زیادی شد. این تحریف‌ها با گذر زمان، بر پيروان آن اديان پوشیده می ماند و به عنوان قوانين الاهی، مورد عمل و اعتقاد قرار می‌گرفت. شدت و گستردگی تحریف‌ها در همه موارد یکسان نبود، بلکه گاهی اصل آموزه یا قانون متروک ‌می‌شد، گاهی با اعمال تغییرات و وارد شدن خرافه‌هایی، تغییر شکل داد و پاره‌ای از اعمال و عقاید نیز دست نخورده باقی مانده بود. مثلا در دين حنيف (ابراهيمى) كه بیش‌تر در میان اعراب رواج داشت، احكامی مانند حج، طهارت، ختنه، اعتقاد به وحدانيت و... با کم ترین تحریف وجود داشت.[4]
فرهنگ عرب جاهلي در روزگار نزول قرآن، فرهنگي آميخته از حقيقت و خرافه و درست و نادرست بود. چنین نبود که همه اعتقادات، ارزش‌ها و رفتارهای آن‌ها یکسره باطل و خرافه باشد. اساسا عرب جاهلی، عربی دارای فرهنگ بود، ولی فرهنگی آمیخته از آموزه‌های صحیح و ناصحیح. به طور کلی می‌توان به عناصر و مؤلفه های گوناگونی اشاره کرد که فرهنگ عرب، در روزگار جاهلیت را متأثر کرده‌بود. دین اسلام با پذیرش و تأیید آموزه‌های درست و ریشه‌دار و پیراستن آن‌ها از بدعت‌ها و خرافه‌ها و طرد باورها، ارزش‌ها و رفتارهای جعلی و فاقد منشأ عقلانی یا وحیانی، در حقیقت بر فرهنگ زمانه خود تأثیری شگرف نهاد و آن را به فرهنگی متعالی و ارزش‌مند، دگرگون کرد. قرآن هرگز از فرهنگ زمانه متأثر نشد، بلکه آن را متأثر و متحول کرد. این پیش فرض، که اگر قرآن وحی خالص و ناب الاهی است، نباید هیچکدام از عناصر فرهنگی و فکری زمانه خود را مورد تأیید قرار دهد، سخنی به غایت ناصواب است. مگر می‌توان جامعه انسانی را، هرچند در مقطع زمانی خاص یا قطعه مکانی خاصی، چنان تصور کرد که همه عناصر فرهنگی عمومی آن مردمان، فاقد مبنا و ریشه صحیح باشد! در این نوشتار فرصت آن نیست که به همه این عناصر و مؤلفه‌ها، به صورت مبسوط بپردازیم و آن‌ها را با نگاه انتقادی و جامع، مورد ارزیابی قرار دهیم. بنابر این به صورت اختصار، به اهم عناصر درست و ریشه‌داری که در فرهنگ زمانه نزول قرآن در میان اعراب جزیره العرب و پیروان دیگر ادیان موجود، وجود داشت و قرآن با تغییرات و پیرایش‌های کم یا زیاد، آن‌ها را مورد پذیرش و مبنای عمل قرار داد، اشاره می‌کنیم:
1. پاره از عناصر فرهنگ ساز ساکنان جزيرة العرب در هنگام نزول قرآن، آموزه‌هايي بود که از اديان پیامبران بزرگی چون ابراهيم و موسي و عيسي ـ عليهم السلام ـ باقي مانده بود؛ هر چند بخش عمده‌اي از اين آموزه ها و احکام شرعي، در طول زمان، دستخوش تحريف و تغيير شده و اشکال دیگری پیدا کرده بود. دین اسلام با زدودن پيرايه ها و پيراستن خرافه های آن آموزه‌ها، اصل حقيقي و آسماني آموزه هاي پيامبران گذشته را تأييد و بر آن تأکيد کرد. به عنوان مثال مي توان به مراسم عبادي ـ اجتماعي حج، اشاره کرد که از روزگار آدم ـ عليه السلام ـ در ميان موحدان شناخته شده بود و حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ به امر خداوند آن را تجديد کرد. پس از ابراهيم ـ عليه السلام ـ مناسک توحيدي حج، به تدريج با خرافه ها و بدعت های فراوانی آمیخته شد، به گونه ای که از آن، تنها صورتي مسخ شده بر جاي مانده بود. دین اسلام، اصل آموزه حج را، به عنوان مجموعه اي از مناسک عبادي و اجتماعي، مورد تأييد قرار داد ولی آن را از خرافه ها و بدعت ها پيراسته کرد و چهره ناب توحیدی آن را آشکار نمود.
2. عنصر ديگر کسي که در فرهنگ عرب جاهلي نمود چشم گيري داشت، تقدير و تکريم برخي صفات فضيله ی انساني، مانند سخاوت، شجاعت، غيرت، وفاداري ... است. اين فضائل اخلاقي، ريشه در عقل عملی و وجدان اخلاقي همه انسان ها دارد و شهود اخلاقی همه آدمیان به زیبایی و ارزشمندی چنین صفاتی گواهی می‌دهد؛ هر چند ممکن است چنين صفات زیبایی، در خدمت اهداف غلط و بی ارزش قرار گيرد و استفاده هاي نادرستي از آن بشود، امّا هيچ کس ارزشمندي و قداست آن را انکار نمي کند. دين اسلام با تکریم و تأیید و ترویج چنين خصلت هاي ارجمندی (در گفتار و رفتار پیشوایان دین) انسان‌ها را به پروریدن آن خصلت ها در شخصیت و رفتارشان، ترغیب کرده و کوشيده است انسان ها تا با آموزش ها و راهنمايي هاي لازم چنان تربیت کند که این گونه خصلت های اخلاقی نیک را در مسير انگيزه هاي صحيح و اهداف متعالي قرار دهند.
3. عنصر سوم، گرایش های فطری انسانی است که نمود آن در رفتارهای انسان ها مشهود است. انسان در سرشت خود گرايش هاى درونى مثبت و ارزنده ى متنوعی دارد؛ فطرت انسان، یکی از منابع مهم فرهنگ ساز در تاریخ زندگی بشر بوده است و فرهنگ اعراب جاهلی هم از این مسأله مستثنا نبود. البته ممکن است یک گرایش فطری، در مرحله تحقق عینی و تبدیل شدن به الگوی رفتاری مردمان هر جامعه صورت های درست یا نادرستی به خود بگیرد.
استاد شهيد مطهرى(قدس سره) در اين زمينه مى گوید:
هر تعليم و هر فرهنگی كه با فطرت انسانى انسان، سازگار و پرورش دهنده آن باشد، آن فرهنگ اصيل است و هر فرهنگی كه با فطرت انسانى انسان ناسازگار باشد، با او بيگانه است و نوعى مسخ و تغيير هويت واقعى او و تبديل "خود" به "ناخود" است[5].
به عنوان مثال گرایش به پرستش و خضوع و سجده كردن براى خدا، یکى از گرايش های برجسته فطری است. فطرت است كه انسان را وادار به عبوديت می کند و او را به طرف مبدأ قدرت و كمال مطلق سوق می دهد. آیین پرستش بت ها در فرهنگ اعراب، تحقق مسخ شده همان گرایش فطری الاهی است. قرآن همانند دیگر عناصر و آداب فرهنگى، که ریشه در فطرت اصیل انسان دارد، اصل عبادت و خضوع در برابر خداوند را پذیرفت و آن را از شکل پرستش بت ها و واسطه قرار دادن آن ها میان انسان و خدا، به صورتی از توحید ناب و پرستش خالص الله ارتقا داد.
4. بعضى از عناصر فرهنگی و الگوهای رفتار اجتماعی، ناشی از اقتضائات طبیعت انسان و جریان یافتن خصوصیات انسانی در رفتار فردی و اجتماعی است. مثلا فرهنگ مردسالاری در نظام خانواده و اجتماع، ریشه در همین مختصات طبیعی و روان شناختی زن و مرد دارد. درست است که در طول تاریخ، زنان همواره به سبب، ضعف ایمان و اخلاق برخی از مردان و مناسبات ظالمانه برخی از جوامع، مورد ظلم و بی عدالتی بوده و هستند، اما این مسأله، معلول الگوی مردسالارانه در نظام خانواده نیست، بلکه ریشه در فاصله گرفتن از تربیت صحیح اخلاقی و عقلانی دارد. شک نیست که الگوی رایج در نظام خانواده در میان اعراب جاهلی، الگوی مردسالارانه بوده است اما این مردسالاری غلیظ، مبتنی بر ظلم و ستم و به رسمیت نشناختن حقوق و نیازمندی‌های زنان جریان داشت. اسلام با پذیرش اصل مدیریت مردان در نظام خانواده[6]، که طبیعت مرد و زن اقتضای آن را دارد و تعیین حقوق مساوی برای زنان و مردان و توصیه های مؤکد به رعایت تقوا و اخلاق نیک با زنان، هم به طبیعت مردان احترام گذاشت و هم زنان را مورد حمایت و یاری مردان قرار داد. در چنین مواردی نمی توان مدعی شد که اسلام همان فرهنگ اعراب جاهلی را در احکام و قوانین خانواده بازتاب داده است و از فرهنگ زمانه خود متأثر شده است؛ در این گونه موارد، آيات و احكام قرآن بر اساس طبيعت و اقتضائات روان‌شناختی انسان ها نازل شده است. جنس مرد، داراى ويژگى هايى، مانند: قدرت، خشونت، شجاعت، غيرت، عقلانی عمل کردن و... است كه جنس زن بهره کم‌تری از آن دارد؛ همچنانکه در جنس زن ويژگى هايى مانند: ظرافت، نظافت، عاطفه سرشار، زیبایی و زیباشناسی، مهربانی و... [7]، وجود دارد كه در چنین صفاتی، مردان بهره کمتری نسبت به زنان دارند. خداوند، با عنايت به تمامى جوانب و خاستگاه طبيعى تمایلات و انگیزه های انسان، احكام و قوانينى را با هدف تنظیم روابط خانواده و سامان دادن به تکالیف مرد و زن در جهت پویایی و بالندگی آن ها، براى هر يك وضع كرده و نقشی را، متناسب با ویژگی های فطری آن ها، برای‌شان مقرر کرده است. اگر الگوی خاصی از نقش‌های اجتماعی، در قرآن برای زنان یا مردان وضع شده است و همان قوانين و الگوها را اعراب جاهلی نيز به مقتضاى طبيعت‌شان مورد عمل قرار مى دادند (مانند: مديريت مرد بر خانواده)، احكام قرآن متأثر از فرهنگ مخاطبان نيست، بلكه تأكيدى بر آن هاست. در این گونه موارد اگر قرآن برخلاف طبيعت انسان‌ها حكم مى كرد، باید اشكال مى شد كه چرا اسلام در چنین مواردی طبیعت انسان‌ها را مورد غفلت قرار داده و بر اساس طبيعت انسان ها حكم نكرده است؟!
5. پاره‌ای از ساختارها و سازوکارهایی که در ارتباطات و تعاملات مردم جریان دارد، ریشه در رویکرد عقلایی آن ها برای تنظیم روابط اجتماعی و قرار دادن مسائل گوناگون در چارچوب‌های تسهیل کننده و نظم دهنده است و ربطی به جامعه خاص یا فرهنگ خاصی ندارد. مثلا در همه جوامع، قوانین و چارچوب‌هایی برای خرید و فروش، اجاره، ازدواج،... وجود دارد که کم و بیش با جوامع دیگر شباهت دارد و این شباهت به علت این است که چنین قوانین و سازوکارهایی، ناشی از عقلانیت انسان‌هاست. در زمان نزول قرآن، در جزیره العرب هم مثل همه کشورها و جوامع موجود آن زمان، چارچوب‌ها، سازوکارها و قوانینی وجود داشت که به تعاملات مردم نظم می‌بخشید و آن ها را سامان می‌داد. اسلام که دین فطرت است، با پذیرش چارچوب های عقلایی و مطلوب (بیع،...) و طرد چارچوب های غیر عقلایی (برخی از انواع بیع و ازدواج) یا مغایر با اخلاق و مصالح انسانی (معاملات ربایی و ازدواج)، در حقیقت بر عقل و خرد انسان ها مهر تأیید زد و برای پیروان خود همان شیوه معمول عقلا را برگزید[8].
به طور كلى مى‌توان گفت: فرهنگ‌ها، آداب و رسوم و قراردادهايى كه با اصول كلى دين اسلام مطابقت داشته باشند و موجبات دورى از خداوند و ارزش‌های الاهی را فراهم نکنند، مورد تأييد اسلام است. براى مثال می‌توان به جشن عيد نوروز که در ايران و برخی کشورهای خاورمیانه، در اوايل بهار برگزار مى‌شود، اشاره کرد. این مراسم ملی، به این علت که هيچ منافاتى با آموزه های شرع و عقل ندارد و حتى فرهنگ "صله رحم" را نهادینه می‌کند، مورد تأييد اسلام قرار گرفته است؛ بنابراين، معنا ندارد كه اسلام با تمام فرهنگ هاى يك قوم، حتى عادات مثبت آن ها، مبارزه كند. قرآن کریم از روى حكمت و آگاهى با فرهنگ ها برخورد كرده و عناصر فرهنگی مثبت و سازنده را پذيرفته است و عناصر غیر عقلانی یا غیر اخلاقی و مغایر با احکام الاهی را طرد کرده است.
جالب است توجه کنیم که قرآن پس از تأیید و بیان برخی از همین احکامی که به عنوان دلیلی بر متأثر بودن قرآن از فرهنگ زمانه مورد استدلال قرار گرفته است، مى فرمايد: (تلك حدود الله). آيا گویندگان چنین نظریه می‌توانند بگویند اراده خداوند، متأثر از فرهنگ جاهلى است كه آن را حدود خدا مى داند؟ بى ترديد اراده خدا متأثر از طبيعت و فطرت و حقایق موجود در جهان و انسان است.
پیامبر اسلام و دیگر پيامبران گذشته زمانى كه با فرهنگ‌های خرافى اقوام خویش رو به رو مى شدند، با ديده منفى و با شدّت با آن ها مقابله مى كردند و هيچ آداب منفى آن ها را نمى پذيرفتند. در بعضى مواقع، فرهنگ جاهلى اعراب چنان در ميان مردم ريشه دوانيده بود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) را در مقابل آن ها (از نظر واكنش سريع و فورى) با مشكل رو به رو مى ساخت؛ از اين رو براى زدودن آن عادات و رسوم، به دفع تدريجى و فرهنگ ‌سازی متوسل مى شدند، شراب خورى[9]، در ميان اعراب مرسوم بوده است، ولى قرآن به تدريج با فرهنگ شراب خورى مقابله كرد تا در نهايت تحريم شراب خوارى را اعلان ابدى نمود

--------------------------------------------------------------------------
[1] . مجله‌ى بيّنات، ش5، ص76، خرمشاهى; معرفت، ش26، ص44; مجلّه دانشگاه انقلاب، ش110، ص141.
[2] . مائده/48
[3] . تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 2، ص 880.
[4] . همان.
[5] . استاد مرتضى مطهرى، مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، ص 348.
[6] . نساء/34
[7] . مرتضی منطقی، تفاوت های روان‌شناختی زن و مرد، انتشارات دانشگاه تربیت معلم
[8] . رک به کتاب‌های فقه استدلالی مانند اللمعه المشقیه تألیف شهید ثانی و المکاسب المحرمه تألیف شیخ انصاری و...
[9] . تفسیر المیزان ذیل تفسیر آیه 90 از سوره مائده

 یکی از دلائل متأثر بودن قرآن از فرهنگ زمان نزول، یعنی فرهنگ جاهلی، این است که قرآن، فرهنگ اعتقادى و اجتماعى و حقوقى و...اعراب را امضا يا اصلاح كرد، و این یعنی بازتاب فرهنگ اعراب در آموزه‌های قرآن! به دیگر سخن، اعراب براى خود داراى اعمال و مناسكى بوده‌اند و قرآن، پاره‌ای از اعمال و عناصر فرهنگی اعراب جاهلى را امضا کرده و یا با اصلاح آن‌ها، پذيرفته است؛ به عنوان مثال مناسک حج، از مهم‌ترین مناسک عرب جاهلی است و در زمان جاهليت با برجستگی خاصی، مرسوم بوده است و قرآن آن را همراه با اصلاح برخى از مناسک پذيرفت. نيز ايلاء، ظهار، لعان و...[1]   پاسخ :  نقد و بررسى: مؤلفه‌های فرهنگ عرب جاهلی قرآن کريم، آخرين و جامع ترين کتاب آسماني است که حامل پيام نهايي خداوند براي انسان هاست. قرآن علاوه بر نوآوري هايي که در مسائل گوناگون اعتقادي، اخلاقي و علمي، متناسب با نياز مخاطبانش، دارد همه آموزه هاي راستين و قوانين جهان شمول و فطري کتاب هاي پيامبران پيشين را نيز مورد تأييد قرار داده است و به تعبير خود قرآن، بر کتاب هاي پيامبران گذشته مهیمن و نگاهبان است[2]. هنگامی که پیامبر اسلام به رسالت مبعوث شد و آیات قرآن به تدریج نازل می‌گشت، در منطقه ‌ى جزيرة العرب، آيين‌هاى بسيارى وجود داشت که هر کدام از آن ها در میان عرب جاهلی، پیروانی را به خود اختصاص داده بود و تا اندازه‌ای بر فرهنگ مردمان آن سرزمین تأثیر گذار بود. از جمله این ادیان، می توان به دين حنيف ابراهيم علیه السلام (حنفاء)، دین يهود، آیین مسیحیت، آیین زرتشت، صابئين، مجوسیان، مزدكیان، مانویان و... اشاره کرد.[3] برخى از این آیین ها، الهى و صاحب كتاب و شريعت بودند و آموزه‌های نخستین آن‌ها ريشه در وحى خداوند داشت، ولی پاره‌ای از این آموزها، بر اثر گذشت زمان و سلطه فرمان روايان ستمگر و تصرف‌های علمان سودجو و زراندوز، دست خوش تحريفات زیادی شد. این تحریف‌ها با گذر زمان، بر پيروان آن اديان پوشیده می ماند و به عنوان قوانين الاهی، مورد عمل و اعتقاد قرار می‌گرفت. شدت و گستردگی تحریف‌ها در همه موارد یکسان نبود، بلکه گاهی اصل آموزه یا قانون متروک ‌می‌شد، گاهی با اعمال تغییرات و وارد شدن خرافه‌هایی، تغییر شکل داد و پاره‌ای از اعمال و عقاید نیز دست نخورده باقی مانده بود. مثلا در دين حنيف (ابراهيمى) كه بیش‌تر در میان اعراب رواج داشت، احكامی مانند حج، طهارت، ختنه، اعتقاد به وحدانيت و... با کم ترین تحریف وجود داشت.[4] فرهنگ عرب جاهلي در روزگار نزول قرآن، فرهنگي آميخته از حقيقت و خرافه و درست و نادرست بود. چنین نبود که همه اعتقادات، ارزش‌ها و رفتارهای آن‌ها یکسره باطل و خرافه باشد. اساسا عرب جاهلی، عربی دارای فرهنگ بود، ولی فرهنگی آمیخته از آموزه‌های صحیح و ناصحیح. به طور کلی می‌توان به عناصر و مؤلفه های گوناگونی اشاره کرد که فرهنگ عرب، در روزگار جاهلیت را متأثر کرده‌بود. دین اسلام با پذیرش و تأیید آموزه‌های درست و ریشه‌دار و پیراستن آن‌ها از بدعت‌ها و خرافه‌ها و طرد باورها، ارزش‌ها و رفتارهای جعلی و فاقد منشأ عقلانی یا وحیانی، در حقیقت بر فرهنگ زمانه خود تأثیری شگرف نهاد و آن را به فرهنگی متعالی و ارزش‌مند، دگرگون کرد. قرآن هرگز از فرهنگ زمانه متأثر نشد، بلکه آن را متأثر و متحول کرد. این پیش فرض، که اگر قرآن وحی خالص و ناب الاهی است، نباید هیچکدام از عناصر فرهنگی و فکری زمانه خود را مورد تأیید قرار دهد، سخنی به غایت ناصواب است. مگر می‌توان جامعه انسانی را، هرچند در مقطع زمانی خاص یا قطعه مکانی خاصی، چنان تصور کرد که همه عناصر فرهنگی عمومی آن مردمان، فاقد مبنا و ریشه صحیح باشد! در این نوشتار فرصت آن نیست که به همه این عناصر و مؤلفه‌ها، به صورت مبسوط بپردازیم و آن‌ها را با نگاه انتقادی و جامع، مورد ارزیابی قرار دهیم. بنابر این به صورت اختصار، به اهم عناصر درست و ریشه‌داری که در فرهنگ زمانه نزول قرآن در میان اعراب جزیره العرب و پیروان دیگر ادیان موجود، وجود داشت و قرآن با تغییرات و پیرایش‌های کم یا زیاد، آن‌ها را مورد پذیرش و مبنای عمل قرار داد، اشاره می‌کنیم: 1. پاره از عناصر فرهنگ ساز ساکنان جزيرة العرب در هنگام نزول قرآن، آموزه‌هايي بود که از اديان پیامبران بزرگی چون ابراهيم و موسي و عيسي ـ عليهم السلام ـ باقي مانده بود؛ هر چند بخش عمده‌اي از اين آموزه ها و احکام شرعي، در طول زمان، دستخوش تحريف و تغيير شده و اشکال دیگری پیدا کرده بود. دین اسلام با زدودن پيرايه ها و پيراستن خرافه های آن آموزه‌ها، اصل حقيقي و آسماني آموزه هاي پيامبران گذشته را تأييد و بر آن تأکيد کرد. به عنوان مثال مي توان به مراسم عبادي ـ اجتماعي حج، اشاره کرد که از روزگار آدم ـ عليه السلام ـ در ميان موحدان شناخته شده بود و حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ به امر خداوند آن را تجديد کرد. پس از ابراهيم ـ عليه السلام ـ مناسک توحيدي حج، به تدريج با خرافه ها و بدعت های فراوانی آمیخته شد، به گونه ای که از آن، تنها صورتي مسخ شده بر جاي مانده بود. دین اسلام، اصل آموزه حج را، به عنوان مجموعه اي از مناسک عبادي و اجتماعي، مورد تأييد قرار داد ولی آن را از خرافه ها و بدعت ها پيراسته کرد و چهره ناب توحیدی آن را آشکار نمود. 2. عنصر ديگر کسي که در فرهنگ عرب جاهلي نمود چشم گيري داشت، تقدير و تکريم برخي صفات فضيله ی انساني، مانند سخاوت، شجاعت، غيرت، وفاداري ... است. اين فضائل اخلاقي، ريشه در عقل عملی و وجدان اخلاقي همه انسان ها دارد و شهود اخلاقی همه آدمیان به زیبایی و ارزشمندی چنین صفاتی گواهی می‌دهد؛ هر چند ممکن است چنين صفات زیبایی، در خدمت اهداف غلط و بی ارزش قرار گيرد و استفاده هاي نادرستي از آن بشود، امّا هيچ کس ارزشمندي و قداست آن را انکار نمي کند. دين اسلام با تکریم و تأیید و ترویج چنين خصلت هاي ارجمندی (در گفتار و رفتار پیشوایان دین) انسان‌ها را به پروریدن آن خصلت ها در شخصیت و رفتارشان، ترغیب کرده و کوشيده است انسان ها تا با آموزش ها و راهنمايي هاي لازم چنان تربیت کند که این گونه خصلت های اخلاقی نیک را در مسير انگيزه هاي صحيح و اهداف متعالي قرار دهند. 3. عنصر سوم، گرایش های فطری انسانی است که نمود آن در رفتارهای انسان ها مشهود است. انسان در سرشت خود گرايش هاى درونى مثبت و ارزنده ى متنوعی دارد؛ فطرت انسان، یکی از منابع مهم فرهنگ ساز در تاریخ زندگی بشر بوده است و فرهنگ اعراب جاهلی هم از این مسأله مستثنا نبود. البته ممکن است یک گرایش فطری، در مرحله تحقق عینی و تبدیل شدن به الگوی رفتاری مردمان هر جامعه صورت های درست یا نادرستی به خود بگیرد. استاد شهيد مطهرى(قدس سره) در اين زمينه مى گوید: هر تعليم و هر فرهنگی كه با فطرت انسانى انسان، سازگار و پرورش دهنده آن باشد، آن فرهنگ اصيل است و هر فرهنگی كه با فطرت انسانى انسان ناسازگار باشد، با او بيگانه است و نوعى مسخ و تغيير هويت واقعى او و تبديل "خود" به "ناخود" است[5]. به عنوان مثال گرایش به پرستش و خضوع و سجده كردن براى خدا، یکى از گرايش های برجسته فطری است. فطرت است كه انسان را وادار به عبوديت می کند و او را به طرف مبدأ قدرت و كمال مطلق سوق می دهد. آیین پرستش بت ها در فرهنگ اعراب، تحقق مسخ شده همان گرایش فطری الاهی است. قرآن همانند دیگر عناصر و آداب فرهنگى، که ریشه در فطرت اصیل انسان دارد، اصل عبادت و خضوع در برابر خداوند را پذیرفت و آن را از شکل پرستش بت ها و واسطه قرار دادن آن ها میان انسان و خدا، به صورتی از توحید ناب و پرستش خالص الله ارتقا داد. 4. بعضى از عناصر فرهنگی و الگوهای رفتار اجتماعی، ناشی از اقتضائات طبیعت انسان و جریان یافتن خصوصیات انسانی در رفتار فردی و اجتماعی است. مثلا فرهنگ مردسالاری در نظام خانواده و اجتماع، ریشه در همین مختصات طبیعی و روان شناختی زن و مرد دارد. درست است که در طول تاریخ، زنان همواره به سبب، ضعف ایمان و اخلاق برخی از مردان و مناسبات ظالمانه برخی از جوامع، مورد ظلم و بی عدالتی بوده و هستند، اما این مسأله، معلول الگوی مردسالارانه در نظام خانواده نیست، بلکه ریشه در فاصله گرفتن از تربیت صحیح اخلاقی و عقلانی دارد. شک نیست که الگوی رایج در نظام خانواده در میان اعراب جاهلی، الگوی مردسالارانه بوده است اما این مردسالاری غلیظ، مبتنی بر ظلم و ستم و به رسمیت نشناختن حقوق و نیازمندی‌های زنان جریان داشت. اسلام با پذیرش اصل مدیریت مردان در نظام خانواده[6]، که طبیعت مرد و زن اقتضای آن را دارد و تعیین حقوق مساوی برای زنان و مردان و توصیه های مؤکد به رعایت تقوا و اخلاق نیک با زنان، هم به طبیعت مردان احترام گذاشت و هم زنان را مورد حمایت و یاری مردان قرار داد. در چنین مواردی نمی توان مدعی شد که اسلام همان فرهنگ اعراب جاهلی را در احکام و قوانین خانواده بازتاب داده است و از فرهنگ زمانه خود متأثر شده است؛ در این گونه موارد، آيات و احكام قرآن بر اساس طبيعت و اقتضائات روان‌شناختی انسان ها نازل شده است. جنس مرد، داراى ويژگى هايى، مانند: قدرت، خشونت، شجاعت، غيرت، عقلانی عمل کردن و... است كه جنس زن بهره کم‌تری از آن دارد؛ همچنانکه در جنس زن ويژگى هايى مانند: ظرافت، نظافت، عاطفه سرشار، زیبایی و زیباشناسی، مهربانی و... [7]، وجود دارد كه در چنین صفاتی، مردان بهره کمتری نسبت به زنان دارند. خداوند، با عنايت به تمامى جوانب و خاستگاه طبيعى تمایلات و انگیزه های انسان، احكام و قوانينى را با هدف تنظیم روابط خانواده و سامان دادن به تکالیف مرد و زن در جهت پویایی و بالندگی آن ها، براى هر يك وضع كرده و نقشی را، متناسب با ویژگی های فطری آن ها، برای‌شان مقرر کرده است. اگر الگوی خاصی از نقش‌های اجتماعی، در قرآن برای زنان یا مردان وضع شده است و همان قوانين و الگوها را اعراب جاهلی نيز به مقتضاى طبيعت‌شان مورد عمل قرار مى دادند (مانند: مديريت مرد بر خانواده)، احكام قرآن متأثر از فرهنگ مخاطبان نيست، بلكه تأكيدى بر آن هاست. در این گونه موارد اگر قرآن برخلاف طبيعت انسان‌ها حكم مى كرد، باید اشكال مى شد كه چرا اسلام در چنین مواردی طبیعت انسان‌ها را مورد غفلت قرار داده و بر اساس طبيعت انسان ها حكم نكرده است؟! 5. پاره‌ای از ساختارها و سازوکارهایی که در ارتباطات و تعاملات مردم جریان دارد، ریشه در رویکرد عقلایی آن ها برای تنظیم روابط اجتماعی و قرار دادن مسائل گوناگون در چارچوب‌های تسهیل کننده و نظم دهنده است و ربطی به جامعه خاص یا فرهنگ خاصی ندارد. مثلا در همه جوامع، قوانین و چارچوب‌هایی برای خرید و فروش، اجاره، ازدواج،... وجود دارد که کم و بیش با جوامع دیگر شباهت دارد و این شباهت به علت این است که چنین قوانین و سازوکارهایی، ناشی از عقلانیت انسان‌هاست. در زمان نزول قرآن، در جزیره العرب هم مثل همه کشورها و جوامع موجود آن زمان، چارچوب‌ها، سازوکارها و قوانینی وجود داشت که به تعاملات مردم نظم می‌بخشید و آن ها را سامان می‌داد. اسلام که دین فطرت است، با پذیرش چارچوب های عقلایی و مطلوب (بیع،...) و طرد چارچوب های غیر عقلایی (برخی از انواع بیع و ازدواج) یا مغایر با اخلاق و مصالح انسانی (معاملات ربایی و ازدواج)، در حقیقت بر عقل و خرد انسان ها مهر تأیید زد و برای پیروان خود همان شیوه معمول عقلا را برگزید[8]. به طور كلى مى‌توان گفت: فرهنگ‌ها، آداب و رسوم و قراردادهايى كه با اصول كلى دين اسلام مطابقت داشته باشند و موجبات دورى از خداوند و ارزش‌های الاهی را فراهم نکنند، مورد تأييد اسلام است. براى مثال می‌توان به جشن عيد نوروز که در ايران و برخی کشورهای خاورمیانه، در اوايل بهار برگزار مى‌شود، اشاره کرد. این مراسم ملی، به این علت که هيچ منافاتى با آموزه های شرع و عقل ندارد و حتى فرهنگ "صله رحم" را نهادینه می‌کند، مورد تأييد اسلام قرار گرفته است؛ بنابراين، معنا ندارد كه اسلام با تمام فرهنگ هاى يك قوم، حتى عادات مثبت آن ها، مبارزه كند. قرآن کریم از روى حكمت و آگاهى با فرهنگ ها برخورد كرده و عناصر فرهنگی مثبت و سازنده را پذيرفته است و عناصر غیر عقلانی یا غیر اخلاقی و مغایر با احکام الاهی را طرد کرده است. جالب است توجه کنیم که قرآن پس از تأیید و بیان برخی از همین احکامی که به عنوان دلیلی بر متأثر بودن قرآن از فرهنگ زمانه مورد استدلال قرار گرفته است، مى فرمايد: (تلك حدود الله). آيا گویندگان چنین نظریه می‌توانند بگویند اراده خداوند، متأثر از فرهنگ جاهلى است كه آن را حدود خدا مى داند؟ بى ترديد اراده خدا متأثر از طبيعت و فطرت و حقایق موجود در جهان و انسان است. پیامبر اسلام و دیگر پيامبران گذشته زمانى كه با فرهنگ‌های خرافى اقوام خویش رو به رو مى شدند، با ديده منفى و با شدّت با آن ها مقابله مى كردند و هيچ آداب منفى آن ها را نمى پذيرفتند. در بعضى مواقع، فرهنگ جاهلى اعراب چنان در ميان مردم ريشه دوانيده بود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) را در مقابل آن ها (از نظر واكنش سريع و فورى) با مشكل رو به رو مى ساخت؛ از اين رو براى زدودن آن عادات و رسوم، به دفع تدريجى و فرهنگ ‌سازی متوسل مى شدند، شراب خورى[9]، در ميان اعراب مرسوم بوده است، ولى قرآن به تدريج با فرهنگ شراب خورى مقابله كرد تا در نهايت تحريم شراب خوارى را اعلان ابدى نمود  -------------------------------------------------------------------------- [1] . مجله‌ى بيّنات، ش5، ص76، خرمشاهى; معرفت، ش26، ص44; مجلّه دانشگاه انقلاب، ش110، ص141. [2] . مائده/48 [3] . تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 2، ص 880. [4] . همان. [5] . استاد مرتضى مطهرى، مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، ص 348. [6] . نساء/34 [7] . مرتضی منطقی، تفاوت های روان‌شناختی زن و مرد، انتشارات دانشگاه تربیت معلم [8] . رک به کتاب‌های فقه استدلالی مانند اللمعه المشقیه تألیف شهید ثانی و المکاسب المحرمه تألیف شیخ انصاری و... [9] . تفسیر المیزان ذیل تفسیر آیه 90 از سوره مائده

افزودن دیدگاه جدید